۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

در باره‌ی نگینه‌های شعر فروغ فرخزاد

در باره‌ی نگینه‌های شعر فروغ فرخزاد


forougham.blogfa.com



رضا فرمند
 

نگینه‌های شعر فروغ بیشتر در «تولدی دیگر» نمود پیدا کرده است. در این مجموعه، شعری نیست که نگینه‌ نداشته باشد و گاه یک شعر چند نگینه دارد. در «تولدی دیگر» شعر کتاب‌پُرکن نیست. فروغ خیلی باید روی این مجموعه کار کرده باشد. شعرهای این مجموعه صمیمانه تراش خورده‌اند. صمیمت فروغ حتی وزن عروضی مثنوی «عاشقانه»  را هم تحت تاثیر قرار داده است. «تولدی دیگر» پُر نگینه‌ترین مجموعه‌ی شعر مدرن فارسی است.

نگینه‌های «تولدی دیگر»

تولدی دیگر
 
چشمم به روی هرچه میلغزید
آنرا چو شیر تازه می نوشید
گوئی میان مردمکهایم
خرگوش ناآرام شادی بود (آن روزها)
*
و عشق
که در سلامی شرم‌آگین خویشتن را بازگو میکرد (آن روزها)
*
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ میزد، آه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست (آن روزها)
*
نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه‌ی سیاه سرکشم
اسیر دستِ آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستی‌ام خراب می شود.
شراره‌ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود. (آفتاب می شود)
*
نگاه کن
من از ستاره سوختم (آفتاب می شود)
*
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن (آفتاب می شود)
*
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود. (آفتاب می شود)
*
از دریچه‌ام نگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم
جاودانه نیستم. (روی خاک)
*
در شبِ کوچک من دلهره‌ی ویرانیست
(باد ما را با خود خواهد برد)
*
پشتِ این پنجره یک نا معلوم
نگران من و توست (باد ما را با خود خواهد برد)
*
باد ما را با خود خواهد برد
باد ما را با خود خواهد برد. (باد ما را با خود خواهد برد)
*
تمام هستی من
چو یک پیاله‌ی شیر
میان دستم بود (میان تاریکی، تولدی دیگر)
*
من به یاد آوردم
اولین روز بلوغم را
که همه اندامم
باز میشد در بهتی معصوم
تا بیامیزد با آن مبهم، آن گنگ، آن نامعلوم
(دریافت، تولدی دیگر)
*
دیدم که پوست‌ِ تنم از انبساط عشق ترک می خورد
(وصل)
*
در یکدیگر گریسته بودیم
در یکدیگر تمام لحظه‌ی بی اعبتار وحدت را
دیوانه وار گریسته بودیم (وصل)
*
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده (عاشقانه)
*
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی‌ام زآلودگی ها کرده پاک (عاشقانه)
*
آه، ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه‌زاران تنم (عاشقانه)
*
آه، آه، ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه‌تر سیراب‌تر (عاشقانه)
*
ای تشنج‌های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم (عاشقانه)
*
ای مرا با شور شعر آمیخته
اینهمه آتش به شعرم ریخته
چون تبِ عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی (عاشقانه).
*
میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را (عروسک کوکی)
*
میتوان در حجره های  مسجدی پوسید
چون زیارتنامه‌خوانی پیر (عروسک کوکی)
*
میتوان همچون عروسک‌های کوکی بود
با دو چشم شیشه‌ای دنیای خود را دید (عروسک کوکی)
*
معشوق من
با آن تن برهنه‌ی بی شرم
بر ساقهای نیرومندش
چون مرگ ایستاد
 
خط های بیقرار مورّب
اندامهای عاصی او را
در طرح استوارش
دنبال می کند (معشوق من)
*
معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد (معشوق من)
*
- روی یا شب؟
- نه ای دوست، غروبی ابدیست (در غروبی ابدی)
*
- کار...کار؟
- آری، اما در آن میز بزرگ
دشمنی مخفی مسکن دارد
که ترا میجود آرام آرام
همچنان که چوب و دفتر را
و هزاران چیز بیهوده‌ی دیگر را
و سرانجام، تو در فنجانی چای فرو خواهی رفت
مثل قایق در گرداب (در غروبی ابدی)
*
آه، اگر راهی به دریائیم بود
از فرو رفتن چه پروائیم بود (مرداب)
*
چه روزگار تلخ و سیاهی
نان، نیروی شگفت رسالت را
مغلوب کرده بود
پیغمبران گرسنه و مفلوک
از وعده‌گاه های الهی گریختند (آیه های زمینی)
*
مرداب های الکل
با آن بخارهای گس مسموم
انبوه بی تحرک روشنفکران را
به ژرفنای خویش کشیدند. (یه های زمینی)
*
مردان، گلوی یکدیگر را
با کارد می دریدند
و در میان بستری از خون
با دختران نابالغ
همخوابه می شدند (یه های زمینی)
*
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
 
اگر به خانه‌ی من آمدی
- برای من ای مهربان چراغ بیاور (هدیه)
*
افسوس
من مرده‌ام
و شب هنوز هم
گوئی ادامه‌ی همان شب بیهوده‌ست. (دیدار در شب)
*
تمام روز در آئینه گریه میکردم
بهار، پنجره‌ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیله‌ی تنهائیم نمی گنجید (وهم سبز)
*
کدام قله کدام اوج؟
مگر تمامی این راههای پیچاپیچ
در آن دهان سرد و مکنده
به نقطه‌ی تلاقی و پایان نمی رسد (وهم سبز)
*
چگونه روح بیابان مرا گرفت
و سحر ماه ز ایمان گله دورم کرد!
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد
و هیچ نیمه‌ای این نیمه را تمام نکرد! (وهم سبز)
*
مرا پناه دهید ای زنان ساده‌ی کامل
که از ورای پوست، سرانگشت های نازکتان
مسیر جنبش کیف‌آور جنینی را
دنبال می کنید
و در شکاف گریبانتان همیشه هوا
به بوی شیر تازه میآمیزد. (وهم سبز)
*
تمام روز    تمام روز
رها شده، رها شده، چون لاشه‌ای بر آب
به سوی سهمناکترین صخره پیش می رفتم (وهم سبز)
*
همه می ترسند
همه می ترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آئینه پیوستیم
و نترسیدیم
 
سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنه‌ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت من است
با شقایق های سوخته‌ی بوسه‌ی تو
و صمیمت تن هامان، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهی‌ها در آب (فتح باغ)
*
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد (فتح باغ)
*
آلوچه‌ی باغ بالا
جرئت داری؟ بسم الئه ( به علی گفت مادرش روزی)
*
دیگر خیالم از همه سو راحتست
آغوش مهربان مام وطن
پستانک سوابق پر افتخار تاریخی
لالائ تمدن و فرهنگ
وجق وجق جقجفه‌ی قانون...(ای مرز پرگهر)
*
جائی که من
با اولین نگاه رسمیم از لای پرده،
ششصد و هفتاد و هشت شاعر را می بینم
که حقه‌بازها، همه در هیئت غریب گدایان
در لای خاکروبه، به دنبال وزن و قافیه میگردند
 (ای مرز پرگهر)
*
به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد
به جویبار که در من جاری بود
به ابر ها که فکر های طویلم بودند
به رشد دردناکِ سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر میکردند
( به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد)
*
تو گونه هایت را می چسباندی
به اضطراب پستان‌هایم
وقتی که من دیگر
چیزی نداشتم که بگویم
تو گونه هایت را می چسباندی
به اضطراب پستان هایم ( من از تو می میرم)
*
همه‌ی هستی من آیه‌ی تاریکیست
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شگفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم. (تولدی دیگر)
*
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد
در فاصله‌ی رخوتناک دو همآغوشی (تولدی دیگر)
*
در اتافی که به اندازه‌ی یک تنهائیست
دل من
که به اندازه‌ی یک عشقست
به بهانه های ساده‌ی خوشبختی خود مینگرد (تولدی دیگر)
*
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت. (تولدی دیگر)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.