۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

"موقعیت بشر" در سینمای اینگمار برگمن

"موقعیت بشر" در سینمای اینگمار برگمن

 
اینمگار برگمن در سال ۲۰۰۷ میلادی درگذشت 
اینمگار برگمن در سال ۲۰۰۷ میلادی درگذشت

در شصت و یکمین دوره جشنواره سینمایی برلین از اینگمار برگمن با برنامه مرور بر آثار، تجلیل می‌شود. این برنامه نمایشگاهی بزرگ از زندگی و کارنامه‌ی برگمن و همچنین نمایش مجموعه آثار این سینماگر برجسته‌ی سوئدی را دربر می‌گیرد.

 

اینگمار برگمن امسال در شصت و یکمین دوره برلیناله، سینماگر برگزیده‌ی جشنواره است. جشنواره بین‌المللی برلین مجموعه آثار سینمایی برگمن را به نمایش می‌گذارد. نسخه‌های تمیز و تازه‌ای از فیلم‌های برگمن توسط "انستیتوی فیلم سوئد" در اختیار فستیوال قرار گرفته است. به علاوه چند فیلم مستند درباره سینمای برگمن به نمایش گذاشته می‌شود.


به موازات نمایش فیلم‌های برگمن در جشنواره، رشته‌ای از سخنرانی‌ها و همچنین نمایشگاهی تحت عنوان "برگمن: از دروغ و حقیقت" برنامه‌ریزی شده است.  نمایشگاه مجموعه بزرگی از اسناد و عکس‌ها و وسایلی را نیز عرضه می‌کند که به کار و زندگی برگمن مربوط می‌شوند.

اینگمار برگمن در سال ۱۹۱۸ در شهر اپسالا در نزدیکی پایتخت سوئد به دنیا آمد و روز ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۷ در سن ۸۹ سالگی در خانه خود در جزیره فارو درگذشت. او در طول بیش از ۵۰ سال فعالیت هنری، بیش از ۴۰ فیلم سینمایی کارگردانی کرد که برخی آنها از دستاوردهای مهم سینمای مدرن به شمار می‌روند.

اینگمار برگمن (راست) در سال ۱۹۶۷

  اینگمار برگمن (راست) در سال ۱۹۶۷ 

اینگمار برگمن سه بار برنده جایزه اسکار شد. او از جشنواره‌های معتبر کن و ونیز هم جوایزی بزرگ گرفت و در سال ۱۹۵۸ به خاطر فیلم "توت فرنگی‌های وحشی"، جایزه خرس طلایی جشنواره سینمایی برلین را دریافت کرد.

برگمن در صحنه تئاتر نیز استادی برجسته بود. به هنر تئاتر عشق می‌ورزید و حتی بیش از سینما به آن دلبسته بود. چند سالی پیش از مرگ، زمانی که تمام کارها و تلاش‌ها را پس از ۸۰ سالگی قطع کرده بود، به تئاتر برگشت و گفت: ”دوری از سینما را می‌توان تحمل کرد اما دوری از تئاتر را نه.“

گوشه‌گیری برگمن در سال‌های آخر زندگی به اندازه‌ای بود که حتی زمانی که "جشنواره سینمایی کن" (فرانسه) او را به عنوان "بزرگ‌ترین کارگردان همه دوران‌ها" برگزید، شخصاَ در مراسم سپاسی که به این منظور برگزار می‌شد، شرکت نکرد و دوست دختر سابق خود، لیو اولمن را با پیامی به این مراسم فرستاد.

دوربین اندیشمند

برگمن سینماگری "مؤلف" شناخته می‌شود، به این معنی که سراسر امکانات سینمایی را به گونه‌ای سنجیده و دقیق در خدمت بیان افکار و تأملات فردی خود گرفت و در طول فعالیت سینمایی موفق شد "دستخط" ویژه خود را تکامل بخشد.

سینمای برگمن از روایت کنش‌ها و کشمکش‌های دراماتیک فراتر می‌رود و تماشاگر را به تأمل وا می‌دارد. این فیلمساز در بیان مفاهیم انتزاعی بلندترین گام ها را در تاریخ سینما برداشته است. او با ابداعات بیانی و نوآوری‌های سبکی خود به سینما آموخت که می‌تواند درباره مقولاتی بنیادین و دشوار "سخن" بگوید و مفاهیم ذهنی را در قالب تصاویر عینی بیان کند.

برگمن برای بازنمایی مفاهیم ذهنی و القائات حسی تمهیدات سبکی فراوانی به کار برده است. یکی از شگردهای اصلی او درهم شکستن مرزهای آشنای روایت سنتی است: عرصه خواب و بیداری، دنیای واقعی و خیالی، زمان گذشته و آینده، دنیای آگاهی و ضمیر ناخودآگاه...

سینمای برگمن به فلسفه آمیخته است، زیرا او بیش از هر سینماگر دیگر قرن بیستم در کارهای خود به پرسش‌ها و معضلات بنیادین انسان پرداخت. او نه تنها به طرح این مسائل در سینما علاقه‌مند بود، بلکه سازوکار مناسب را نیز برای معرفی آنها ارائه داد. او در فیلمنامه‌های دقیق و فشرده‌ی خود فضایی مناسب برای نفوذ به عوالم "متافیزیک" خلق کرد.

صحنه‌ای از فیلم «توت فرنگی‌های وحشی» 

صحنه‌ای از فیلم «توت فرنگی‌های وحشی»


برگمن در برخی از فیلم‌های خود مانند "همچون در یک آینه" و "مهر هفتم" چالش انسان با ایمان دینی را مطرح کرد. انسان، ناتوان از حل بسیاری از پرسش‌های بغرنج هستی و در جستجوی یافتن معنایی برای زندگی، ناگزیر به مبدأ و منشائی آسمانی روی می‌کند.

در فیلم "مهر هفتم" شوالیه‌ای که از جنگ صلیبی، یعنی نبردی در راه دین و ایمان، به دیار خود برگشته، ناگاه دچار شک و تردید می‌شود. دغدغه او آن است که ایمان نتواند به او آرامش و رستگاری ببخشد. مرگ در برابر شوالیه ظاهر می‌شود و به او هشدار می‌دهد که ایمان نمی‌تواند او را از نیستی در امان نگاه دارد. شوالیه در بازی شطرنج تلاش می‌کند از آسیب مرگ در امان بماند، اما از آغاز روشن است که انسان در هماوردی با عفریت قهار مرگ بازنده است.

در فیلم "پرسونا" برگمن به دنیای ضمیر ناخودآگاه رفت. او با جسارتی بی‌سابقه دهلیزهای تاریک روح را کاوید و به اعماق هستی انسان نقب زد. او نشان داد که ضربه‌های روحی، چه بسا شدیدتر از لطمه‌های جسمی، هستی و بنیاد آدمی را به لرزه می‌اندازند. برگمن با خلق فضاهای اثیری و نفوذ در زوایای پنهان چهره‌ها به کمک سایه روشن‌های نمادین ، موفق شد لرزه‌های عصبی و خلجانات روحی را ترسیم کند و نشان دهد که سینما قادر است مفاهیم ذهنی و مجرد را برای جمعی بزرگ روی پرده سینما به تصویر بکشد.

عشق چونان پناهگاه

برگمن در فیلم "توت فرنگی‌های وحشی" به تشریح خاطرات و ذهنیات پیرمردی می‌پردازد که آخرین منزل زندگی را طی می‌کند و آهسته به سوی مرگ گام برمی‌دارد. طرفه آن که ویکتور شوستروم، بازیگر نقش پیرمرد، پیش از نمایش فیلم درگذشت. پیرمرد بر آن است که با مرور گذشته راهی به معنای زندگی خود باز کند. این راه طی شده به سوی چه مقصدی بوده و چه معنایی داشته است؟ چیست که به یک زندگی معنی و جهت می‌دهد و چه بخشی از آن از دستبرد مرگ و نابودی در امان می‌ماند؟ فیلم رشته‌ای از پرسش‌های بنیادین را مطرح می‌کند، بدون آن که برای آنها پاسخی قطعی داشته باشد.

اینگمار برگمن در سال ۱۹۹۸ 

  اینگمار برگمن در سال 

۱۹۹۸با نقب زدن به گذشته‌ی پیرمرد، کودکی و جوانی او روی پرده سینما جان می‌گیرد. دوران کودکی، اکسیر زندگی را در برابر مرگ و ابتذال آن متبلور می‌کند. کودکی با غفلت و معصومیت همراه با آن، مرگ و نیستی را از انسان دور می‌کند و به او سعادتی شاد و بی غل و غش می‌بخشد.

برگمن در بسیاری از فیلم‌های خود، از فراغت کودکی و از شور و نشاط جوانی سخن گفته و آنها را در برابر مرگ و نیستی قرار داده است. از نظر او کودکی امن‌ترین و پاک‌ترین پرورشگاه عشق و دلدادگی است. کودکان فارغ از هر قید و بندی به دنیای "عشق" تعلق دارند.

در فیلم "فانی و الکساندر" که تا حدی به سرگذشت برگمن شبیه است، تنهایی همان آفت مهیبی است که زندگی انسان‌ها را آلوده می‌کند و به تباهی می‌کشد. عشق یگانه درمان وحشت تنهایی است. این مضمون محوری در تمام فیلم‌های برگمن حضور دارد و هسته مرکزی سینمای او شناخته می‌شود. در گریز از مرگ و نیستی تنها یک پناهگاه وجود دارد: عشق.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.