۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

روزشمار برلیناله • روز هفتم: روز ملال!

روزشمار برلیناله • روز هفتم: روز ملال!

 
 
 
 

اشتباه نشود: "یک روز ملال‌انگیز" عنوان یک فیلم سینمایی نیست، نامی‌ست که به هفتمین روز برلیناله (چهارشنبه ۱۶ فوریه) داده‌ام، چون در این روز هیچ اتفاق مهمی نیفتاد.

 

حقیقتا در هفتمین روز جشنواره سینمایی برلین هیچ فیلمی روی پرده نیامد که بتواند در برد و باخت جوایز (خرس‌های طلایی و نقره‌ای) مؤثر باشد. فیلم ایرانی "جدایی نادر از سیمین" همچنان بیشترین شانس را دارد برای بردن خرس طلایی.

در جدولی که بر پایه آرای منتقدان تنظیم شده، فیلم اصغر فرهادی در بالاترین رتبه است (با ۶ / ۳ رأی) و پس از آن فیلم "اسب تورینی" آمده است (با ۵ / ۳ رأی). این فیلم به کارگردانی بلا تار، سینماگر مجار، سه شنبه (۱۵ فوریه) در بخش مسابقه به نمایش در آمد.

راستش بنده (با فطانت فطری!) حدس زده بودم که فیلم "اسب تورینی" نباید همچی آش دهن‌سوزی باشد، در نتیجه دیروز خود را از مشقت تماشای آن راحت کردم. امروز که جدول "فیلم‌های برتر جشنواره" را دیدم، کنجکاو شدم و سر از پانشناخته به تماشای آن شتافتم، که ای کاش پایم قلم شده بود و این خبط را نکرده بودم! اما از قدیم (کی؟ کجا؟) گفته‌اند: فیلم مثل هندوانه است، تا نشکافی درون آن را، نگردی از درونش باخبر؟!

باری، این فیلم تمام آنچه می‌تواند ملال و خستگی تماشاگر را باعث شود و جان او را به لب‌اش برساند یک جا به او عرضه کرده است. شاید به همین دلیل است که آقای بلا تار، کارگردان فیلم، اعلام کرده که این آخرین فیلم او خواهد بود! فیلم سیاه و سفید است؛ قصه ندارد، یعنی سرگذشت یک پدر و دختر روستایی است که هیچ چیز برایشان اتفاق نمی‌افتد. حرفی هم با هم ندارند (شمار جمله‌های تمام فیلم از شمار انگشتان دست بیشتر نیست)، بیشتر نماهای این فیلم طولانی (دو ساعت و نیم) درون یک کلبه است وسط بیابان برهوت، با موسیقی یکنواخت در متن بادی توفنده....

گفته شده که فیلم لایه‌های تودر تو و عمیقی دارد، که نگارنده، مانند اغلب تماشاگران، از معانی پنهان آن سر در نیاورد. فیلم به یک رویداد واقعی اشاره دارد که در تاریخ فلسفه مشهور است، و در آغاز فیلم صدایی از پشت صحنه (آف!) آن را بازگو می‌کند: در سال ۱۸۸۹ فریدریش نیچه در میدانی در شهر تورین اسبی دید که به یک گاری یا درشکه بسته شده بود. اسب از جای خود تکان نمی‌خورد، در نتیجه گاریچی بیرحم با خشم حیوان بیچاره را زیر شلاق گرفته بود. نیچه از دیدن این صحنه منقلب شد و سر اسب را در آغوش گرفت و اشک از دیدگانش جاری شد. حال فیلسوف از همان جا خراب شد و ده سال بعد، در آستانه قرن بیستم، جان شیفته و آشفته را به جان‌آفرین تسلیم کرد.

صحنه‌ای از فیلم اسب تورینی 

صحنه‌ای از فیلم اسب تورینی

بلا تار، سینماگر مجار، به الهام از این ماجرا فیلمی ساخته است که نه به نیچه ربطی دارد، نه به تورین و نه به فلسفه. در فیلم البته یک اسبی هست، اما نه در میدانی در تورین (پایتخت شرکت فیات!) بلکه در دشت‌های خشک و برهوت مجارستان. موقع تماشای فیلم گاهی به نظر می‌رسد که فیلمساز محترم قصد دارد تاب و تحمل تماشاگر را بسنجد. در سالن سینما خلایق ناآرام هستند: در صندلی جا به جا می‌شوند، دهن دره، خروپف، خمیازه، غرغر، پچپچه، باز خمیازه... و دست آخر با حالتی کلافه، شال و کلاه به قصد بیرون زدن...

اما ما که عاشق سینه‌چاک سینما هستیم، میدان را ترک نمی‌کنیم. فیلم داستان (کدام داستان؟) را به سبک "سفر آفرینش" در هفت بخش یا فصل بازگو کرده است: روز اول: ورود دهقان به خانه؛ روز دوم: خروج دهقان از خانه با همان اسب "فلسفی" که هرچه شلاق می‌خورد از جای خود تکان نمی‌خورد؛ روز سوم: آمدن یک همسایه به کلبه، روز چهارم: آوردن آب از چاه و خوردن سیب‌زمینی داغ؛ روز پنجم: آمدن چند کولی آواره؛ روز ششم: خفتن مرد دهاتی؛ روز هفتم: زنجموره زن و ناله‌ای در سکوت و تاریکی.

سینمای بی‌داستان

در سینما دوستی که کنارم نشسته توجه می‌دهد که فیلم تحت‌تأثیر سهراب شهید ثالث است، فیلمسازی که می‌توانست بدون داستان، روایتی جذاب را به فیلم در آورد. به او یادآوری می‌کنم که مجارها نیازی به شهید ثالث ندارند، خودشان میکلوس یانچو را دارند. هرچند یانچو پی‌مایه داستان را حذف نمی‌کرد. در روایت‌های مینیمالیستی و استیلیزه، فرم را در روایت تقطیر می‌کرد، که گاهی جذاب بود و خیلی وقت‌ها هم مصنوعی از آب در می‌آمد، و به قول ادبا انباشته از حشو زائد و قبیح. و باز یادآوری کنم که شگردهای فنی سبک‌گرایانه، مانند سکانس - پلان و برداشت‌های طولانی را آنتونیونی به مراتب زیباتر و طبیعی‌تر کار کرده است.

حذف "قصه" از وسوسه‌های همیشگی سینماگران نوگرا بوده، و در سینمای ایران نیز تجربه شده است، مثلا در برخی از کارهای فریدون رهنما، سهراب شهید ثالث، امیر نادری (در فیلم مرثیه) و...

این همه توضیحات و تفصیلات (و شاید پرگویی) را بدان جهت آوردم تا بگویم که به نظر من فیلم "جدایی نادر از سیمین" تا این لحظه با فاصله‌ای بلند از سایر فیلم‌های جشنواره جلو است. از همین حالا تبریک به اصغر فرهادی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.