گفتگو با اردلان سرفراز
فرخنده جوان
شاعرى که هیچگاه واژههایش رنگ نباختهاند و اشعارش همواره در رگ و خون مردم جارى بوده و هست و حضورش خاطراتىست که در آن زندگى جریان دارد. شاعرى که صداقت و درستى کلامش در تمام شعرها و ترانههایش چون آینهاى پاک نمایان است. هر یک از ما با شعرهاى او به گونهاى یگانه زندگى کردیم، عشق ورزیدیم، دل بستیم، گسستهایم، گریستهایم... براستى مىشود تمامى روزهاى گمشدهى خود را با شنیدن هر کدام از ترانههاى او پیدا کرد.او به زیباترین و با احساس ترین شکل ممکن، حرف دل تو و مرا مىزند. او زبان احساس من و توست!این ترانهسراى بزرگ ایران کسى نیست جز اردلان سرفراز، ترانهسرایى که با بیش از ۴۰ سال در حافظهى تاریخى سرزمین ما حضور داشته است و در راه اعتلاى فرهنگ و ادبیات سرزمین ما رنجها برده است براستى اردلان سرفراز کیست؟ ترانهسرایى از مردم، که همواره با مردم است، اما همیشه از جنجال و هیاهو بدور بوده است. شاید این بیت زیباى حافظ وصف حال اردلان سرفراز باشد که: «در اندرون من خسته دل ندانم کیست، که من خموشم و او در فغان و در غوغاست!
لازم به ذکر است که از اردلان سرفراز تاکنون دو کتاب شامل گزیدههاىى ازاشعار و ترانههاى وى به نامهاى از ریشه تا همیشه و سال صفر منتشر شده است. این کتابها در ایران توسط انتشارات ورجاوند و در آلمان توسط انتشارات البرز به چاپ رسیدهاند.
• با سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید، اجازه بدهید با این سئوال شروع کنیم که؛ چه چیزهایى را باعث تأثیر، نفوذ و ماندگارى یک ترانه مىدانید؟
• همانطور که بارها گفتهام، ترانهى موج نو معاصر یکشبه راه ۴۰ ساله را نپیموده و یکباره گیاهوار از زمین نروییده است. همچنانکه ریشههاى ادبیات مدرن، شعر موج نو به بزرگى سنتشکنى بنام نیما مىرسد. وقتى شما از ترانهسرایى صحبت مىکنید فراموش نکنید که ترانهسرایى در فرهنگ ما بنایى است که پایههاى اصلى آن را حتا، ترانهسرایان گمنامى که نامشان را نمى دانیم تا بزرگان دیروز و امروز بنا نهادهاند. آنانکه آمدند و گفتند و رفتند، در ترانه ماندند، که اگر نمىبودند، نمىسوختند و نمىساختند،" ترانه " امروز اینجا نبود. از خیلى از مسایل و عقدههاى شخصى که بگذریم و منصفانه قضاوت کنیم، ترانهاى که امروز هزاران "دایهى دلسوزتر از مادر یافته"، ثمرهى یک عمر خون جگر و رنج کسانى است که در این راه سخاوتمندانه تمام هستى و دار و ندار خود را فقط در ازاى اعتقاد به مردم با عشق و ایثار در طبق اخلاص نهاده و به مخاطبانان همیشگى خود هدیه کردهاند. مخاطبانى که نسل اندر نسل با این ترانهها زندگى کرده و خاطره دارند.
• چه تفاوتى بین یک شعر و یک ترانه وجود دارد؟
• صدا، اگر صداى سخن عشق باشد، بىزمان و بىمرگ است و بقول حافظ، (حافظ، حافظه عشق): از صداى سخن عشق، ندیدم خوشتر، یادگارى که در این گنبد دوار بماند! اگر شعر ریشه در عشق به معناى وسیع آن یعنى، «عشق عمومى» و «درد مشترک» انسانها داشته باشد که آنهم آموختنى نیست، بلکه آمدنى است، ماندگار میشود! و این شامل تمامى هنرها هم مىشود که ترانه هم یکى از این هنرها، یعنى شعراست! فقط ممکن است از نظر فرم تفاوتى داشته باشند، وگرنه جوهر یکىست و باید هم باشد.
• شما که خود یکى از بنیانگذاران ترانهسرایى نوین در ایران هستید، مىخواستم نظرتان را در بارهى آنچه که در حال حاضر از آن تحت عنوان نوگرایى در ترانههاى امروز نام مىبرند، بپرسم. حال و روز فعلى ترانهسرایى را در آنچه که از آن بعنوان «آشفته بازار خارج از کشور» نام مىبرند، چگونه ارزیابى مىکنید؟
• حال و روز ترانه و بطورکلى موسیقى ما را در حال حاضر، خود شما و یا هر صاحبنظر دیگرى بخوبى مىدانید و مىدانند! اقلیت ما، موجودیت ترانهساز و ترانهى نوین که از هرسو زیر فشار و انکار موجودیت است، و در این رهگذراز بس فریاد زده، نفساش، بند آمده است. ترانهى نوین، مظهر و بپادارندهى «ترانهسالارى» در موسیقى ما بوده و هست که متأسفانه امروز به عناوین مختلف، سعى در محو کردن و انکار آن مىشود. در ریتمها و موسیقىهاى مبتذل، «آسان» و «رقصاننده» آن را لوث مىکنند. و این درد نه تنها دامنگیر ما که دامنگیر موسیقى «سرسام گرفتهىِ ماشینىِ امروزِ جهان هم شده! فقط و فقط» تکنیک! «از احساس و از آدمهایى مثل جان لنون John Lennon، لئونارد کوهن Leonard Cohen و رینهارد ماى Reinhard Mey و از این دست دیگر خبرى نیست.
• نظر شما راجع به نسل جدید ترانهسرایى در ایران یا خارج از ایران چیست؟ اساساً ترانهسرایى در حال حاضر را چگونه مىبینید؟
• همانگونه که اشاره کردم؛ استعدادهاى درخشان در خارج و داخل بسیارند که هنوز فرصت عرضهى آثارشان را نیافتهاند! که امیدوارم بیابند. البته اگر هجوم سیلآساى ترانه سازان حمایت شده وزارت ارشاد به آنان امان بدهد! که این حضرات (ترانهسازان حمایت شده) به روش جدید «بازاریابى»، هریک براى خود در خارج و داخل، مدیر برنامه دارند و سرگرم معامله با «ستارگان» ریز و درشت «آسمان» هنر ایران هستند و از آنجا که نیروى شگفتانگیز دلار، پیامبران رسالت را مغلوب کرده است، این معامله از نظر اقتصادى به نفع هر دو طرف است.
• آیا شما اول ملودى یک ترانه را در ذهنتان پرورش مىدهید و بعد ترانه را با این ملودى مىسرائید یا برعکس؟ و یا شاید هم هر دو با هم در ذهنتان مىآیند؟ اگر ممکن است کمى برایمان در این باره توضیح بدهید!
• از آنجا که فرهنگ ما ریشههاى کهن و عمیقى در شعر دارد، ترانههایى هم که متولد مىشوند، ریشه در این فرهنگ غنى دارند و درنتیجه موزون متولد مىشوند، بهجز ترانههایى که بر روى آهنگ مىنویسم که آنها شامل این قاعده نمىشوند و هم وزن و هم موسیقى خودشان را بههمراه دارند. به همین دلیل بارها گفته و مىگویم؛ که ترانهسرا باید شاعر باشد و شعر ما را از آغاز تا به امروز بشناسد. وزنهاى شعر ما چون اقیانوسى بیکران هستند و آنقدر زیبا، خوشآهنگ و خوشرنگ و گوناگون هستند، که هرگز آهنگهایشان یکنواخت و تکرارى نمىشوند و هر ایرانى بخصوص شاعر، این ملودىها را در ضمیر ناخودآگاه خود دارد از گهواره تا... به همراه داشته و با آنها پرورش یافتهاند.
• شما مانند بسیارى از شاعران و ترانهسرایان مجبور به جلاى وطن شدید. این تغییر جغرافیایى و محیطى چه تأثیرى در شعرهاى شما داشته؟
• تأثیر این هجرت ناخواسته را مىتوانید از آثار من پس از جلاى وطن (۱۹۸۱ میلادى) حس کنید، نه تنها در آثار من، که در آثار تمامى هنرمندان تبعیدىاى چون من، مىتوان کولهبار این زخمِ عمیقِ فرهنگى و انسانى را که سالهاى سال است که بر دوش مىکشند، دید. اما، دل از دریا بردن کار ما نیست!
• شما با آنکه درغربت زندگى مىکنید، ترانههایتان درمیان مردم بیش از سایرین طرفدار دارد، خودتان دلیل این محبوبیت را در چه مىدانید؟
• این پرسش را که من نه بلکه مخاطبان من باید پاسخگو باشند. تنها مىتوانم این را بگویم که من هرگز و هیچگاه خود را از خانه و همخانههایم جدا ندیدهام. درهر گوشهى دنیا که بودهام! از درد خود با مردم حرف زدهام و این درد مشترک، زبان مشترک بین من و مخاطبان من بوده و هست!
• شما فارغالتحصل رشتهى روانشناسى هستید. چه تأثیرى علم روانشناسى بر روى ترانههاى شما داشته و دارد؟
• اگر این به این معنا باشد که من با استفاده از این عمل و آگاهى و با قصد قبلى بخواهم ترانههاى تأثیرگذار بسازم، که مىشود سوء استفاده و این خلاف مرام و اعتقادات من است و خیانت به اعتماد مخاطبانم و عملى ناجوانمردانه است! من براساس علاقه و به قصد ادامهى این رشته، تا آخرین مرحلهى روانشناسى را خواندم، اما از بد حادثه ابتدا ترانهسرا شدم! و همینکه تنها فرصت و توانایى براى ادامهى تحصیل بدست آمد، آنچه که پیش آمد و مىدانید شدیم! واین مثنوى تاخیرشد اما براى یک هنرمند، آموختن و همیشه آموختن، الزامىست که به جهانبینى و بینش انسانى و اجتماعى او کمک مىکند.
• از اجراى کدامیک از کارهایتان تابحال راضى بودید؟ یا بهعبارتى کدامیک از کارهایتان شما را بیشتر خشنود کرده است؟
• من تقریباً از اجراى تمامى کارهایم به استثناى آنهایى که بدون اجازه و صلاحدید من، اجرا شدهاند. راضى هستم! همانطور که همیشه گفتهام، ترانه یک کار تیمى (گروهى) است و من همیشه با تیمهاى خوبى کار کردهام و از کارهایشان نیز راضى هستم.
• این روزها مسئلهى کپىرایت در جامعهى هنرى سر و صداى زیادى راه انداخته. مىخواستم از شما سئوال کنم که آیا در خارج از کشور قانون کپىرایت از شما و دیگر هنرمندان حمایت مىکند؟
• قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم باید به این نکته اشاره کنم که آقاى معینى کرمانشاهى حدود۴۰ یا ۵۰ سال پیش حمایت از قانون مؤلفین و مصنفین را مطرح کردند. این درست در شرایطى بود که کمپانىهاى صفحه پرکنى، صفحههاى مثلا زنده یاد مرضیه، دلکش و غیره را پخش مىکردند (آن روزها صفحهى ۴۵ دور بود) و فقط روى صفحه اسم خواننده بود! نه نامى از ترانهسرا برده مىشد نه آهنگساز! و آنها هیچ حق قانونى، چه مادى چه معنوى از یک ترانه نداشتند و از زمانی هم که نوشتن نام ما را بروی صفحهها آغاز کردند، همراه با قراردادی موذیانه و یک جانبه بود که حق تالیف ما را مثل یک کیلو آرد از ما میخریدند و مبلغی ناچیز هم از بابت آن به ما پرداخت میکردند یک بار برای همیشه! قبل از اینکه وارد جزئیات بشوم باید این را یادآور شوم که در سال ۱۳۵۶ شرکتى بنام CBS مىخواست با استفاده از «سیستم درصدى» بخشى از فروش یک آلبوم موسیقى را به آهنگساز، شاعر و خواننده، قراردادى ببندد و حق و حقوق هر کدام را جداگانه پرداخت کند. مىخواستند قانون جهانى کپىرایت را در ایران مطرح کنند، که متأسفانه با ظهور انقلاب این قضیهى منتفى شد. بر طبق قانون کپىرایت، بابت هرگونه اجراى یک آهنگ (ویدئو، آودیو، کنسرت و غیره) درصد معینى به خالقان آن (آهنگساز، شاعر) تعلق مىگیرد. اما تابحال با هزاران ترفند این مسئلهى حیاتى نادیده گرفته شده و حتا به بهاى سلامتى، زندگى و جان بسیارى ازهنرمندان ما مثل زنده یادان بابک بیات و پرویزمقصدى و دیگران تمام شده است که احتیاج به ذکر اسم دیگرعزیزان هنرمند نیست! مردم مىدانند صحبت از چه کسانى است. هم اکنون در دور افتادهترین نقطهى دنیا و در تمامى کشورها، قانون کپىرایت رعایت مىشود و حق و حقوق مؤلفین داده مىشود، اما در حال حاضر، در قرن بیست و یکم و در سال ۲۰۱۱ تنها هنرمندان ایرانى هستند که «در برایشان کماکان روى همان پاشنهى قدیمى مىچرخد!» هنوز کمپانىهاى صفحهپرکنى و پخش موزیک به همان روش خودشان ادامه مىدهند، هنوزهم که هنوزاست شما در تلویزیونها و آگهىها، شرکتهاى موسیقى را مىبینید که وقیحانه، آثار هنرمندان را در بستهبندىهاى بسیار نفیس، از طریق پست، اینترنت یا تلفنى بدون اجازه صاحب اصلى آن به بازار عرضه مىکنند! متأسفانه مالک آثار ما شرکتهاى موسیقى هستند، که تا به امروز هم برنده بودهاند... تنها این وسط آهنگسازان و شاعران هستند که سرشان بی کلاه مانده است. بقول دوستم شهیار قنبرى «کافهها هم حتا حق تألیف مرا دزدیدند».
• مىدانیم که شما در تهیه و تنظیم چاپ کتاب سوم اشعار خودتون هستید! اگر ممکن است براى دوستدارانتان کمى توضیح بدهید که نگارش این کتاب در چه مرحلهایست؟
• همانگونه که خود مطلع و همکار من در این راه هستید در تهیه و جمع آورى آثار من از سال ۲۰۰۰ تا کنون (آثار اجرا شده و اجرا نشده) تقریباً کار کتاب سوم رو به اتمام است. باقى مىماند وسواس ما براى تصحیح و تدوین و نگاهى دوباره به کلیات کتاب و همچنین در جستجوى ناشر و نامى مناسب براى این کتاب.
• در بیشترسرودههاى شما عشقى پنهان نهفته است. عشقى که آمیخته با عرفان است. این عشق و در نهایت عرفان را در شعرهایتان چگونه ارزیابى مىکنید؟ اگر ممکن است کمى در این باره توضیح دهید!
• مولوى، حافظ و نظامى، میهمانان همیشگى ضیافتهاى دو نفرى مادرم و من بوده و هستند و شاهنامه، دنیاى پدرم بود که سرانجام سهراب وار در هواى نوشدارو به قصهها پیوست. با توجه به زندگى و پرورش یافتن در چنین فضایى، خودآگاه و یا ناخودآگاه شعر و فلسفهى زندگى من از آن تأثیر یافتهاند. عشق و ارادت من به فلسفهى تصوف در شعر و فلسفهى زندگى من تأثیر داشته و دارند و هربار که قلم بدست مىگیرم شعر من از درخشش این خورشیدهاى جاودانهى تغزل و عرفان، رنگ و نور مىگیرد .
در اینجا بى مناسبت نیست که از یاران و (همکارانى) که از آغاز تا به امروز پایمردانه با ما در این راه دشوار همراه بودند و همچنین هنرمندان جوانى که به ما پیوستهاند قدردانى و سپاسگزارى کنم.
با سپاس از وقتی که در اختیارمان قرار دادید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.