۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

سه روز تاریخ‌ساز، ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ - بخش پنجم

سه روز تاریخ‌ساز، ۲۰ تا ۲۲ بهمن ۵۷ - بخش پنجم

درگیری در پادگان دوشان تپه
سحاب سپهری
در بخش‌های قبلی مجموعه مقاله‌ی «سه‌روز تاریخ‌ساز»، رخدادهای عمده بین روزهای ۱۵ دی تا ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ و نیز تغییر در ساختار و بازآرایی نیروهای سیاسی ایران در فاصله‌ی نیمه‌ی دی تا نیمه‌ی بهمن‌ماه ۵۷ مرور شدند. وقایع یک‌ماهه از نیمه‌ی دی تا نیمه‌ی بهمن ۱۳۵۷، خود ریشه در عملکرد سال‌های قبل از آن داشتند. از طرف دیگر بازآرایی نیروها در صحنه‌ی سیاست ایران در نیمه‌ی بهمن سال ۵۷ به نوبه‌ی خود زمینه را برای رخدادهای روز سرنوشت‌ساز ۲۲ بهمن ۵۷ به‌وجود آورد، ولی شناخت عمیق از رخدادهای زنجیره‌ای روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن بدون بررسی‌های ارائه شده در بخش‌های قبلی این مجموعه ناقص است.
بدون بررسی عمیق موضوع تغییر در ساختار نیروها در فاصله‌ی نیمه‌ی دی تا نیمه‌ی بهمن ۵۷، و توانایی‌های مانوری آن نیرو‌ها در نیمه‌ی بهمن ۵۷ ممکن است که شخص به نتیجه‌گیری‌های ساده‌انگارانه‌ای در مورد قیام روز ۲۲ بهمن برسد. مثلاً ممکن است ساده‌انگارانه چنین به نظر برسد که رخدادها در روز ۲۲ بهمن کاملاً خود به خودی[۱] (خودجوش) و بدون هیچ هدایت و عملکرد ساختاری بودند. از طرف دیگر ممکن است به نتیجه‌ای بسیار متفاوت رسید که چنین رخدادهای تاریخی را به سادگی و بر پایه‌ی اراده‌ی سازمانی خاص می‌توان تکرار و رهبری کرد. بررسی دقیق پیش‌زمینه‌های قیام روز ۲۲ بهمن چنین نظریه‌های ساده‌انگارانه‌ای را تایید نمی‌کند! با این وجود، از سال ۱۳۵۷ تاکنون ما به دفعات شاهد چنین رویکردهایی بوده‌ایم.

از یک طرف افرادی توجیه‌گر، رخدادهای روز ۲۲ بهمن را کاملاً خودبه‌خودی در نظر گرفته‌اند و از این راه سعی در توجیه نظرات از قبل تهیه شده‌ی خود داشته‌اند. از طرف دیگر عملکرد تعدادی از سازمان‌های سیاسی بر این پایه بوده است که جامعه‌ی ایران همیشه، همچون روز ۲۲ بهمن، مانند یک انبار باروت است؛ و در این صورت برای انفجار فقط یک جرقه نیاز دارد.

با این نگرش آن سازمان‌ها به این نتیجه رسیدند که در هر زمانی می‌توان قیام مسلحانه‌ای همچون ۲۲ بهمن را طراحی و برنامه‌ریزی و سپس آن را برای هدف سازمان خود رهبری و اجرا کنند. حوادث ۳۰ سال گذشته بی‌پایه بودن هر دو نگرش را عیان کرده است.


یک نکته‌ی مهم آن است که در این نوشته به دفعات به نقش ارتش شاه در اعمال حکومت نظامی و درگیری‌های خیابانی اشاره می‌شود؛ ولی در عمل در بسیاری از مواقع موضوع درگیری‌های خیابانی تا حد زیادی به عملکردهای نیروهای انتظامی/ امنیتی، واحد‌های گارد سلطنتی و پرسنل نیروی زمینی محدود می‌شد. در دوران شاه به لحاظ تشکیلاتی لشکرهای گارد شاهی و نیز تیپ گارد جاویدان از طریق فرماندهان گارد سلطنتی (گارد شاهنشاهی) تحت فرماندهی مستقیم خود شاه بودند. به‌طور معمول این واحدهای نظامی از فرمانده‌ی نیروی زمینی ارتش دستور نمی‌گرفتند؛ اگر چه سپهبد بدره‌ای در پاییز ۵۷ همزمان هم فرمانده نیروی زمینی و هم فرمانده‌ی گارد سلطنتی بود، ولی این انتصاب بر پایه‌ی وحدت در ساختار فرماندهی نبود و ساختارهای فرماندهی در نیروی زمینی و در گارد سلطنتی همچنان موازی هم بودند.

از طرف دیگر بعد از اعلام حکومت نظامی در تهران در شهریور ۱۳۵۷ واحدهای گارد سلطنتی و نیروی زمینی در اختیار فرماندار نظامی تهران قرار گرفتند. این مجموعه نیروهای نظامی به همراه نیروهای انتظامی (مثل گارد شهربانی) درطول تابستان و پاییز سال ۱۳۵۷ در اعمال حکومت نظامی، و در این راستا در سرکوب تظاهرات در خیابان‌های تهران، عمل می‌کردند. در شهرهای دیگری هم که حکومت نظامی برقرار بود، واحدهای نیروی زمینی به همراه نیروهای امنیتی/ انتظامی مستقر در منطقه بودند که عمدتاً با مردم درگیر شدند.


به این ترتیب واحدهای نیروی هوایی و نیروی دریایی ارتش شاه در عمل در درگیری‌ها و درهم شکستن تظاهرات خیابانی نقش‌ برجسته‌ای نداشتند و هر دو تقریباً دست نخورده ماندند. توجه این نکته توجیه می‌کند که چرا حمله‌ی مردم تهران در روز ۲۲ بهمن به ساختمان‌های ساواک و شهربانی و نیز پادگان‌های واحدهای گارد و نیروی زمینی متمرکز بود. به نظر می‌رسد این مشاهده در بسیاری از شهر‌های دیگر هم صادق باشد. به همین ترتیب هم بیشتر اعدام‌های اول انقلاب متوجه افسران امنیتی، نیروی زمینی و گارد ارتش شاه بود. این موضوع همچنین توجیه می‌کند که چرا در شروع جنگ ایران و عراق در حالی که نیروی زمینی ارتش از هم پاشیده بود، نیروی هوایی و نیروی دریایی در حد به نسبت خوبی عملیاتی بودند.

درگیری در مرکز آموزش‌های هوایی دوشان تپه


روز ۲۰ بهمن سال ۵۷ جمعه‌ای نیمه ابری و با هوایی به نسبت ملایم برای یک روز زمستانی بود. حتی در دوران انقلاب هم روزهای جمعه معمولا تظاهرات کمتری انجام می‌شد، ولی این روز جمعه حتی به نسبت جمعه‌های دیگر دوران انقلاب هم آرام‌تر بود. آن روز به آرامی نسبی گذشت. آن زمان برای برخی این احساس وجود داشت که این جمعه‌ی آرام زمینه‌ای برای یک توافق بزرگ است. تیتر بالای صفحه‌ی اول کیهان روز پنجشنبه ۱۹ بهمن هم در مورد ملاقاتی در آینده‌ی نزدیک بین بازرگان، بختیار و قره‌باغی بود. در پس این تیتر این امید وجود داشت که این ملاقات بتواند راهی برای گذر از بحران، یا حداقل تخفیف بحران، را باز کند. حالا مشخص شده که آن آرامش پیش از طوفان بود.


جمعه‌شب ۲۰ بهمن، زنجیره‌ای از رخدادهای تاریخی در پادگان هوایی دوشان تپه شروع شد که ادامه‌ی آن روز ۲۲ بهمن را ساخت؛ روزی که شاهنشاهی در ایران با یک قیام مسلحانه و خونین منقرض شد و ایران را در مسیری کاملاً تازه و ناشناخته قرار داد. پادگان هوایی دوشان تپه در شرق تهران نقطه‌ی شروع آن رخدادهای سرنوشت‌ساز بود.


پادگان هوایی دوشان تپه در حد فاصل خیابان‌های تهران نو (دماوند) و نیروی هوایی واقع شده است. اگر به نقشه‌ی منطقه‌ی این پادگان (نقشه‌ی بعد) نگاه کنیم آشکار است که مناطق مسکونی، اطراف این پادگان را احاطه کرده‌اند و به این ترتیب پادگان دوشان تپه همچون جزیره‌ای در میان دریای خانه‌های کوچک مسکونی قرار دارد. پادگان دوشان تپه فاصله‌ی زیادی با میدان ژاله ندارد. در کنار این میدان اداره‌ی برق ژاله (پست‌های فشار قوی برق) و نیز کارخانه‌ی مسلسل‌سازی ارتش قرار داشت. پادگان هوایی دوشان تپه شامل مرکز آموزش‌های هوایی، ستاد نیروی هوایی و یک باند فرودگاه نظامی می‌شد که از آن باند برای پروازهای آموزشی و پشتیبانی استفاده می‌شد. پادگان دوشان تپه در‌های متعددی داشت ولی از طریق در اصلی این پادگان، در خیابان تهران نو و در نزدیکی میدان فوزیه، دسترسی به مرکز آموزش‌های هوایی و ستاد نیروی هوایی هم صورت می‌گرفت.



نقشه‌ی منطقه‌ی پادگان هوایی دوشان تپه در شرق تهران


حکومت نظامی تهران از مدتی قبل از روز ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۷ تعدادی تانک و پرسنل گارد سلطنتی را در «مرکز آموزش‌های نیروی هوایی» در محوطه‌ی پادگان دوشان تپه، مستقر کرده بود. پرسنل گارد مستقر در پادگان هوایی دوشان تپه تحت فرماندهی این پادگان قرار نداشتند، بلکه زیر امر فرماندار نظامی تهران بودند که از روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به بعد حکومت نظامی را در سطح شهر تهران اعمال می‌کرد.

اقامت آن گروه از پرسنل گارد سلطنتی و استقرار تانک‌ها در پادگان دوشان تپه چند نقش متفاوت داشتند: اول، این واحدهای گارد که به‌عنوان واحدهای تحت امر حکومت نظامی عمل می‌کردند از امکانات پشتیبانی (مسکن، غذا، تجهیزات و ...) موجود در پادگان دوشان تپه استفاده می‌کردند. این پادگان فاصله‌ی زیادی با مراکز جمعیتی تهران نداشت و در صورت لزوم می‌شد به سهولت و سرعت واحدهای گارد مستقر در دوشان تپه را به نقاط مورد نظر در سطح شهر تهران اعزام کرد. دوم، نظارت بر کادر‌های نیروی هوایی مستقر در این مرکز آموزشی و سوم مقابله و دفاع از مرکز آموزش‌های هوایی و ستاد نیروی هوایی در برابر حمله‌های احتمالی سازمان‌های مسلح مخالف شاه نیز ازدیگر نقش‌های پادگان دوشان تپه بود.

در ساعت ۹ و ۱۰ دقیقه‌ی جمعه، ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ در غذاخوری «هنرجویان همافری» در مرکز آموزش‌های نیروی هوایی واقع در محوطه پادگان هوایی دوشان یک درگیری شروع شد.

هنرجویان همافری کادرهای جوان تحت آموزشی بودند که قرار بود بعد از ختم دوره‌ی آموزشی به درجه‌ی همافری ارتقا پیدا کنند. همافر رسته‌ی تازه‌ای در نیروی هوایی شاه بین افسری و درجه‌داری بود. همافران به‌طور عمده شامل کادر‌های فنی نیروی هوایی شاه بودند. درجه‌ی همافری یکی از پارادوکس‌های ارتش شاه بود. افراد این گروه در تمامی زندگی حرفه‌ای نمی‌توانستند به درجه‌ی افسری برسند، ولی در عین حال از بسیاری از افسران ارتش شاه آموزش‌های بالاتری داشتند. افسریاری، درجه‌ای مشابه همافری، در بخش‌های دیگری ارتش شاه مثل هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی) وجود داشت. دولت جمهوری اسلامی پس ازانقلاب رده‌ی همافران را حذف و آنها را به عنوان «افسر فنی» تغییر رده داد.


درگیری جمعه شب، بین گروهی از هنرجویان همافری نیروی هوایی مستقر در مرکز آموزش‌های هوایی از یک طرف و تعدادی از پرسنل تانک‌های گارد سلطنتی مستقر شده در این مرکز از طرف دیگر، با یک درگیری لفظی (فحش‌کاری) شروع می‌شود. پخش یک فیلم کوتاه در تلویزیون دولتی بعد از ساعت ۹ شب، زمینه‌ی این درگیری لفظی را به وجود آورد. تلویزیون دولتی ایران برای اولین بار فیلم کوتاهی از آیت‌الله خمینی را در داخل‌‌ همان هواپیمای ایرفرانس نشان داد. این فیلم کوتاه مربوط به مصاحبه‌ی یک خبرنگار اروپایی با آیت‌الله خمینی بود. خبرنگار از او پرسید: «اینک که بعد از ۱۵ سال تبعید به میهن برمی‌گردید چه احساسی دارید؟» آیت الله خمینی هم فقط یک کلمه گفت: «هیچ چی». البته صادق قطب‌زاده که مترجم بود جواب را دقیقاً و به درستی ترجمه نکرد و گفت: «او اظهار نظری نمی‌کند.[۲] » بعد‌ها معلوم شد که تلویزیون دولتی ایران این بخش از مصاحبه را به دستور مستقیم نخست وزیر شاپور بختیار پخش کرده بود تا نوعی تبلیغ منفی در مورد منش‌ آیت‌الله خمینی کند. در این مورد هم بختیار عمق تنفر جامعه از رژیم شاه را درست برآورد نکرده بود. حتی موضوعی به سادگی جواب «هیچ چی» از طرف آیت‌الله خمینی در آن مقطع زمانی نتوانست تغییری اصلی در نظر بدنه‌ی جامعه نسبت به او بدهد. برای دیدن و مطالعه‌ی نسخه‌ای از این مصاحبه روی تصویر روبرو کلیک کنید:

به هر صورت در ساعت ۹ و ۱۰ دقیقه جمعه شب هنرجویان همافری با دیدن تصویر آیت‌الله خمینی در صفحه‌ی تلویزیون- به رسم آن روزگار- صلوات فرستادند، که این کار مورد اعتراض پرسنل گارد سلطنتی حاضر در غذاخوری مرکز آموزش‌های هوایی در پادگان دوشان تپه قرار گرفت. درگیری لفظی بین هنرجویان همافری و پرسنل گارد به‌طور مشخص به دنبال پخش این فیلم کوتاه به‌وجود آمد. این درگیری ساده، با توجه به شرایط خاص اجتماعی ایران، خیلی سریع گسترش یافت. باید در نظر داشت که جمعه شب‌ها به رویه‌ی معمول ارتش، عمده کادرهای افسران ارشد ارتش فعال نبودند. اگرچه همیشه افسران کشیک وجود داشته‌اند؛ ولی جمعه شب‌ها اداره‌ی پادگان‌ها به طور معمول در اختیار افسران با رده‌های پایین‌تر و کادر‌های تحت آموزش بوده است.

آن درگیری لفظی بین هنرجویان همافری و افراد گارد سلطنتی در مرحله‌ی بعد به درگیری بدنی (دعوا) منجر می‌شود. گفته می‌شود یکی از افراد گارد به یک نفر از هنرجویان همافری سیلی می‌زند که منجر به جاری شدن خون از بینی او می‌شود. دوستان آن هنرجوی همافری در خون ریخته دست می‌زنند و شعار سر می‌دهند که «می‌کشم، می‌کشم؛ آن‌که برادرم کشت!»

بر اساس قراین موجود در این درگیری بدنی بین هنرجویان همافری و پرسنل گارد سلطنتی کسی کشته نمی‌شود. به نظر می‌رسد در طول شب قبل از ۲۱ بهمن درگیری بین هنرجویان همافری و افراد گارد سلطنتی خاتمه پیدا می‌کند. حتی شایع است که واحدهای گارد محوطه‌ی غذاخوری مرکز آموزش را ترک می‌کنند و هنرجویان همافری موفق می‌شوند بر این محوطه مسلط شوند.


گفته می‌شود پس از خاتمه‌ی درگیری بین هنرجویان همافری و پرسنل گارد سلطنتی آرامش نسبی در داخل محوطه‌ی آموزش‌های هوایی به وجود می‌‌آید. تدوین این نکته‌ها در مورد نحوه‌ی شروع و روند درگیری در غذاخوری مرکز آموزش‌های هوایی در پادگان دوشان تپه بر مبنای مرور خاطرات پراکنده‌ی افرادی که شاهد برخی از قسمت‌های آن درگیری‌ها بوده اند صورت گرفته است. ولی این درگیری هنوز نکته‌های مبهمی دارد که خاطرات دیگر شاهدان عینی می‌تواند آنها را روشن‌تر کند. اهمیت این دعوای ساده در این است که نقش یک جرقه‌ را برای شروع شورش و قیام در روزهای بعد از آن، یعنی ۲۱ و ۲۲ بهمن‌ماه داشت.


در این میان تعدادی از هنرجویان موضوع درگیری داخل سالن غذاخوری را با تلفن به دوستان و فامیل خود اطلاع می‌دهند. به این ترتیب، با وجود حالت حکومت نظامی در شهر، مردم در طول شب جلوی در اصلی این پادگان در جوار خیابان تهران نو و در نزدیکی میدان فوزیه گرد هم می‌آیند. در طول شب تنش در بیرون محوطه‌ی پادگان دوشان تپه ادامه پیدا می‌کند. در خارج از محوطه‌ی پادگان هوایی دوشان تپه بازار شایعه در مورد تلفات بالای همافران توسط واحدهای گارد سلطنتی بین مردم بسیار گرم بوده است! طبق معمول این شایعات بر پایه‌ی شمار اغراق‌آمیز کشته‌ها و زخمی‌ها و حتی اعدام دسته‌جمعی همافران دهان به دهان می‌چرخند و پراکنده می‌شوند. بدون شک فعالان سیاسی آن روز‌ها با تمایلات متفاوت توانسته بودند خود را به محوطه‌ی در اصلی پادگان دوشان تپه در نزدیکی میدان فوزیه برسانند. چون این تجمع فرصتی مناسبی برای جهت‌دهی به مردمی بود که در آن محوطه جمع شده بودند.

با این مقدمات در نیمه شب قبل از ۲۱ بهمن در جلوی در اصلی پادگان دوشان تپه تظاهراتی در حمایت از همافران داخل پادگان صورت می‌گیرد. هوای به نسبت ملایم آن روزهای بهمن سال ۵۷ هم به اجرای این تظاهرات کمک می‌کند! موضوع این تظاهرات شبانه در محوطه‌ی جلوی در اصلی پادگان دوشان تپه در نوشته‌های متعددی، از جمله خاطرات شاپور بختیار و ارتشبد قره باغی، درج شده است؛ ولی خاطرات افرادی که خود شخصاً در آن شرکت داشته‌اند می‌تواند بخش دیگری از آن را هم روشن کند.


البته در آن زمان شایعه‌ای وجود داشت که به دنبال آن درگیری در داخل پادگان دوشان تپه تعدادی از همافران مستفر در مرکز در این پادگان توسط واحدهای گارد سلطنتی محاصره می‌شوند ولی این حلقه‌ی محاصره توسط اعضای یکی از سازمان‌های مسلح مخالف شاه (فداییان؟) شکسته می‌شود. اگرچه این خبر یا شایعه از بعضی از روزنامه‌های خارجی، ازجمله روزنامه‌ی فرانسوی‌زبان لوموند هم سر در آورده است، ولی اطلاعاتی که چنین موضوعی را تایید کند، مشاهده نشد.

اگر چه درگیری (دعوا) در غذاخوری مرکز آموزش‌های هوایی نقش جرقه را برای ردخدادهای بعدی بازی کرد، ولی این درگیری به نفس خود حادثه‌ی مهمی نبود. این شرایط عمومی جامعه و سیر رخدادهای بعدی بود که این حادثه را در تاریخ ثبت کرد.

شورش در ستاد نیروی هوایی- صبح روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷


روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ روزی کاملاً ابری و هوا به نسبت ملایم بود. در صبح روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ تعدادی از همافران و دیگر کادرهای نیروی هوایی، به دنبال درگیری‌های شب قبل در مرکز آموزش‌های هوایی، تظاهراتی را در داخل پادگان دوشان تپه شروع کردند. شروع این تظاهرات در داخل یک پادگان نظامی پدیده‌ای بسیار مهم بود و در عمل همچون یک گسل در بدنه‌ی ارتش شاه، آن را از هم شکافت. تا این روز تظاهرات در داخل یک پادگان نظامی جزو حرام‌ها یا تابوهای ارتش شاه بود. باید توجه داشت که گروهی از همافران و کادرهای نیروی هوایی در روز ۱۹ بهمن به صورت منظم و با لباس فرم به محل اقامت آیت‌الله خمینی رفته و برای او ادای احترام کرده بودند، ولی در آن زمان این حرکتی نمادین (سمبلیک) تلقی شد و کسی انتظار نداشت که همافران و کادرهای نیروی هوایی دامنه‌ی تظاهرات را به داخل پادگان‌های‌شان بکشند.

در دوران حکومت شاه حتی تصور مخالفت جزیی با شاه برای پرسنل نظامی عواقب بسیار شدیدی برای آنها داشت (به شرحی که در بخش فضای نظامی شرح داده شد)؛ به این ترتیب پرسنل مخالف شاه بسیار مخفی عمل می‌کردند. بدون شک در داخل همافران مخالف شاه افرادی همسو با هر دو گروه مخالف شاه (گروه سوم- طرقداران آیت‌الله خمینی و گروه چهارم- طرفداران دیگر گروه‌های مخالف شاه) وجود داشته‌اند. همافران مخالف شاه همان بخشی از ارتش شاه هستند که از او گسستند و به صفوف مخالفان پیوستند. در بخش اول و دوم این مجموعه نوشته از این گروه به عنوان اسب نافرمان شاه در صفحه‌ی شطرنج یاد شد. از طرف دیگر نباید انکار کرد که وجود افراد یا هسته‌های مخالف شاه در درون نیروهای مسلح منحصر به همافران نبوده است، ولی همافران به صورت سمبل یا نماد گروه شورشی در ارتش شاه درآمده‌اند.

اطلاعات موجود نشان می‌دهد که همراه با همافران، شماری نامشخص از افراد غیر نظامی وابسته به سازمان‌های سیاسی فعال آن زمان هم توانسته بودند وارد محوطه‌ی پادگان دوشان تپه شوند و به تظاهرات همافران در داخل پادگان دوشان تپه بپیوندند. موضوع پیوستن افراد غیر نظامی به تظاهرات همافران در داخل پادگان هوایی دوشان تپه را ارتشبد قره‌باغی در خاطرات خود تایید کرده است. قره‌باغی این موضوع را ناشی از سهل‌انگاری دژبان این قرارگاه در کنترل در اصلی این پادگان دانسته است.

در‌‌ همان صبح شنبه ۲۱ بهمن ارتشبد قره‌باغی به همراه سپهبد بدره‌ای (فرمانده‌ی نیروی زمینی و نیز فرمانده‌ی گارد سلطنتی) و سرلشکر ریاحی (معاون فرمانداری نظامی تهران) در مراسم صبحگاهی پادگان قصر فیروزه شرکت داشته‌اند تا آخرین نقطه‌نظر‌های امیران ارشد ارتش شاه را برای پرسنل این پادگان توجیه کنند. پادگان قصر فیروزه در حومه‌ی شرقی تهران قرار داشت و در عمل فقط چند کیلومتر با پادگان هوایی دوشان تپه دارد. بر اساس منابع موجود ارتشبد قره‌باغی در این مراسم صبحگاهی بار دیگر بر نقش فرماندهی عالی شاه بر ارتش تاکید می‌کند و به قول ارتشی‌ها دستور سه‌بار پیشفنگ برای شاه می‌دهد. این نکات در مورد مراسم صبحگاه در پادگان قصر فیروزه به عنوان موضوع‌های جانیی در رابطه با دادگاه سرتیپ ناظمی، که در بهار ۵۸ صورت گرفت، مطرح شده است. مشروح این محاکمه در چندین شماره‌ی کیهان آن زمان چاپ شده است.

تظاهرات همافران در داخل پادگان هوایی دوشان تپه با پیوستن غیرنظامیان و فعالان سیاسی گسترش پیدا کرد. به این ترتیب در صبح روز ۲۱ بهمن در ستاد نیروی هوایی و مرکز آموزش‌های هوایی (در نزدیکی میدان فوزیه) در عمل یک شورش شروع شد. در همین رابطه شورشیان موفق شدند که از حوالی ساعت ۱۰ صبح روز شنبه ۲۱ بهمن انبار‌های اسلحه‌ی سبک موجود در ستاد نیروی هوایی و نیز در مرکز آموزش‌های هوایی که هر دو در داخل پادگان دوشان تپه قرار داشتند را باز کنند. شورشیان مسلح، پس از تثبیت موقعیت خود، از حوالی ظهر روز ۲۱ بهمن شروع به توزیع سلاح‌های سبک موجود در این پادگان بین مردم کردند.

شواهد نشان می‌دهد که تعدادی از افراد سیاسی فعال در شورش ۲۱ بهمن در داخل پادگان دوشان تپه وابسته به سازمان‌های سیاسی گروه چهارم بودند.‌‌ همان طوری که در بخش قبلی بررسی شد این گروه چهارم شامل طیف گسترده‌ی مخالفان شاه بود که شامل طرفداران آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان نمی‌شدند. سازمان‌های سیاسی گروه چهارم درهم شکستن ارتش شاه را در عمل در جهت هدف‌های خود ارزیابی می‌کردند. آن روز‌ها سازمان‌های گروه چهارم در تظاهرات خود به‌طور علنی خواستار نابودی «ارتش شاهنشاهی» و ایجاد «ارتش خلقی» شده بودند؛ در حالی که آیت‌الله خمینی هیچگاه از موضوع درهم شکستن ارتش شاه صحبتی نکرد و بعد از انقلاب هم از نظریه‌ی انحلال ارتش شاه حمایت نکرد.

آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان، به عنوان رهبران گروه سوم، در آن زمان شورش مسلحانه در پادگان هوایی دوشان تپه در صبح روز ۲۱ بهمن را تایید نکردند زیرا به عنوان رهبران گروه سوم تمایلی به درهم شکستن ارتش شاه نداشتند. بدون شک شکستن ارتش شاه موافق با هدف‌های کلان و سیاست‌های اجرایی رهبری گروه سوم (آیت‌الله خمینی و مهندس بازرگان) نبود؛ ولی این بدان معنی نیست که افرادی با تمایلات گروه سوم در بین شورشیان روز ۲۱ بهمن نبوده‌اند؛ به دلیل که در آن شرایط در عمل افراد گروه سوم و گروه چهارم برای تاثیرگذاری بر روند رخداد‌ها، هریک در جهت مطلوب خود، در رقابت تنگاتنگ با یکدیگر بودند. شایع است که هادی غفاری، ازجمله افراد شناخته شده‌ی معمم از گروه سوم، در صبح روز ۲۱ بهمن در پادگان دوشان تپه فعال بوده است. شاپور بختیار هم در کتاب خاطراتش به موضوع نقش یک نفر معمم (بدون ذکر نام) در میانه‌ی شورش پادگان دوشان تپه اشاره می‌کند.

ارتشبد قره‌باغی و شاپور بختیار، بر مبنای اطلاعات رسمی‌ای که در اختیار داشته‌اند، هر یک در کتاب‌های خاطرات خود بخش‌هایی از رخدادهای مهم جمعه شب، ۲۰ بهمن و نیز صبح روز شنبه ۲۱ بهمن در پادگان دوشان تپه و در منطقه‌ی شرق تهران را شرح داده‌اند. اطلاعات مندرج در کتاب خاطرات این دو نفر در رابطه با رخدادهای این روز تا حدی زیادی با هم منطبق است، ولی هر نفر بر مبنای همان اطلاعات سیر این رخدادها را در جهت مطلوب خود می آراید و دیگری را در شروع درگیری و شورش بعد از آن مقصر می‌داند. قره باغی بی سیاستی بختیار در پخش آن برنامه‌ی تلویزیونی مصاحبه با آیت‌الله خمینی را سرآغاز این درگیری می‌شمارد. بختیار بی‌کفایتی قره باغی در کنترل درگیری و شورش در روز ۲۱ بهمن را نشانه می‌گیرد.

در محاکمه‌ی سرتیپ فضل‌الله ناظمی (از امیران گارد سلطنتی)، که در بهار ۱۳۵۸ صورت گرفت، موضوع درگیری و شورش در دوشان تپه هم مورد اشاره قرار گرفته است. سرتیپ فضل‌الله ناظمی در طی محاکمه‌اش اظهار داشت که در ساعت ۱۰ صبح روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ سپهبد کمپانی، فرمانده‌ی مرکز آموزش‌های هوایی در پادگان دوشان تپه، به سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران، تلفن می‌کند و به او اطلاع می‌دهد که واحدهای شورشی (همافران؟) در انبارهای اسلحه را شکسته و اقدام به توزیع اسلحه‌ی سبک کرده‌اند. به دنبال این تماس تلفنی این خبر از طرف سپهبد رحیمی به سرلشکر کاظم ریاحی، معاون فرماندار نظامی تهران منتقل می‌شود. در مرحله‌ی بعد سرلشکر ریاحی، به سرتیپ ناظمی، که در آن زمان تحت امر فرمانداری نظامی تهران قرار داشت، دستور می‌دهد که با یک ستون پیاده و یک ستون تانک از پادگان قصر فیروزه در محدوده‌ی شرق تهران به پادگان دوشان تپه بروند و این شورش مسلحانه را سرکوب کنند. بر طبق اظهارات سرتیپ ناظمی شورشیان در مسیر این دو ستون نظامی کمین می‌کنند و این ماموریت در عمل اجرا نمی‌شود. در صورت صحت این ادعا، این موضوع نشان می‌دهد که حتی از صبح روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ شورشیان توان شنود مخابرات فرمانداری نظامی تهران و نیز توانایی کمین برای درگیری با نیروهای پیاده و زرهی تحت امر فرمانداری نظامی را داشته‌اند.

باید توجه داشت که در صبح روز ۲۱ بهمن طرفداران فداییان راهپیمایی به نسبت بزرگی به یادبود واقعه‌ی سیاهکل (۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹) برگزار کردند. این راهپیمایی قرار بود روز پنجشنبه ۱۹ بهمن سال ۵۷ در دانشگاه تهران صورت گیرد. ولی به این دلیل که در همان روز پنجشنبه، مهندس بازرگان در دانشگاه تهران سخنرانی داشت، فداییان برنامه‌ی تظاهرات خود را به روز شنبه ۲۱ بهمن عقب کشیدند. مسیر راهپیمایی فداییان در روز شنبه از دانشگاه تهران به طرف شرق (در جهت میدان فوزیه/ امام حسین) بود. در آن دوران راهپیمایی به طرف شرق تهران غیر معمول بود به این دلیل که قبل از آن تمامی راهپیمایی‌های بزرگ به طرف غرب تهران و در جهت میدان آزادی صورت می‌گرفت. تغییر در مسیر راهپیمایی به طرف شرق خود نتایج تازه‌ای به وجود آورد. این راهپیمایی از ساعت نه صبح از دانشگاه تهران شروع شد و در حوالی ساعت ۱۰ به میدان فردوسی رسید. سازماندهان این راهپیمایی که از موضوع درگیری شب قبل از آن در پادگان دوشان‌تپه و ادامه‌ی آن در صبح روز شنبه مطلع بودند، حوالی ساعت ۱۰ صبح ادامه‌ی راهپیمایی را در میدان فردوسی متوقف کردند. سازماندهان این راهپیمایی از راهپیمایان خواستند که که به درگیری‌های میدان فوزیه بپیوندند.

به هر صورت به نظر می‌رسد که وجود آن راهپیمایی در گسترش شورش پادگان نیروی هوایی در طول روز شنبه ۲۱ بهمن بی‌تاثیر نبوده است. از این رو که افراد مسلح فدایی که از قبل برای حفاظت از این راهپیمایی سازماندهی شده بودند و نیز گروهی از هواداران فعال آنها به‌طور مستقیم به شورش در پادگان هوایی دوشان تپه پیوستند. شاهدان عینی در حوالی ساعت ۱۱ صبح روز ۲۱ بهمن در ضلع شمال غربی میدان فوزیه معدودی افراد چریک شهری مسلح به مسلسل کوتاه کلاشنیکف را دیده‌اند که صورت خود را با سربندهای سرخرنگ شبیه به سربندهای فلسطینی پوشانده بودند. آن افراد به سلاح کلاشنیکف مسلح بودند که در آن زمان سلاح سازمانی ارتش نبود و در دوره‌ی شاه معمولاً نیروهای چریک شهری از مسلسل کوتاه کلاشنیکف استفاده می‌کردند. این افراد نشان سازمانی نداشته‌اند ولی با توجه به قراین احتمالاً وابسته به فداییان بوده‌اند. موضوع عضویت این افراد مسلح به سازمان فدایی نه رد و نه اثبات شده است. در دوران شاه نیروهای چریکی حین عملیات صورت خود را با سربندهای فلسطینی می‌پوشاندند که هم به‌طور فردی شناخته نشوند ولی به‌طور سازمانی مشخص باشند. اهمیت نقش این افراد مسلح در ادامه‌ی روند شورش در پادگان هوایی دوشان تپه مورد تایید همگان نیست.

توسعه‌ی شورش به میدان فوزیه- ظهر روز شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷


پس از تسلط بر ستاد نیروی هوایی و مرکز آموزش‌های هوایی و خارج کردن سلاح‌های سبک موجود، دامنه‌ی شورش مسلحانه از داخل پادگان دوشان‌تپه به خارج منتقل و به محور خیابان تهران نو کشیده می‌شود. نیروهای شورشی که با سلاح‌های به‌دست آمده از پادگان دوشان‌تپه مسلح شده بودند، در امتداد خیابان تهران نو و در جهت میدان فوزیه اقدام به توسعه‌ی منطقه‌ی تحت کنترل خود کردند. میدان فوزیه که در نزدیکی پادگان دوشان تپه قرار دارد، میدانی اصلی در شرق تهران است. تسلط بر این میدان کنترل به مناطق کلیدی و پرجمعیتی، مثل خیابان شاهرضا (انقلاب) درغرب میدان، خیابان ژاله (شهدا) در جنوب میدان و خیابان نظام‌آباد در شمال میدان را امکان‌پذیر می‌کند. به این ترتیب تسلط بر میدان فوزیه برای توسعه‌ی مرحله بعد شورش مسلحانه الزامی شد. بدون کنترل میدان فوزیه نیروهای مسلح شورشی در خطر یک حمله گازانبری کامل قرار داشتند. حمله از پشت سر توسط واحدهای تازه‌نفس زرهی گارد سلطنتی که در شمال شرق تهران مستقر بودند و حمله از جلو توسط واحدهای حکومت نظامی (ازجمله گارد شهربانی) که در پادگان عشرت آباد مستقر بودند.

به این ترتیب از حوالی ظهر روز شنبه ۲۱ بهمن میدان فوزیه (نزدیک‌ترین میدان به مرکز آموزش‌های هوایی) بسته می‌شود و در مرحله‌ی بعد به صورت سنگربندی در می‌آید. در همین رابطه سنگرهای خیابانی در انتهای قسمت غربی زیرگذر میدان فوزیه (امام حسین) و ابتدای خیابان شاهرضا (انقلاب) به‌وجود می‌آید که در مدت روز گسترش پیدا می‌کند. خیابان‌های تهران نو و شاهرضا (انقلاب) از طریق یک زیرگذر در میدان فوزیه به هم وصل هستند ولی سنگرهای خیابانی که در عرض این خیابان به‌وجود آمده بودند در عمل ارتباط مستقیم بین زیرگذر میدان فوزیه و خیابان شاهرضا (انقلاب) را قطع کردند.

سنگربندی در عرض خیابان‌های تهران- بهمن ۵۷


به گفته‌ی شاهدان عینی در بعد از ظهر روز ۲۱ بهمن تعداد زیادی افراد غیر نظامی مسلح به سلاحهای سبک سازمانی ارتش در این سنگرهای خیابانی موضع گرفتند. این سلاح‌ها از جمله شامل تفنگ ژ-۳ و اسلحه‌های کمری بود که از انبارهای اسلحه‌ی پادگان دوشان تپه به دست آمده بودند. این افراد مسلح به تفنگ ژ-۳ با لباس غیر نظامی و با صورت‌های عیان حرکت می‌کردند. این نشانه‌ای است که آنها عضو (کادر سازمانی) هیچ سازمان نظامی مخالف شاه (سازمان چریکی- بخش نظامی یک حزب) نبوده‌اند. به این دلیل که اعضای سازمان‌های چریکی/ نظامی دوره‌ی شاه تا مدت‌ها بعد از بهمن ۱۳۵۷ هم سعی می‌کردند که هویت‌های خود را آشکار نکنند. ذکر این موضوع به این معنی نیست که تمام افراد فعال در شورش مسلحانه به صورت کاملاً انفرادی و به‌طور خودبه‌خودی عمل می‌کرده‌اند! بلکه قراینی در دست است که تعداد قابل توجهی از شورشیان مسلح و افراد مخالف شاه دارای جهت‌گیری سیاسی به هر دو مخالف شاه یعنی گروه سوم (طرفداران ایت‌الله خمینی) و گروه چهارم (سایر مخالفان شاه) بوده‌اند.

شورشیان مسلح در بعد از ظهر روز شنبه، ۲۱ بهمن دامنه‌ی منطقه‌ی تحت پوشش خود را گسترش دادند و به این ترتیب شورش بر منطقه‌ی وسیع‌تری در شرق تهران مسلط شد. مشروح رخدادها در بعد از ظهر و عصر روز شنبه ۲۱ بهمن که نحوه ی گسترش شورش در منطقه‌ی شرق را تشریح می‌کند در بخش بعدی (ششم) این نوشته خواهد آمد.

پی‌نوشت‌ها:

1-Spontaneous 
Does not make any comment -2



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.