هر کس بر اثر حادثه اي حالت خشم و غضب فوق العاده به او دست دهد به قسمي که چهره پر چين و جبين پر آژنگ کند؛ چنين کس را اصطلاحاً برج زهر مار ميگويند. لکن در استعمال آن بايد الفاظ تشبيه مانند چون و همچون و امثال آن بکار رود تا افاده معني کند.
گر چه اين عبارت ريشه نجومي دارد نه تاريخي، ولي در هر حال بايد ريشه آن به دست آيد تا معلوم گردد علت تسميه و نامگذاري آن چيست و چگونه يک اصطلاح نجومي به صورت ضرب المثل در آمده است.
همانطوري که در بالا عنوان گرديد در اين عبارت کلمه "برج" ناظر بر بروج سماوي است و "زهر مار" کمترين خويشاوندي و ارتباطي با زهر و سم مار و اژدها ندارد؛ بلکه شکل و تصوير هيئت اجتماعيه چند ستاره و کوکب است که معمولاً همه اسامي صورتهاي متشکله ستارگان را بر اين مبني تسميه و نامگذاري کرده اند.
چون دوست محقق و همشهري دانشمندم آقاي "حسن حسن زاده آملي" ضمن نامه جوابيه اي که به نگارنده مرقوم داشته، در بيان ريشه نجومي اين ضرب المثل بحث مفيد و مستوفي کرده است؛ لذا ريشه سخن را به ايشان ميسپارد:
«... در اصطلاح علم هيئت و نجوم، هر کوکبي که مدار منطقةالبروج شمالاً يا جنوباً فاصله داشته باشد، آن فاصله را از جانب اقرب عرض آن کوکب گويند و درجات عرض را از دايره عرض تعيين مي کنند. چون شمس هميشه بر مدار منطقةالبروج است آن را عرض نبود و اين مدار را مدار شمس نيز گويند و به فرانسه زودياک مي نامند.
چون عرض عارض کوکبي شد اگر به سمت شمال، منطقةالبروج بود، عرض شمالي است و اگر به سمت جنوبش بود عرض جنوبي است. چون کوکبي مثلاً ماه را که يکي از سيارات است، عرض نجومي عارض مي شود، ناچار مدار او از مدار منطقةالبروج به اصطلاح علماي هيئت مايل خواهد بود و با مدار منطقةالبروج در دو نقطه تقاطع مي کند و چون هر دو از مدارات عظيمه اند هر يک به دور نقطه تقاطع تنصيف مي شوند و به نصف متساوي يعني يک صد و هشتاد درجه که شش برج است تقسيم مي گردند. آن دو نقطه يعني محل تقاطع مدار مايل و منطقةالبروج ثابت نيستند، بلکه در بروج دوازده گانه دور ميزنند. آن نقطه اي که کوکب از جنوب منطقةالبروج به شمال آيد آن را نقطه رأس گويند و آن نقطه اي که کوکب از شمال منطقةالبروج به جنوب آن رود ذنب گويند.
اين دو نقطه رأس و ذنب را "جوزهرين" که تثنيه "جوزهر" معرب "گوزهر" است هم مي نامند و عقدتين نيز مي گويند. بعضي گو را مخفف گودال مي دانند. يعني "گودال زهر" و برخي جوزهر را معرب گوزگره دانسته اند، يعني گره "سخت بسته". با ضرب المثل "برج زهرمار" وجه اول مناسب است و با عقدتين وجه دوم که عقده به معني گره است و جوز بنابراين وجه معرب گوز به معني گردو است.
رأس، سر است و ذنب، دم. وجه تسميه آن دو نقطه به سر و دم چيست؟ اين سر و دم شکل اژدها يا مار بزرگ موهوم و مخيلي است که از هيئت تقاطع دو دايره نامبرده مشکل مي شود. چنان که همه نامهاي صور کواکب از بروج و غيرها بر اين مبني است. يعني از هيئت اجتماعيه چند کوکب صورتي تصوير شده است و آن مجموعه را به آن صورت نام نهاده اند که در کتب هيئت به تفصيل مضبوط است. آن نقطه را کوکب شمالي مي شود. چون اشرف و سعد پنداشتند، رأس ناميدند و آن نقطه ديگر را که متقابل و متقاطر رأس است، نحس دانستند و ذنب خواندند.
مثلاً در شکل فوق -(ABCDE)- را قوسي از مدار منطقةالبروج فرض کنيم و -(EBHDR)- را قوسي از مدار مايل که يکديگر را در دو نقطه B رأس و D ذنب قطع کردند و از هيئت اجتماعيه دو نيمدايره که مابين B و D است شکل اژدها يا مار بزرگ متوهم مي شود و در اينکه رأس سعد است و ذنب نحس، احکام نجومي بسيار بر آن دو متفرع کردند.
مثلاً گفته اند چون مشتري با رأس بود، دليل است بر بسياري خيرات و رواج عدل و انصاف و عيش و خرمي در خلايق. اگر ستاره مشتري با ذنب بود، دليل است بر ضد آنچه رأس گفته شود.
چون ذنب که يکي از دو جوزهر از "گودال زهرمار" است در برجي باشد، احکام نجومي را در آن برج به مناسبت بودن ذنب در آن نحس دانسته اند. به همين جهت به کسي که از ناسازگاري روزگار و پديده هاي تلخ زندگي روي ترش کرده است گويند "برج زهرمار" است.»
يکي از دوستان نقل مي کرد که سابقاً در ايران افرادي بودند که مارهاي سمي را در برجهايي دور از دسترس عامه مردم نگاهداري مي کردند و هر به چند وقت با وسايل موجود از مار زهر مي گرفتند و به منظور استفاده پزشکي به دارو فروشان و عطاران آن عصر و زمان ميفروختند. شايد اين موضوع در به دست آمدن ريشه تاريخي عبارت مثلي "برج زهرمار" کمک کند. ولي نگارنده شق اول را با آن دلايل و براهين علمي و نجومي که از طرف آقاي حسن زاده آملي ابراز شده بيشتر قابل اعتنا مي داند، تا صاحب نظران را چه عقيدتي باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.