۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

شگفتار



علی حصوری

       در سال 1353 از میان کارهایی که به شدت مشغولش بودم بررسی زبان شاعران بزرگ معاصر بود و اتفاق را چون هسته ی این اندیشه و نتیجه ی اعمال آن را در مورد شعر اخوان با خود او در میان گذاشتم ، با لهجه ی خاص خودش گفت : « رفیق مارِ جزو پیرمردا خیلی خیلی او آخرای کلاس می شونی ها ! » و من گفتم : « اما صدای شما خیلی خیلی نزدیک است » .
      درست است ، اخوان خیلی دور ایستاده بود ولی خیلی نزدیک شنیده می شد . شاید این حکم در موارد دیگری از جنبه های  او هم صدق کند ، من تها از دور می توانم چنین بیندیشم . این را باید کسانی هم بگویند که با او آمیزش داشته اند .
از هنگامی که ویژگی های شعری اخوان را بررسی کرده ام تاکنون تنها در یک مورد مهم اشاراتی به نکته ای داشته ایم که مستقیماً به شعر اخوان مربوط است و آ ن در کتاب موسیقی شعر اثر شاعر و دانشمند ، شفیعی کدکنی است . او در آن کتاب و در مورد ویژه ای که مورد نظر این مقاله است از رستاخیز کلمات و آرکائیسم سخن می گوید[1]. ازآنجا که در بحث از شعر اخوان به ویژه به آرکائیسم خواهیم پرداخت ، لازم است هم به این اصطلاح و هم به رستاخیز کلامات بپردازیم . در نظر شفیعی وقتی کسی بگوید « عشق می بارد » ، کلمه ی عشق رستاخیز یافته است ، زیرا این کاربردی است بر خلاف کاربرد عمومی یعنی کابردر معتاد و معهود . اصطلاح رستاخیز کلمات اگرچه در تاریخ کاربردش بسیار جالب بود ، هموراه این اشکال را دارد که خود دچار رستاخیز است . یعنی باز هم دارای معنای هنری است و نه علمی .  شاعر آن را بهتر می فهمد تا عالم . در کار دانش باید برای آن اندیشید . چنین ایرادی بر آرکائیسم وارد نیست ، زیرا اصطلاحی است علمی یعنی به وسیله ی اهل فن فهمیده می شود .  به نظر من چه در رستاخیز کلمات و چه در آرکائیسم ، با پدیده ی واحدی رودرروییم که برای بیان آن نه دچار کمبود مفروضات علمی بلکه دچار فقدان اصطلاح هستیم. من می کوشم با نمونه هایی که از شعر اخوان می آورم این ظاهراً هر دو پدیده را وحدت بخشم یا بهتر بگویم جنبه های واحد هر دو پدیده را بکاوم و نامی به آن بدهم .
ببینیم اخوان با واژه ها چه می کند ، به مثال هایی از آخر شاهنامه توجه کنیم :
پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه
پايتخت اين دژآيين قرن پر آشوب
قرن وحشتناک تر پیغام
پايتخت اين بي آزرم و بي آئين قرن
نيك بگشاييم
جلد برباييم
ژرف بخشاییم
پرده دیگر کن
بر بکشتی های موج...
تیرهامان بال بشکسته
کس به چیزی یا پشیزی بر نگیرد ...
در تمام این موارد واژگان ( دیگر کردن ، بربودن ، بخشودن ... ) و ساخت ها یا صور دستوری کهنه و در واقع خارج از رده ( بر بکشتی ها، کج آئین قرن، وحشتناک تر پیغام و ... ) در نوترین زبان فارسی به کار رفته اند .
معنی دقیق تر حرف یا شکل علمی آن ، این است که گونه ای از زبان ( و در این مورد گونه ی تاریخی ) به جای گونه ی دیگری از زبان ( زبان زنده ) به کار رفته است. حال اگر این طور بیندیشیم : در صورتی که گونه های مختلفی از زبان بتواند در یک جا- یعنی در همین نوترین شکل زبان – به کار رود، با چه پدیده ای روبرو هستیم ؟ البته باید تذکر داد که چنین چیزی اتفاق افتاده و واقعیت دارد از جمله در زبان همین اخوان و دیگران ، مثل شاملو ، نصرت رحمانی و ...
از آنجا که بحث ما صرفاً راجع به زبان است اجازه بدهید ببینیم اگر در شکل اغراق آمیز خود ، مثلاً یک دانشمند در یک سخنرانی علمی ، کسی چنین کاری را بکند چه می شود. فرضاً اگر دانشمندی در سخنرانی خود به جای اینکه بگوید : « در واقع من چیزی را در بشقاب ها یافتم که در پی آن نبودم » چنین حرف بزند : « انگ تو بشقابا یه چیزی جُستم که به عقلم هم نمی رسید » چه کرده است ؟ او گونه ای از زبان را  که مصرف علمی ندارد جانشین گونه ی علمی زبان کرده است . اگر چنین کاری را تعمیم بدهیم می شود کاربرد هر گونه از یک زبان د رهمه ی موارد کاربرد آن زبان . این البته در جامعه امکان پذیر نیست ، زیرا موجب اختلال شدید روابط می شود . در شعر نیز به طور عام نمی تواند به کار رود ، زیرا شعر فراتر از زبان است ، زبان را صرفاً به عنوان ماده ی اولیه به کار می برد و طبعاً هر هنری باید ماده ی اولیه ی مناسبی انتخاب کند . اما می بینیم که شاعران معاصر ، و در یک مورد مشخص ( کاربرد زبان تاریخی به جای زبان معاصر ) اخوان این کاررا ، استادانه ، از عهده بر می آید .
طبیعی است که اگر ملاحظه کنیم کسی به طور عمد و دائماً چنین کاری را می کند ، بگوییم که او ، عجیب وغریب حرف می زند و آرکائیسم نیز نوعی عجیب و غریب حرف زدن است . از آنجا که این شکل بیان ، عامیانه و در واقع دریافت ساده ی موضوع است ، سالهاست  می اندیشیم که بهتر است این پدیده را اگزوتیسم نام بنهیم ، زیرا نه تنها در شعر بلکه در نقاشی ، مجسمه سازی ، موسیقی و تئاتر هم تا جایی که من اطلاع دارم ، استفاده از فرم ها یا حتی نمونه های آرکائیک ( چه کهن ، مثل استفاده از هنر مصر ، ایران ، هند و ...  و چه همزمان ، مثل کاربرد صورتک های آفریقایی یا موسیقی بومی ) که اغلب آنها در واقع اگزوتیک هستند ، رایج است . آنگاه می توان برای اگزوتیسم انواعی چون آرکائیسم ( کهن گرایی ) ، و  ولگاریسم ( توده گرایی ؟ ) و ... بازشناخت . [2]
به نظر می آید کاربرد هریک از گونه های زبانی بستگی به این دارد که شاعر در کجا ایستاده است و حرف خود را می زند. یعنی هنری که شاعر به خرج می دهد این است که ماده ی اولیه ی ( زبان ) خود را متناسب با پایگاهی که از آن حرف می زند ، بر می گزیند و اخوان دقیقاً چنین کرده است . بخشی و بخش مهمی از واژگان او نشان از جایگاهی دارد که در آن ایستاده است : بارگاه پرفروغ مهر ، زرتشت ، مزدک ، پوردستان ، بیشه ی انبوه ، پشتش کوه ، پایش نهر ، پریزاد چمان ، برّه ی فرهی ، لولیان چنگ افسانه ، ساقیان مست مستانه ...
چنین است ، اخوان در فراسوی  تاریخ ایستاده بود و به همین دلیل با زبان تاریخی ، با زبانی تاریخی و زبانی نائین ( شگفت ) سخن می گفت ، با زبانی به آئین با زمانه ی بی آئین . این هنر او بود ، هنری که با هشیاری او را یافته بود ، زیرا در اندیشه اش که در شعر او متجلی است نیز پیری کهن بود که تنها « مرثیه گوی وطن مرده ی خویش » نبود ، هرچند « مویه » می کرد . او زبان فردوسی را به زبان امروز در ساحَتِ هنر پیوند داده بود. گویی فردوسی بود که برا ی فرزندان قرن بیستم ( یا قرن های چهاردهم و پانزدهم ؟ ) سخن می گفت.
می توان پرسید که اگر اخوان به جای آنگونه از زبان ( یعنی به جای آن مرحله از زبان فارسی ) گونه ی دیگری را برای چنین میدانی بر می گزید ، چه اتفاق می افتاد ، مثلاً او زبان توده ی امروز را بر می گزید چه می شد . در پاسخ باید گفت دقیقاً دو اشتباه رخ می داد. یکی اینکه زبان توده و هرچیز توده ویژگی های توده را دارد ، چنان که قهرمانان مردمی دارند. رستم با وجود قهرمان ملی بودن ، چون قهرمان توده ی مردم است  ( در مقابل مثلاً اسفندیار به عنوان قهرمان طبقه ی حاکم ) مثل توده ی مردم گاهی غافل و گول ، پرخور و ... است . زبان توده ی مردم هم به دردسر  به راه  کردن  یا تاختن به مسوولان این زمانه ی بی آئین نمی خورد . اگر چنین زبانی انتخاب می شد ، پاسخ هایی  داشت از نوع :« این که همان کلمات ... هاست . طبیعی است که اینها زبان برگزیدگان را نفهمند و ... » . اشتباه دوم این بود که آن زبان می توانست همنشین افراد نوعی ( یا آرکتیپ ها ) بشود که اخوان آنان را توی سر اینها می کوبید . اخوان با انتخاب زبانی که طبقه ی حاکم به آن فخر می کرد ، آن را وسیله ای کرد که از هر جهت به ویژه از نظر تأمین مقاصد او کارآمد بود .
ممکن است این عجیب جلوه کند که شگرد این پیوند عجیب ، پیوند آن زبان فاخر کهن با زبان امروز ، چه بوده است . بلی ، البته باید چیزی وجود داشته باشد و دارد. بین آن واژگان و زبان کهن با این زبان نو ، حلقه ی اتصالی هست که جنبه ی دیگری از هنر اخوان است .
***
این مقدار را برای ادای دین به این بزرگ که نه روی دست ما که چشم ما جا داشت نوشتم ومطلب دوم را به آینده موکول می کنم .
--------------------------------------------------------------
[1] موسیقی شعر ، تهران 1368 ، ص 10، 11 و پس از آن .
[2] شاید اصطلاح را بتوان شگفت گرایی ، بیگانه گرایی و نظایر آن نامید . د رآذربایجان واژه ی کهنی فارسی باقی مانده است که شگفت یا عجیب معنی می دهد : آنائین ( anāin )  و در واقع بر خلاف آیین . مثل اناب ( بدون آب ) که ناب شده است . این واژه باید در فارسی نائین شود و شگفت و بر خلاف رسم ، خلاف عرف و عادت معنی می دهد. شاید از این واژه هم بتوان کمک گرفت و مثلاً نائین گرایی گفت .
** این مقاله از « باغ بی برگی » یادنامه ی استاد اخوان ثالث به کوشش دکتر کاخی انتخاب شده است .



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.