۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

تاریخ ما کجاست؟






قانون حمورابی بزرگترین نشان تمدن میانرودان (بین النهرین) است که بر روی ستونی از جنس بازالت به بلندای 2.25 متر و پهنای 65 سانتی متر به دستور حمورابی (1792-1750 ق.م.) حک شده است. او فرمانروای بنام بابل در شهر سیپار، شهر شاماش خدای عدالت، بود. این لوح در سده ی دوازدهم پیش از میلاد به وسیله ی شاهزاده ی کشور همسایه، ایلام که در ایران قرار داشت، از بابل به شوش آورده شد. این لوح به همراه آثار دیگری از بابل در آکروپولیس شوش قرار داشت. لوح حمورابی مهمترین لوح حاوی قوانین به جامانده از خاور نزدیک باستانی است و متن آن بیانگر نکات ارزنده ای درباره ی مذهب، اقتصاد، جامعه و تاریخ آن دوره است. تصویر لوح نشانگر این است که شاه دستورات خود را به شاماشمنسوب می کند. متن لوح به خط میخی و به زبان اکده ای نوشته شده. در ادامه تعدادی از این 282 قانون آمده است.

برخی قوانین مربوط به احکام دزدی

اگر کسی شخصی را متهم کند و متهم شده به رودخانه برود و در آب غرق شود، اتهام درست بوده و اتهام زننده خانه ی متهم را صاحب می شود. اگر رودخانه بی گناهی متهم را ثابت کند و او بدون آسیب بیرون بیاید، اتهام زننده به مرگ محکوم است و متهم خانه ی اتهام زننده را صاحب می شود.
اگر شخصی اتهام جرمی را نزد بزرگان (پیران) بیاورد و نتواند اثبات کند، اگر اتهام جرم بزرگ باشد مجازات او مرگ است.
اگر شخصی چیزی را از معبد یا دربار بدزدد هم دزد و هم دریافت کننده ی جنس محکوم به مرگ هستند.
اگر کسی از پسر یا برده ی مرد دیگری بدون شاهد یا قرار داد چیزی بخرد، طلا یا نقره، برده ی مرد یا زن، گوسفند یا گاو، خر … فرد خریدار در حکم دزد است و به مرگ محکوم است.
اگر کسی گله یا گوسفند یا خوک یا بزی بدزدد و آن متعلق به خدا یا دربار باشد باید ۳۰ فولد بپردازد.
اگر متعلق به مرد آزاد دیگری باشد باید ۱۰ فولد بپردازد و اگر چیزی برای پرداخت ندارد به مرگ محکوم است.
اگر کسی جنسی را از دست بدهد و آنرا در مالکیت دیگری بیابد و این شخص ادعا مند که آنرا از بازرگانی و در برابر شاهدانی خریده. و صاحب مال نیز ادعا کند که شاهدانی دارد که شهادت دهند این جنس از آن اوست، انگاه باید خریدار تاجر و شاهدان خود و مالک نیز شاهدان خود را بیاورد و قاضی شهادت آنها را بیازماید. در اینصورت تاجر دزد به حساب می آید و به مرگ محکوم است.
اگر خریدار تاجر و شاهدان را نیاورد و مالک شاهد بیاورد، خریدار دزد است و به مرگ محکوم.
اگر مالک شاهدی نیاورد در آنصورت او بدکار است و به مرگ محکوم.
اگر شاهدان در دسترس نباشند، قاضی فرجه ی شش ماهه ای می دهد و اگر در آن ۶ ماه نیز شاهدان نیایند، فرد بدکار است و باید جریمه بپردازد.
اگر کسی برده ی مرد یا زنی از دربار یا از مرد آزاد دیگری را در خارج از دروازه ی شهر بگیرد، او به مرگ محکوم است.
اگر برده ی مرد یا زن فراری از دربار یا متعلق به مرد آزاد دیگری به خانه ی کسی بروند و او آنرا به مجل اعلان عمومی نیاورد رییس خانه به مرگ محکوم است.
اگر کسی برده ی مرد یا زنی را در مناطق بیابد و آنرا به صاحبش برگرداند صاحب برده باید دو شکل نقره به فرد بپردازد.
اگر برده از گفتن نام صاحب خود خودداری کند باید آنرا به قصر آورند و جستجوی بیشتری شود تا او را به صاحبش باز گردانند.
اگر کسی سوراخی به خانه ای حفر کند (برای دزدی) شخص در برابر همان سوراخ باید کشته و دفن شود.
اگر از کسی دزدی شد و دزد گرفته نشد او باید با سوگند آنچه از او دزدیده شده را بیان کند و جامعه یا آنکه در محدوده ی قدرت او این دزدی رخ داده باید دزدی را جبران کند.
اگر شخصی دزدیده شد، جامعه باید یک مینا نقره به بازماتندگان شخص بپردازد.
اگر آتش خانه ای را ویران می ساخت و کسی که آمده بود آتش را خاموش کند چشم به مال صاحبخانه داشت و آن مال را تصرف کرد باید خود در آتش افکنده شود.
اگر سردسته یا سرباز معمولی ای که باید به فرمان شاه به جنگ می رفت، سربازی را اجیر کند تا به جای او به جنگ رود، اگر از پرداخت خودداری کند آن سردسته/سرباز به مرگ محکوم است و فرد اجیر خانه ی او را صاحب می شود.
اگر شخصی مزرعه ی خود را به نرخ مشخصی اجاره داد و پول را دریافت کرد ولی هوای بد محصول را از میان برد خسارت بر عهده ی کشاورز است.
اگر کشاورز به دلیل ناموفقیت در سال نخست کشت را به دیگری بسپارد، مالک نمی تواند ایرادی بگیرد و مطابق قرارداد سهمش را دز پایان دریافت می کند.


برخی قوانین مربوط به روابط خانوادگی
اگر کسی به دلیل قرض که پرداخت نکرده خود، همسر، پسر یا دخترش را بفروشد یا به کار اجباری بفرستد آنها تا سه سال باید برای کسی که آنها را خریده کار کنند و در سال چهارم آزاد می شوند.
اگر مردی همسری بگیرد ولی با هم آمیزشی نداشته باشند آن زن همسر او نیست.
اگر زنی با مرد دیگری رابطه داشته باشد، باید هر دو با طناب بسته شوند و به آب انداخته شوند. ولی شوهر می تواند زن خود را ببخشد و شاه بردگان خود را.
اگر مردی به همسر باکره ی کسی را که هنوز در خانه ی پدرش زندگی می کند دست درازی کند، مرد به مجازات مرگ می رسد.
اگر زنی متهم به رابطه ی نامشروع شود ولی در حال همخوابگی دستگیر نشده باشد، آن زن باید برای شوهرش در آب رودخانه بپرد.
اگر مردی در جنگ اسیر شود و در خانه ی او وسیله ی معاش هست ولی زن او خانه را ترک کند و به خانه ی دیگری برود، آن زن باید به آب انداخته شود.
ولی اگر در خانه معاش نیست و زن به خانه ی دیگری برود، بر زن گناهی نیست.
اگر مردی بخواهد از زنی که برای او فرزند آورده است جدا شود باید علاوه بر جهیزیه ی او بهره ی مالی مزرعه، باغ و منقولات را به او بپردازد. زمانی که او بچه هایش را بزرگ کرد، بخشی از آن به فرزندان تعلق می گیرد، معادل آنچه به یک پسر تعلق می گیرد، با او می رسد. و او می تواند با مرد مورد علاقه اش ازدواج کند.
اگر مردی بخواهد از زنش که از او دارای فرزندی نشده جدا شود باید معادل پول خرید او و همچنین جهیزیه ای که از خانه ی پدرش به همراه آورده را به زن بپردازد و از او جدا شود.
اگر برای خرید او قیمتی نپرداخته باید معادل یک مینا طلا به عنوان هدیه بپردازد.
اگر زن مردی که در خانه ی او زندگی می کند بخواهد که از او جدا شود، یا در قرض فرو رود، یا تلاش کند خانه را ویران کند یا شوهرش را نادیده بگیرد یا از نظر قضایی محکوم باشد، اگر شوهر بخواهد مه او را آزاد کند لازم نیست که به او مبلغی بپردازد ولی اگر شوهر او را آزاد نکند و زن دیگری بگیرد، زن اول باید در خانه ی شوهر به صورت خدمتکار باقی بماند.
اگر زنی با مردی ازدواج کند و به او یک خدمتکار بدهد و برای او فرزند بیاورد، و آن مرد بخواهد زن دومی بگیرد، نمی تواند.
اگر مردی زنی بگیرد و از او بچه دار نشود و بخاهد زن دومی بگیرد و او را به خانه بیاورد، زن دوم هرگز نباید به جایگاه زن نخست (مرتبه) باشد.
اگر زن مردی بیمار شود و مرد بخواهد زن دیگری اختیار کند، نباید زن نخست را از خانه اخراج کند بلکه باید در خانه ای که ساخته نگه دارد و او را تا زمانی که زنده است حمایت (مالی؟) کند.
اگر این زن نخواهد در خانه ی مرد بماند، مرد باید جهیزیه ی او را بپردازد و او را به خانه ی پدرش بفرستد.
اگر زنی که در خانه ی مردی زندگی کرده با مرد توافق کرده باشد که هیچ بستانکاری نتواند او را بگیرد، اگر مرد پیش از ازدواج قرضی داشته، پس از اینکه زن به خانه وارد شد بستانکار نمی تواند او را بگیرد. همچنین اگر زن قرضی داشته باشد، بستانکار نمی تواند شوهر او را دستگیر کند.
اگر کسی با مادر یا پدر خود زنا انجام دهد، هر دو فرد سوزانده می شوند.
منابع:
تمام قوانین حمورابی را می توانید در پابگاه دانشگاه ایالتی واشینگتن ببینید.
پیوند لوح حمورابی در موزه ی لوور.
.
.
.
حمورابی را بهتر بشناسیم






من حاکمی هستم که نگاهبان آنم...ساکنان سرزمینهای سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم... و به حکمت خود آنان را مقید ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگری به یتیم و بیوه زنبرسد...

برای دیدن این عکس به اندازه بزرگ، روی این قسمت کلیک کنید.


بابل، از لحاظ تاریخ و
نژاد مردم آن، نتیجه ی آمیختن اکدیان و سومران با یکدیگر به شمار می رود.از این اتحاد است که جنس نژادی بابلی برخاسته؛ در نژاد جدید، غلبه با عنصر سامی بوده است؛ جنگهایی که میان آن دو قوم در گرفت، در پایان،به پیِروزی اکد انجامید و بابل به صورت پایتخت تمام قسمت سفلای بین النهرین در آمد.

در آغاز این تاریخ، شخصیت نیرومندی همچون شخصیت حموربی (2123-2081 ق م) در برابر ما جلوه گر می شود که کشور گشای قانونگذاری بوده و مدت چهل و سه سال سلطنت کرده است. از مهرها و نقشهایی که بر جای مانده تصویری، هر چند غیرکامل، از سیمای وی به دست میآید و معلوم می شود که وی جوانی سرشار از حدت و حرارت و نبوغ بوده؛ در جنگ برسانگردباری ناخن فتنه را می گرفته، بندهای دشمنان را از هم می گسیخته، در گردنه هایسخت به دنبال خصم می شتافته و در هیچ جنگی روی شکست نمی دیده است.وی دولتهای کوچک پراکنده در قسمت سفلای بین النهرین را یکی کرد و پرچم امن و آسایش را بر فراز آنهابرافراشت و، با قانون نامه ی بزرگ تاریخی خویش، نظم و آیینی در آن سرزمینها برقرارساختقانون نامه ی حمورایی، که بر روی ستونی از سنگ دیوریت به صورت زیبابی نبشته شده در سال 1902، از میان کاوشهای باستانشناسی شوش به دست آمد؛ چنانکه معلوم است آن را به عنوان غنیمت جنگی در زمانهای گذشته از بابل به عیلام انتقال دادهبودند (حوالی 1100 قم). می گویند که این قانون نامه، مانند شریعت موسی، از آسماننازل شده؛ چه بر یکی از اطراف استوانه صورت شاه دیده می شود که در حال گرفتن قوانین از شمش، یعنی خود خدای خورشید، است مقدمه ی این قانون نامه، که بیشتر رنگ قدسی وآسمانی دارد، چنین استدر آن هنگام که آنو، پادشاه توانای آنوناکی، و بل، پروردگار آسمان وزمین، فرمانروایی همه ی نوع بشر را به مردوک سپردند؛... در آن هنگام که نام بلندبابل را بر زبان راندند؛ در آن هنگام که شهرت آن را در سراسر جهان پراکنده ساختند ودر میان آن، مملکت ابد مدتی برپا داشتند که استواری آن همچون استواری آسمان و زمیناست – در آن هنگام، آنو و بل به من، که حموربی و شاهزاده ی والامقام و پرستنده یخدایانم، فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمین فرمانروا باشد؛ گناهکاران وبدان را بر اندازم؛ از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگیرم... و روشنی را بر زمینبگسترم و آسایش مردم را فراهم سازم. حموربی، که بل او را به حکومت برگزیده، منم،این منم که خیر و برکت را آورده و هر چیز را برای نیپور و دوریلو کامل کرده ام؛... این منم که به شهر اوروک حیات بخشیده و آب فراوان در دسترس مردم آن گذاشته ام؛ اینمنم که شهر بورسیپا را زیبا ساخته ام؛... این منم که برای اوراش مقتدر غله ذخیرهکرده ام؛... این منم که، هنگام سختی، دست کمک به جانب ملتم دراز کرده ام، و مردم رابر آنچه در بابل دارند ایمن ساخته ام؛ من حاکم ملت و «خدمتگزاری» هستم که کارهای اومایه ی خشنودی آنونیت است.کلماتی که در این مقدمه «در گیومه گذاشته ایم» طنین دیگری دارد؛ براستیکه انسان، برای آنکه بپذیرد مرد گوینده ی این کلمات «فرمانروای خودکامه ی» خاورییاست که در 2100 ق م می زیسته، یا تصور کند که ریشه ی این قانون نامه از قوانین سومری گرفته شده، که اکنون شش هزار سال از زمان آن می گذرد، دچار شک و تردید میشود. قدمت ریشه های این قانون نامه، و اوضاع و احوالی که در آن زمان در بابل برقراربود، قانون حموربی را به صورت ترکیب غیر یکنواختی در آورده است. از ستایش خدایانآغاز می شود، ولی پس از آن، در این قانونی که از هر جهت از داشتن رنگ دینی بر کناراست، دیگر توجهی به خدایان نمی شود. در این قانون نامه عالیترین و آزاد منشانه ترینقانونها، با سخت ترین و وحشیانه ترین کیفرهای پهلوی یکدیگر دیده می شود؛ قانون «جاندر برابر جان» و داوری با روش آزمایش (اوردالی) را، با روشهای قضایی بسیار دقیق وکارهای حکیمانه ای که از سختی و استبداد مرد نسبت به همسرش جلوگیری می کند، کناریکدیگر می توان دید. به طور کلی، 285 ماده ی قانون که در این قانون نامه به صورتعالمانه ای، زیر عناوین حقوق متعلق به اموال منقول و اموال غیر منقول تجارت، صناعت،خانواده، آزارهای بدنی، و کار ذکر شده، بدون شک، مجموعه ی قوانینی را می سازد که ازمجموعه ی قوانین آشور، که بیش از هزار سال پس از آن تدوین یافته ، بسیار مترقیتر وبه اصول تمدن نزدیکتر است و، از پاره ای جهات، «به اندازه ی قانون یک کشور جدیداروپایی خوب است.» در تاریخ قوانین جهان کمتر به عباراتی از این قبیل بر می خوریمکه آن بابلی بزرگ قانون نامه ی خود را با آنها پایان می بخشد . قوانین عادلانه ای که حمورابی، آن شاه حکیم مقرر داشته و [به وسیله یآنها] برای مملکت تکیه گاه استوار و حکومت پاک و صالح فراهم آورده است...من حاکمی هستم که نگاهبان آنم... ساکنان سرزمینهای سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم... وبه حکمت خود آنان را مقید ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگری به یتیم وبیوه زن برسد... پس، هر کس که دعوایی دارد باید در برابر تصویر من، که شاه عدالتم،بیاید و نقشی را که بر اثر یادگار من است بخواند و به کلمات سنگین من توجه کند!باشد که این اثر من راهنمای وی در مرافعه باشد و، از آن رو، بتواند دعوای خود رافهم کند! شاید که قلبش آرام گیرد [و چنین گوید که:] «براستی حموربی حاکمی است کهبرای ملت خویش همچون پدر حقیقی است... وی برای ابد اسباب پیشرفت و آسایش ملت خویشرا فراهم ساخته و در این سرزمین، حکومت پاکیزه و صالحی برقرار ساختهاست .در روزهایی که پس از این در همه ی زمانهای آینده خواهد آمد، باشد که شاهی که بر این سرزمین حکومت می کند، جانب کلمات عدالتی را که من بر این اثر یاد بود خویش نقش کرده ام نگاه دارد.این قانون جامع یکی از کارهایی است که به دست حموربی صورت گرفته است.به فرمان وی ترعه ی بزرگی میان کیش و خلیج فارس حفر شد، که سرزمینهای پهناوری راآبیاری می کرد و شهرهای جنوبی را از خطر طغیان مخرب دجله محفوظ می داشت. از زماناین شاه کتیبه ی دیگری به ما رسیده که در آن بر خود می بالد که چگونه آب (یعنی همینماده ی شریف و بی قیمتی که امروز قدر آن را نمی دانیم و در ایام گذشته یکی از وسایلتجمل به شمار می رفت) و امنیت و حکومت صالح را در میان بسیاری از قبایل فراهم آوردهاست؛ از میان الفاظی که برای مفاخره در این کتیبه به کار رفته (و این مفاخره، خود،یکی از صفات نجیبانه ی خاور زمین است)، بانگ حاکم مقتدر و سیاستمدار توانا چنینشنیده می شود:

برای دیدن این عکس به اندازه بزرگ، روی این قسمت کلیک کنید.

در آن هنگام که آنو و انلیل [خدایان اوروک و نیپور] سرزمینهای سومر واکد را برای فرمانروای به من سپردند و چوگان شاهی را به دست من دادند، من آبراهه ی «حموربی نوخش – نیشی» (حموربی – فراوانی مردم) را حفر کردم ، که آب فراوان به زمینسومر و اکد می رساند. هر دو کناره ی آن را به زمینهای کشاورزی مبدل ساختم؛ تودههایی از دانه گرد کردم و آبی را که خشک نمی شود به اراضی رساندم... مردم پراکنده راجمع کردم؛ برای آنان آب و چراگاه فراهم ساختم؛ من سبب فراوانی و نعمت برای آنان شدم و ایشان را در خانه های امن منزل دادم.نکته دیگر در باره این پادشاه این است که حمورابی در همان حال که ارگ وقلعه می ساخت، به ساختن معابد نیز فرمان می داد؛ برای خشنود ساختن کاهنان بابلی، به دستور وی، در بابل، برای مردوک و همسرش (دو خدای ملی) ضریح بزرگ و، در کنار آن،انبار وسیعی ساختند تا در آن انبار، برای این دو خدا و کاهنان ایشان، گندم ذخیرهشود. این دو هدیه و نظایر آنها، در واقع، به منزله ی سرمایه ای بود که به مرابحهداده شده باشد، و نتیجه ای که از آنها به دست می آمد فرمانبرداری کامل ملت وحس احترامی بود که نسبت به وی در ایشان پیدا می شد.با مالیاتهایی که می گرفت، قشونی را که برای نگاهداری نظم و حمایت قانون لازم بود اداره می کرد؛ آن اندازه برای ویمی ماند تا بتواند روز به روز پایتخت خود را زیباتر کند. در همه جا کاخها وپرستشگاهها ساخته شد؛ پلی بر روی فرات بستند تا شهر، در هر دو طرف این رود، توسعهپیدا کند؛ کشتیهایی که کمتر از 90کارگر نداشت بر روی فرات به بالا و پاین رفت وآمد می کرد.دو هزارسال قبل از میلاد مسیح، بابل یکی از ثروتمند ترین شهرهایی بودکه تاریخ قدیم و جدید شاهد آن بوده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.