۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

اخوان، شاعر شکست*



این مقاله در پنج بخش تنظیم گردیده است
نجف دریابندری
1
تحولی که بیش از نیم قرن پیش در شعر فارسی روی داد به نظر من از بسیاری جهات به نوعی جهش زیست شناختی شباهت دارد، و مسائلی هم که بر اثر این تحول در زمینه شعر پیش آمده اند به آنچه در روند تطوّر برای نوع پیش می آید بی شباهت نیستند.
درباره موجبات و ساختار ( مکانیسم ) تطوّر یا تکامل ِ انواع نزاع ِبی پایانی در جریان است. ولی واقعیت تطوّر محل نزاع نیست. همچنین مسلم است که برخی از انواع در روند تطوّر دچار رکود می شوند؛ یعنی روند تطوّر آنها به بن بست می رسد؛ و در این بن بست ممکن است بر اثر تغییر شرایط محیط نسل ِ در معرض خطر انقراض قرار گیرد.
یکی از علل سقوط و انقارض ظاهراً تخصص بیهوده است، بدین معنی که جانوری که ساختمان بدنی یا قابلیت های رفتاری اش به کار معینی اختصاص یافته است پس از تغییر محیط و بی فایده شدن آن کار دچار مشکل عدم انطباق با محیط می شود و نمی تواند زندگی خود را ادامه دهد.برای مثال، در استرالیا جانور گیاه خوار کوچکی به نام «کوآلا» هست که در یک نحوه ی تغذیه بیش از اندازه مهارت پیدا کرده است. کوآلا فقط از برگ تیره خاصی از درخت اکالیپتوس تغذیه می کند و در انتهای دست و پایش ناخن های چنگک مانندی روییده اند که برای گرفتن تنه ی درخت بسیار مساعداند، ولی به هیچ کار دیگری نمی آیند. کوآلا – که به دلیل شباهت ظاهری به خرس گاهی «خرس کوآلا» نامیده می شود – با چابکی حیرت آوری از درخت اکالیپتوس خود بالا می رود، اما راه رفتن روی زمین برایش بسیار دشوار است. هرگاه بر اثر تغییرات محیط که طبعاً از دایره ی بینش و اختیار کوآلا بیرون است، در منطقه ی او جمعیت درخت اکالیپتوس کاهش یابد، خطر انقراض نسل کوآلا پیش می آید، زیرا که تخصص این جانور نه تنها دیگر فایده ای به حال او ندارد بلکه مانع از این می شود که  او به خوبی دیگر جانوران روزی خود را تأمین کند. بدین ترتیب نوع کوآلا در وضعی قرار می گیرد که می توان آن را «بن بست تطور» نامید، و اگر برای بیرون آمدن از این بن بست چاره ای پیدا نکند دیر یا زود نابود می شود.  
جهش زیشت شناختی در واقع همان راه چاره ایست که نوع را از بن بست بیرون می برد: نوع در بن بست خود آن قدر  این در و آن در می زند تا سرانجام خرق عادتی واقع می شود و فردی که در میان همگنان خود موجودی عجیب الخلقه – یا شاید هم ناقص الخلقه – شناخته می شود روال عادی و ملال آور زندگی را به هم می زند و بدعتی را بنا می گذارد که سرنوشت نوع را دیگرگون می کند.
 ( شاید برخی از خوانندگان که – بلا تشبیه به خرس کوآلا – در زمینه زیست شناسی و مسئله ی تطور تخصص دارند از این مطلب، به نحوی که بیان شد، بوی نوعی غایت نگری ( تلئولوژی ) استشمام کنند، یعنی گمان کنند که منظور این است که نوع جهش را با توجه به غایت امر، یا به قصد بیرون آمدن از بن بست، صورت می دهد. منظور این نیست. اما صورت بندی ( فورمولاسیون ) قضیه به نحوی که این توهم را پیش نیاورد نیازمند پرداختن به مطالبی ست که از حوصله ی بحث حاضر بیرون خواهد بود. )
خرس کوآلا که در بن بست تطور گرفتار آمده است در عرصه ی ادبیات همتا یا همدردی دارد که مانند او از تخصص بی فایده و عدم انطباق با محیط رنج می برد؛ این همتا « شاعر استاد» و « ادیب فاضل» ی است که با چابکی تمام از نردبان قصاید و غزلیات و مثنویات و غیره بالا می رود ولی در زمینه های دیگر، از جمله ادبیات به معنای وسیع کلمه پای رفتارش سخت می لنگد، و خطر انقراض نسلش را تهدید می کند. آیا خرس کوآلا و همتای شاعر و ادیب او چگونه می توانند از بن بست خود بیرون بیایند؟
زیست شناسی پدیده ای به نام « پدومورفوز» (Peadomorphose) می شناسد، که به معنای بازگشت به دوره ی جنینی و کودکی است، این پدیده به ما می گوید که در روند خاصی روند تطور یا تکامل ممکن است چند گام واپس برود، یعنی از راهی که آمده است و به بن بست کشیده بازگردد و در جهت دیگری حرکت کند که افق آن باز به نظر می آید. مثال زیر این مطلب را روشن می کند.
امروز شواهد فراوانی در تأیید این نظریه وجود داردکه مهره داران از اعقاب دور مرحله ی شفیرگی ( لاروی ) نوعی خارپوست دریایی هستند که در زمان حاضر هم نظیری به نام « خیار دریایی » دارد. این جانور موجودی است شبیه به یک خیارشور چروکیده که روی کف دریا می خوابد و از جای خود حرکت نمی کند. اما شفیره یا (لارو) این جانور بسیار فعال است. اگر شفیره ی خیار دریایی پس از جدا شدن از خیار به اطراف و اکناف دریا نمی رفت نوعِ خیار دریایی در یک منطقه متراکم می شد و به اختمال قوی از بین می رفت. بسیاری از شفیره های خیار دریایی در ضمن سفرهای دور و دراز خود  دور ( یا سیکل) حیاتی خود را تمام می کنند و سرانجام به مرحله ی خیاری می رسند و در کف دریا جایگزین می شوند. ولی مخاطراتی که اینها در جریان یاوه گردی های خود با آنها مواجه می شوند در آنها تغییراتی به وجود می آورد، چنانکه برخی از آنها پیش از رسیدن به پایان دور حیاتی خود و مبدل شدن به خیار دریایی، به بلوغ جنسی می رسند و به جفت گیری و تولید مثل می پردازند. در نتیجه نوعی جانور جدید به وجود می آید که ظاهراً چیزی جز شفیره ی خیار دریایی نیست، ولی هرگز به خیار دریایی مبدل نمی شود. جانور جدید که ظاهراً موجوی ست نارس، با حذف دوره ی تکامل خیار دریایی از زندگی خود بن بست تطور را دور می زند و راه دیگری در پیش می گیرد. البته افراد خیار دریایی باز هم به وجود می آیند و در ته دریا به زندگی خود ادامه می دهند، ولی از گریبان یک نوع پیر و زمین گیر که آینده ای ندارد یک نوع تازه ای سر بر آورده است که تمام آینده میدان تاخت و تاز اوست.
من این قضه مربوط به زیست شناسی را با کمی تفصیل نقل کردم [1]، نه برا ی توضیح ساختار تطور و جهش که ربطی به بحث ما ندارد، بلکه به عنوان تمثیلی از چگونگی تحول شعر فارسی و بیرون آمدن آن از بن بست تاریخی اش، و گمان می کنم عناصر این تمثیل به عنوان بازیگران صحنه ی نبرد شعر نو و شعر کهن، که دعئایی است طی شده، نیازی به تصریح و تأکید نداشته باشد. ولی آیا مهدی اخوان ثالث در کجایی این طرح قرار می گیرد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.