۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

روزشمار برلیناله • روز سوم

روزشمار برلیناله • روز سوم
هق هق گریه تا قاه قاه خنده!

این روزها میدان بزرگ "پوتسدامر پلاتس" در بخش شرقی برلین در تصرف سینمادوستان است. از درهای دهها سالن سینما در پیرامون "کاخ برلیناله" هزاران نفر داخل و خارج می‌شوند. از حالات و وجنات تماشاگران باید بتوان به حال و هوای هر فیلمی پی برد. فیلمی جدی و تأمل‌انگیز دیده‌اند، یا شاد و سرگرم‌کننده.


 از نکات پراهمیت یک جشنواره آن است که به هر دسته از تماشاگران، فیلم مناسبی عرضه کند. یعنی همه جور فیلمی نشان دهد، از مستند و داستانی، رنگی و سیاه و سفید (و حالا سه بعدی)، بلند و کوتاه، و از هر نوعی در بساط داشته باشد، از ژانر کمدی و تراژدی گرفته تا درام‌های پرماجرای خانوادگی و... یک جشنواره خوب باید هم فیلم‌های اندیشمندانه داشته باشد، هم به اصطلاح ثریلرهای هیجان‌انگیز و هم فیلم‌هایی که آدم را از خنده روده‌بر کنند.

خوشبختی با اعمال شاقه!
فیلم Dom یا "خانه" که در بخش "فوروم" به نمایش در آمد، فیلمی زیبا و تکان‌دهنده است که سقوط یک نظام اجتماعی را با ترسیم فروپاشی یک خانواده کوچک نشان می‌دهد. فیلم محصول چک است و یادآور مناسباتی که تا همین ۲۰ سال پیش در این کشور حاکم بود.
پدری سالمند با دو دختر جوان خود رابطه‌ای تنش‌آلود دارد. او مردی وظیفه‌شناس و سخت‌گیر است و در برابر دو دختر خود احساس مسئولیت می‌کند و با سختی و مشقت برای آنها خانه می‌سازد تا در آن مأوا بگیرند و "خوشبخت" شوند. اما مشکل اینجاست که این پدر خوشبختی دختران خود را با معیارها و ارزش‌های ذهنی خود می‌سنجد، نه با آمال و نیازهای واقعی دخترها.
پدر از این که دو دختر به مهربانی و فداکاری او بی‌اعتنا هستند، درمانده می‌شود و به انزوایی تلخ و دردناک فرو می‌رود. پس از برخوردهایی خشونت‌بار با هر دو دختر، سرانجام در پایان فیلم پدر به این درک می‌رسد که حق ندارد دختران خود را طبق نسخه خود "خوشبخت" کند. او سرانجام در برابر استقلال و فردیت دختران سر فرود می‌آورد. و از آن لحظه موفق می‌شود با آنها رابطه‌ای متعادل برقرار کند.
سیلاب اشک!
"به آلمان خوش آمدید" اولین فیلم یاسمین سامدرلی نگاهی طنزآمیز به سرگذشت سه نسل از ترک‌های مهاجر به آلمان است. فیلم با انتخاب زوایایی تند و تیز از تفاوت‌های آلمان و ترکیه، از رویارویی فرهنگی تا برخورد نسل‌ها به طنزی قوی دست می‌یابد. در مرکز فیلم مردی به نام حسین قرار دارد که در اوایل دهه ۱۹۶۰ از آناتولی (در شرق ترکیه) برای کار به آلمان می‌آید. او اینک پس از سالها زندگی در آلمان سرپرست خانواده‌ای بزرگ است، که نه ترک است و نه آلمانی، هم ترک است و هم آلمانی.
فیلم به ویژه با تکیه بر سردی روابط در جامعه میزبان، بر پیوندها و الفت‌های گرم خانوادگی تکیه می‌کند. اعضای خانواده با وجود تفاوت‌های فراوان در خلق و خو، تربیت و عادات، سخت به هم وابسته هستند. از این پیوندهای عاطفی، در دل تماشاگر حسی بیدار می‌شود که ناچار اشک را روانه می‌کند. اول تماس ملایم و نامحسوس انگشت است تا قطره نمی را از زیر چشم بروبد، بعد عینکی که کنار می‌رود تا اشک را از پای چشم پاک کند و دست آخر دستمال‌هایی که از جیب بیرون می‌آید تا جلوی سیلابی را بگیرد که از چشم و دماغ سرازیر شده است!
و قهقهه خنده...
فیلمی ایتالیایی دیدیم به اسم Qualunquemente که می‌توان ترجمه‌اش کرد: "آقای هرچی بگی". یک "فارس" یا "هجویه" اصیل و منحصر به فرد که تنها از سینمای ایتالیا و یکی از اخلاف جوان مرحوم فدریکو فلینی بر می‌آید به اسم جولیو مانفردونیا. فیلم در تمسخر مناسبات سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایتالیا حرف ندارد.
یک لات تازه به دوران رسیده پس از چند سال اقامت در خارج با ثروتی بادآورده به ولایت خود در ایتالیا برمی‌گردد. این آدم بی سروپا قصد دارد اینجا هم ثروت خود را بیشتر کند. فوجی از اوباش رذل و مفت‌خور هم دور او را گرفته‌اند تا از کلاهبرداری‌های او سهمی ببرند. اما آقای "سرمایه‌دار" مدام با موانع قانونی روبرو می‌شود که مزاحم "تجارت" او هستند. سرانجام او بهترین راه را در این می‌بیند که وضع قانون و مقررات را خود به دست گیرد. پس تصمیم می‌گیرد کاندیدای شهرداری شود و با دوز و کلک‌هایی که به خوبی می‌شناسد، در این کار هم موفق می‌شود.
فیلم طعنه‌ای تند و نیشدار به سیلویو برلسکونی و شیوه حکمرانی او در ایتالیای امروز است. فیلم در ریشخند کردن سیاستمداران مبتذل و بی‌مایه بسیار موفق است و تماشاگران را حتی پس از ترک سینما در خیابان به خنده وا می‌دارد. کسانی از دور و بر با پرسش جلو می‌آیند: شما را به خدا بگید از کدام فیلم آمدید بیرون؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.