بازتاب مسائل داخلی ایران در اسناد آرشیو ملی بریتانیا (۱۰) - اختصاصی "زمانه"
موضوع روابط ایران و کشورهای همسایه در اسناد آرشیو ملی بریتانیا
مجید تفرشی
اثر انقلاب اسلامی در منطقه
با گذشت دو سال از گسترش حرکت اسلامی در ایران و یک سال از پیروزی انقلاب در ایران، گروههای مطالعاتی مختلفی در وزارت خارجه بریتانیا به بررسی مسایل ایران، جمهوری اسلامی و تاثیر فکری و سیاسی رهبری آیت الله خمینی بر منطقه و جهان اسلام مشغول بودند.
نتیجه یکی از این تحقیقات که توسط گروه مطالعاتی اسلام و با عنوان "اسلام و غرب" صورت گرفت در اول اوت ۱۹۸۰/ ۱۰ مرداد ۱۳۵۹ (کمتر از دو ماه قبل از آغاز جنگ ایران و عراق) و در ۱۹ برگ و نسخههای معدودی در اختیار نخست وزیری، وزارت خارجه، وزارت دفاع و وزارت بازرگانی بریتانیا قرار گرفت.
این گزارش به سرپرستی دو نماینده مجلس عوام بریتانیا، دنیس والترز (Denis Walters) و پیتر تمپل موریس (Peter Temple-Morris داماد خواهر اسدالله علم)، و سه متخصص مشهور مسایل خاورمیانه هارولد بیلی، پاتریک سیل (Patrick Seale) و عباس کلیدار (Abbas Kelidar) تهیه شده بود.
در ابتدای این گزارش ضمن توجه به اهمیت انقلاب و جمهوری اسلامی و تاثیرات حادثه گروگانگیری در ایران عنوان شده بود که شرایط پس از پیروزی انقلاب ایران "موجب افزایش خطر شوروی در خاورمیانه شده و نمونه آن اشغال افغانستان توسط شوروی است."
بنا بر این گزارش: "سرنگونی شاه ایران و آن چه که آیت الله خمینی انقلاب مستضعفان مینامید، منجر به احیای غیرمنتظره اعتماد به نفس و اراده در جوامع شیعه شد که به طور سنتی سرکوب شده بودند. این مساله به خصوص در عراق با جمعیت شصت درصدی شیعه و حکومت کاملا سنی مصداق داشت. خطر بالقوه همچنین در بحرین، لبنان و بخشهای خاصی از سعودی وجود دارد ... اکنون ایران در چشم توفان اسلامی است و انقلاب ایران، حتی شاید بدون هیچ رهبری توسط گردانندگان آن، تاثیر زیادی در بی ثباتی همسایگانش دارد. چه ایران سیاست صدور بی ثباتی داشته باشد یا نه، ترکیبی از انقلاب و بنیادگرایی اسلامی، ترکیب نیرومندی در این راه است."
درادامه این گزارش به تجربه شصت ساله شوروی در کنترل، ایجاد محدودیت و سرکوب مسلمانان و استفاده از رهبران جوامع مسلمان به عنوان ابزار تبلیغات بینالمللی پرداخته شده و ارزیابی شده که از بابت مسلمان خطر جدی متوجه حکومت شوروی نیست.
در بخش دیگری از این گزارش ضمن نام بردن از سعودی، عراق و مصر به عنوان سه کشور مهم و کلیدی در معرض تحریکات اسلام گرایانه و تشریح وضعیت هر یک از سه کشور، درباره عراق آمده است: "عراق به عنوان یک وزنه مهم در برابر هر دو گونه توسعه طلبی اسلامی و شوروی ظاهر شده است. اگرچه در اظهارات سیاسی هنوز عراق خود را متکی به شعارهای ترقی خواهانه مانده از انقلاب ۱۹۵۸ میداند، ولی به نظر میرسد که رژیم جاه طلب صدام حسین در واقع به سوی موضع طرفداری از غرب در حال جابهجایی است. مشخص است که عراق آرزو دارد تا به قدرت اصلی در خلیج [فارس] و نیروی محرک جنبش عدم تعهد تبدیل شود."
افغانستان
موضوع افغانستان، مقابله با حکومت کمونیستی و اشغال نظامی آن کشور توسط ارتش شوروی و کمک به گروههای معارض افغانی، یکی از معدود نقاط مشترک در مواضع ایران و غرب بود. این همگامی تا جایی پیش رفت که ایران در اقدامی مشابه آمریکا، المپیک تابستانی ۱۹۸۰ مسکو را به دلیل اعتراض به اشغال نظامی افغانستان تحریم کرد.
در همین موضوع قطبزاده وزیر خارجه ایران در دیدار هفتم آوریل/ ۱۸ فروردین خود با گراهام سفیر بریتانیا خود ضمن تایید کمک ایران با همکاری پاکستان به گروههای تبعیدی افغانی، رفتار شوروی در افغانستان را "غیرقابل تحمل" اعلام کرد.
قطب زاده معتقد بود که اشغال نظامی افغانستان مرحلهای از یک برنامه دراز مدت شوروی برای دستیابی به ایران و پاکستان است. او افزود: نخستین تجربه شوروی در یک کشور غیرمتعهد است و اگر این موضوع با موفقیت ادامه یابد، باب جدیدی در تجاوزگری و جنگ سرد باز خواهد شد و میتواند به جنگ جهانی سوم منجر شود.
وزیر خارجه ایران همچنین پیشنهاد کرد که اگر آمریکا کمکهای مختلف خود به مبارزان افغانستان را از طریق کشورهای اسلامی عرضه کند، تاثیر بیشتری داشته و تردیدها درباره استفاده از این امکانات رفع خواهد شد.
نکته جالب در این دیدار این بود که گراهام از تصمیم بریتانیا برای تحریم المپیک مسکو خبر داد، حال آن که نهایتا کمیته ملی المپیک بریتانیا با وجود مخالفت دولت تاچر تصمیم به شرکت در المپیک گرفت و ایران و آمریکا را در راه تحریم تنها گذاشت.
نظرپرسی دربارهی انقلاب ایران
وزارت خارجه بریتانیا همچنین در درخواستی از نمایندگان دیپلماتیک خود در کشورهای اسلامی از آنان خواسته بود که گزارشهایی از مواضع دولت و مردم آن کشورها در قبال انقلاب ایران و رهبری آیت الله خمینی به لندن ارسال کنند. اگرچه انتشار این گزارشهای یک تا سه صفحه ای در این مختصر نمیگنجد، ولی مجموع این یادداشتها ارزش بررسی و انتشار جداگانه دارد. خلاصه آن که اغلب رهبران کشورهای اسلامی نظر خوشی به ایران انقلابی نداشتند و اکثریت مردم سنی نیز چندان نسبت به تحولات ایران خوش بین نبودند.
در گزارشی از مالزی از شیفتگی شدید انور ابراهیم رهبر جوان مسلمان نسبت به آیت الله خمینی و انقلاب ایران و تاسف او از اختلافات جناحی در ایران یاد شده است.
در یک گزارش دیگر از مصر عنوان شده که اغلب مخالفان عادی دولت محمد انور سادات، چه شیعه و چه سنی، از انقلاب ایران و مواضع ضدغربی آن جانب داری میکنند. البته این هواداری از ایران در میان گروهها و احزاب مصری کمتر به چشم میخورد.
گزارشی دیگر از دشمنی شیوخ امارات نسبت به انقلاب ایران و همچنین تاثیر کم تحولات ایران بر جمعیت سی هزار نفری ایرانیان آن هنگام در امارات که اکثرشان سنی و از اهالی منطقه بندر لنگه بودند سخن گفته شده است.
ایران و شوروی
سوای جهان اسلام، آگاهی از موضع شوروی در قبال ایران نیز برای قدرتهای غربی مهم بود.
یک گزارش از کمیسیون مشترک بریتانیایی بررسی راهکارهای غیرنظامی و اعمال فشارهای اقتصادی بر ایران به تاریخ ۳۱ دسامبر ۱۹۷۹ (۱۰ دی ۱۳۵۸) در ارزیابی از موضع اتحاد جماهیر شوروی در قبال گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران و موضع انقلابی حکومت جدید ایران چنین میگوید:
"اتحاد شوروی دیدگاه درستی را درباره اشغال سفارت ایالات متحده اتخاذ کرده و با توجه به [مواضع] مداوم ضد شوروی خمینی، دستیابی به یک رابطه کاری با ایران را دشوار یافته و باید نگران احیای اسلامی و تاثیری که میتواند در جمهوریهای مسلمان بگذارد باشد. ولی ایجاد گرفتاری بیشتر غرب برای ایران میتواند موجب قطع کامل روابط [ایران و غرب] و اجبار ایران به روی آوردن به سوی اتحاد شوروی برای کمکهای سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی شود. بی تردید اگر دیدگاه چنین باشد که روسیه تنها دوست انقلاب ایران است، غلبه [سیاست] ضد کمونیسم و عدم اعتماد ایران به روسها میتواند به دستور خمینی کنار گذاشته شود. روسها میتوانند بنیادهای روابط نزدیکی را با رژیم جانشین خمینی ایجاد کنند. رابطه نزدیک روسیه و ایران میتواند موازنه نظامی منطقه را به کلی بر هم زده و مخاطرات تامین نفت برای ما را افزایش دهد."
در گزارشهای مشابه از این دست، با استناد به تجربیاتی از قبیل اعمال تحریمهای اقتصادی بینالمللی سال ۱۹۷۶ علیه اتیوپی عنوان شده بود که این گونه اقدامات میتواند به پناه آوردن کشورهای هدف به شوروی منجر شود.
در گزارشی محرمانه به تاریخ ۲۴ سپتامبر/ دوم مهر نوشته استفن وردزورث (Stephen Wordsworth) دبیر سوم ۲۵ ساله سفارت بریتانیا در مسکو (و سفیر کنونی در صربستان)، نقطه نظرات روستیسلاو پاولوویچ ژاورونکوف (Rostislav Pavolovic Zhavoronkov) یکی از مسئولان بخش خاورمیانه اتحاد شوروی درباره روابط مسکو و تهران منعکس شده است. دیدار این دو تنها سه روز پس از آغاز حمله نظامی عراق به ایران صورت گرفت.
به گفته ژاورونکوف که خود قبلا در کنسولگری کشورش در رشت خدمت کرده بود، کادر دیپلماتیک شوروی در ایران ۲۵ درصد کاهش یافته بود، ولی مسکو در مقابل خواهان کاهش تعداد کارکنان سفارت ایران نشده بود. وی همچنین از تعطیلی کنسولگری شوروی در رشت از دو روز قبل از آغاز جنگ (۲۰ سپتامبر ۱۹۸۰/ ۲۹ شهریور ۱۳۵۹) خبر داد.
ژاورونکوف ضمن تاکید بر این که صادق قطب زاده وزیر سابق خارجه تعیین کننده اصلی سیاست خارجی ایران نبوده و آیت الله خمینی و هم اکنون مجلس این کار را برعهده دارند از موضع کاملا مخالف ایران درباره حضور نیروهای شوروی در افغانستان به عنوان عاملی یاد کرد که روابط تهران و مسکو را پیچیده کرده است.
چه در دوره قبل از پیروزی انقلاب و چه پس از آن، یکی از دغدغههای آمریکا و بریتانیا مساله حضور و نفوذ شوروی در ایران بود. در سال ۱۹۸۰، سه موضوع حمایت حزب توده از مواضع جمهوری اسلامی، اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی و نهایتا آغاز جنگ ایران و عراق، به این دامنه و عمق این نگرانی قدیمی افزوده بود. برای نمونه، در گزارشهای تازه آزاد شده تحلیلهایی درباره گمانهزنی و بررسی احتمال حمله نظامی شوروی به ایران وجود دارد.
نگرانی از نفوذ شوروی
از سوی دیگر بریتانیا نگران نفوذ هواداران پنهان شوروی در سطوح بالای جمهوری اسلامی نیز بود. برای نمونه در تاریخ ۱۳ ژوئن/ ۲۳ خرداد، سعدالله غوثی یکی از دیپلماتهای ارشد سابق و مدیر کل تشریفات وزارت خارجه افغانستان در زمان حکومت محمد ظاهر شاه، طی گفتگویی با مایکل ویلفورد (Michael Wilford) سفیر بریتانیا در ژاپن به این نگرانی افزود. در آن زمان غوثی در دانشگاه صوفیا در توکیو تدریس میکرد.
گفتوگوی غوثی با سفیر بریتانیا بیشتر درباره مسایل افغانستان بود، ولی موضوع ایران نیز در این گفتگو مطرح شد. "او [غوثی] نخست از نفوذ کمونیستها در جمع آیتاللههای بنیادگرا سخن گفت. او گفت که پنج ایرانی را میشناسد که در دانشگاه پاتریس لومومبا [Patrice Lumumba University دانشگاه بینالمللی کمونیستی شوروی برای آموزش دانشجویان جهان سوم] دوره دیدهاند. یکی از آنها دختر خواهر یا برادر خمینی است که برای حزب توده و در درون حلقه آیتاللهها کارمیکند و در هماهنگی نزدیک با دانشجویان گروگانگیر در سفارت آمریکا است. او [غوثی] آشکارا نفوذ مخفی شوروی از طریق آیتاللههای ناسیونالیست میدید. با این همه او میگفت که آیتاللهها به قبایل افغانستان کمک میکنند و به آنان اسلحه میدهد تا در برابر ارتش شوروی مقاومت کنند. البته ممکن است پارادوکسیکال [متناقض] به نظر برسد ..."
تلاش نگارنده برای بررسی صحت و سقم گفتههای سعدالله غوثی و یا کشف افراد ایرانی که او مدعی تحصیلشان در دانشگاه پاتریس لومومبا شده بود، از جمله یکی از منسوبان آیتالله خمینی به نتیجه نرسیده است.
در همین ارتباط، برخی از تحلیلگران آمریکایی با تایید دغدغههای بریتانیاییها، نگران نفوذ و فعالیت هواداران شوروی در ایران بودند. دیوید مارک معاون "دفتر اطلاعات و پژوهش" وزارت خارجه آمریکا (آی.ان.آر) (Bureau of Intelligence and Research "INR") در دیدار روز ۱۳ ژوئن/ ۲۳ خرداد خود با دو دیپلمات بریتانیایی در واشنگتن از نفوذ عوامل شوروی در کردستان و آذربایجان خبر داد.
در گزارش سری که از این دیدار تهیه شده درباره اظهارات مارک آمده است: "روسها در هر دو استان آذربایجان و کردستان رابط و مامور دارند. مارک به ما یادآوری کرد که بعد از از بین رفتن جمهوری آذربایجان [حکومت فرقه دمکرات]، روسها بیست تا بیست و پنج هزار آذری را با خود به اتحاد شوروی بردند. بدیهی است که نسل بعدی آذریهای تربیت شده در شوروی تاکین کننده ماموران بالقوه است. به همین ترتیب، روسها ارتباطاتی هم با حزب دمکرات کردستان، دردسر آفرین بالقوه آن منطقه دارند.
دیوید مارک (David Mark) در جمع بندی سخنان خود به سه خطر جدی در موضوع نفوذ شوروی در ایران تاکید کرد: ۱. نفوذ شوروی در بین گروگانگیران سفارت آمریکا و رادیکال کردن روند گروگانگیری از طریق ترغیب ایران به محاکمه یا کشتن آمریکاییها. ۲. نفوذ روسها در بین چهرههای دینی ایران. ۳. تلاش طرفداران شوروی در استفاده از مشکلات اقتصادی برای سازمان دهی اعتصابات و ناآرامیهای هدایت شده توسط وابستگان به شوروی، اقدامی که در صنایع نفت در خوزستان هم رخ داده است.
موضع دولتهای عرب منطقه در قبال ایران
در بخشی از گزارش ۳۱ دسامبر ۱۹۷۹ درباره موضع دولتهای عرب منطقه در قبال ایران انقلابی چنین ذکر شده است: "هیچ کدام از همسایگان عرب ایران حوصله خمینی را نداشته و یقینا نگران انقلاب ایراناند.
آنان با همبستگی شگفت انگیزی به تهدیدهای ایران علیه بحرین و حتی عراق واکنش نشان داده و به نظر میرسد که حاضرند از موقعیت کنونی خلیج [فارس] دفاع کنند. به ویژه اشغال مسجدالحرام در مکه اعراب را از جا پراند و اعتماد آنان به ثبات داخلی سعودی را نیز تضعیف کرد."
پیروزی انقلاب و بروز حوادثی از قبیل گروگانگیری و جنگ موجب شد تا دولت امارات عربی متحده پس از گذشت حدود نه سال بار دیگر در فکر آغاز تلاشهای حقوقی و بین المللی برای طرح ادعای کهنه خود در مورد مالکیت جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی بیفتد.
روز ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۰/ ۲۳ شهریور در دیدار شیخ سلطان بن محمد القاسمی حاکم ۴۱ ساله شارجه، دیداری با یک هیات دیپلماتیک بریتانیایی شامل دیوید کیت هاسکیل کاردار سفارت بریتانیا در دبی، پرسی نوریس (Percy Norris) از مقامات وزارت خارجه در لندن و رالف پابلیکاور (Ralph Publicover) دبیر دوم سفارت بریتانیا در امارات داشت. سلطان در این دیدار با اشاره مالکیت مشاع ابوموسی و شراکت ایران و شارجه در منابع نفتی آن جزیره مسایل جالبی را درباره مواضع ایران انقلابی مطرح کرد: "پس از انقلاب ایران، شارجه امیدوار بود که مالکیت کل جزیره را به دست آورد. ملاها سر و صدای امیدوار کنندهای به پا کردند، ولی شرکت ملی نفت ایران در موضوع مداخله و عنوان کرد که ایران همچنان خواستار سهم پنجاه درصدی خود از حوزه نفتی مبارک بوده و حاضر به چشم پوشی از ابوموسی نیست. در این بحران شارجه نمیداند که در این باره با چه کسی باید باب مذاکره را باز کند."
به دنبال انتشار مصاحبه ابوالحسن بنی صدر رییس جمهور ایران با هفته نامه نول آبسرواتوار در تاریخ ۱۳ اکتبر ۱۹۸۰/ ۲۱ مهر ۱۳۵۹، امارات تحرک جدید تبلیغاتی را در مساله جزایر سه گانه آغاز کرد. در آن مصاحبه، بنی صدر به درستی عنوان کرده بود که "برخی از حکام امارات، در قبال موافقت با اشغال جزایر توسط ایران، از شاه فقید پول گرفته بودند."
در واکنش به این اظهارات، راشد عبدالله نماینده دایم امارات در سازمان ملل متحد ، برای دومین بار و با استفاده از جو ایجاد شده ناشی از گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران، در تاریخ ۱۴ نوامبر/ ۲۳ آبان طی نامهای به کورت والدهایم (Kurt Waldheim) دبیر کل سازمان ملل، اظهارات بنی صدر را تکذیب و بر ادعای ابوظبی در مالکیت جزایر سه گانه تاکید نمود و از ایران خواست تا ایم جزایر را به امارات پس بدهد.
نکته مهم در اظهارات حاکم شارجه این بود که وی صریحا فاش ساخت که فعالیتهای ضدایرانی نماینده امارات در سازمان ملل سودمند نبوده و این تحرکات نه با نظر شیخ زاید رییس دولت امارات صورت میگیرد و نه با شارجه در این مورد مشورت شده است. به عقیده شیخ سلطان، در تحرکات ضد ایرانی راشد عبدالله در سازمان ملل "تقصیر برعهده مشاوران عراقی وزارت خارجه امارات" است.
در آن هنگام البته ریز ارتباطات مالی محمد رضا شاه با حکام راس الخیمه و شارجه و پولهای پرداختی از سوی ایران به دو امیر نشین مقروض خلیج فارس آشکار نشده بود، ولی با افشا و انتشار اسناد محرمانه مربوط به اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه، که بخش اعظم آن، که در سالهای اخیر توسط نگارنده صورت گرفته، اظهارات بنی صدر به طور کامل تایید شده است.
بر اساس گزارش ۱۴ دسامبر/ ۲۳ آذر جی.دبلیو وات (J.W. Watt) کاردار سفارت بریتانیا در ابوظبی، مقامات اماراتی درصدد بودند تا در واکنش به اظهارات بنی صدر و دیگر مسئولان ایرانی، پرونده جدیدی علیه حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه در سازمان ملل متحد باز کرده بودند. وات در دیدار با "یعقوب الکندی" یکی از مقامات وزارت خارجه امارات مانند همیشه از جانبداری لندن درباره ادعای امارات سخن گفت و "خوشنودی بریتانیا از پیگیری و سیاست عاقلانه امارات در این موضوع" را به مقامات ابوظبی ابلاغ کرد.
مطابق اسناد تازه آزاد شده، کشورهای عرب منطقه خلیج فارس با وجود اختلافات فراوان سیاسی و مرزی بین خود، مساله مالکیت جزایر را به موضوعی برای اثبات اتحاد خود علیه ایران تبدیل کرده بودند، تا جایی که پس از یورش نیروهای ارتش عراق به اراضی ایران، نخستین شرط صدام حسین رییس جمهور عراق برای قبول آتش بس و ترک مخاصمه را خروج نیروهای ایرانی از جزایر سه گانه و قبول مالکیت عربی آنها قرار داده بود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.