راهی که فروغ گشود
نسرین مدنی
فروغ فرخ زاد نخستین زنی است که در عرصه ی شعر در ایران رستاخیز ایجاد کرد.
در تاریخ ادبیات ایران زمین ، شاعره هایی بوده اند که از عرف روزگار برتابیده از خود به عنوان فرد و به بیانی ، نفس منحصر به فرد سخن به میان آورده بودند از جمله: رابعه قزداری ، طاهره قرة العین ، فخر النساء ، مستوره کردستانی و بیش از آن ها عالمتاج قائم مقامی با تخلص ژاله که اسلوب کهن را در مضامین اشعار شکست و در شعر از به کار بردن ابزارها و اشیائی که زن خانه دار با آن سر و کار داشت ابائی نداشت از جمله : چرخ خیاطی ، سماور و...همچنین مفاهیمی که ویژه زنان بود از سفره ی عقد گرفته تا مظلومیت و احوال زن بیوه.
به بیانی ساده در اشعار این شاعر، شعر جنبه ی اثیری و آسمانی خود را از دست داد و به درون خانه و حجره و اندرون کشانده شد .
در دوره ی پهلوی اول، شعر شاعران زن با زنانگی ِ بی رمق روند کُند خود را – بی آنکه هنجارشکنی صورت گیرد – پشت سر گذاشت . در این میان پروین اعتصامی غالب مضامین خود را به تقلید از ناصر خسرو و دیگر شاعران قرن پنجمی با همان لحن و بیان خشن و تلخ در شکلی کاملا مردانه ارائه کرد.
در دوره ی دوم پهلوی ، خصوصا دهه ی سی ، شاعره های در خور توجهی چون سیمین بهبهانی ، لعبت والا، ملکه اعتضادی و ... پا به عرصه ی ظهور گذاشتند اما این فروغ فرخ زاد بود که با گام نهادن در میدان شعر به مطرح ترین شاعر زن در ایران بدل گشت.
با انتشار سه دیوان « اسیر » ، « دیوار » و « عصیان » می توان گفت جنونی با تعریف شعر زنانه ی فروغ آغاز شد.
عمده مضامین و تفکرات فروغ در سه دیوان یاد شده ، حول محور تجربه های عاطفی زن از عشق اروتیکی ، گناه و حتی دوره ی بلوغ می گردد؛ مواردی که پیش از آن هرگز در جامعه اخلاق گرا و سنتی ایران و حتی در اشعار شاعران زن ، با آن صور خیال و زبان بی باک و تصاویر بی پروا مطرح نگردیده بود.
مفاهیم سه دیوان نامبرده، بیان کننده ی تمامی لذت ها ، کامجویی ها، ناکامی ها ، هیجان های ناشی از عشق ، سرخوردگی و تنش های آن برای زن ایرانی در بستر مرزبندی های ِ متحجرانه ی بایدها و نبایدهای جامعه ی سنتی بود.
دیوان بعدی فروغ با عنوان « تولدی دیگر » خواننده را با تولد ِ شاعره ای مواجه می کند که با وسعت دیدگاه خود از حس ها فراتر رفته به ژرفای دهشتناک ِ مظلومیت زن در طول تاریخ رسیده است که ادامه و اوج آن در پختگی اندیشه و بیان در دیوان « ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد » به کمال می رسد.
از فروغ فرخ زاد بسیار گفته ها ، نوشته ها و دیدنی ها شنیده ، خوانده و دیده ایم با مقدمه ای که بیان شد بر آنم که اشعار فروغ را از منظر وسیع تر و فرا مَرزی ، نقد تطبیقی ، بررسی کنم.
نقد تطبیقی بررسی شانه به شانه دو اثر ادبی در کلیه ی حوزه ها چه اشتراکات و چه افتراقات است و بیش از آن پژوهش در نوع تفکر و جهان بینی دو هنرمند است که در دوره های مختلف در نقاطی دور از هم با اندیشه های واحد و دغدغه های بشری و انسانی ِ مشابه ، هنر خود را عرضه می کنند.
نقد تطبیقی صورت گرفته ، به بررسی اشعار فروغ فرخ زاد و غادة السّمان ، شاعر نوپرداز سوری ِ مقیم فرانسه ، می پردازد.
غادة السّمان از شاعران آگاه ، متفکر و جسور با زنانگی بی پروا در دنیای عرب است . اگر نازک الملائکه را نیمای عرب ، آدونیس را شاملوی عرب بدانیم بی تردید غادة السّمان فروغ دنیای عرب است ٭ .
جامعه ی سوریه که غادة در آن پرورش یافته و زیسته است با جامعه ی ایران چندان متفاوت نیست بسیاری از سنت ها خصوصا در زمینه ی زن مشترک است .
به وجوه اشتراکاتی چند در مقوله های متنوع از این دو شاعر اشاره می شود:
• زن
زن و هویت زنانه در اشعار این دو شاعر جایگاه ویژه دارد و حجم بسزایی از اشعار آن دو در ارتباط با زن و ستم های رفته بر او از گذشته تاکنون است .
فروغ چنین می گوید:
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
( تولدی دیگر)
غادة چنین می گوید:
آه چگونه روح اثیریم را
در ابدیت گمنامی
رام کنم ،
و روزنه های کوچک پوستم را که شیدایند ،
با غبار متراکم بر چهره و لبان پیرامونم
سد کنم
من چگونه به فریاد شوق و نفس بلند خویش
یکنواختی و انقیاد بیاموزم ،
و به جای افق
حرفه انتساب به خرابه ها را؟
آه چگونه چونان زنبق
تشویق در اعماقم
آرام می گیرد
در ظروف رکود باتلاقی
( دفتر سوم ص 79 ) ٭
مخاطب زن در اشعار این دو شاعر، تنها زن ایرانی یا زن عرب نیست بلکه تمام زنان ستمدیده ی مشرق زمین است ، در این اشعار زن محدویت جغرافیایی ندارد بلکه از درد مشترک زنان فریاد برآورده می شود.
فروغ می گوید :
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شب
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه عشق مرا
با دستمال تیره ی قانون می بستند
( پنجره )
غادة می گوید:
و من حکایت زنی را برایت روایت می کردم ،
حکایت آن زن را که بال هایش را بریدند
و در تاریکی ، مخفیانه خونش را جاری کردند
زن از آن روز ، آموخت که چون تو اوج گیرد
از آن روز آسمان ، زندانش باشد
و آزادی تبعیدگاهش
( دفتر چهارم ص 21 )
فروغ نماینده زنی روشنفکر است که در برابر قراردادهای دست و پا گیر جامعه عصیان می کند و متعاقب آن ، به تنهایی محکوم می شود.
فروغ می گوید:
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
(ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)
غادة می گوید :
شاید من بیش از آنکه سزاوار است
زنی هستم که می خواهد :
به راستی زندگی را دریابد
( دفتر سوم ص 18 )
• عصیان
سرکشی و ستیزه جویی هر دو شاعر در برابر قدرت غالب که زن را به پستو می راند از خصوصیات بارز روحی آن هاست.
فروغ می گوید :
من دلم می خواهد
که به طغیانی تسلیم شوم
من دلم می خواهد
که ببارم از آن ابر بزرگ
من دلم می خواهد که بگویم نه نه نه
( در غروبی ابدی )
غادة همین مفهوم را چنین بیان می کند :
من در جایگاه انکار ایستاده ام
در برابر کاسه ریگ های دور دست
میان « عدن » و « طنجه »
و اعلام می کنم « نه »
( دفتر اول ص 29 )
• مرگ
هر دو شاعر در رابطه با مرگ خود شعر سروده اند .
فروغ می گوید:
بعد من ناگه به یک سو می روند
پرده های تیره ی دنیای من
چشم های ناشناس می خزند
روی کاغذها و دفترهای من
( بعدها )
غادة می گوید:
آنگاه که می میرم
درون این ورق را خوب جست و جو کن
به غرفه ی کلماتم برو
تا مرا در میان سطرها بیابی
( دفتر سوم 71 )
• معشوق
فروغ و غادة هر دو به طبیعت جامعه شان آگاهند با این وجود صراحت بیان را برگزیده اند.
فروغ می گوید :
گویی بربری
در برق پرطراوت دندانهایش
مجذوب خون گرم شکاریست
( معشوق من )
غادة می گوید:
دوست دارم آزار دادن معصومت را که به من روا می داری ،
و دندان های نیشت را
که زشتی مکیدن خونم را
ادراک نمی کند
( دفتر چهارم ص 26)
فروغ می گوید :
دیدم که بر سراسر من موج میزند
....
دیدم که در وزیدن دستانش
جسمیت وجودم
تحلیل میرود
( وصل)
غادة می گوید :
در میانه آتشدان تب
دیدم که جنون من با آتش تو مشتعل است
و انتظار من برای وزیدن بادهای
تو پایانی ندارد
( دفتر اول ص 44 )
• دیدگاه انتقادی
دیدگاه موشکافانه ، حساس و انتقادی این دو شاعر به پیرامون خود از دیگر مختصه های شعری آنهاست.
فروغ می گوید:
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند
( ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)
غادة می گوید :
به تبرها خیره می شوم
در حالی که در خواب بر گردنم راه می روند
از دشت غربتم ،
یاران دیروز را ندا می دهم ،
و با بیم گردنم را جست و جو می کنم
زیرا در کابوس من ،
دست های همین یاران است
که تبرها را برداشته است
( دفتر چهارم ص 84 )
• تنهایی و بی اعتمادی
توجه فروغ به تنهایی با تلخی در بسیاری از اشعار او آشکار است.
فروغ می گوید:
روی خط کج و معوج سقف
چشم خود را دیدم
چون رطیلی سنگین
خشک می شد در کف ، در زردی ، در خفقان
داشتم با همه جنبش هایم
مثل آبی راکد
ته نشین می شدم آرام آرام
( دریافت)
این قطعه در مضمون ، شباهت عجیبی به این قطعه ی غادة دارد :
و چون با خود خلوت می کنم
چشمانی افسون شده می بینم
که از سقف به من خیره شده اند
و مرا به دیده ی حقارت و استخفاف می نگرند
( دفتر اول ص 74 )
سرانجام آنکه فروغ فرخ زاد در میان فارسی زبانان ، به تراژدی مرگ فریادهای فروخورده ی زن در طول تاریخ محنت بار آن نقطه ی پایان گذاشت همان طور که غادة السّمان در میان عرب زبان ها با تلاش مداوم خود در این راه گام نهاده است.
-------------------
٭برای اطلاع بیشتر رک « در کوچه های خاکی معصومیت » ، از نگارنده ، نشر چشمه ، چ 85
٭ برای اطلاع بیشتر از اشعار غادة السّمان رک ترجمه های دکتر عبدالحسین فرزاد ، نشر چشمه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.