گفتگوی مفصل با چابی: سبک بارسلونا نیمضرب به توپ است؛ عدالت را در پاس دادن رعایت میکنم؛ اسکولز بهترین هافبکی است که دیدهام!
چابی ارناندس، فوق ستاره بارسلونا پیش از دیدار با آرسنال، در گفتگویی مفصل با نشریه انگلیسی گاردین درباره سبک بازی تیمش و فوتبال در اسپانیا و انگلیس صحبت کرده است.
ترجمه: حمیدرضا کشاورز
بسیاری برد پنج بر صفر بارسلونا مقابل رئال مادرید در نوامبر گذشته را بهترین نمایش تاریخ میدانند. حتی وین رونی هم گفت که در اتاقش به پا خاست و دست زد.
[چابی خوشحال میشود]. بله؟ واقعا؟ رونی؟ این مایه افتخار من است. رونی، wow! رونی فوقالعاده است. او میتواند برای بارسلونا بازی کند. پیش از آن که مردم تیترهایی در ذهن خود تصور کنند مانند این که «چابی به رونی میگوید که به بارسلونا بپیوندد» - البته دوست دارم این اتفاق بیفتد! – باید بگویم منظورم این است که او بازیکنی است که به ما میخورد. آن بازی فوقالعاده بود و بهترین دیداری بود که در آن بازی کرده بودم. حس برتری ما محشر بود، آن هم مقابل رئال مادرید! آنها اصلا ضربهای به توپ نمیزدند. مادر جان!عجب بازیای بود! در رختکن خودمان را ایستاده تشویق کردیم.
به سلطه بارسلونا در زمینه مالکیت توپ اشاره کردی. میتوانیم به این نتیجه برسیم که هرگز تیمی را با چنین هویتی مانند بارسلونا و اسپانیای فعلی ندیدهایم. بازی شما همهاش مالکیت توپ است. این هویت شماست، چیزی که دارد رواج مییابد و به سبک بازی همه تیمها تبدیل میشود.
خوب است که نقطه ارجاع فعلی فوتبال دنیا بارسلوناست و اسپانیا. نه به این دلیل که این سبک فوتبال ماست و بخواهم از آن تعریف کنم، نه؛ از این بابت خوشحالم که این سبک دارد فراگیر میشود. چون این فوتبال تهاجمی است، فوتبال باملاحظه نیست. ما صبر نمیکنیم. فشار میآوریم و مالکیت توپ را میخواهیم و دوست داریم حمله کنیم. برخی تیمها توپ را پاس نمیدهند، یا نمیتوانند پاس دهند. پس برای چه بازی میکنید؟ هدفتان چیست؟ این که فوتبال نمیشود. ترکیبی کار کنید، پاس بدهید، بازی کنید، فوتبال این است. حداقل برای من. برای مربیانی مانند مثلا کلمنته و کاپلو، نوع دیگری از فوتبال وجود دارد، اما خوب است که سبک بازی بارسلونا الگو شده، نه آنها.
اما برخی ادعا میکردند اسپانیا در جام جهانی ملالتبار بود. شما همهاش 0-1 میبردید.
اتفاقا برعکس! ما نبودیم که کسالتآور بازی میکردیم، بلکه تیمهای حریف بودند. هلند به دنبال چه بود؟ پنالتی. یا این که روبن ضدحمله بزند. البته که ملالتبار بودیم، چون حریف مجبورمان میکرد. پاراگوئه چه کرد؟ سیستمی از نظر دفاعی فوقالعاده ساخت و منتظر فرصتهایش ماند که روی توپهای مرده بود. این طور که توپهای برگشتی و مرده را بگیرند. این که بازیکنی پشت سر شما باشد که 2 متر قد دارد و منتظر گرفتن توپ از شماست، سختتر از آن چیزی است که مردم تصور میکنند.
پس، راه حل چیست؟
سریع فکر کنید و به دنبال فضا باشید. این همان کاری است که من میکنم: به دنبال فضاها میگردم. تمام روز. من همیشه در جستجو هستم، تمام روز؛ کل روز! [چابی سرش را به این سو و آن سو تکان میدهد تا نشان دهد دنبال فضاست]. اینجا؟ نه. آنجا؟ نه. آنهایی که بازی نکردهاند نمیدانند این کار چقدر سخت است. فضا، فضا، فضا. انگار دارید پلیاستیشن بازی میکنید. من میگویم اه! این مدافع این جاست، توپ را به آن ور بفرستم. فضا را میبینم و پاس میدهم. این کاری است که میکنم.
این در قلب مدل بارسلونا قرار دارد و در تمام باشگاه در جریان است، نه؟ هنگامی که مادرید را بردید، هشت نفر از یازده بازیکن ترکیب اصلی محصولات تیمهای جوانان شما بودند؛ سه فینالیست توپ طلای امسال هم همین طور – لیونل مسی، آندرس اینیستا، و خود تو.
برخی آکادمیهای جوانان در اندیشه پیروزی هستند، اما ما در اندیشه آموزش هستیم. پسری را میبینید که سرش را بالا میگیرد و سرضرب پاس میدهد و با خود فکر میکنید: «بله، او از عهدهاش برمیآید.» بیاوریمش، او را کوچ کنیم. مدل ما را کرویف تحمیل میکرد: این مدل آژاکس است. این مدل در اصل خرس وسط است؛ خرس وسط! هر روز خرس وسط. این بهترین تمرینی است که میتوانیم انجام دهیم. مسئولیت را یاد میگیرید و توپ را از دست نمیدهید. اگر توپ را از دست بدهید، شما خرس میشوید. همیشه یک ضرب بزنید. اگر خرس شوید تحقیرآمیز است، و بقیه برایتان دست میزنند و به شما میخندند.
دنی آلوس، همتیمی تو در بارسلونا میگفت تو در جهت جریان بازی، بازی نمیکنی، بلکه جریان را میسازی، به این ترتیب که همتیمیهایت را مجبور میکنی به مناطق مشخصی بروند. او گفت: «چابی در آینده بازی میکند.»
آنها این کار را آسان میکنند. فوتبال من پاس دادن است، اما اگر دنی، اینیستا، پدرو، ویا.. اینها را داشته باشم گزینههای بسیاری دارم. گاهی حتی با خودم فکر میکنم: فلانی ممکن است ناراحت شود چون سه پاس دادهام و هنوز به او پاسی ندادهام. بهتر است پاس بعدی را به دنی بدهم چون سه بار از کنارهها نفوذ کرده. هنگامی که لیو درگیر بازی نمیشود انگار اذیت میشود... پس پاس بعدی باشد برای او.
داری میگویی سبک بر موفقیت برتری دارد، اما آنها نه تنها میتوانند با هم روی دهند، بلکه باید با هم روی دهند، نه؟ آرسنال عالی بازی میکند، آرسن ونگر مربی فوقالعاده بااحترامی است، اما آنها سالهاست چیزی نبردهاند. آیا این در بارسلونا هم میتواند روی دهد؟
عملا محال است. اگر دو سال چیزی نبرید، همه چیز باید تغییر کند. اما نامها را عوض میکنید، نه هویتها را. فلسفه ما نباید از دست برود. هواداران ما تیمی را نمیشناسند که عقب مینشیند و به ضدحمله امید میبندد. متاسفانه، مردم تیمها را از دریچه موفقیت میبینند. اکنون، موفقیت باعث اعتبار رویکرد ما شده است. خوشحال مچون از زاویه دید خودخواهانه، شش سال پیش کسی مانند من وجود نداشت و من نایاب بودم؛ فوتبالیستهایی مانند من در خطر انقراض قرار داشتند. همه به دنبال این بودند: 2 متر قد، قدرتمند، در وسط زمین، خطا کند، توپهای دوم را بگیرد، ریباندها را بگیرد... اما حالا آرسنال و ویارئال را میبینم که مانند ما بازی میکنند.
آیا خود را مدافع این باور میدانی؟ مثلا ایدئولوگ این جریان هستی؟
من رومانتیک هستم. من دوست دارم که استعداد و توانایی تکنیکی، ارزشی بالاتر از اوضاع فیزیکی بازیکن بیابد. خوشحالم که این اولویت شده؛ اگر نبود، فوتبال چنین جذابیتی نداشت. فوتبال برای پیروزی بازی میشود اما لذت ما مضاعف است. دیگر تیمها میبرند و خوشحالند، اما برای ما این طور نیست. هویت که نباشد، نتیجه دغلبازی در فوتبال میشود. میتوانید کارها را خیلی خیلی عالی انجام دهید – سال گذشته ما از اینتر میلان بهتر بودیم – اما پیروز نشوید. چیزی است که مهمتر از نتیجه است و دوام بیشتری دارد. این میراثی است که میماند. اینتر لیگ قهرمانان را برد اما هیچ کس دربارهشان حرف نزد. مردم من را از یورو 2008 کشف کردند، اما من سالها بود این طور بازی میکردم. البته درست است که از آن هنگام، از نظر اعتماد به نفس و خونسردی رشد کردهام. این با موفقیت حاصل میشود.
آیا فوتبال انگلیس به دلیل فرهنگ فوتبالی متفاوت دچار مشکل شده است؟
این فوتبال عوض شده و استیل آن حالا تکنیکیتر است. اما پیش از این فوتبال انگلیس مستقیم بود، همهاش درباره توپ دوم بود، و یک شماره 9 استاندارد مانند کراچ یا هسکی و عملا فوتبالی بازی نمیشد. کاراگر، بوم! گوشه دروازه! تری، بوم! گوشه دروازه! به نظرم این دارد عوض میشود: بری، لمپارد، جرارد، کریک... اینها بازیکنانی هستند که عالی با توپ رفتار میکنند. آنها را میبینید و میگویید آنها تلاش میکنند بازی کنند.
آیا پل اسکولز چابی انگلیس است؟
[چابی حرف ما را قطع میکند؛ او از فرط شور و هیجان در حال انفجار است] پل اسکولز! او الگو است! برای من – واقعا این حرف را از ته دل میزنم – او بهترین هافبک میانی است که در 15، 20 سال گذشته دیدهام. با ژابی آلونسو دربارهاش صحبت کردهام. او تماشایی است و همه چیز دارد: آخرین پاس، گل، او قدرتمند است، توپ را از دست نمیدهد، دید دارد. اگر اسپانیایی بود شاید ارزش بیشتری برایش قائل بودند. بازیکنان عاشق او هستند.
به نظر میرسد انگلیس به بازیکنان تکنیکی بدگمان باشد.
افسوس. استعداد باید در اولویت باشد. توانایی تکنیکی. همیشه، همیشه! البته میتوانید بدون آن هم پیروز شوید، اما استعداد است که تفاوت را رقم میزند. به تیمها بنگرید: یوونتوس، کدام بازیکن تفاوت را رقم میزند؟ کراسیچ، دلپیرو. لیورپول؟ جرارد، یا پیش از این تورس. Talento. Talento. (به اسپانیایی یعنی استعداد). هنگامی که به بازیکنان مینگرید و از خود میپرسید کدام بازیکن بهترین است: Talento. سسک، نصری، رایان گیگز – این بازیکن که معرکه است و باورنکردنی. به عقب که مینگرم، بازی جان بارنز و کریس وادل را دوست داشتم. عجب بازیکنانی بودند [چشمهایش برق میزند] لیتیسیه! هرچند سبک اینهایی که میگویم متفاوت بود، اما روی کین و پل اینس را هم دوست داشتم. آن تیم یونایتد عالی بود، بهترین تیم انگلیسی بود. اگر قرار بود به تیم دیگری بروم به آن تیم میرفتم.
آیا در انگلیس ما به بازیکنان فیزیکی بیش از حد ارزش میدهیم؟ کاراگر و تری را نام بردی...
نه، نـــــه! صبر کن! این بازیکنان حیاتی هستند... ما پویول را داریم. از نظر فنی او شاید بهترین بازیکن ما نباشد اما روش دفاع او فوقالعاده است. کاراگر و تری ضروری هستند، اما آنها باید به فوتبال تکنیکی عادت کنند (نه به سبک دیگر فوتبال). برای من، یا برای مسی، اینیستا یا رونی این اتفاق به صورت طبیعی روی میدهد، اما دیگران برای خو گرفتن به فوتبال تکنیکی باید تلاش کنند. برای آنها سختتر است که سرشان را بالا بگیرند و پاس بدهند، اما مجبورند یاد بگیرند.
اما هنگامی که بازیکنی به باشگاهی پیشنهاد میشود، اولین پرسش این است: «قدش چه اندازه است؟»
آیا سانتی کاسورلا [بال ویارئال] را دیدهاید؟ به نظر شما من کوتاهقد هستم، اما او تا اینجای من است [چابی به سینهاش اشاره میکند]. و بازیکن درخشانی هم هست. مسی هم همین حدود است و بهترین بازیکن دنیاست. شاید این فرهنگ انگلیس باشد، نمیدانم، اما در انگلیس شما جنگنده هستید. لیورپول را میبینید و کاراگر توپ را از حریف میگیرد و آن را به میان تماشاگران میفرستد و طرفداران تشویقش میکنند. چقدر هم بلند! اینجا هرگز چنین کاری با تشویق روبرو نمیشود.
با آرسنال در لیگ قهرمانان بازی دارید. آیا آنها متفاوت هستند؟ آیا از تیمهای شبیه به شما هستند؟
آرسنال تیم بزرگی است. هنگامی که آرسنال را تماشا میکنم بارسا را میبینم. سسک را میبینم که بازی روی دوشش است، نصری را و آرشاوین را. تفاوت بین آنها و ما این است که ما بازیکنان بیشتری داریم که پیش از آن که حرکتی انجام دهند فکر میکنند و سریعتر میاندیشند. آموزش کلید اصلی است. بازیکنان 10، 12 سال در بارسلونا حضور دارند. هنگامی که به بارسا وارد میشوید اولین چیزی که یاد میدهند این است: فکر کن. فکر کن، فکر کن، فکر کن. سریع فکر کن. [چابی به دور و برش نگاه میکند.] سرت را بالا بگیر، حرکت کن، ببین، فکر کن. پیش از آن که توپ را بگیری نگاه کن. اگر پاس را داری میگیری، ببین آیا آن بازیکن آزاد است یا نه. در همان لحظه. به بوسکتس بنگرید – بهترین هافبک در آنجا یکضرب بازی میکند. او نیاز به کار دیگری ندارد. توپ را کنترل میکند، نگاه میکند و پاس میدهد، همه در یک ضرب. برخی به دو یا سه ضرب نیاز دارند که بستگی به سرعت بازی دارد، اما این بسیار کند میشود. آلوس؛ یک ضرب. اینیستا؛ یک ضرب. مسی؛ یک ضرب. پیکه؛ یک ضرب. بوسی (بوسکتس)، من... هفت یا هشت بازیکن داریم با یک ضرب. سریع. راستش، چارلی [رکساچ، مربی جوانان بارسلونا] همیشه میگفت: a mig toc؛ یعنی نیمضرب!
بازی آرسنال – بارسلونا همیشه به پرسشهایی درباره آینده سسک فابرگاس دامن زده است.
اگر حتی به باشگاه دیگری هم میرفتم هم همیشه به بارسلونا فکر میکردم – این ارتباط قوی است. برای او هم همین طور. اما حالا مشکلی وجود دارد: او گران است. به نظرم هر فوتبالیست سرانجام در جایی بازی میکند که میخواهد. او باید به چنین جایی برود.
این چیزی نیست که هواداران آرسنال بخواهند بشنوند، و برخی از آنها بازیکنان بارسلونا، از جمله خود شما را به دردسر ساختن متهم کردهاند. تابستان گذشته حرفهای زیادی از طرف بارسلونا شنیده میشد...
واقعا؟ من در آن هنگام به ندرت حرف میزدم. تصور میکنم که آنها این کار را دوست نداشتند. [چابی مکث میکند، و سپس با شرمساری و آرام ادامه میدهد:] میدانید، اغلب فوتبالیستها فکر نمیکنند. ما خودخواه هستیم، ما درک نمیکنیم. من این را میگویم چون به سسک فکر میکنم. او میخواهد این جا بیاید. بارسلونا همیشه رویای او بوده است. اما البته او کاپیتان آرسنال است، و معیار باشگاه به شمار میرود و رهبر تیم است. اوضاع برای او سخت است. او در باشگاهی است که با ونگر به سبک او بازی میکند و ونگر هم با او رفتاری عالی داشته است، به او آموزش داده و او را بزرگ کرده. سسک به او احترام میگذارد. اگر مثلا او در بلکبرن بود راحتتر منتقل میشد. ببینید، حقیقت این است: میخواهم او به این جا بیاید. البته که میخواهم. بارسلونا سبک بسیار روشنی دارد و کمتر فوتبالیستی در آن جا میافتد. این کار آسان نیست، اما سسک به شکلی کامل در سبک بازی ما جا میافتد.
آیا او جانشین تو میشود؟
من بازیکنان جدید را تهدید نمیبینم؛ نمیگویم این آمده که جای من را تنگ کند. نظر من بیشتر این است: «بازیکنان را بیاورید، بگذارید بازی کنند». هر چه استعداد بیشتری در میانه میدان داشته باشیم بهتر است. چهار یا پنج سال پیش میگفتند من و اینیستا نمیتوانیم با هم بازی کنیم. ما با هم نمیتوانیم بازی کنیم؟ ببینید ترکیب ما به کجا رسید.
سال گذشته به آسانی آرسنال را بردید...
بله، اما امسال آنها خیلی بهتر هستند. به نظرم این به ضرر ماست که پارسال با آنها بازی کردیم. آنها بسیار زیاد به ما احترام میگذاشتند. انگار که اجازه میدادند توپ را داشته باشیم. ما همیشه توپ را داشتیم، چه در خانه و چه در خانه آنها. بازی در لندن هم میتوانست چهار بر صفر تمام شود، چرا که بسیار مالک توپ بودیم، اما دو بر دو تمام شد. امسال اوضاع متفاوت است.
واکنشات به این قرعه چه بود؟
خوشحال بودم. در حقیقت این را دوست داشتم که بازی فوقالعادهای میبینیم. آرسنال از آن تیمهایی نیست که بیاید و بازی را ببندد و شما را عاصی کند و مسابقه را نابود سازد. اگر به چلسی میخوردیم میگفتم مادر جان! آنها میآیند تا ابتکار عمل را به دست شما بسپارند، در عمق منتظر باشند، بازی را ببندند و با دروگبا و مالودا در ضدحملات بازی کنند. اما نه، آرسنال به نظرم میخواهد توپ را داشته باشد. بازی ما با آنها فوتبالیتر خواهد بود. به عنوان طرفدار، بیتردید پول بلیت را میپرداختم تا این بازی را ببینم. منچستریونایتد یا چلسی محتاطتر بازی میکنند. آنها توپ را به ما میدهند، اما آرسنال نه.
آیا فوتبال انگلیس برایت جذاب است؟ بازیکنان اسپانیایی همیشه وقتی از انگلیس برمیگردند بسیار از آن تعریف میکنند.
این فوتبال باورنکردنی است. انگلیس واقعا مهد، و دل و جان فوتبال است. اگر بارسلونا هواداران لیورپول، یا آرسنال، یا یونایتد را داشت، 20 لیگ قهرمانان را فتح کرده بودیم! خب، این اغراق بود اما هرگز مانند آنها ندیدهام. یک بار در خانه لیورپول سه بر یک پیروز شدیم و هر دو تیم در انتهای دیدار تشویق شدند. در انگلیس، فوتبالیستها احترام بیشتری دارند و بازی باشکوهتر است و تقلب کمتر است. هر بازیکن اسپانیایی که به آنجا میرود عاشق فوتبالش میشود و هنگامی که برمیگردد بازیکن بهتری شده. اگر قرار بود بروم به انگلیس میرفتم.
فینال در ویمبلی است، که برای بارسلونا حتی ویژهتر هم میشود، نه؟ فینال سال گذشته ویژه بود چون در برنابئو بود، اما ویمبلی جایی است که یک بار تیم رویایی بارسلونا در آن قهرمان اروپا شد. امسال هم که مرتبا شما را با آن تیم مقایسه میکنند...
سال 1992 بود. 12 سال داشتم و برادرانم برای دیدن بازی رفتند اما پدر و مادرم اجازه رفتن را به من ندادند. غرق در اشک بودم اما تفاوتی نمیکرد. من عاشق این بودم که در ویمبلی بازی کنم. این ورزشگاه برای بارسا ویژه است – و برای همه افراد درگیر فوتبال. سال گذشته [رقابت با رئال مادرید] کثیفتر بود و باهیجانتر، اما امسال نوستالژیکتر است و کلاسیکتر. من نوستالژیک بودن را بیشتر دوست دارم. من انسانی رمانتیکام.
چابی ارناندس، فوق ستاره بارسلونا پیش از دیدار با آرسنال، در گفتگویی مفصل با نشریه انگلیسی گاردین درباره سبک بازی تیمش و فوتبال در اسپانیا و انگلیس صحبت کرده است.
ترجمه: حمیدرضا کشاورز
بسیاری برد پنج بر صفر بارسلونا مقابل رئال مادرید در نوامبر گذشته را بهترین نمایش تاریخ میدانند. حتی وین رونی هم گفت که در اتاقش به پا خاست و دست زد.
[چابی خوشحال میشود]. بله؟ واقعا؟ رونی؟ این مایه افتخار من است. رونی، wow! رونی فوقالعاده است. او میتواند برای بارسلونا بازی کند. پیش از آن که مردم تیترهایی در ذهن خود تصور کنند مانند این که «چابی به رونی میگوید که به بارسلونا بپیوندد» - البته دوست دارم این اتفاق بیفتد! – باید بگویم منظورم این است که او بازیکنی است که به ما میخورد. آن بازی فوقالعاده بود و بهترین دیداری بود که در آن بازی کرده بودم. حس برتری ما محشر بود، آن هم مقابل رئال مادرید! آنها اصلا ضربهای به توپ نمیزدند. مادر جان!عجب بازیای بود! در رختکن خودمان را ایستاده تشویق کردیم.
به سلطه بارسلونا در زمینه مالکیت توپ اشاره کردی. میتوانیم به این نتیجه برسیم که هرگز تیمی را با چنین هویتی مانند بارسلونا و اسپانیای فعلی ندیدهایم. بازی شما همهاش مالکیت توپ است. این هویت شماست، چیزی که دارد رواج مییابد و به سبک بازی همه تیمها تبدیل میشود.
خوب است که نقطه ارجاع فعلی فوتبال دنیا بارسلوناست و اسپانیا. نه به این دلیل که این سبک فوتبال ماست و بخواهم از آن تعریف کنم، نه؛ از این بابت خوشحالم که این سبک دارد فراگیر میشود. چون این فوتبال تهاجمی است، فوتبال باملاحظه نیست. ما صبر نمیکنیم. فشار میآوریم و مالکیت توپ را میخواهیم و دوست داریم حمله کنیم. برخی تیمها توپ را پاس نمیدهند، یا نمیتوانند پاس دهند. پس برای چه بازی میکنید؟ هدفتان چیست؟ این که فوتبال نمیشود. ترکیبی کار کنید، پاس بدهید، بازی کنید، فوتبال این است. حداقل برای من. برای مربیانی مانند مثلا کلمنته و کاپلو، نوع دیگری از فوتبال وجود دارد، اما خوب است که سبک بازی بارسلونا الگو شده، نه آنها.
اما برخی ادعا میکردند اسپانیا در جام جهانی ملالتبار بود. شما همهاش 0-1 میبردید.
اتفاقا برعکس! ما نبودیم که کسالتآور بازی میکردیم، بلکه تیمهای حریف بودند. هلند به دنبال چه بود؟ پنالتی. یا این که روبن ضدحمله بزند. البته که ملالتبار بودیم، چون حریف مجبورمان میکرد. پاراگوئه چه کرد؟ سیستمی از نظر دفاعی فوقالعاده ساخت و منتظر فرصتهایش ماند که روی توپهای مرده بود. این طور که توپهای برگشتی و مرده را بگیرند. این که بازیکنی پشت سر شما باشد که 2 متر قد دارد و منتظر گرفتن توپ از شماست، سختتر از آن چیزی است که مردم تصور میکنند.
پس، راه حل چیست؟
سریع فکر کنید و به دنبال فضا باشید. این همان کاری است که من میکنم: به دنبال فضاها میگردم. تمام روز. من همیشه در جستجو هستم، تمام روز؛ کل روز! [چابی سرش را به این سو و آن سو تکان میدهد تا نشان دهد دنبال فضاست]. اینجا؟ نه. آنجا؟ نه. آنهایی که بازی نکردهاند نمیدانند این کار چقدر سخت است. فضا، فضا، فضا. انگار دارید پلیاستیشن بازی میکنید. من میگویم اه! این مدافع این جاست، توپ را به آن ور بفرستم. فضا را میبینم و پاس میدهم. این کاری است که میکنم.
این در قلب مدل بارسلونا قرار دارد و در تمام باشگاه در جریان است، نه؟ هنگامی که مادرید را بردید، هشت نفر از یازده بازیکن ترکیب اصلی محصولات تیمهای جوانان شما بودند؛ سه فینالیست توپ طلای امسال هم همین طور – لیونل مسی، آندرس اینیستا، و خود تو.
برخی آکادمیهای جوانان در اندیشه پیروزی هستند، اما ما در اندیشه آموزش هستیم. پسری را میبینید که سرش را بالا میگیرد و سرضرب پاس میدهد و با خود فکر میکنید: «بله، او از عهدهاش برمیآید.» بیاوریمش، او را کوچ کنیم. مدل ما را کرویف تحمیل میکرد: این مدل آژاکس است. این مدل در اصل خرس وسط است؛ خرس وسط! هر روز خرس وسط. این بهترین تمرینی است که میتوانیم انجام دهیم. مسئولیت را یاد میگیرید و توپ را از دست نمیدهید. اگر توپ را از دست بدهید، شما خرس میشوید. همیشه یک ضرب بزنید. اگر خرس شوید تحقیرآمیز است، و بقیه برایتان دست میزنند و به شما میخندند.
دنی آلوس، همتیمی تو در بارسلونا میگفت تو در جهت جریان بازی، بازی نمیکنی، بلکه جریان را میسازی، به این ترتیب که همتیمیهایت را مجبور میکنی به مناطق مشخصی بروند. او گفت: «چابی در آینده بازی میکند.»
آنها این کار را آسان میکنند. فوتبال من پاس دادن است، اما اگر دنی، اینیستا، پدرو، ویا.. اینها را داشته باشم گزینههای بسیاری دارم. گاهی حتی با خودم فکر میکنم: فلانی ممکن است ناراحت شود چون سه پاس دادهام و هنوز به او پاسی ندادهام. بهتر است پاس بعدی را به دنی بدهم چون سه بار از کنارهها نفوذ کرده. هنگامی که لیو درگیر بازی نمیشود انگار اذیت میشود... پس پاس بعدی باشد برای او.
داری میگویی سبک بر موفقیت برتری دارد، اما آنها نه تنها میتوانند با هم روی دهند، بلکه باید با هم روی دهند، نه؟ آرسنال عالی بازی میکند، آرسن ونگر مربی فوقالعاده بااحترامی است، اما آنها سالهاست چیزی نبردهاند. آیا این در بارسلونا هم میتواند روی دهد؟
عملا محال است. اگر دو سال چیزی نبرید، همه چیز باید تغییر کند. اما نامها را عوض میکنید، نه هویتها را. فلسفه ما نباید از دست برود. هواداران ما تیمی را نمیشناسند که عقب مینشیند و به ضدحمله امید میبندد. متاسفانه، مردم تیمها را از دریچه موفقیت میبینند. اکنون، موفقیت باعث اعتبار رویکرد ما شده است. خوشحال مچون از زاویه دید خودخواهانه، شش سال پیش کسی مانند من وجود نداشت و من نایاب بودم؛ فوتبالیستهایی مانند من در خطر انقراض قرار داشتند. همه به دنبال این بودند: 2 متر قد، قدرتمند، در وسط زمین، خطا کند، توپهای دوم را بگیرد، ریباندها را بگیرد... اما حالا آرسنال و ویارئال را میبینم که مانند ما بازی میکنند.
آیا خود را مدافع این باور میدانی؟ مثلا ایدئولوگ این جریان هستی؟
من رومانتیک هستم. من دوست دارم که استعداد و توانایی تکنیکی، ارزشی بالاتر از اوضاع فیزیکی بازیکن بیابد. خوشحالم که این اولویت شده؛ اگر نبود، فوتبال چنین جذابیتی نداشت. فوتبال برای پیروزی بازی میشود اما لذت ما مضاعف است. دیگر تیمها میبرند و خوشحالند، اما برای ما این طور نیست. هویت که نباشد، نتیجه دغلبازی در فوتبال میشود. میتوانید کارها را خیلی خیلی عالی انجام دهید – سال گذشته ما از اینتر میلان بهتر بودیم – اما پیروز نشوید. چیزی است که مهمتر از نتیجه است و دوام بیشتری دارد. این میراثی است که میماند. اینتر لیگ قهرمانان را برد اما هیچ کس دربارهشان حرف نزد. مردم من را از یورو 2008 کشف کردند، اما من سالها بود این طور بازی میکردم. البته درست است که از آن هنگام، از نظر اعتماد به نفس و خونسردی رشد کردهام. این با موفقیت حاصل میشود.
آیا فوتبال انگلیس به دلیل فرهنگ فوتبالی متفاوت دچار مشکل شده است؟
این فوتبال عوض شده و استیل آن حالا تکنیکیتر است. اما پیش از این فوتبال انگلیس مستقیم بود، همهاش درباره توپ دوم بود، و یک شماره 9 استاندارد مانند کراچ یا هسکی و عملا فوتبالی بازی نمیشد. کاراگر، بوم! گوشه دروازه! تری، بوم! گوشه دروازه! به نظرم این دارد عوض میشود: بری، لمپارد، جرارد، کریک... اینها بازیکنانی هستند که عالی با توپ رفتار میکنند. آنها را میبینید و میگویید آنها تلاش میکنند بازی کنند.
آیا پل اسکولز چابی انگلیس است؟
[چابی حرف ما را قطع میکند؛ او از فرط شور و هیجان در حال انفجار است] پل اسکولز! او الگو است! برای من – واقعا این حرف را از ته دل میزنم – او بهترین هافبک میانی است که در 15، 20 سال گذشته دیدهام. با ژابی آلونسو دربارهاش صحبت کردهام. او تماشایی است و همه چیز دارد: آخرین پاس، گل، او قدرتمند است، توپ را از دست نمیدهد، دید دارد. اگر اسپانیایی بود شاید ارزش بیشتری برایش قائل بودند. بازیکنان عاشق او هستند.
به نظر میرسد انگلیس به بازیکنان تکنیکی بدگمان باشد.
افسوس. استعداد باید در اولویت باشد. توانایی تکنیکی. همیشه، همیشه! البته میتوانید بدون آن هم پیروز شوید، اما استعداد است که تفاوت را رقم میزند. به تیمها بنگرید: یوونتوس، کدام بازیکن تفاوت را رقم میزند؟ کراسیچ، دلپیرو. لیورپول؟ جرارد، یا پیش از این تورس. Talento. Talento. (به اسپانیایی یعنی استعداد). هنگامی که به بازیکنان مینگرید و از خود میپرسید کدام بازیکن بهترین است: Talento. سسک، نصری، رایان گیگز – این بازیکن که معرکه است و باورنکردنی. به عقب که مینگرم، بازی جان بارنز و کریس وادل را دوست داشتم. عجب بازیکنانی بودند [چشمهایش برق میزند] لیتیسیه! هرچند سبک اینهایی که میگویم متفاوت بود، اما روی کین و پل اینس را هم دوست داشتم. آن تیم یونایتد عالی بود، بهترین تیم انگلیسی بود. اگر قرار بود به تیم دیگری بروم به آن تیم میرفتم.
آیا در انگلیس ما به بازیکنان فیزیکی بیش از حد ارزش میدهیم؟ کاراگر و تری را نام بردی...
نه، نـــــه! صبر کن! این بازیکنان حیاتی هستند... ما پویول را داریم. از نظر فنی او شاید بهترین بازیکن ما نباشد اما روش دفاع او فوقالعاده است. کاراگر و تری ضروری هستند، اما آنها باید به فوتبال تکنیکی عادت کنند (نه به سبک دیگر فوتبال). برای من، یا برای مسی، اینیستا یا رونی این اتفاق به صورت طبیعی روی میدهد، اما دیگران برای خو گرفتن به فوتبال تکنیکی باید تلاش کنند. برای آنها سختتر است که سرشان را بالا بگیرند و پاس بدهند، اما مجبورند یاد بگیرند.
اما هنگامی که بازیکنی به باشگاهی پیشنهاد میشود، اولین پرسش این است: «قدش چه اندازه است؟»
آیا سانتی کاسورلا [بال ویارئال] را دیدهاید؟ به نظر شما من کوتاهقد هستم، اما او تا اینجای من است [چابی به سینهاش اشاره میکند]. و بازیکن درخشانی هم هست. مسی هم همین حدود است و بهترین بازیکن دنیاست. شاید این فرهنگ انگلیس باشد، نمیدانم، اما در انگلیس شما جنگنده هستید. لیورپول را میبینید و کاراگر توپ را از حریف میگیرد و آن را به میان تماشاگران میفرستد و طرفداران تشویقش میکنند. چقدر هم بلند! اینجا هرگز چنین کاری با تشویق روبرو نمیشود.
با آرسنال در لیگ قهرمانان بازی دارید. آیا آنها متفاوت هستند؟ آیا از تیمهای شبیه به شما هستند؟
آرسنال تیم بزرگی است. هنگامی که آرسنال را تماشا میکنم بارسا را میبینم. سسک را میبینم که بازی روی دوشش است، نصری را و آرشاوین را. تفاوت بین آنها و ما این است که ما بازیکنان بیشتری داریم که پیش از آن که حرکتی انجام دهند فکر میکنند و سریعتر میاندیشند. آموزش کلید اصلی است. بازیکنان 10، 12 سال در بارسلونا حضور دارند. هنگامی که به بارسا وارد میشوید اولین چیزی که یاد میدهند این است: فکر کن. فکر کن، فکر کن، فکر کن. سریع فکر کن. [چابی به دور و برش نگاه میکند.] سرت را بالا بگیر، حرکت کن، ببین، فکر کن. پیش از آن که توپ را بگیری نگاه کن. اگر پاس را داری میگیری، ببین آیا آن بازیکن آزاد است یا نه. در همان لحظه. به بوسکتس بنگرید – بهترین هافبک در آنجا یکضرب بازی میکند. او نیاز به کار دیگری ندارد. توپ را کنترل میکند، نگاه میکند و پاس میدهد، همه در یک ضرب. برخی به دو یا سه ضرب نیاز دارند که بستگی به سرعت بازی دارد، اما این بسیار کند میشود. آلوس؛ یک ضرب. اینیستا؛ یک ضرب. مسی؛ یک ضرب. پیکه؛ یک ضرب. بوسی (بوسکتس)، من... هفت یا هشت بازیکن داریم با یک ضرب. سریع. راستش، چارلی [رکساچ، مربی جوانان بارسلونا] همیشه میگفت: a mig toc؛ یعنی نیمضرب!
بازی آرسنال – بارسلونا همیشه به پرسشهایی درباره آینده سسک فابرگاس دامن زده است.
اگر حتی به باشگاه دیگری هم میرفتم هم همیشه به بارسلونا فکر میکردم – این ارتباط قوی است. برای او هم همین طور. اما حالا مشکلی وجود دارد: او گران است. به نظرم هر فوتبالیست سرانجام در جایی بازی میکند که میخواهد. او باید به چنین جایی برود.
این چیزی نیست که هواداران آرسنال بخواهند بشنوند، و برخی از آنها بازیکنان بارسلونا، از جمله خود شما را به دردسر ساختن متهم کردهاند. تابستان گذشته حرفهای زیادی از طرف بارسلونا شنیده میشد...
واقعا؟ من در آن هنگام به ندرت حرف میزدم. تصور میکنم که آنها این کار را دوست نداشتند. [چابی مکث میکند، و سپس با شرمساری و آرام ادامه میدهد:] میدانید، اغلب فوتبالیستها فکر نمیکنند. ما خودخواه هستیم، ما درک نمیکنیم. من این را میگویم چون به سسک فکر میکنم. او میخواهد این جا بیاید. بارسلونا همیشه رویای او بوده است. اما البته او کاپیتان آرسنال است، و معیار باشگاه به شمار میرود و رهبر تیم است. اوضاع برای او سخت است. او در باشگاهی است که با ونگر به سبک او بازی میکند و ونگر هم با او رفتاری عالی داشته است، به او آموزش داده و او را بزرگ کرده. سسک به او احترام میگذارد. اگر مثلا او در بلکبرن بود راحتتر منتقل میشد. ببینید، حقیقت این است: میخواهم او به این جا بیاید. البته که میخواهم. بارسلونا سبک بسیار روشنی دارد و کمتر فوتبالیستی در آن جا میافتد. این کار آسان نیست، اما سسک به شکلی کامل در سبک بازی ما جا میافتد.
آیا او جانشین تو میشود؟
من بازیکنان جدید را تهدید نمیبینم؛ نمیگویم این آمده که جای من را تنگ کند. نظر من بیشتر این است: «بازیکنان را بیاورید، بگذارید بازی کنند». هر چه استعداد بیشتری در میانه میدان داشته باشیم بهتر است. چهار یا پنج سال پیش میگفتند من و اینیستا نمیتوانیم با هم بازی کنیم. ما با هم نمیتوانیم بازی کنیم؟ ببینید ترکیب ما به کجا رسید.
سال گذشته به آسانی آرسنال را بردید...
بله، اما امسال آنها خیلی بهتر هستند. به نظرم این به ضرر ماست که پارسال با آنها بازی کردیم. آنها بسیار زیاد به ما احترام میگذاشتند. انگار که اجازه میدادند توپ را داشته باشیم. ما همیشه توپ را داشتیم، چه در خانه و چه در خانه آنها. بازی در لندن هم میتوانست چهار بر صفر تمام شود، چرا که بسیار مالک توپ بودیم، اما دو بر دو تمام شد. امسال اوضاع متفاوت است.
واکنشات به این قرعه چه بود؟
خوشحال بودم. در حقیقت این را دوست داشتم که بازی فوقالعادهای میبینیم. آرسنال از آن تیمهایی نیست که بیاید و بازی را ببندد و شما را عاصی کند و مسابقه را نابود سازد. اگر به چلسی میخوردیم میگفتم مادر جان! آنها میآیند تا ابتکار عمل را به دست شما بسپارند، در عمق منتظر باشند، بازی را ببندند و با دروگبا و مالودا در ضدحملات بازی کنند. اما نه، آرسنال به نظرم میخواهد توپ را داشته باشد. بازی ما با آنها فوتبالیتر خواهد بود. به عنوان طرفدار، بیتردید پول بلیت را میپرداختم تا این بازی را ببینم. منچستریونایتد یا چلسی محتاطتر بازی میکنند. آنها توپ را به ما میدهند، اما آرسنال نه.
آیا فوتبال انگلیس برایت جذاب است؟ بازیکنان اسپانیایی همیشه وقتی از انگلیس برمیگردند بسیار از آن تعریف میکنند.
این فوتبال باورنکردنی است. انگلیس واقعا مهد، و دل و جان فوتبال است. اگر بارسلونا هواداران لیورپول، یا آرسنال، یا یونایتد را داشت، 20 لیگ قهرمانان را فتح کرده بودیم! خب، این اغراق بود اما هرگز مانند آنها ندیدهام. یک بار در خانه لیورپول سه بر یک پیروز شدیم و هر دو تیم در انتهای دیدار تشویق شدند. در انگلیس، فوتبالیستها احترام بیشتری دارند و بازی باشکوهتر است و تقلب کمتر است. هر بازیکن اسپانیایی که به آنجا میرود عاشق فوتبالش میشود و هنگامی که برمیگردد بازیکن بهتری شده. اگر قرار بود بروم به انگلیس میرفتم.
فینال در ویمبلی است، که برای بارسلونا حتی ویژهتر هم میشود، نه؟ فینال سال گذشته ویژه بود چون در برنابئو بود، اما ویمبلی جایی است که یک بار تیم رویایی بارسلونا در آن قهرمان اروپا شد. امسال هم که مرتبا شما را با آن تیم مقایسه میکنند...
سال 1992 بود. 12 سال داشتم و برادرانم برای دیدن بازی رفتند اما پدر و مادرم اجازه رفتن را به من ندادند. غرق در اشک بودم اما تفاوتی نمیکرد. من عاشق این بودم که در ویمبلی بازی کنم. این ورزشگاه برای بارسا ویژه است – و برای همه افراد درگیر فوتبال. سال گذشته [رقابت با رئال مادرید] کثیفتر بود و باهیجانتر، اما امسال نوستالژیکتر است و کلاسیکتر. من نوستالژیک بودن را بیشتر دوست دارم. من انسانی رمانتیکام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.