یادداشت امیر قادری : درباره آفریقا، مرهم و ورود آقایان.../این فیلمها هستند که کوچک شدهاند
امیر قادری: ...ورود آقایان ممنوع محصول استانداردی که میکوشد به شیرینی تماشاگر را با خود همراه کند...سه چهار فیلم دیگر دیدم و متوجه شدم خطری که همچنان سینمای ما را تهدید میکند، فیلمهایی است که با ذهنیت آماتوری و برای پرده کوچک ساخته میشوند. آثاری که انگار قرار نیست کسی ببیندشان. فیلمساز ساخته برای خودش و دور و بریهایش. بحث بر سر سینمای خاص و جریان عامهپسند نیست. مسئله اصلی این است که انگار دیگر به فیلمها به عنوان محصولاتی با نفوذ و موثرکه قرار است در سالنهای سینمای اصلی این مملکت به نمایش درآید و ماجرایی را تعریف کند و حادثهای را خارج از پرده باعث شود؛ نگاه نمیشود. از پول مفت نفت است یا که چیست، به هر حال نه فقط فیلمسازها که امروز انگار تهیهکنندهها هم راضی شدهاند به ساخت آثار کم خاصیتی که بیشتر به درد نمایش در جشنواره سینمای جوان میخورند. فیلمهایی که بر اساس یک ایده شکلگرفتهاند که انگار فقط یک تجربه کم تاثیر در حوزه سینمای مستقلاند.
فیلمی مثل «آفریقا»ی هومن سیدی، البته قرار نیست محصولی برای جریان اصلی باشد. این یک فیلم ویدئویی کم خرج است که از اساس برای ساخته شدن یک فیلم جمع و جور برای نمایشهای کمتر عمومی ساخته شده است. اتفاقی که در هر جای دیگری از جهان میافتد اما داستان فیلم، حتی برای تولید چنین فیلمی هم کافی نیست. باز با یک ایده طرفیم که اینجا دیگر تازه هم نیست و هیچ تلاشی برای پرورشش انجام نشده. حادثهای که درون خود میماند و به نتیجه درخوری ختم نمیشود. چرا باید این داستان را دنبال کنیم؟ قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ این داستان اگر به جای یک ساعت و نیم، در 25 دقیقه مثلا تعریف میشود چه اتفاقی میافتاد؟ چرا فیلمساز فکر میکند این ایده برای تولید یک فیلم بلند کافی است؟ که تجربه تماشای یک فیلم بلند سینمایی برای تماشاگر، باید به تولید چنین فیلمی ختم شود؟ پس تکرار میکنم که مشکل اصلی سینمای ایران در این سالها همین نگاه آماتوری و محدود به پرده بزرگ است. فیلمسازهای ما جاه طلبیشان را از دست دادهاند. قرار نیست فرمت دیجیتال، به اندک قانعمان کند که دامنه تاثیر و نفوذمان را کم کند. انگار همه از این تئوری پیروی میکنند: دوربینمان کوچک است، پس فیلم کوچک هم میسازیم.
این یکی از دلایلی است که مرهم علیرضا داوودنژاد هم نمیتواند فیلم مورد علاقهام در این جشنواره باشد. شاید در شرایطی دیگر، فیلم تازهای میبود اما مرهم، باز فیلم کوچک دیگری است که با ایده کوچکی هم ساخته شده است. نگاه همان نگاه قدیمی به اعتیاد در ملودرامهای قدیمی است که نگاتیو و موسیقی پرحجم و دیالوگهای مطنطن را ازش گرفتهاند. ابزار مدرن شده و نگاه نه. همان نگاه تک بعدی به مسئله اعتیاد، و معتاد گرفتاری که باید ترک کند که باید «عبرت» بگیرد که به قول یکی از شخصیتهای داستان باید «سر وقت بخوابد و سر وقت بیدار شود.» که هر لحظه سر و کله جوان بدکاری ممکن است پیدا شود که سر جوان اول را از راه ببرد و انگار همه از فیلمساز همان را میخواهند. فنآوری روز تنها وسیلهای میشود برای اینکه یک فیلم «کوچک» دیگر ساخته شود اما نگاه، همان نگاه قدیم است. فقط شیشه جای تریاک را گرفته است. این سالها و با این همه فیلمی که درباره اعتیاد ساخته شده، فقط سنتوری داریوش مهرجویی را داشتهایم که از منظر جوان امروز به این اتفاق نگاه کرده است که فردیت مدرن را در برابر نگاه آمرانه قدیمی قرار داده است. خون بازی و مرهم به عنوان فیلمهای مطرحتری که از سوی فیلمسازهای معروفتر قدیمی به ماجرای اعتیاد پرداختهاند، دست آخر به این نصیحت ختم میشوند: «بکشی بد است، نکش که خوب نیست.» عاشق بزرگترهای فامیلم هستم نه در این حد که هر چند وقت سری بهشان بزنم که اصلا وقت بودن در کنارشان، انرژی میگیرم و خیلی بهام خوش میگذرد. تا به حال به عمرم یک نخ سیگار هم نکشیدهام اما وقتی این نگاه محدود ساده اندیشانه در مورد هر جور اعتیادی را میبینم که تازه با استقبال قشر فرهیخته هم رو به رو میشود، آتش میگیرم، وقتی هنرمند ما چنین نگاه جزم اندیشانه کهنه، چنین اخلاقیات سطحی و البته ناکارآمدی را با این فنآوری مدرن، به عنوان نگاه روز به ما قالب میکند. یک دانه اسطوره «ناظم مدرسه» در وجود همه ما از زمان بچگی مانده است. هر جا میبینیمش خوشمان میآید. نداشته باشیم، یک دانهاش را خلق میکنیم. همین است که فیلمی میشود در حد اعلای سنتوری و بقیه مرهم و خون بازی. این وسط البته بازی طناز طباطبایی در فیلم را خیلی دوست داشتم بازیگر درجه یکی است. انگار سر صحنه به کمک کارگردان البته، کاملا دوربین را فراموش کرده است.
ورود آقایان ممنوع یک کمدی رومانتیک دخترانه است که پیمان قاسمخانی و رامبد جوان تحت تاثیر موج کمدی رمانتیکهای دهه اخیر ساختهاند. محصول استانداردی که میکوشد به شیرینی تماشاگر را با خود همراه کند که خانوادهای را که شبی به خوشی به تماشای آن آمدهاند، ناامید نکند. تا به امروز و در کنار فرزند صبح (که البته در ذات خودش یک محصول شخصی و تجربی است) این دو فیلم، تنها آثار جشنواره که برای پرده بزرگ ساخته شدهاند. که جاه طلبی سینمایی در آن دیده میشود. با گوشه چشمی به« نینوچکا» ی ارنست لوبیچ و« مدرسه راک» ریچارد لینکلیتر، این کمدی لذت بخش؛ جای همان چیزی را پر میکند که در سینمای ما خالی است، فیلم استاندارد برای عموم تماشاگر که البته به گسترش دادن و پیش بردن معیارهای فرهنگی جامعه هم فکر میکند. حیف که مثل فیلم قبلی رامبد جوان، دختر آدم پسر حوا که یک کمدی استاندارد دوست داشتنی دیگر بود، شکل و شمایل بی رنگ و بی روح و در مواردی زشتی دارد. اینکه در مدرسه دخترانه میگذرد، دلیل نمیشود که از رنگهای مرده انباشته باشد. از اینکه بگذریم، فیلم بازگشت پیمان قاسمخانی به دنیای فیلمهای سینمایی است. او پس از مدتها ذهنیت 90 شبیاش را فراموش کرده که ما را به روزگار خوش مکس و نان و عشقو موتور 1000 بازگردانده است. (نان و عشق... همچنان البته بهترین فیلمنامهاش است.) بهاره رهنما هم حضور کنترل شده و خوبی در فیلم دارد و باقی بازیگرها هم خیلی خوب انتخاب شدهاند. رامبد جوان مثل یک کارگردان پخته و با تجربه، ریتم و لحن هر صحنه را به خوبی درمیآورد و تداوم را حفظ میکند. فیلم اگر ده – پانزده دقیقه کم شود، از امیدهای اصلی گیشه سینمای ایران در سال آینده خواهد بود. سینمای ایران از اینجور محصولات باید بیشتر داشته باشد.
چند نظر کوتاه درباره فیلمهای امروز تا شنبه که مفصلشان را بخوانید:
یه حبه قند: جهان پیچیدهای است. پس از فرزند صبح دومین فیلم «سینمایی» جشنواره امسال. دستاوردی برای سینمای ایران.
اسب حیوان نجیبی است: یکی دیگر از آماتوریهای جشنواره فجر. چند دقیقه اول امیدوارمان میکند که قرار است یک کمدی ایتالیایی خوب ببینیم. بعدش ولی دیگر چیزی برای اضافه کردن ندارد.
چیزهایی هست که نمیدانی: دو نفرههای علی مصفا با مهتاب کرامتی و لیلا حاتمی خیلی خوب است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.