۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی شاعر انقلاب و غربت

سالگرد خاموشی سیاوش کسرایی
شاعر انقلاب و غربت

 
سیاوش کسرایی (۱۳۷۴− ۱۳۰۵)
سیاوش کسرایی (۱۳۷۴− ۱۳۰۵)

پانزده سال از مرگ سیاوش کسرایی می‌گذرد. شاعری که زندگی را آتش‌گهی دیرنده می‌‌خواند و رقص شعله ‌آن را در هر کران می‌‌ستود. سراینده "آرش کمانگیر"، نخستین منظومه حماسی نیمایی، در تبعید درگذشت و در وین به خاک سپرده شد.

 
 سیاوش کسرایی از نسل اول شاعران رهرو نیما و از جمله جوانانی بود که در دهه ۲۰ به حلقه نیما راه یافتند. او در میان نخستین پیروان نیما که عبارت بودند از منوچهر شیبانی، فریدون توللی، اسماعیل شاهرودی، هوشنگ ابتهاج و مهدی اخوان ثالث، به پایدارترین و وفادارترین فرد شهرت دارد.

اولین شعرنیمایی کسرایی با نام "پس از من شاعری آید" در سال ۱۳۳۰ و در ۲۵ سالگی وی سروده شده است. او شعر نیمایی را در دو حوزه شعر حماسی و شعر سیاسی نیز گسترش داد و منظومه‌های حماسی/اسطوره‌ای "آرش کمانگیر" و "مهره سرخ" را به گنجینه ادبیات معاصر فارسی افزود.

منظومه "آرش کمانگیر" در سال ۱۳۳۸ منتشر شد و  کسرایی را به اوج شهرت رساند.  چاپ این منظومه در کتاب‌های درسی، بخش‌هایی از این شعر بلند و حماسی را در خاطر میلیون‌ها دانش‌آموزان ایرانی نشاند.

آری آری زندگی زیباست
زندگی آتش‌گهی دیرنده پابرجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

جنگلی هستی تو ای انسان
جنگل ای روییده آزاده
سربلند و سبز باش ای جنگل انسان

جوانی کسرایی هم‌‌‌زمان با سال‌های پرالتهاب سیاسی در ایران بود. او که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درس خوانده بود،  بسیار زود به عضویت حزب توده ایران درآمد. این موجب شد که مُُهر و نشان آرمان‌‌های اجتماعی و سیاسی تا آخرین سال‌های عمر بر پیشانی شعر کسرایی باقی بماند.

کسرایی شعر "هیچ‌کس در خانه خود نیست" را به پاتریس لومومبا و شعر "ویتنامی دیگر" را خطاب به ارنستو چه‌گوارا سروده است. شعر "شهادت شمع" به بابی ساندز، مبارز ایرلندی تقدیم شده که در پی اعتصاب غذا در زندان درگذشت و شعر "هیروشیما" در همدردی با بازماندگان فاجعه انفجار بمب اتمی در این شهر نوشته شده است.

 کسرایی در همبستگی با زندانیان سیاسی زمان خویش هم‌چون مرتضی کیوان یا خسرو گلسرخی نیز شعر گفته است. شعر "ژاله بر سنگ افتاد" در توصیف راه‌‌پیمایی‌های اعتراضی مردم و شعر "از قرق تا خروس‌خوان" در وصف شب‌های حکومت نظامی، "شعر بهشت‌زهرا" در تشریح خاکسپاری کشته‌شدگان تظاهرات عمومی از جمله شعرهای کسرایی هستند که حساسیت سیاسی او را بازتاب می‌دهند.

ژاله بر سنگ افتاد خون شد
ژاله چون شد
خون جنون شد
سلطنت زین جنون واژگون شد

هرچند پرداختن به موضوع‌های سیاسی و انتقاد از شرایط اجتماعی در شعر، سنت برجای مانده از دوران مشروطیت بود، اما ناقدان شعر کسرایی همواره از بیراهه رفتن استعداد و ظرفیت‌های شعری او بر اثر وابستگی حزبی و ایدئولوژیک گفته و نوشته‌اند.

 کسرایی پس از یورش نیروهای امنیتی  به کادرهای حزب توده ایران در زمستان سال ۱۳۶۲ از ایران خارج شد. او ابتدا به افغانستان رفت و پس از چند سال به مسکو مهاجرت کرد. کسرایی بعد از فروپاشی بلوک شرق، رهسپار اتریش شد اما اقامتش در این کشور دیری نپایید. شاعری که مرگ را یقین می‌دانست اما آن را باور نمی‌کرد، پس از جراحی قلب و ابتلاء به ذات‌الریه چشم از جهان فرو بست.

باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی‌کنم
تا همدم من است نفس‌های زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی‌کنم
باور نمی‌کنم که عشق نهان می‌شود به گور
بی آن‌که سرکشد گل عصیانی‌اش ز خاک
باور نمی‌کنم که دل
روزی نمی‌تپد
نفرین بر این دروغ، دروغ هراسناک
.....
می‌ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می‌شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است

مدفن کسرایی که در ۶۹ سالگی درگذشت، در بخش هنرمندان گورستان مرکزی شهر وین قرار دارد. از او افزون بر ده‌ها دفتر شعری، کتاب‌‌ها و مقالاتی پژوهشی در باره نیما و یک کتاب قصه برای کودکان نیز به یادگار مانده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.