۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

گفتگوی مفصل علی معلم درباره جشنواره + متن کامل گفتگوی جمعه شب‌اش در برنامه هفت

گفتگوی مفصل علی معلم درباره جشنواره + متن کامل گفتگوی جمعه شب‌اش در برنامه هفت: جشنواره فجر از اول‌اش هم مردمی بود

در جاهای دیگر دنیا جشنواره‌ها اینقدر مردمی نیستند. معمولا یک رویداد هنری‌اند برای هنرمندان و رسانه‌ها و مردم فقط خامه روی کیک‌اند و دور و بر آن جشنواره‌اند. ولی جشنواره فجر از اول یک جشنواره مردمی بود. و علاقه‌مند سینما در ایران خیلی زیاد بود. کجای دنیا مردم اینقدر به مبحث سینما توجه می کنند؟...


گفت‌وگو با علی معلم، داور بیست‌ونهمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر
علی معلم با مجله تاثیرگذار و محبوبش، که در آستانه چاپ دویستمین شماره‌اش هم قرار دارد، همواره در کنار سینمای ایران بوده و از نزدیک آن را دنبال کرده است. با ورود به عرصه تهیه‌کنندگی به عنوان یک حرفه‌ای وارد بطن سینمای ایران شده و بیش از پیش و این بار بی‌واسطه‌تر فعالیتش را در سینما دنبال می‌کند. معلم در این حرفه هم توانسته با عشق و علاقه‌ای که به ذات سینما دارد قدم‌هایی همواره رو به جلو بردارد. او که همواره به دنبال حضوری فعال و مثمرثمر در عرصه‌های مختلف سینما بوده است، امسال و در دو مقطع، وارد حساس‌ترین موقعیت‌های سینمای ایران شده است. اولی حضور در صنف واحد تهیه‌کنندگان و دیگری داوری بخش مسابقه سینمای ایران در بیست و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر. علی معلم در این گفتگو درباره شکل و شمایل برگزاری جشنواره فیلم فجر و فراز و فرودهایش در طی این 28 دوره، صحبت کرده است.(سعید حسینی-تهران امروز)
آقای معلم به بیست و نهمین دوره از جشنواره فیلم فجر رسیدیم. مهم‌ترین چیزی که این جشنواره به ما داد و مهم‌ترین چیزی که این جشنواره از ما گرفت؟
اولین اتفاقی که به نظرم با همان اولین دوره از جشنواره فجر افتاد تولد دوباره سینما در جمهوری اسلامی بود. به هر حال تقریبا می‌شود گفت تولد رسمی سینما در جمهوری اسلامی. چون غیر از جشنواره فیلم میلاد که بعد از انقلاب برگزار شد و با وجود ادامه نمایش فیلم‌ها در برخی سالن‌هایی که باقی مانده بود اما سینمای جدید بعد از انقلاب رسمیت نداشت. جشنواره اول خیلی جشنواره شورانگیزی بود. خیلی جشنواره جالبی بود. به‌نظرم بهترین جشنواره فیلم فجر تاکنون همان اولین دوره‌اش بود. با اینکه داوری نشد و جایزه داده نشد ولی فیلم‌ها، صف‌ها، حالتی که در مردم وجود داشت، فیلم‌هایی که نمایش داده شد، فضای خوبی که در آن سال‌ها بود. به هر حال سال‌های ساده‌ای هم نبود. جنگ شروع شده بود اما به هر صورت بهترین دوره جشنواره بود. در واقع تولد سینما در جمهوری اسلامی و در نظام بعد از انقلاب بود و خود تکرار شدنش به نظرم یک اتفاق خوب بود. اینکه جشنواره فجر به عنوان بزرگترین نماد پیروزی انقلاب در جشن‌های بعد از انقلاب برگزار شد و تا امروز هم همچنان مهم‌ترین واقعه دهه فجر باقی مانده. زیاد دلیلش را نمی‌دانم اما مراسم دیگری برای جشن‌های پیروزی انقلاب نبود. در کشورهای دیگر در اینطور سالگردها رژه هست. کارناوال شادی هست. اما در کشور ما فرهنگ یعنی تئاتر و موسیقی و سینما شد مهم‌ترین دستاورد دهه انقلاب. در کنارمراسم رسمی این‌ها جشن‌های مردمی دهه فجر بودند.
اما چیزی که از ما گرفت به نظرم این فکر که فقدان برنامه و در واقع اینکه بی برنامگی خوب هست. این از آن چیزهای عجیبی هست که در ایران اتفاق می‌افتد. فقدان برنامه، فقدان طرح، فقدان دیدگاه، اثبات مدیریت. از اول جشنواره این یک مشکل بود تا همین امروز. یعنی امروز هم مدیریت جشنواره یک مدیریت مستقر نیست. و این بی‌برنامگی و بی‌افقی شد جزو مزایای جشنواره. بی تعریفی، جایزه یک‌سال درست دادن یک‌سال غلط دادن، یک‌سال هیات داوران یک‌جور انتخاب بشود، یک‌سال یک‌جور دیگر انتخاب می‌شود. منطقی و نظریه‌ای پشت جشنواره وجود نداشت. شاید تنها در دو سه سال اول منطق این بود که سینمای ایران راه بیفتد. سینمای ایران را نشان بدهند. یک جور تولید سینما جدی گرفته بشود. این مفهوم در سال‌های اول معنی داشت. ولی کم‌کم این مفهوم هم دچار تزلزل شد و تا امروز یک دستاورد بد جشنواره این بی‌برنامگی، شلختگی، عدم انضباط ذهنی و عدم وجود یک مدیریت هماهنگ و یکدست هست. چیزی که جشنواره‌های دیگر دنیا حداقل کمتر این آسیب را داشتند. شما نگاه کنید فستیوالی مثل کن با وجود ثبات مدیریتی که داشته، تعویض‌هایی هم که داشته تعویض‌هایی بوده که به تحولش کمک کرده. به نظرم این‌ها صدماتی بوده که به جشنواره خورده. در قسمت‌های مختلف هم به همین منوال. هنوز آن نظم ارگانیکی که یک جشنواره باید داشته باشد را شما نمی بینید. بخشی‌اش بر می‌گردد به اینکه ما سینمای‌مان هم خیلی سینمای بی‌نظم و بی برنامه‌ای هست. و بخشی به این برمی‌گردد که همه فیلم‌‎ها می‌خواهند خودشان را برسانند جشنواره. هیچ جای دنیا این اتفاق نمی‌افتد.

قبل از انقلاب هم جشنواره داشتیم. این جشنواره آمد که چه نیازی را رفع کند و اصلا نیازی به این جشنواره داشتیم؟
حتما نیاز داشتیم. یعنی جامعه ایران بعد از انقلاب به نظر من بیشترین نیاز را به سینما داشت و به همین دلیل هم جشنواره آمد.

آیا لازم بود که این سینما را از طریق جشنواره ایجاد کنیم؟
نه طبیعتا جشنواره یکی از مظاهر رودررویی مردم با سینما بود و به خاطر خصلتی که انقلاب ایران داشت که بخش بزرگی‌اش فرهنگی بود، به همین دلیل هم جشنواره از اول خیلی مردمی شد. معمولا در جاهای دیگر دنیا جشنواره‌ها اینقدر مردمی نیستند. معمولا یک رویداد هنری‌اند برای هنرمندان و رسانه‌ها و مردم فقط خامه روی کیک‌اند و دور و بر آن جشنواره‌اند. ولی جشنواره فجر از اول یک جشنواره مردمی بود. و علاقه‌مند سینما در ایران خیلی زیاد بود. کجای دنیا مردم اینقدر به مبحث سینما توجه می کنند؟در ایران سینما خیلی مورد توجه هست و این از آن نسل انقلابی اول تا امروز وجود داشته.

با این شکل برگزاری جشنواره فجر به عنوان ویترین سالانه تولیدات سینمای ایران موافقید؟
مهم‌ترین ویژگی جشنواره فجر درهم آشفتگی فاصله بین یک جشنواره هنری، یک جشن مردمی و یک اتفاق صنفی-صنعتی است. بخشی از جشنواره فجر مثل اسکار هست. یعنی جوایزش شبیه جوایز اسکار هست. اسکار قضاوت فیلم‌های نمایش داده شده‌ای است که مردم آنها را دیدند. بنابراین مردم با جشن اسکار احساس هارمونی می‌کنند و هماهنگ‌اند.
صنعت هم از آن فیلم‌ها هم استفاده‌اش را برده هم تشویق‌ها به جا صورت می‌گیرد و مردم هم در این تشویق سهیم‌اند و در ضمن راجع به این فیلم‌ها بحث شده. مثلا شما نمی‌توانید راجع به صدا، 50 تا فیلم را یکدفعه ببینید و نظر بدهید. خیلی مشکل هست داوری. که اگر دقت کنید فقط ما هستیم در ایران که در جشن حافظ این کار را انجام می‌دهیم. حتی جشن خانه سینما از این جنبه غلط هست. فیلم‌ها در جشن ما فیلم‌های یک سال به نمایش درآمده است. راجع به آنها بحث شده و پشت صحنه‌هایشان را درک کردیم و مردم هم در این واقعه که ما ایجاد کردیم سهیم هستند. جشنواره فجر از یک طرف شبیه اسکار هست و از یک طرف شباهت به کن و برلین دارد: از جهت طول دوره 10 روزه و بخش‌های مختلفی که حالا امسال حذف شده مثل کوتاه، مستند یا فیلم اول که برگرفته از الگوی جشنواره‌های اروپایی است. یا نوعی نگاه که امسال اضافه شده. در واقع بخش‌بندی‌ها، بخش‌بندی‌های اروپایی است و جوایزش جوایز اسکار است. مهم‌ترین بخش این جشن هم بخش ملی آن هست. تصمیمی که باید درست گرفته می‌شد این بود که اساسا جشنواره فجر از این حالتی که جوایزی که خیلی خاص می‌دهد، بیرون بیاید. مثل جوایز صدا و موسیقی و ... سال‌های اولیه این کار توجیه داشت. می‌خواستند این تخصص‌ها راه بیفتد. مثلا آن موقع طراحی صحنه و لباس وجود نداشت. به اجبار این جشنواره و تشویق‌ها یک چیزهایی به وجود آمد. مثلا جدی گرفتن پوستر، تیزر و آنونس. در واقع جشنواره فجر یک بازی مدیریتی بود برای مدیریت سینما و یک جشن مردمی بود و در عین حال یک جشنواره هنری بود. هنوز هم این سه تا خصلت دارند با هم دعوا می‌کنند. اگر می‌خواهیم جشنواره درست بشود، باید یکی از این خصلت‌ها را بپذیرد.

چه کار کنیم که این جشنواره در خدمت سینما قرار بگیرد؟ الان جشنواره فجر سوار بر سینماست.
به نظر من اگر دبیرخانه این جشنواره از اول سال مستقر باشد، یعنی فیلم‌های جشنواره فجر را خود جشنواره فجر در طول سال انتخاب کرده باشد. در جشنواره‌های دیگر هم این‌طور هست. کن می‌داند فیلم برادران کوئن را سال بعد می‌خواهد و وارد مذاکره می‌شوند. جشنواره فجر هم از اول سال باید فیلم‌هایی را که شاخص می‌بیند دنبال کند. این فیلم‌ها را انتخاب کند و با یک بخش مسابقه معقول و مشخص 18 فیلمی با یکی دو فیلم خارج از مسابقه جشنواره برگزار بشود. جایزه‌های تخصصی را هم در این مورد باید کسر کند، مثل جایزه گریم. این‌ها باید در هدف‌گذاری‌های مدیریتی این جشنواره اتفاق بیفتد. مثلا بگوید افق ما در سینمای ملی چی هست ؟ چه فیلم‌هایی مورد توجه ما است؟ آیا وجه صنعتی سینما مورد توجه هست؟ وجه انقلابی و ایدئولوژیک فیلم‌ها مطرح هست؟ وجه روشنفکری و تجربی فیلم‌ها مطرح هست؟ الان جشنواره فجر قاطی شده. یک بخش‌هایی صنعتی داد می‌زند. یک بخش‌هایی ایدئولوژیک و انقلابی داد می‌زند.

اصلا جشنواره فجر هویتی دارد؟
نه! من برای جشنواره فجر هویت خاصی قائل نیستم. برای همین هم جایزه‌اش صاحب هویت نشده. مثلا اگر فیلمی در جشنواره کن نخل طلا بگیرد. می‌دانید که چه هویتی دارد. مثلا جشن اسکار یا برلین سلایقش معلوم هست. برلین فیلم‌هایش نسبت به کن متعهدتر هست، اجتماعی‌تر و سیاسی‌تر هم هست. کن بیشتر آرتستیک و هنری هست. به نظر من بخشی که در اینجا باید رشد می‌کرد، بخش سینمای آسیا بود. بخش خاورمیانه بود. متاسفانه این بخش‌ها را جدی نگرفتیم بعد بخش بین‌الملل داریم. اصلا ما شرایط بین‌المللی بودن را نداریم. شرایط بین‌المللی بودن این هست که فیلم‌ها سانسور نشوند. خواستار شرکت در جشنواره باشند. ما اصلا آمادگی پذیرش یک فیلم مثلا سوئدی را نداریم. چون اصلا نمی‌توانیم آن فیلم را کامل نشان بدهیم. به هزار دلیل. در واقع مشاورانی که همواره جشنواره فجر داشته الگوهایی که از قبل در جشنواره فیلم تهران بود را مدام تکرار کردند. بسیاری از بخش‌های جشنواره فجر بخش‌هایی است که در جشنواره فیلم تهران بود. مثل جشنواره جشنواره‌ها، نمایش‌های ویژه. ولی آن موقع یک خصلت خوب داشت آن هم اینکه فیلم ایرانی محدود بود و جشنواره به عنوان یک اتفاق بین‌المللی دیده می شد. بنابراین فیلم‌های ایرانی خاصی در آن جشنواره وجود داشت. مثلا یک‌سال فیلم «گوزن‌ها» بود، «سوته‌دلان» بود و مثلا فیلم «ملکوت». سال اول جشنواره فجر هم تقریبا شبیه جشنواره فیلم تهران بود.

اما جشنواره فیلم تهران هم نتوانست خدمتی به سینمای وقت خودش بکند. سینمای ما در سال‌های پایانی رژیم پهلوی ورشکسته شد.
هدف جشنواره فیلم تهران خیلی کمک به سینمای ایران نبود. به عنوان یک جشنواره بین‌المللی قرار بود مطرح بشود و آن موقع خاورمیانه و آسیا جشنواره خاصی نداشت. قصد آنها از ایجاد جشنواره با قصد جشنواره فیلم فجر تفاوت داشت. جشنواره فیلم فجر از ابتدا آمد که سینمای ایران را تقویت بکند و سینمای جهان بیشتر یک بخش اطلاعاتی بود که مردم نمونه‌های خارجی را بتوانند ببینند.

این شکل برگزاری جشنواره که می‌شود به نوع مدیریت سینمای ایران تعمیمش داد، در مقابل سینمای قبل از انقلاب آمد. سوال اینجاست که سینمای قبل از انقلاب چرا شکست خورد؟
سینمای ایران از خودش شکست خورد. سینمای ایران در مقابل رقیب خارجی تنها ماند. یعنی رقیب خارجی قدر داشت به دلیل اینکه همه فیلم‌ها در ایران نمایش داده می‌شد، گاهی همزمان جهان و سینمای ایران که از یک سنت فیلمفارسی آمده بود و فیلم‌ها و حتی سالن‌های سینما مهر طبقاتی پیدا کرده بودند. مثلا در بالای شهر شما فیلم ایرانی زیاد نمی‌دیدید. این سینما مدام تبدیل به سینمای مبتذلی شد. یعنی خواست رقابت کند با لاندابوزانکا! مثلا، با میلوش فورمن رقابت نکرد. با لاندابوزانکا رقابت کرد. به دلیل فضای بسته فکری و سیاسی قبل از انقلاب. به هر صورت قبل از انقلاب خیلی تحمل نمی‌کردند سینمای متفاوت را. بهش افتخار می‌کردند و یک گوشه‌ای مثل جشنواره فیلم تهران جایزه‌ای هم بهش می‌دادند. اما سینمایی نبود که به مردم بتواند وصل بشود. سینمای متفاوت ایران را یک‌جوری جدا کرده بودند از عامه مردم. برای آنها یک خوراکی ساخته بودند و آن خوراک برای جامعه تحصیل‌کرده معنایی نداشت. جامعه تحصیل‌کرده فیلم خارجی می‌دید. در واقع یک جدایی اتفاق افتاد.

رهبر انقلاب رسما از سینما دفاع کرد.
شاید بدنه مذهبی جامعه ایران یک ذره علايم منفی داشت. به نظرم ما بد معنا کردیم مردم را. دوستمان آن شب در تلویزیون گفت: جشنواره مشروعیت داد به سینما. به‌نظرم این‌طور نبود. خیلی قوی کار نکرد جشنواره فجر روی سینما، روی مردم، روی مسئولان. سینما از اول در جمهوری اسلامی پذیرفته شده بود. همه انقلابی‌هایی که من یادم می‌آید فیلم‌های خوب را دیده بودند. البته هیچ‌کدام فیلم‌های مبتذل نمی‌دیدند و برای همین از رژیم شاه بدشان می‌آمد. چون فیلم‌هایی که آن دوره ساخته می‌شد، فیلم‌های بیهوده‌ای بود. به درد نمی‌خورد. قرار بود سینمایی ساخته بشود که آنها را نداشته باشد. ما قرار نبود وارث فیلم‌هایی مثل هندوانه شب عید و .. باشیم. چون این‌ها ادامه همان جریان فیلم فارسی‌اند. همان نوع ابتذال را هم دارند. ابتذالی که در کلمه است، در گفتار هست، در رفتار هست، در بد نشان دادن مردم هست. به نظر من جشنواره فجر یک ناکامی پیدا کرد. رابطه سینما با مردم اشکال پیدا کرد. از سال‌های 68-69 این رابطه ضعیف شده و به نظر من در سال‌های اخیر به کمترین میزان رسیده.

آقای معلم، فیلم بالینی قشر انقلابی «قیصر» بود. فیلمی که از ایستادن در مقابل ظلم می‌گفت. اما سینمای ما بعد از انقلاب نگاهش بیشتر به فیلمی مثل «گاو» بود .
فیلم «گاو» نماینده سینمای سالم بود. نماینده سینمایی بود مقید به یک تفکر و سلامت. حتی سلامت در تصویر. شاید در فیلم‌های دیگر این زیاد نبود. نکته مهم اینجاست که امام(ره) یکی از معدود رهبران مذهبی مسلمان و شیعه است که اساسا راجع به سینما اینقدر نظر مترقیانه‌ای دارد. شاید کمتر کسی را در حوزه مرجعیت شیعه داشتیم که با پدیده مدرنی مثل سینما این‌قدر برخورد خوبی داشته باشد. به‌نظرم سال‌ها این دیالوگ را کسی نفهمیده. چون به‌نظرم همه وقتی با سینما ابراز مخالفت می‌کنند می‌گویند ما با فحشا مخالفیم. در حالی که امام(ره) کاملا این دوتا را از هم جدا کرد. امام گفت :ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم. در واقع نظریه امام این بود که سینما یک چیز است و فحشا یک چیز دیگر و این یک نمونه مشخص هست که امام می‌گفت سینما از مظاهر تمدن است. یعنی به عنوان یک مجتهد شیعه نظریه اجتهادی درستی داد و اصلا این بود که باعث شد سینما به وجود بیاید والا سینما ممکن بود تا سال‌ها در ایران راه نیفتد. نظریه انقلابی که امام خميني(ره) درباره سینما داد باعث زنده شدن سینمای بعد از انقلاب شد و نمونه‌ای را هم که ذکر کرد فیلمی بود که مورد تایید و اجماع هم منتقدان و هم مردم بود. چون به هر حال «گاو» فیلم موفقی بود در زمان خودش و خیلی از اقشاری که به سینما نمی‌رفتند «گاو» را دیده بودند. آن موقع خیلی‌ها بودند که به سینما و به دیدن فیلم‌های مرسوم سینما نمی‌رفتند. فیلم‌های خوب را می‌دیدند. مثلا «بن هور» دیده بودند. «ال سید» دیده بودند. فیلم‌های جدی و سالم‌تر سینما را می‌دیدند. اما هیچ‌وقت به صورت رندوم به دیدن فیلم‌هایی مثل «مرغ تخم طلا» و «دختر شاه پریون» و... نمی‌رفتند.
منتها به‌نظرم از سینما تعابیر بدی شد. سینما را خیلی روشنفکرانه و خیلی شبه‌روشنفکرانه معنا کردند. می‌خواستند یک چیز دیگری به وجود بیاورند مثل همه چیزهای دیگری که قرار بود به وجود بیاید. در حالی که اشتباه کرده بودند. مثلا در مورد موسیقی هم همین اتفاق افتاد. موسیقی سنتی، موسیقی ایرانی خیلی جهش بزرگی داشت بعد از انقلاب. اما یک جاهایی باهاش مخالفت شد. جدی گرفته نشد. موسیقی پاپ بیهوده حذف شد. در حالی که موسیقی پاپ محتوایش باید تغییر می‌کرد. همان اتفاقی که سالیان بعد افتاد. به هر حال الان ما نمی‌توانیم به آن دوران به عنوان اینکه باید چه می‌شد، نگاه کنیم. من زیاد با این اگرهای تاریخی موافق نیستم. دورانی است که طی شده. مهم این هست که ما آن دوران را در دوران جدید و دوران آینده درست ببینیم. راه‌های رفته را دوباره نرویم. کارهای کرده را دوباره نکنیم. حرکت به جلو مهم‌تر است.

ما هیچ‌وقت مفهومی به نام سرگرمی را درک نکردیم . بحث عقاید و دیدگاه‌ها و همه چیز به کنار، ما مفهومی به نام سرگرمی را نتوانستیم جا بیندازیم مشکل کجاست؟
نه! نمی‌توانم بگویم این درک نشده. به نظر من کاملا درک شده. بیشتر جامعه نخبه ایران معنای سرگرمی را درک نکرده. مردم با سرگرمی خیالشان راحت هستند. تعریفشان درست است از سرگرمی. مردم سرگرمیشان را پیدا می‌کنند. فیلمشان را پیدا می‌کنند. این جامعه به اصطلاح روشنفکر ما، نخبه ماست که عقب افتاده. نخبه ما همیشه سینما را یاجوج و ماجوج معنا کرده. این نخبه البته در مدیران هم بوده. یعنی مدیران سینمایی هم جزو نخبگان‌اند. به‌نظرم بیشتر نخبگان ما بودند که تعبیر بد کردند. مثلا با سرگرمی مخالفت کردند.

چرا؟
به دلیل اینکه فکر می‌کردند تعهد درش نیست. یک چیزی به اسم تعهد را ملکه ذهنشان کرده بودند. الان هم همین‌طور است. الان فضای نقادی ایران چه می‌گوید؟ هر فیلمی مورد پسند مردم قرار بگیرد فحش می‌خورد. هر فیلمی که مردم دوستش نداشته باشند فیلم ارزشمندی است. بدون اینکه بفهمند آن فیلم چی است؟ خوب هست یا بد؟ مگر روشنفکری ما جز این می‌گوید؟ مگر روزنامه‌نویس‌های ما جز این می‌گویند؟ شما نگاه کنید سرتاسر روزنامه‌ها پر از نوشته‌هایی هست درباره فیلم‌هایی که یک نفر آنها را نمی‌بیند. اصلا منتقد ما بلد نیست راجع به فیلم پرفروش نقد بنویسد.

چرا از یک انقلاب مردمی یک سینمای مردمی به وجود نیامد؟
به نظر من به وجود آمد. به انحراف کشیده شد در یک جاهایی و از سوی مدیریتش به چیزهایی مثل هنر سفارشی محدود شد. در حالی که هنر باید خوشایند مردم باشد. باید مردم به هنرتکیه بدهند. باید مردم هنرمند را تشویق کنند. کجاست رابطه سینماگران با مردم؟ در ایران هنرپیشه به مردم امضا نمی‌دهد! کجای دنیا شما چنین پدیده‌هايي را می‌بینید؟ هنرمندی که سفارشش را از مردم نگیرد به مردم احترام نمی‌گذارد. هنرمندی که پولش را یکی دیگر داده. مردم ما فقط رابطه خوبی با کشاورزی ایرانی دارند و این را من دوست دارم. مردم ایران کشاورزی ایران را از خودشان می‌دانند. پرتقال خودشان را دوست دارند. انگورهای خودشان را دوست دارند.
نکته بعدی اینکه وقتی صنعت از سر دیده نشود اشتباه رفته. فیلم با تهیه‌کننده شروع می‌شود. ولی در ایران این مدل معکوس گذاشته شد. رانت‌های دولتی و اینها هیچ وقت حساب و کتابی نداشت. در فرانسه هم شما سوبسید دارید. اما سوبسیدها خیلی فردی نیست. به کلیت سینما تعلق می‌گیرد. در ایران ما هنر صله‌ای را رشد دادیم. هنر صله‌ای مانع امنیت ملی است. هنر صله‌ای در خدمت مدیر و سلیقه است نه در خدمت نظام و آرمان.

علی معلم طبیعتا با مسیری که سینمای ایران در این سال‌ها پیموده موافق نبوده.
با برخی بخش‌هایش خیر.

پس چطور توانسته علاقه‌اش به سینما و ارتباطش با سینما را حفظ کند؟
من سعی کردم هیچ وقت رابطه‌ام را با سینما در مفهوم جهانی‎‌اش از دست ندهم. به هر شکل فیلم‌ها را ببینم. در جریان ماوقع روز سینما باشم. سینمای ایران را به خوبی دنبال کنم. سلیقه‌های متفاوت سینما را به خوبی دوست داشته باشم. از سینما فقط یک موجود نسازم. نگویم این سینما را فقط دوست دارم. سعی کردم براساس منطق سینمادوستی ارتباط خودم را با سینما زنده نگهدارم. از طریق خواندن، فیلم دیدن، مسافرت رفتن، جشنواره رفتن. از جشنواره فیلم تهران تا همین لحظه نشده جشنواره‌ای را از دست بدهم در ایران. تقریبا همه سال‌های جشنواره فیلم‌ها را دیدم. کانون فیلم درست کردم. خانه فرهنگ فیلم درست کردم. آن زمانی که فیلم‌ها کم بود ما شاید نزدیک به 300-400 فیلم درجه یک نشان دادیم. فیلمخانه ملی ایران در سال‌های اول انقلاب فعالیت خیلی خوبی کرد. همین آقای امید و دوستانشان بودند و فیلمخانه دوران موفقی داشت. بعد از آن ما خانه فرهنگ را درست کردیم. ما مال نسلی هستیم که تزریقات در موردمان بی‌ثمر است. ما مال نسلی هستیم که بنده مثلا از نارمک نصفه شب پیاده می‌رفتم تا سینما و برمی‌گشتم به خانه. تاکسی نبود. سال‌های جنگ بود. محدودیت‌ها جلودارمان نبود. این به نظر من یک عشق سینماست و عشق سینما برای یک منظوری، برای یک فهم. نه سینما برای خود سینما. سینما نه به عنوان تفریح، سینما برای فهم جهان. به نظرم این دو دید خیلی فرق می کند. ما سینما را فقط برای تفریح نمی‌خواستیم و سینما را به خاطر خود سینما دوست نداشتیم. بلکه سینما را به خاطر فهم جدیدی که به ما می‌داد دوست داشتیم. و برای این فهم جدید لازم بود تا چین هم برویم! من خودم بارها شده مسافرت رفتم و قصدم فقط فیلم دیدن بود. مثلا در طول جشنواره کن بعید می‌دانم کسی مثل من فیلم ببیند. خیلی همراه با خودم کم دیدم.

در ایران عاشق سینما مثل خودتان کم نداریم. این عاشقان کجایند؟ چرا در سالن‌ها نیستند؟
متاسفانه روح عظیم سینما، روی آیینی سینما، از تماشاگرها دریغ شده. این بزرگترین غفلتی هست که ما کردیم. مردم آیین سینما رفتن را دوست می‌دارند. با هم بودن، با هم حرف زدن، راجع به فیلم حرف زدن ، یقه کارگردان را گرفتن. چرا الآن مردم نباید فیلم سه بعدی ببینند؟ حداقل آثاری که می‌شود. من اتفاقا چند هفته پیش به دوستان گفتم که این فیلم «نارنیا» بدون حذف یک فریم قابل نمایش هست. و تنها فیلم سه بعدی است که مي‌توانید کامل نمایشش بدهید، چرا نمی‌دهید؟ واقعا لذتبخش است. دیدن فیلم سه بعدی. یکی از کارهای جشنواره باید این باشد. تکنیک‌های جدید را بیاورد و عاشقان سینما را به سالن‌ها بکشاند. من فکر نمی‌کنم اگر در جشنواره فیلم سه بعدی به نمایش دربیاید، بلیت‌هایش را بتوانید گیر بیاورید. مردم واقعا دوست دارند. مردم پدیده فرهنگ و هنر را دوست دارند و اتفاقا فرهنگ و هنر را جدی می‌گیرند.برخلاف آن تصوری که هست مردم ایران طرفدار هنرهای خوب‌اند. نه هنرهای به نظر من شبه‌روشنفکرانه یا هنر سفارشی-مدیریتی. من اسم این آثار را اصلا دولتی نمی‌گذارم. بعضی‌ها اسم این آثار را می‌گذارند آثار دولتی. دولت یک مفهوم دارد. حداقل باید در راستای منافع حاکمیت باشند. اینها اسمشان فیلم‌های مدیریتی هست. فیلم‌هایی برای سلیقه مدیران. مردم ولی با آثار، اصیل برخورد می‌کنند. مردم با روح اثر برخورد می‌کنند. مهم نیست که دولت تهیه کننده فیلم باشد. مهم این است که روح سفارش در آن اثر نباشد. جشنواره فجر باید آیین سینما رفتن را پاس می‌داشت. هر جشنواره‌ای وظیفه‌اش این است. شور سینما، شوق سینما و ارتباط سینما با مردم. اجازه بدهید سخن مردم به سینما برود. مردم همزمان از «قهوه تلخ» هم استقبال می‌کنند، از «مختار» هم استقبال می‌کنند. از فیلم «درباره الی» هم استقبال می‌کنند. مردم از همه آثار متنوعی که آنها را سرگرم کند، به آنها فرح‌بخشی بدهد و به آنها چیزی یاد بدهد، استقبال می‌کنند. مردم همانقدر که ممکن است عاشق یک موضوع مذهبی باشند، ممکن است عاشق یک قهرمان باشند، ممکن هست عاشق یک عاشقانه خوب هم باشند. مردم یعنی این!

سوال آخر، آیا کار سینما تمام شده؟ آیا دی‌وی‌دی‌های خارجی کار را تمام کردند؟ آیا امیدی به بازگشت مردم به سینماها هست؟
اگر سینما را درست رهبری کنیم، مردم به سالن‌ها برمی‌گردند. آمار جهانی 6 درصد رشد در مشتری‌های سینما نشان داده. ما که از آمریکا و اروپا در تکنولوژی جلوتر نیستيم. جایی که تکنولوژی بلوری و سه بعدی و همه اینها وارد خانه‌های مردم شده. همچنان سینما جذاب هست. به‌نظرم مدیریت آینده‌نگر، تحول‌نگر باید در سینما به وجود بیاید. رگه‌هایش دارد به وجود می‌آید. این حس تحول را من در این شرایط اخیر دوست دارم. من احساس می کنم در این یک سال اخیر یک حس تحول به وجود آمده. همین که حرف از سازمان سینمایی زده می‌شود، موسسه جشنواره جدا می شود، و اینکه ما فهمیدیم کار این سینما به جای باریک کشیده. دیگر این فیلم‌ها به درد نمی‌خورد. بعضی‌ها خودشان را برای یک جهان جدید آماده کرده‌اند. تکنولوژی باید وارد بشود. نشانه‌های تحول آشکارا دارد دیده می‌شود و در مدیریت هم دیده می‌شود. من خوشبین هستم. وقتی ضرورت تحول را درک کنیم متحول خواهیم شد. تحولی که هم مردم ضرورتش را حس کرده‌اند و هم نظام.

========================================================
گفته‌‌های علی معلم در برنامه هفت
«علی معلم» همچنین با حضور در برنامه سینمایی هفت پیرامون نقد و انتقاد پذیری و با اشاره به اعترض عده ای از هنرمندان به پخش مصاحبه ی «فریماه فرجامی» به دفاع از این برنامه و پخش این مصاحبه پرداخت و از سینماگران و منتقدان خواست که با توجه به موقعیت شغلی خود باید بیش از سایر مشاغل انتقاد پذیر باشند.
علی معلم در ابتدای سخنانش گفت: اگر قرار بود سینمای ایران با پخش یک برنامه ی سینمایی و چند نقد متفاوت نابود شود که تا به حال باید هفت کفن پوسانده بود!
معلم با انتقاد از هنرمندان معترض به پخش این مصاحبه گفت: چرا خود شما در این مدت سری به این هنرمند -فرجامی- نزده بودید و جویای حال ایشان نشده بودید؟ چرا به یکباره پس از پخش مصاحبه ایشان با برنامه هفت یاد ایشان افتادید؟ واقعا جالب است! تا دیروز کسی حتی نام خانوم فرجامی را یادش نبود، امروز به یکباره همه شده اند دلسوز ایشان!
«علی معلم» در ادامه به ظرفیت پذیرش نقد در میان سنیما گران اشاره کرد و گفت: نقد در هر شرایطی باید در جامعه وجود داشته باشد. البته بین نقد و توهین و فاصله است بین نقد و بی سوادی فاصله است، و واقعیت این است که باید بپذیریم "نقد" سازنده است و از "علاقه" نشات می گیرد و اگر من به عنوان مثال شما را دوست نداشته باشم نقدتان نمی کنم و اگر ما سنیما را دوست نداشته باشم نقدش نمی کنیم. این که من به تو زنگ می رنم و ضعفت را می گویم دلیلش این است که دوست دارم دیگر آن اشتباه را تکرار نکنی و ضعفت را بپوشانی. این ها همه اش از علاقه می آید.
علی معلم تاکید کرد: کسانی که سالها است در سینما حضور دارند و در جایگاه بالایی قرار گرفته اند به خاطر تلاش و قدرت نفس خودشان است. سینمای ایران هنوز زنده است و افراد شاخصی در آن حضور دارند و اگر این سینما وارد سی و دومین سال خودش شده است نشان دهنده وجود پتانسیل سینمای ایران است و پخش این گونه مصاحبه ها موقعیتی را ایجاد کرد و فرصتی بود که هنرمند با سابقه ای بعد از سال ها حرف هایش را بزند و باعث شود مردم و هنرمندان دوباره یاد ایشان بیفتند. همان طور که بعداز مصاحبه ی آقای پورعرب مردم برای ملاقات ایشان به بیمارستان رفتند و هنرمندان در این برنامه و در نشریات از ایشان یاد کردند. این مصاحبه با خانوم «فرجامی» و مصاحبه ی «ابوالفضل پورعرب» حداقل این فایده را داشت که امروز از حال این هنرمندان با خبر باشیم.
در ادامه ی این برنامه بخشی از یکی از مراسم «جشن دنیای تصویر» پخش شد که دراین قسمت خدا بیامرز «خسرو شکیبایی» در سخنانی به روابط بین هنرمندان فعال در سینما اشاره کرد و گفت: ما یکی دو ماه در طول زمان فیلمبرداری با هم کار می کنیم با هم دوست می شویم شماره تلفن هم را می گیریم ولی وقتی فیلم تمام می شود روباط ما هم به پایان می رسد و فایده ی این جشن ها و این گرد همایی ها این است که ما از حال هم با خبر شویم.
معلم در ادامه در مورد تحمل نقد افزود: منتقد اولین کسی است که نباید در برابر نقد عصبانی شود. سینمای امروز ایران همه را نقد می کند، سیاست را نقد می کند جامعه را نقد می کند و این پذیرفتنی نیست که خودش نقد را نپذیرد. موضوعی مثل موقعیت بازیگران یک موضوع قابل بحث است و باید در این برنامه ها مطرح شود. سینما گاهی مقابل نظریات زیادی قرار می گیرد و این صحیح نیست که وقتی مورد نقد قرار بگیریم بگوئیم که حرمت ما نابود شد و توطئه ای در کار بوده است و ... این حرفا چیست دیگر؟! در همه ی مشغال درصدی هستند که مشکل دارند و تمامی اقشار کنونی باید مورد ارزیابی و نقد قرار بگیرند.
«علی معلم»در انتهای برنامه مجددا به موقعیت بازیگران و هنرمندان اشاره داشت و تاکید کرد: مانند انتظامی و مشایخی شدن خیلی سخت است و وقتی مشهور باشی همه ی نگاه هابه سمت تو است و حفظ موقعیت شغلی و اجتماعی توامان بسیار سخت است. بانویی همچون فریماه فرجامی یکی از بزرگترین بازیگران سینمای ایران است و بسیار قابل احترام، اما بهتر بود که بعضی حرف های شخصی ایشان در انتقاد از بعضی هنرمندان دیگر، کمی مورد ممیزی قرار میگرفت که بیهوده سوء تفاهم و دلگیری مابین هنرمندان شکل نگیرد.
(پیاده سازی از برنامه هفت: شیدا عارف)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.