امیر قادری درباره دو فیلم مهم جشنواره: بازگشت حاتمیکیا، عقب گرد فرهادی/مسئله این است: یا با مردمی یا در برابرشان
امیر قادری: همچنان اینکه با جشنواره غیر قابل پیش بینی طرفیم. گزارش یک جشن ابراهیم حاتمیکیا و جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی، احساسات متفاوتی را در من بیدار کردند. آنچه انتظارش را داشتم یا نداشتم.گزارش یک جشن
نه فقط بازگشت ابراهیم حاتمیکیا به مسیر درست که پیشرفت درست ذهنی و احساسی این فیلمساز در راهاش. این بار نسبت به آژانس شیشهای، حاتمیکیا، بیش از همیشه به مردمش نزدیک شده است. مردمی که حدود 10 سال و از زمان موج مرده، منتظر بازگشت فیلمساز محبوبشان به مسیر مانده بودند. او که خوب یا بد، درست یا غلط، در تمام این سالها راوی مقطع مهم زندگی اجتماعی مملکتش بود، از دوران جنگ تا سازندگی و اصلاحات و اینها؛ حالا یک بار دیگر، این نقش را در دوران معاصر بازی میکند و به حافظه جمعی روزگارش باز میگردد. پختهتر از همیشه. تصور و تشخیص حاتمیکیا از مفاهیمی چون توده و فردیت و امنیت، هیچ گاه بلوغ این فیلم را نداشته است. نگاه او همسو با نظام سیاسی و واکنش جامعهاش پیشرفت کرده است. جایی که ارزشهای اسطورهای فرد و حیات جمعی اطرافش به آشتی میرسند. اتفاقی که در موفقترین اثر کارنامه فیلمسازیاش، آژانس شیشهای هم نیفتاده بود. تلقی حاتمیکیا از کنار مردم بودن، هیچ وقت به وضوح و درک هنرمندانه فیلم تازهاش نبوده است. مشکل اصلی، شخصیتهای مثبت داستانش هستند که به هیچ وجه جذابیت ور منفی قصه را ندارند. بازیگر و شخصیتهای محبوبی از آب درنیامدهاند. فیلم از کمبود قطب مثبت رنج میبرد و سکانس مربوط به رابطه بانو با مرد زندگیاش و بالا رفتنشان از برج، غریب و باورنکردنی و بیفایده است اما عوضش یک درام به دقت نوشته شده را داریم که نقطه عطفهای بجا و به اندازه و به موقعی دارد؛ با یک زمینه چینی درست، برای یکی از موثرترین سکانسهای به درستی اجرا شده جشنواره امسال، صحنهای که جوانها در برابر لنز دوربینهای دیجیتال به دل خیابان میزنند. هنوز که جشنواره تمام نشده، اما بعید است موسیقی بهتر از کارن همایونفر برای گزارش یک جشن داشته باشیم و تسلط حاتمیکیا بر پرده بزرگ و روایت داستانی با اوج و فرودهای آشنا را یک بار دیگر میبینیم. حاتمیکیا بازگشته، در شرایطی که هیچ گاه این قدر به مردمش نزدیک نبوده. این بار او گذشته از حاج کاظم، در کنار مسافران آژانس ایستاده است و درجهاش را از مردمش گرفته است.
جدایی نادر از سیمین
درباره اصغر فرهادی اما ماجرا برعکس شده. یک عقبگرد بزرگ نسبت به فیلم قبلیاش درباره الی. اینجا تهران یک محکمه بزرگ است که مظنونهای آقای فرهادی در آن زندگی میکنند تا در برابر سنگینی نگاه فیلمساز، مدام در قصه جا به جا شوند و تحت فشار قرار بگیرند که بالاخره دروغ گفتهاند یا نه. تلاش فرهادی برای نمایش تناقضهای زندگی شهروندان دو طبقه اجتماعی در تهران امروز، به یک دادگاه فرسایشی برای شخصیتهای فیلم و تماشاگر تبدیل شده که ذره ذره زیر نگاه سنگین نویسنده، تحلیلشان میبرد: «بگو راست گفتی یا نه؟ دارم از تو میپرسم. تو در برابر دوربین من نشستهای. الان است که رسوایت کنم که دروغهایت را نشانت دهم.» اگر نگاه ابراهیم حاتمیکیا به مسئله فردیت و امنیت اجتماعی، در گزارش یک جشن، چند گام به پیش گذاشته است، اصغر فرهادی در فیلم تازهاش نشان میدهد که به چند مرحله پیش از شاهکار درخشانش، درباره الی بازگشته. او از موقعیتش به عنوان نویسنده و سازنده اثر استفاده میکند تا «آدمهای عادیاش را زیر فشارهای غیر عادی» قرار دهد (تا اینجا درست، این جمله شاهکار فیلم اینسایدر مایکل مان هم هست) اما مدام بازخواستشان کند که با هر پیچ قصه، به موقعیت انسانیشان شک کند و از هر فرصتی استفاده کند تا یاد مخاطبهای شرقی و جهان سومیاش بیاورد که گناهکارانی بیش نیستند. موقعیتی که متاسفانه با ناخودآگاه جامعهاش سر سازگاری دارد. پس نگاه کارآگاه منشانه و جستوجوگرانه خالق اثر را میپذیرد و از آن استقبال میکند. این حرفها البته ربطی به این امتیاز ندارد که فرهادی بزرگترین بازی بگیر امروز سینمای ماست. لیلا حاتمی که هیچ، او در هر فیلمی درجه یک است. اما درباره شهاب حسینی و پیمان معادی، آنها بهترین بازیگران مرد این جشنواره تا به امروز و با فاصله بودهاند. محمود کلاری هم لحن فاخر و سلیقهاش را بهاندازه، به نگاه مستند نگار فرهادی، افزوده است.
دیروز نوشتم که مفاهیم عمیقتر را داستانهای بهتر میسازند پس طبیعی است که وقتی با شاهکاری چون درباره الی طرفیم، با یکی از بزرگترین متون نمایشی نوشته شده به زبان فارسی رو به رو شویم و حالا در فیلمی با مشخصات و محتوای جدایی نادر از سیمین، با متنی در اغلب بخشها، پیش پا افتاده طرف باشیم. متنی که مدام اطلاعات میدزدد تا چند لحظه بعد در اختیار تماشاگر قرار دهد. استراتژی مبتذلی برای پیشبرد و تغییر دادن متوالی مسیر داستان و مرعوب کردن تماشاگر و رو دست زدن به او. تماشاگر تحت فشار قرار گرفته، همچون شخصیتهای داستان، زیر نگاه سنگین صاحب اثر، مدام باید تحقیر شود و جواب پس بدهد. تو با نادر و سیمین همراه نمیشوی، همراه با آنها و به نوعی دیگر، قرار است مرعوب قاضی/مولف/سرکوبگری شوی که نگاه پر سوء ظنش را تا آخرین لحظه فیلم از دوشت برنمیدارد اما خود را زیر تابلوی روشنفکری با ذهنی باز و داستانی با پایانی ظاهرا باز پنهان میکند.
هنوز ماندهام که چطور از سازنده درباره الی مثلا میتوان انتظار آن نماهای تکراری و پیش پا افتاده از حضور کودکان به عنوان ناظر داستان را داشت؟ کسی که درباره الی را ساخته یک فیلمساز معمولی نیست. یک هنرمند بزرگ است. باید مراقب انتظارات ما باشد. یادم هست در پشت صحنه درباره الی دیدم فرهادی هنگام بریدن کیک تولدش در کنار گروهاش، گفت که امیدوار است درباره الی بهترین پروژه کارنامه کاری همهشان باشد. از قدیم گفتهاند مواظب باش چه آرزویی میکنی، دیدی برآورده شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.