۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

در هیاهوی جشنواره فجر: 200مین شماره دنیای تصویر منتشر شد

در هیاهوی جشنواره فجر: 200مین شماره دنیای تصویر منتشر شد


 دویستمین شماره دنیای تصویر به صورت ویژه‌نامه‌ای با 160 صفحه منتشر شد. در این شماره، به مناسبت نوزدهمین سالگرد انتشار مجله، مطالبی متفاوتی از نویسندگان، همکاران و خوانندگان دنیای تصویر به صورت مجموعه‌ای بسیار خواندنی گردآوری شده است. همچنین اسامی 70 برنده‌ی بلیت شرکت در دوازدهمین جشن سینمایی دنیای تصویر نیز ذکر شده است.


درتازه‌ترین شماره‌ی دنیای تصویر علاوه بر جدول فروش سینمای ایران و آخرین اخبار سینمای جهان، می‌توانید مشخصات فیلم‌های ایرانی برگزیده‌ی بیست ونهمین جشنواره فیلم فجر را پیدا کنید. همچنین می‌توانید گزارش بسیار خواندنی و کاملی درباره‌ی بازار سینمای جهان را بخوانید. پرونده‌ای درباره‌ی سینمای زنده‌یاد علی حاتمی، از دیگر بخش‌های این شماره است. علاقمندان به ادبیات سینمایی می‌توانند از خواندن داستان کوتاهی از ریموند کارور در این شماره لذت ببرند. همچنین در بخش زوم نیز می‌توانید کاریکاتور ویژه‌ی سالگرد مجله از جمال رحمتی را ببینید.

گزیده‌ای از مطالب این شماره از این قرار است:
یادداشت‌های ویژه‌ی دویستمین شماره از 30 تن از نویسندگان و مدیران دنیای تصویر، «بهترین‌ها» از نگاه شما (نتایج نظرخواهی از خوانندگان دنیای تصویر)، برندگان کارت شرکت در جشن دنیای تصویر، هیچ آدابی و ترتیبی مجو... (منتخبی از نوشته‌های خوانندگان دنیای تصویر) یک مرد جنگی به از... (تحلیلی جامع بر اکران سال 89 و مقایسه آن با سال 88)، سیمرغ 29 (معرفی بخش‌های بیست ونهمین جشنواره‌ی فیلم فجر، فرمانروایی «پادشاه انگلیسی» بر اسکار آمریکایی (معرفی نامزدهای جوایز اسکار سال 2011)، راهنمای آلبوم‌های موسیقی، بر صحنه تئاتر، تازه‌های 2011: شهامت، سفرهای گالیور، تو از کجا می‌دونی، مبارز، فصل جادوگر، قدرت کانتری، فوکر کوچولوها، یوگی خرسه، سخنرانی پادشاه، ترون: میراث و... زنده‌باد مرد مرده (نقد فیلم عصر جمعه)، سینمای کشورها: اقتصاد راکد، سینمای رشد یافته! (گزارشی کامل و خواندنی از بازار فیلم جهان)، کشورهایی که سینما نداشتند و حالا دارند! (درآمدی بر سینمای عرب)، فرهنگ کارگردانان، ادبیات سینمایی: این همه آب نزدیک خانه (قصه‌ای سینمایی از ریموند کارور)، مشاهیر و سینما: همه‌ی زندگی من بازی و دروغ بود (ثریا و سینما)، همان که لایزال است! (نقدهای سینمایی خورخه لوئیس بورخس نویسنده‌ی برجسته‌ی ادبیات)، 101 فیلم چهار ستاره‌ی تاریخ سینما: تهیه‌کننده‌ها، راشومون، زوم: اندر احوالات دویست!

بخشی از یادداشت علی معلم به مناسبت دویستمین شماره دنیای تصویر و همچنین بخش‌هایی از یادداشت سردبیر را می‌خوانید:
ما رویایی‌های سینما
حضوری گرهمی خواهی از او غائب مشو حافظ
یا علی مدد! به دویست رسیدیم. پدرم همیشه برای کسانی که دوست داشت دعا می‌کرد: «پیر شی بابا جان» که ما وقتی بچه بودیم نمی‌دانستیم چه فضیلتی دارد این درخواست. هم پیر شده‌ایم هم جوان مانده‌ایم. مشتاق هستیم یاران هنوز. مشتاق رویا و سینما، و از آن نوشتیم در تمام این سال‌های رفته و نگذشته. سخت بود، دلهره داشت، رنج می‌آفرید، اما دلنشین بود این سال‌ها. نمی‌دانم در این شماره باید به یاد چه کسانی باشم. همه‌ی شما که این سال‌ها به قول بیژن عزیز سه نسل با ما بودید، همه‌ی نویسندگان و یاران‌مان (رفته و مانده) که سخت دوست‌شان داشته و دارم. همه‌ی همکاران نازنین‌ام که در ترسیم یک رویای دشوار شریک شدند با من، از کسانی که استکانی چای دادند به تنهای خسته، تا کسانی مثل حمید کُریلی که شکل بخشیدند به این رویا. از یار باوفایم آذر که با همه‌ی سختی‌ها کنار آمد و ماند...

لرزش‌ها و گیجی‌ها در زمانه‌ی نو
سینمای ایران در همه‌ی ابعاد دچار بحران وجودی است. این بحران بلوغ بدجوری همه‌ی تحلیل‌ها و ساختارهای کهنه را درهم ریخته است. منازعه‌های بقا و انحلال، خصوصی و دولتی، وابستگی و استقلال، کهنه و نو، جوان و پیر، مدیریت سنتی و پنهان کار و مدیریت جدید و صریح‌پسند، تعادل را از سینماگران و مدیران و اهل رسانه گرفته است. اندکی صبر و خردمندی پیشه کنیم. زمانه عوض شده و ما گیج تغییرم. این پایان ماجرا نیست سرآغاز دیگری است.

آتش خودپسندی
یکی از صفات ناپسند برخی از اهالی هنر و سینمای ما (که این روزها به صراحت نمایان است و پیش‌تر لایه‌هایی از حجاب فروتنی الکی دور آن بود) خودپسندی و عقل کلی است. هر کس با هر میزان هنر و دانش و جوهر و توانایی برای خود پادشاه خودرأی و مکُش مرگ مایی است. گاه در ابراز نظرها و فیلم‌ها و مصاحبه‌ها و نوشته‌ها به جای بوی خوش فردیت هنرمندانه و خضوع و خشوع در مقابل خدا و خلق، بوی تند و مسموم خودپسندی و خویش‌خواهی کوته‌بینانه مشام مخاطب را آزار می‌دهد. حضرتی فیلمی بی‌مایه ساخته، چنان در نظر و عمل سطحی فیلمسازی‌اش مستغرق است که گویی کاپولا و کوبریک باید به پایش بیافتند، عزیزی بدون دانش ابتدایی و تنها به ضرورت روزگار کثرت رسانه و قلّت اندیشه، ستونی و سطوری و حضوری در رسانه‌ای نصیب‌اش شده، چنان از خود و نظر خود و پسند خود حرف می‌زند که رابین وود باید برایش دسته گل بفرستد. بازیگری هنوز از گرد راه نرسیده از خود با عنوان سوم شخص یاد می‌کند و از این‌که به بالای چشم‌‌اش ابرویی ترسیم کرده‌اند، ناخرسند است و طلبکار مردم، چنان که رابرت دونیرو و مریل استریپ باید بروند بوق بزنند. جوانی با دوربین خانگی فیلم کوتاهی با همکاری رفقا ساخته، صحبت از سبک و سیاق خاص‌اش می‌کند و بینندگان و اساتید را بی‌استعداد و ابله می‌داند و... بیماری خودپسندی و تفرعن با رأی و نظر مستقل و اندیشمندانه و متکی به خود هنرمند مستقل یکی نیست. نه چنان ذوب بنمایید و خاکسار (که رویه‌ای دیگر از سر تفرعن است) نه برای خلایق ناز بنیاد کنید!

خانم گلاب آدینه: خانمچه و مهتابی
در هر دوره و زمانه‌ای افرادی پس از گذر سال‌ها از میان همه‌ی گرد و خاک‌ها و میدان‌های باز و بسته هنر، جلوه می‌کنند و به بار می‌نشینند. کسانی که مثل هیچکس نیستند، برای خود خط و راه و رأیی دارند و در فروتنی کار می‌کنند و کار می‌کنند تا زمانه و مردمان آن‌ها را بازبشناسند. دیدن نمایش خانمچه و مهتابی مرزبان ورادی در برج آزادی اگر برای هر کس مفهوم و معنایی خاصِ خود داشت برای صاحب این قلم اهمیت بازشناخت و تحسین بانوی نیک نهاد تئاتر و سینمای ایران گلاب آدینه را به ارمغان آورد. بازی ستایش‌انگیز و دوست‌داشتنی خانم آدینه از بلوغی سرخوشانه در دوران حرفه‌ای ایشان حکایت می‌کرد. خانم گلاب که عطر حضور مادرانه‌شان در زیر پوست شهر، بازی طناز و شوخ‌شان در سلطان و شبان و استمرارشان در تربیت و پیشبرد استعدادهای جوان تئاتر و سینما مثال‌زدنی است، امروز به همراه یار مهربان‌شان، مهدی هاشمی (که این سال‌ها با ایفای نقش دکتر قریب و امسال با دو بازی متفاوت در جشنواره‌ی 29) حضوری فرخنده در صحنه‌ی سینما دارند و اکنون در آستانه‌ی صعود به قله‌هایند. بیش و بیشتر باید این همرهی و هنرمندی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.