دویچه وله: در ایران نام کافکا و هدایت به گونهای بهم پیوند خورده. پیام کافکای هدایت مقدمهای است بر «گروه محکومین» و جزو اولین مقالاتی ست که به فارسی دربارهی کافکا منتشر شده است. به نظر شما هدایت تا چه حد کافکا را درست فهمیده و معرفی کرده است؟
فرامرز بهزاد: در آن زمان، یعنی در زمانی که هدایت این مطلب را نوشته است، اصولا در اروپا هم برداشت دیگری از کافکا و آثار کافکا وجود داشته است و طبیعتا هدایت نیز متاثر از این برداشتها بوده که در گروه محکومین آن مقاله را مینویسد. طبیعتا این برداشتها در دهههای بعدی و در تفسیرهای بعدی که از آثار کافکا شده، تغییر کرده و برداشت کنونی با برداشت آن زمان به کلی متفاوت است. در واقع نمیتوان گفت که برداشت آن زمان درست یا غلط بوده است، بلکه مختص زمان خودش بود. تفاوت اصلی تا آنجایی که هنوز در ذهن من مانده، این است که یاس فلسفی کافکا بیشتر با دین ارتباط دارد. درحالی که در مورد هدایت و تفسیر هدایت از او، این یاس فلسفی ارتباط چندانی با دین ندارد. یعنی آن درگیری بسیار مستقیمی که کافکا با دین و مسایل دینی دارد، یعنی از نظر فلسفی به آن برخورد می کند، در مقالهی هدایت بسیار کمتر به آن پرداخته شده است و به نوعی کلی تر مطرح گشته است. من در وهلهی اول میتوانم از این تفاوت حرف بزنم. برداشتی که عامهی مردم از آثار کافکا دارند، در وهلهی شامل بدبینی او نسبت به دنیا میگردد، اینکه بدبینانه به دنیا نگاه میکند و دچار یاس است. ولی این مسایل به این صورت در آثار کافکا مطرح نیست.
دویچه وله: با این حساب، به نظر شما این تصور عمومی که هدایت به گونهای خویشاوند فکری کافکا است، تا چه اندازه میتواند درست باشد؟
فرامرز بهزاد: بدین ترتیب که برای شما توضیح دادم، نمیتواند درست باشد. در اینکه این دو نویسنده، کافکا و هدایت، در یاس فلسفی مشترک هستند، هیچ شکی نیست. ولی شباهتی بین این دو وجود ندارد، چرا که دو دنیای مختلف است و دو درگیری مختلف با مسئلهی زندگی است.
دویچه وله: به نظر شما علت محبوبیت کافکا در ایران چیست؟
فرامرز بهزاد: این محبوبیت دنبالهی همان برداشتی است که هدایت از کافکا کرده و مردم هم طبعا به دنبال هدایت همان برداشت را پذیرفتهاند. یعنی آن مسایلی که هدایت در آثار خود مطرح کرده، به همان ترتیب هم، میتوان گفت که به کافکا سرایت داده شده و از همین طریق، کافکا محبوبیت یافت. من فکر میکنم که اصلا امکان دیگری وجود نداشت، چون در آن زمان صادق هدایت تنها معرف کافکا در ایران بود. البته بعد ترجمههای دیگری از آثار کافکا در ایران شد، ولی اکثریت آنها بی هیچ تفسیر یا مقدمهای از مترجم انتشار یافته، یعنی این که مترجم، توضیحی از برداشت جدید خود از کافکا نداده و یا اشاره به برداشت جدیدی از کافکا نکرده است. این مسایل در ترجمههای بعدی از آثار کافکا وجود ندارد. و نظر من این است که این روش هم به نوعی دنبالهی همان برخوردهای قبلی به آثار کافکا است.
دویچه وله: شما به ترجمه اشاره کردید، ممکن است توضیح بدهید که آثار کافکا، که خود نویسندهای آلمانی زبان بوده، از چه زبانهایی به فارسی ترجمه شده است؟
فرامرز بهزاد: هدایت که طبعا از فرانسه ترجمه کرده است. تا آنجایی که به یاد دارم، اولین بار که قصر ترجمه شد، از آلمانی بود. ولی بقیه یا از زبان انگلیسی یا فرانسه ترجمه شده است. مسئله، مسئلهی ترجمه است. اینکه از کدام زبان ترجمه میشود، به نظر من در وهلهی اول مطرح نیست.
دویچه وله: یعنی به نظر شما ترجمهی آثار کافکا از طریق زبان دوم، فرضا انگلیسی یا فرانسه نمیتواند تاثیر منفی داشته باشد؟
فرامرز بهزاد: در اصل همین طور است، ولی اینجا مسئلهی عمدهتری مطرح است و آن این است، که ما اصولا در کار ترجمه و نه تنها در مورد آثار کافکا، بسیار از آن چیزی که در اصلِ ترجمه معنا میدهد، دور هستیم، و اینکه حال از کدام زبان ترجمه شود، چنان ثانوی است که مسئله را به طور کلی منتفی میکند. به نظر من اگر ترجمهای ، ترجمهی خوبی باشد، به خصوص در این وضعیتی که ما از نظر ماهیت ترجمههایی که در ایران میشود داریم، این مسئله هیچ نقش عمدهای را بازی نمیکند.
دویچه وله: خود شما چرا به سراغ آثار کافکا رفتید؟
فرامرز بهزاد: نمیدانم، شاید علاقه بوده است. من تقریبا از همان دوران دانشگاه آثار کافکا را میخواندم و طبیعی بوده، که من نیز در دنبالهی همان برداشتهای هدایت و مقالهی او یا ترجمههایی که از کافکا، مانند گروه محکومین، منتشر شده بود، به دنبال آثار کافکا رفتم. ولی بعدا که زبان آلمانی یاد گرفتم و توانستم تفسیرهای مختلفی را از او بخوانم، استنباط دیگری پیدا کردم و در برخوردهایم با آثار کافکا که در طول سالهای بسیاری صورت گرفت، برداشت شخصی خود را یافتم. و همینطور علاقهی شخصی خودم نیز دخالت داشته است. در هرحال او یکی از نویسندگان معروف و ارزشمند دنیا است و طبیعی است که انسان به طرف او کشیده میشود.
دویچه وله: چه آثاری را از کافکا شما ترجمه کرده اید؟
فرامرز بهزاد: در وهلهی اول مجموعهی پزشک دهکده را ترجمه کردم، که ۱۰ تا ۱۲ داستان کوتاه را شامل میشود و در اصل از همه مشکل تر، ترجمه این مجموعه بود. بعد «نامه به پدر» را همراه با تفسیر یکی از ادب شناسان آلمانی که دربارهی کافکا نوشته است، ترجمه کردم. در واقع این نامه به پدر برای خود یک آثار ادبی ست و نامه به آن صورت نیست. بعد بیوگرافی مانندی یا خاطراتی که گوستاو یانوش دربارهی کافکا نوشته بود، را منتشر کردم. در این بین ترجمههای دیگری هم کردهام، که هرکدام به علتی فعلا مانده است یا به علت اجازه چاپ و یا اینکه هنوز تمام نشده و یا اینکه خود من هنوز به آن حد راضی از کار نیستم.
دویچه وله: دشواری ترجمهی آثار کافکا در چیست؟
فرامرز بهزاد: کافکا، زبانی بسیار بی پیرایهای دارد و به راحتی میتوان آن را ترجمه کرد. اشکال عمده بر سر این است، که آثار او، آثاری است که در آن مسایل فراوانی گنجانده شده و این مسایل میتواند تفسیرهای بسیاری داشته باشد. به همین دلیل فرد مترجم باید برای یک یک جملهها و حتا یک یک لغتها حساسیت دیگری از خود نشان دهد. من تقریبا مطمئن هستم که اگر مترجم با این توجه ترجمه آثار او را شروع نکند، زمانی به تفسیرهایی برمیخورد که متوجه میشود که فرضا این جملهها بیان کننده نبوده، چون آنها را جابجا کرده است. البته به نظر من این اشکال محسوب نمیشود و فقط مترجم باید دقت بیشتری به خرج دهد. برای اینکه این آثار مانند رمان قطوری نیست، که دارای جملههای توصیفی باشد و رویهم رفته مسایلی را مطرح کند که در خود اثر نهفته باشد، بلکه در آثار کافکا این مسایل در این نهفته است که هرکدام از این جملهها میتواند برای آثار دیگر او کلیدی باشد. بنابراین مترجم باید در ترجمه دقت داشته باشد که این امانت را حفظ کند و فرضا یک جملهی کوتاه را به دو جمله مبدل نسازد یا برعکس، یک جملهی بلند را بر چندین جملهی کوتاه تقسیم نسازد.
دویچه وله: این دقیقا سوال پیشین من بود در رابطه با تاثیر منفی ترجمه از زبان دوم. و اینکه تا چه اندازه این عناصر میتواند در ترجمه به زبان انگلیسی از بین برود، و بعد، آن ترجمه بشود مبدا یا اساس کار برای ترجمه به زبان فارسی؟
فرامرز بهزاد: من زمانی که آثار کافکا را ترجمه میکردم، همیشه ترجمهای انگلیسی ، در واقع بهترین ترجمهی انگلیسی ، آن را هم داشتم و این ترجمه را با آن مقابله میکردم. در مجموع این مواردی را که من گفتم، در آنجا دقیقا مراعات شده. یعنی اگر مترجم فارسی دارای این حساسیت و وسواسی که قبلا توضیح دادهام باشد، حتا اگر از انگلیسی هم ترجمه کند، چندان صدمهای به اثر نمیزند. البته میگویم فرضا لغتی مانند «Gesetz» را اگر در فارسی به عنوان قانون به کار ببرید، به هیچ وجه نمیتواند ربطی به آن چیزی که در آلمانی مرتبط با دین، شریعت است، داشته باشد. البته در انگلیسی این مشکل وجود ندارد. چون همان لغت با همان بار معنی در فرهنگ انگلیسی هم وجود دارد. ولی در فارسی این چنین نیست. بنابراین به نظر من چندان به زبان مربوط نیست، بلکه بیشتر به آن حساسیت و واسوسی که قبلا هم گفته ام مربوط میشود و همانطور هم که قبلا گفته ام، در حال حاضر ما در حدی از فن ترجمه نیستیم که اصولا بتوانیم به این ریزه کاریها و ظرافتها توجه داشته باشیم. در این شکی نیست، که در نهایت بهتر است ترجمه از زبان اصلی صورت گیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.