مانوک خدابخشیان: بازیکن شماره ۱۰ در هر سیستمی متفاوت است
در کالبدشکافی بازیکن شمارهی ۱۰ به عنوان طراح و بازیگردان تیم و تجسم فوتبال زیبا، با مانوک خدابخشیان، کارشناس فوتبال ایران گفتوگو کردیم. وی بر این نکته تاکید میکند که همواره باید بازیکن شمارهی ۱۰ را در سیستمی که بازی میکند مورد توجه و بررسی قرار داد. به باور خدابخشیان، بازیکنان بزرگ همواره خود را به بازی، مربی و سیستم تحمیل میکنند.
دویچهوله: آقای خدابخشیان، از دیدگاه شما، پیراهن شمارهی ۱۰ چه معنایی را به ذهن متبادر میکند و این مفهوم از نظر تاریخی چه جایگاهی در جهان فوتبال داشته است؟
مانوک خدابخشیان: اولین کسی که با پیراهن شمارهی ۱۰، به عنوان رهبر تیم، به عنوان رهبر ارکستر سمفونی فوتبال به دنیای فوتبال معرفی شد، جانی هاینز بود که بهترین بازیکن تیم ملی انگلیس بهشمار میرفت. چرا که انگیسیها در آن دوره، یک مربع طلایی ساخته بودند، مربع مقدسی که فکر میکردند دست زدن به آن تابو است و آن را اصلاً دست نمیزدند. اگر به یاد داشته باشید، آن موقع سیستم WM بود. بنابراین چهار نفر در میانهی میدان بودند. مرد شمارهی ۶، مرد شمارهی ۸ و مرد شمارهی ۱۰ میآمدند در این سیستم و در آن مجموعه قرار میگرفتند.
مهمترین بازیکن جانی هاینز بود تا زمانی که انگلیسیها در زمان آقای والتر وینتر بتم، مربی تیم ملی انگلیس، از مجارها شکست خوردند. مجارستان اولین کشوری بود که انگلیس را بدجوری به زانو درآورد. مجارها احساس کرده بودند که با مهار کردن جانی هاینز میشود دستگاه و سیستم بازی فوتبال انگلیس را یا به عبارت دیگر ماشین جنگی فوتبال انگلیس را به زیر کشید. بعد هم دیدیم که در سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۶۲، هرگز انگلیسیها موفق نشدند.
اولین بحث در رابطه با بازیکن شمارهی ۱۰ در اینجا بود. البته پارهای معتقدند که نه؛ بحث اصلی در این رابطه فرانس پوشکاش، مرد "چپ طلایی" یا فرماندهی ارتش مجارستان یا ماشین جنگی مجارستان بود و بعد هم پدیدهای به نام پله که ارزش یا بعد دیگری به این بحث داد. اما این سه نفر در یک فصل استثنایی فوتبال که دورهی انتقالی فوتبال از فوتبال سنتی و کلاسیک به مدرن بود، نقش اساسی داشتند.
در طول ۵۰ سال اخیر تغییر و تحولات فوقالعاده اساسی در رابطه با خصوصیات بازیکن شمارهی ۱۰ رخ داده است. شما تحولات ۵۰ سال اخیر در این زمینه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایتالیاییها با سیستم کاتاناچیو که آمدند، لوییز سواره، مرد شمارهی ۱۰ این سیستم بود. او مرد شمارهی ۱۰ را در بعد دیگری و در واقع در بعد متعارفی ارائه داد. اگر لوییز سواره، بازیکن اسپانیایی تیم اینترمیلان را به عنوان یک مبدأ برای فوتبال مدرن قرار بدهیم، میرسیم به میشل پلاتینی. این دو بازیکن در چهارچوب دیگری، مرد شمارهی ۱۰ شدند. اینها هم ۵/ ۹ و هم ۱۰ بودند. این تحول از لوییز سواره شروع شد و به میشل پلاتینی ختم شد.
اگر بخواهید بازیکن شمارهی ۱۰ را ارزیابی کنید، باید آن را در سیستمهای مختلف ارزیابی کنید. مرد شمارهی دهی که لوییز سواره در سیستم کاتاناچیو بازی میکرد و ارباب بازی بود و بایستی از دو یار آن مثلث طلایی برخوردار میشد، بسیار متفاوت بود با سیستمی که میشل پلاتینی بازی میکرد. هرچند میشل پلاتینی بهخاطر خصوصیاتی که داشت، توانست در فوتبال ایتالیا موفق بشود. او از درایتهای رهبری استفاده میکرد و قدرت گلزنی داشت، ضمن اینکه همیشه میتوانست بهصورت یک «السید» ناجی تیم باشد.
این را باید توجه کنیم و مرد شماره ۱۰ را در سیستمهای متفاوت ببینیم. اگر بخواهیم منحصراً به مرد شمارهی ۱۰ بپردازیم، موفق نخواهیم شد. چون خصوصیات شبیه هم نیست. برای نمونه، امروز آقای جرارد، بازیکن تیم لیورپول، با اینکه پیراهن شمارهی ۱۰ را نمیپوشد و پیراهن شمارهی ۴ بر تن اوست، اما نقش شمارهی ۱۰ را بازی میکند.
بازیکن شمارهی دهی که الان شما شرح دادید، از آن مبدائی که شروع کرد، با بازیکن شمارهی ۱۰ امروز خیلی فرق میکند. آیا در جهان امروز، پوشیدن پیراهن شمارهی ۱۰ در مقایسه با مثالهایی که شما زدید، نمایانگر نقش دیگری است؟
نه؛ من باز هم میگویم که یک تحلیلگر یا فرضیهپرداز و تئوریسین میتواند به شمارهی ۱۰ بپردازد. اگر از من میپرسید، برای نمونه اگر «تانگو ـ فایو» آرژانتینی را در نظر بگیریم، در آرژانتین مرد شمارهی ۱۰ تا زمانی که مارادونا آمد، چنان ارزشی نداشت. در آرژانتین، اول مرد شمارهی ۵ مهم بود. بازیکنی که حلقهی پنهانی بود که همهی تیم را اداره میکرد. راتین، کاپیتن تیم ملی آرژانتین که در سال ۱۹۶۶ اخراج شد، نمونهی بارز این نقش بود.
شما در سیستم برزیلی، هرگز مرد شمارهی ۱۰ را در قالب آنچه امروز به عنوان رهبر میبینید، نمیدیدید. پله مرد شمارهی دهی بود که فقط نقش گلزن را بازی میکرد، نقش رهبر تیم را بازی نمیکرد. بهخاطر اینکه در «سامبا- فایو» برزیلی، مرد شمارهی ۵، حال میخواهد بازیکنی مانند زیتو در سال ۱۹۵۸ باشد، یا دونگا که بعدها مربی تیم ملی برزیل شد، یا کلودیا آلدو که در سال ۱۹۷۰ بهترین مرد میانه میدان تیم برزیل بود. برزیل را کلودیا آلدو نجات داد، نه جرسون و نه ریوهلینو.
بنابراین منحصراً پرداختن به شمارهی ۱۰ ما را گمراه میکند. چون در سیستمهای مختلف، مرد شمارهی ۱۰ چیز دیگری است. شما هرگز مارادونا با شمارهی ۱۰ را نمیتوانید با پلهی شمارهی ۱۰ مقایسه کنید. پلهی شمارهی ۱۰ یک اعجوبه بود، اصلاً یک پدیدهی استثنایی در فوتبال دنیا بود؛ بهخاطر قدرتهای تهاجمی، به خاطر قدرتهای فردی و به خاطر حتی آن برتریهای فیزیکی استثنایی که داشت. در حالیکه مارادونا با شمارهی ۱۰، بهجز این خصوصیات، رهبر جنگندهای بود که میخواست آرژانتین را برنده کند. هرگز پله این خصوصیات ذهنی مارادونا را نداشت، اما فوتبالاش برتر از مارادونا بود.
بنابراین من منحصراً روی شماره تاکید نمیکنم. چون در دورهای، مهمترین شمارهی پیراهن در دنیا شمارهی ۹ بود. بهخاطر آلفردو دیاستفانو. بهخاطر آنکه او نه فقط سانتر فوروارد و گرانترین بازیکن دنیا بود، بلکه تأثیرگذارترین بازیکن دنیا هم بود. امروز نقش شمارهی ۱۰ را بیش از حد قلمداد میکنند. ولی من چنین نظری ندارم. من به سیستمهای مختلف نگاه میکنم و چنین ارجحیتی به شمارهی ۱۰ نمیدهم، بلکه این ارجحیت را به بازیکنانی میدهم که آمدهاند و نقش بازی کردهاند.
محور و فوکوس شمارهی ۱۰ را مقداری به ایران انتقال بدهیم. پیراهن شمارهی ۱۰ در تاریخ فوتبال ایران معنای متفاوتی با مفهوم سنتی این پیراهن در صحنهی بینالمللی فوتبال داشته است. هافبکهای طراح و کارگردان به ندرت در فوتبال ایران، این پیراهن را بر تن داشتهاند. به عنوان مثال، بعد از انقلاب، بازیکنان خلاقی در خط میانی تیم ملی فوتبال ایران مانند مجید نامجو مطلق، حمید درخشان، کریم باقری و یا جواد نکونام، پیراهنهای شمارهی ۶، ۷ و یا ۸ را بر تن داشتهاند. اگر بخواهیم شمارهی ۱۰ را در فوتبال ایران ترجمه کنیم، چه معنایی خواهد داشت؟
همین را میخواهم بگویم. وقتی آقای یوهان کرویف آمد و شمارهی ۱۴ را پوشید، خط بطلان گذاشت روی این فرضیه. در واقع، شمارهی پیراهن، فقط نوعی خودنمایی فردی است. در سیستم مهم نیست که شما چه شمارهی پیراهنی بر تن دارید. آیا یوهان کرویف اگر شمارهی ۱۰ را میپوشید، یکی از پنج مرد برتر شمارهی ۱۰ دنیا نبود؟! چرا میبود. ولی ایشان با شمارهی ۱۴ همان نقش را بازی میکرد. چون بهنظر من، در سیستم فوتبال پسامدرنیسم که بعد از ۱۹۷۰ بهتدریج نمودار شد و برای نمونه ساکی سعی کرد آن را به نوعی در فوتبال ارائه بدهد و امروز آقای فرگوسن شاید اوجاش را در فوتبال متریکس به نمایش میگذارد، اعداد و ارقام و پیراهن دیگر ارزش ندارد.
جام جهانی ۱۹۶۶ انگلستان؛ بابی چارلتون (راست) در برابر دروازهی فرانسه
اگر بخواهیم به تیم ایران برگردیم، شما بهترین مرد شمارهی ۱۰ فوتبال ایران را چه کسی میدیدید؟ مثلاً پرویز دهداری، زمانی یکی از مدرنترین بازیکنان ایران بود، میآمد در میانهی میدان رهبری میکرد، ضمن اینکه میتوانست نقش سانتر-فوروارد را هم به روش آن زمان بازی کند. یا آقای همایون بهزادی بهترین توپزن مهاجم ایران بود، ولی شمارهی ۱۰ میپوشید.
بنابراین قلمداد کردن اینکه شمارهی ۱۰ در دورهی انتقالی یا رشد فوتبال تأثیرگذار بوده، درست نیست. چون در هر سیستمی یک نوع بازی صورت میگیرد. بله؛ بازیکنهای بزرگی مانند میشل پلاتینی، مارادونا، پله و یا پوشکاش، نقش پیراهن شمارهی ۱۰ را تغییر دادند. اما اگر همین چهار نفر را در نظر بگیرید، هر چهار نفر با هم اختلاف دارند.
به نظر شما، چرا شمارهی ۱۰ تیم ملی فوتبال ایران، بیش از ۱۰ سال به علی دایی تعلق داشت؟
نگاه کنید که علی دایی چه گرایشی به چه بازیکنی داشت؟ چرا میخواست شمارهی ۱۰ را بپوشد؟ اگر آقای علی دایی شمارهی ۱۰ را پوشیده، در چه سیستمی قرار گرفته است. در دورههای کلاسیک و حتی مدرن فوتبال - نه پسامدرن- شما موظف بودید اعداد را به طور مشخص (۲، ۳، ۴، ۵) بپوشید. با آمدن یکسری بازیکنهایی که خود را فراتر از فوتبال میدیدند، مانند مولر که شمارهی ۱۳ را میپوشید یا آقای اوزهبیو شمارهی ۱۳ و کرویف شمارهی ۱۴ را پوشید، این مسئله در هم شکسته شد.
باید دید علی دایی چرا پیراهن شمارهی ۱۰ را پوشید؟ آیا میخواست نقش آقای میشل پلاتینی را بازی کند؟ چه شباهتهایی در بازیاش با میشل پلاتینی داشت؟ آیا الگو و نمادی که داشت، آقای مارادونا بود؟ میخواست بگوید من مارادونای ایرانام؟ کجای بازی آقای علی دایی با مارادونا هماهنگی میکند؟ فقط شاید به خاطر علاقهی شخصیاش بود و نفوذی که در تیم ملی داشت. اگر فردا آقای علی کریمی بیاید و پیراهن شمارهی ۱۰ را بپوشد، آیا میشود مارادونای ایران؟!
من اصلاً معتقد نیستم که به خاطر تغییرات فصلی یا دورههای انتقالی فوتبال، مرد شمارهی ۱۰ دچار تحول شده است. نه؛ هنوز هم در فوتبال ایتالیا، در سیستم کاتاناچیو، آن مرد شمارهی ۱۰، میتواند سیدورف در تیم میلان باشد، یا آقای دلپیرو در تیم یوونتوس. هرچند خصوصیت بازیشان یکی نیست، ولی وظایفی که برای تیمشان انجام میدهند، یکی است. بنابراین سیستمها و روشهای بازی را باید نگاه کرد، نه اینکه کدام بازیکن چه پیراهنی را میپوشد.
اگر در فوتبال مدرن امروز که بیشتر بر سرعت زیاد، شیوهی بازی تکضرب، قدرت فیزیکی بالا، نظم سرسخت تاکتیکی و همچنین انسجام تیمی متمرکز است، بازیکن خلاقی با خصوصیات پله، مارادونا، پلاتینی پیدا شود، آیا به نظر شما، این بازیکن تاکتیکپذیر است و مجبور است خود را با سیستم بازی امروزه وفق بدهد؟ یعنی آیا خصوصیات این کارگردان کلاسیک، در شیوههای بازی امروزه از بین میرود؟
اولاً ما الان در دوران فوتبال پسامدرنیسم هستیم. سیستم امروز فوتبال پسامدرنیسم است. همانطور که ما در مسائل سیاسی، تاریخی و اقتصادی به عصر پسامدرنیسم رسیدهایم، متأسفانه فوتبال هم تأثیر خود را گرفته است. رهبر تیم لیورپول و تیم ملی انگلیس، امروز جرارد است. رهبری که از قدرت فیزیکی کامل برخوردار است، یک بازیکن متریکس است، تمام امکانات شوتزنی، گلزنی و پاس دادن را دارد، ولی شمارهی ۴ را میپوشد. آقای جرارد حق دارد پیراهن شمارهی ۱۰ را بپوشد، اما شمارهی ۱۰ را به رونی میدهند، رونی که بازیکنی فرصتطلب و جنگجو و فقط از لحاظ روحی، روانی و فیزیکی یک بازیکن تکمیلی است. در حالیکه از لحاظ تکنیکی و ارزشهای فردی، اصلاً در سطح جرارد یا لمپرد نیست.
به همین دلیل میگویم باید دید هر مربیای چگونه سیستمی میچیند و هر مربیای چگونه رهبر ارکسترش را انتخاب میکند. مثلاً پله هرگز رهبر ارکستر نبود. پله تحت تأثیر دیدی بازی میکرد. در تیم ملی برزیل، دیدی آهنگ بازی را تصمیم میگرفت، دیدی رهبری تیم را بر عهده داشت. در سال ۱۹۷۰ هم که اوج تکمیلی فوتبال پله است، پله تحت تاثیر رهبری جرسون بازی میکرد. رهبری میدان در اختیار پله نبود، آهنگ بازی را پله تصمیم نمیگرفت.
به سـیستـم تاکتیکی اشـاره کردیـد؛ الان میشـود گفـت که سه سیسـتم تاکتیکی چهار-چهار-دو، چهار-دو-سه-یک و چهار-سه-سه رایـج شدهاند و حتی در فوتبال ایران هم این سیستمهای جدید جا افتادهاند. در این سه سیستم، از چهار-چهار-دو شروع کنیم؛ آیا یک بازیکن کلاسیک کارگردان در این سیستم جای خود را دارد یا غرق این سیستم میشود؟
حداقل میتوانید چهار نوع "چهار-چهار-دو" ببندید. ولی من فقط دو سیستم را مثال میزنم. چهار-چهار-دو روسی که با لوزی بازی میشود و چهار مرد میانی به صورت لوزی حرکت میکنند، روی دوتا قطب و چهار-چهار-دو انگلیسی که آقای آلفرد رمزی به دنیا تحمیل کرد که به صورت ذوزنقه است و با دو گوش (آلن بال و مارتین پیترز) بازی میکرد و رهبر میانهی میداناش بابی چارلتون بود.
کارگردان کلاسیکی مانـنـد پلاتینی در مثلاً سیستم چهار-چهار-دو انگلیسی که دوتا هافبک وسط هر دو دفاعی هستند و مانند روش روسـی حالـت لوزی ندارد، یا سیستم چهار-دو-سه-یک یا چهار-سه-سه امروزه جایی دارد یا غرق سیستم خواهد شد؟
بازیکن بزرگ، بازیکن رهبر و نماد، همیشه بازیکن بزرگ و رهبر میماند. شما پلاتینی را چه در سیستم برزیلی، چه در سیستم فرانسوی، چه در سیستم انگلیسی قرار بدهید و چه او را در سیستم سه-پنج-دو یا چهار-چهار-دو قرار بدهید، پلاتینی، پلاتینی است. بازیکن بزرگ، خودش را به سیستم، به مربی و به بازی تحمیل میکند.
پرسشگر: فرید اشرفیان
تحریریه: پارسا بیات
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.