۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

آقای مشکی‌پوش: «خودم از دعوت به حضور در تلویزیون شوکه شدم»

آقای مشکی‌پوش: «خودم از دعوت به حضور در تلویزیون شوکه شدم»

 
رضا صادقی، خواننده موسیقی پاپ
رضا صادقی، خواننده موسیقی پاپ

به بهانه برگزاری کنسرت آینده رضا صادقی در آلمان با او گپی زده‌ایم. رضا صادقی از علاقه نسل جدید ایران به موسیقی با ریتم تند گفت و درباره تلقیق ترانه‌های غمگین با این ریتم و همین‌طور فضای موسیقی پاپ ایرانی توضیح داد.

 

رضا صادقی اهل جنوب است، در بندرعباس به دنیا آمده است. او تا به امروز بیش از ۱۰۰ ترانه خوانده است. صادقی در سال ۱۳۷۱ اولین آلبوم خود با نام «راز عشق» را منتشر کرد، اما شهرت او با خواندن ترانه «مشکی رنگه عشقه» در سال ۱۳۸۲ آغاز شد.
او در سال‌های اخیر در تلویزیون ایران برای ایرانیان خارج از کشور برنامه اجرا کرده و در تیتراژ چند سریال تلویزیونی خوانده است. قرار است مرد مشکی‌پوش ماه آینده در شهر دوسلدورف آلمان کنسرتی برگزار کند. به همین بهانه با او گپی زده‌ایم. وقتی به رضا صادقی گفتیم که مصاحبه انتقادی است، گفت: «به‌شرطی که سوالات‌تان دل‌شکن نباشد!»

دویچه ‏وله: آقای صادقی، آیا هنوز مشکی برای شما رنگ عشق است؟ نظرتان عوض نشده است؟

رضا صادقی:
تا ابد مشکی رنگ عشق است. نظر من، صرفا یک نظر نیست، یک باور است. اگر قرار باشد آدم باورهایش را سال به سال عوض کند که زیبا نیست. شاید من به باورهایم مقداری سمت و سوی نوگرایی بدهم، ولی آن‏ها را عوض نمی‏کنم.


در این نوگرایی باورهای‏تان، رنگ‏ها هم تغییر کرده‏اند؟ رنگ‏های دیگر، سبز، قرمز، بنفش و…

قطعا سبز، قرمز و بقیه‏ی رنگ‏ها هم هستند و در وهله‏ی اول هم هستند. ولی اتفاق‏هایی وجود دارد که مثل خورشید می‏ماند و راس همه ماجراها قرار دارد. بقیه‏ی‏ سیاره‏ها و ستاره‏ها زیبا هستند و آدم از زیبایی‌شان هم لذت می‏برد، ولی خورشید هم زیبا و هم الزامی است. مشکی هم برای من حکم خورشید را دارد؛ هم زیباست و هم الزامی.


برخی منتقدان شما می‏گویند نوع خواندن شما در برخی از کارهای‏تان شبیه ناله کردن و نوعی نوحه‏خوانی است. آیا چنین ارزیابی‌ای را قبول دارید؟

بله، بسیار قبول دارم. من جنوبی هستم و مرثیه یکی از بخش‏های آوایی جنوب است که معمولا خیلی زیبا و شیرین از آن استفاده می‏شود. من اسم "ناله" را برای آن قبول ندارم، اما غم در هر گوشه‏ی زندگی ما وجود دارد.


شاید یک سری از دوستان بگویند، غم وجود دارد ولی لازم نیست گفته شود. من دوست ندارم اگر زخمی وجود دارد روی آن پارچه بگیریم تا کسی آن را نبیند. دوست دارم از زخم گفته شود تا مداوا شود.


اگر این دوستان می‏گویند که در لحن کار یک نوع مرثیه وجود دارد، آن را قبول دارم. بسیار هم ممنونم که این‏قدر توجه کرده‏اند. مرثیه، جزئی از آواهای بسیار بسیار جاافتاده در جنوب است و من احساس می‏کنم این آوا مال من است. چون در جنوب با آن بزرگ شده‏ام و فکر می‏کنم این حق را دارم که از آوایی استفاده کنم که شناسنامه‏ی احساسی من است.


از لحاظ موسیقی، شما این لحن غمناک را با ریتم تند درامز و سینتی سایزر، معرفی می‏کنید. فکر نمی‏کنید این کار کمی متناقض است؟

تمام اتفاقات بزرگ دنیا، بر اساس اتفاقات متناقض پیش می‌آید. خیلی از آدم‏ها حرف‏های بسیار خوبی می‏زنند، ولی حرف‏شان قابل قبول واقع نمی‏شود. برای همین است که عده‏ای می‏گویند چرا این حرف خوب پذیرفته نشد، چرا برای این حرف زیبا و منطقی هیچ پذیرشی حاصل نشد.


حال این را تعمیم می‏دهم به کار خودم. من می‏بینم در جهان امروز، نگاه دوستان خوب من، پسرها، دخترها، نسل جدید ایران، چه نوجوان و چه جوان و حتی مسن‌تر، به ریتم‏ها، به پردازش موسیقی، نگاه ریتم فصل است و دوست دارند ریتم تند را بشنوند.


وقتی من تفکر خودم را، حتی اگر نگاه غم‏آلود باشد، با آن نگاه ریتمیک تند ادغام می‏کنم، پذیرفته می‌شود. جوان‏ها متوجه‏ آن می‏شوند، به آن گوش می‏دهند و تفکرشان درگیر این ماجرا می‏شود. درگیر شدن شنونده برایم خیلی مهم است.

جهان پاپ داخل ایران و کلاً جهان پاپ ایرانی هنوز آن‏قدر قانون‏مند نیست که بگوییم بر اساس این قانون، شما این خلاف قانون را انجام داده‏اید؛ هنوز در حال پیدا کردن خودش است. پس ما می‏توانیم هرچیزی را این‏جا به‏کار ببریم، اما چیزهایی که زیاد خارج از ذهن نباشد.



این است که اگرچه تناقض وجود دارد، اما در عین حال قابل قبول و پسندیده است. چون پسندیده شده، برای من نقطه‏ی عطفی بوده که روی آن دست بگذارم. اما این را هم اعتراف می‏کنم که من هم قطعا در جاهایی اشتباه می‏کنم و اصلا منکر آن نیستم.


یک انتقاد دیگر این است که شما خیلی کار منتشر کرده‏اید. در حالی که همه‏ی این کارها، مثل "مشکی رنگ عشقه"، "بودنت پایان رنجه"، "وایسا دنیا" و… به‏اصطلاح گل نکردند. گروهی از منتقدان شما می‏گویند، اگر رضا صادقی به جای کمیت، روی کیفیت همه‏ی کارهایش بیشتر وقت بگذارد، ممکن است موفق‏تر باشد.

قطعا همین‏طور است. من با این نگاه موافقم، اما نه به طور کلی، به این دلیل که بعضی از کارها بنا بر شرایط و روحیات آن لحظه‏ی جامعه‏ی من قابل پذیرش است. من زمانی که می‏خواستم "مشکی رنگ عشقه" را بخوانم، اصلا ریتم شش و هشت را برای آن در نظر نگرفته بودم. اما دیدم که در آن لحظه، نگاه جامعه‏ پذیرای ریتم شش و هشت بود.


یک سری کارها را هم چند سال پیش از آن که مردم به آن توجه کنند ساخته‏ام. مثلا "فراموش" را چهار سال قبل از این‏که مردم درست و حسابی بشنوند، ساخته بودم، ولی آن زمان، نگاه موسیقی رگی وجود نداشت.


خیلی از ریتم‏ها و کارهایی که انجام داده‏ام، بی‏تعارف برای قشر خاصی انجام داده‏ام. برای یک قشر محدود به لحاظ تفکر و نگاه. شاید هم اشتباه کرده‏ام که همه‏ی اقشار را ندیده‏ام.


سعی خودم را کرده‏ام که در میان هر پنج شش کاری که بیرون می‏‏آید، حداقل سه تا، چهار تا کار به نگاه دوستان خوب‏ام و تفکرشان نسبت به خوب یا بد بودن یک کار، نزدیک باشد.


آقای صادقی، آیا قبول دارید که شما با آهنگ "مشکی رنگ عشقه"، یک‏باره مطرح شدید و بعد با کارهای دیگر معروف‌تر شدید؟ شاید بتوان گفت راهی را که خیلی از خوانندگان دیگر در داخل ایران هنوز نتوانسته‏اند بروند، شما خیلی سریع طی کردید.

آره،  آن‏قدر لبخند خدا در زندگی من جاری بود که مردم خیلی زود من را در خلوت‏شان راه دادند. از مردم خیلی ممنو‏ن‏ام. اما قبل از این انفجار حرکتی، من زمان سختی را در فراز و نشیب تجربه گذراندم. یک دوره‏ی خیلی طولانی را فقط در نوازندگی و یک دوره‏ی خیلی طولانی را فقط در سیر در کتاب، برای حداقل فهمیدن کلام، گذراندم.


یادم می‌آید زمانی که اولین بار یک شعرم را که شعر "ممنون‏ام" بود، برای تأیید فرستادم، به من گفتند، «شعر شما سخیف است». اما بعد از مدتی دیدم که همین نوع "شعر سخیف" در جامعه‏ی ما زیاد شد. اصلا از این موضوع ناراحت نیستم، فقط می‏خواهم این را بگویم که من در یک برهه‏ی زمانی خیلی طولانی رنج این داستان را داشته‏ام که خداوند گنج آن را در یک زمان خیلی کوتاه به من داد.


در شرایطی که صدای خیلی از خوانندگان جوان داخل ایران غیرمجاز به حساب می‏آید، چگونه کارهای شما مرتب پخش می‏شود و می‏توانید در تلویزیون حضور پیدا کنید و کنسرت برگزار کنید؟

اولا من معتقدم که کار مجاز و غیرمجاز نداریم. آن زمانی که کارهای من مجوز ارشاد نداشت، همین‏ کارها را می‌کردم، با همین نگاه و خط تفکر. بعد از آن هم همین خط تفکر بوده است. نه از کسی پذیرای چیزی بوده‏ام و نه لازم می‏دانم باشم. چون برای خودم یک نگاه دارم. من کلام تمام کارهایم را خودم می‏گویم و نمی‏توانم این کلام را بر اساس سلیقه‏ی کسی عوض کنم.


اما مطلبی که شما در ارتباط با یک‏سری جوان‏ها می‏گویید؛ بله، برادرهای بسیار خوبی دارم که صداهای‏شان فوق‏العاده است، اما متأسفانه یکی از دلایلی که خیلی زود به این عرصه معرفی نمی‏شوند، این است که زیاد درگیر اتفاقات سطحی می‏شوند. این‏که می‏گویید من کنسرت زیاد می‏گذارم، فراموش نکنید کسی الان کنسرت زیادی برگزار می‏کند که سه سال ممنوع‏الفعالیت بود.


بالاخره هر اتفاقی زمان خودش را دارد. فکر می‏کنم بعد از قریب ۱۹ سال کار موسیقی و ۱۰ سال معرفی شدن به مردم، الان دیگر حداقل حق من باشد که روی صحنه بیایم و با مردم هم‏صدا بشوم.


مگر نداشتیم؟ هنوز که هنوز است شاد می‏خوانند و همیشه مورد قبول‏اند. جوان بسیار قدرت‏مندی مانند شادمهر عقیلی، همیشه قدرت‏مند بود، هست و خواهد ماند. نگاه‏اش به موسیقی خودش محترم است، چون یک موزیسین است. اما وقتی نگاه محترمی نسبت به موزیک‏ها دیده نمی‏شود، فرصتی هم برای روی صحنه آمدن پیدا نمی‏شود. روی صحنه آمدن، فقط مسئله‏ی اجازه گرفتن برای برگزاری کنسرت نیست، خود روی صحنه آمدن داستانی طولانی‏ دارد که حتی بیان را هم شامل می‏شود.


در مورد تلویزیون، در سه چهار سال اخیر، خود من هم شوکه شدم که دیدم اجازه دارم در شبکه جام‌ جم برای ایرانیان خارج از کشور بخوانم و کنسرت اجرا کنم. جالب‏تر از آن، فضایی را بتوانم فراهم کنم که ساز را هم نشان بدهند. من هیچ‏وقت این فرصت را از دست نمی‏دهم، چون فکر می‏کنم به برادرهای‏ام خدمت می‏کنم که روزی می‏خواهند بیایند این موسیقی را با سازشان نشان بدهند.


من باید آن لحظه به آن‏جا بیایم و نگاه‏های این‏ور و آن‏ور که نسبت به موسیقی وجود دارد را با اجرای خودم، تا جایی که می‏توانم، درست کنم تا بقیه هم این امکان و فرصت را داشته باشند. این صرفاً فرصتی برای من تنها نیست. استادان ما آن‏قدر جان کندند و جان دادند که الان من جان بگیرم. پس نوبت من هم می‌رسد که جان بکنم تا دیگری جان بگیرد. این نیست که من فرصت داشته باشم و دیگری نداشته باشد.


شما قرار است آلبومی منتشر کنید به اسم "دیگه مشکی نمی‏پوشم"...

بله همین‏طور است.


می‏توان این آلبوم را با توجه به اسم آن، جزو همان تغییر باورها و نو کردن باور‌های شما که در پاسخ به سئوال اول توضیح دادید، به حساب آورد؟
من دوست دارم این آلبوم شنیده شود. دوست دارم شنیده شود و دوستان‏ام در مورد آن نظر بدهند.

فکر می‏کنید ویژگی آن نسبت به آلبوم‏های قبلی‏تان چیست؟ چه تفاوتی کرده است؟

من برای همه‏ی آلبوم‏هایم زحمت کشیده‏ام. می‏شود گفت که به این آلبوم نگاه پاپ‏تری، نسبت به آلبوم "یکی بود، یکی نبود" داشته‏ام. آلبوم "یکی بود، یکی نبود" بیشتر فضای ارکستراسیون داشت که فضای آن را دوست داشتم، چون فضایی کاملا شخصی بود. اما این آلبوم پاپ‏تر است. یعنی کنسرت‏هایی که رفته‏ام، همین کنسرت‏هایی که می‏گویید زیاد رفته‏ام، خیلی به من کمک‏ کردند در این که بدانم مردم چه فضاهایی را بیشتر دوست دارند و می‏پذیرند.

من معتقدم ۲۰ عددی است که می‏توانند به یک هنرمند بدهند، در صورتی که خیلی خوب باشد. من از این ۲۰، فکر می‏کنم تا ۶ یا ۷ آن را در این آلبوم گرفته‏ام. این عددی است که خودم به خودم می‏دهم، بقیه‏ی آن را باید مردم بدهند. این که تا چه حد موفق شود، باید دید مردم آن را می‏پذیرند یا نه.


بین تمام کارهایی که خوانده‏اید، کدام را بیشتر از همه دوست دارید. ممکن است کمی کلیشه‏ای باشد، ولی شما کلیشه‏ای جواب ندهید. این که همه‏ی کارهایم مانند بچه‏هایم هستند و…


همه‏ی کارهایم را دوست دارم و فرقی هم در آن‏ها نیست. ولی یک سری کارها هستند که آدم آن را بیشتر دوست دارد. برای من بعضی از کارهایم خیلی به قلبم نزدیک‏اند. کلام آن، ملودی و حتی تنظیم‏اش. در میان آن‏ها می‏توانم از "دل‏ام برات تنگ شده جونم"، "وایسا دنیا"، "بی‏خداحافظ" و "ممنونم" را نام ببرم. اینها به قلب خودم نزدیک‏اند و وقتی دیدم مردم بیشتر پذیرای آن‌ها بودند، نزدیک‏تر شدند و عزیزتر.


قرار است به زودی در آلمان هم کنسرتی برگزار کنید. ممکن است در مورد آن توضیحی بدهید؟

بله، قرار است به‏زودی خدمت دوستان برسم. سعی کرده‏ام تا آن‏جایی که می‏توانم از بچه‏هایی برای این کنسرت استفاده کنم که موزیک را خوب می‏فهمند. خودم هم می‏آیم برای مردمی برنامه اجرا کنم که می‏دانم موزیک را بسیار بسیار بهتر از من حس می‏کنند و موسیقی خوبی هم شنیده‏اند.


آلمان کشوری است که همه در آن موزیک خوب می‏شنوند. در آن‏جا موزیک خیلی بیشتر از ایران ارائه می‏شود. من هم کاری انجام می‌دهم که حداقل دوستان خوب من، اگر افتخار دادند و آمدند، بگویند از دیدن کنسرت پشیمان نیستیم. سعی من بر این است. امیدوارم این اتفاق خوب بیفتد و من کنار دوستان خوبم باشم.


حسین کرمانی

تحریریه: کیواندخت قهاری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.