۱۳۹۰ فروردین ۲۷, شنبه

تکرار تاریخ در بهار تلخ: از فروردین 1347 تا فروردین 1390 - از انحلال دارایی تا انحلال استیل آذین


یادداشت ویژه حمیدرضا صدر برای سایت گل - مروری بر انحلال استیل آذین

حمید رضا صدر







او ناگهان قلم را برداشت. او. حسين هدايتي مالك باشگاه استيل آذين. یکی از مالتی میلیاردرهای فوتبال ایران. مالك صنايع استيل‌آذين، مالككارخانه‌هاي فولادسازي و ورق، دارنده بزرگ‌ترين شركت پرورش ميگو،برج‌ساز و مالك زمين و املاك، برج‌ساز در دبي و داراي ملك و املاكدر حاشيه خليج فارس، مالك زمين‌هاي كشاورزي، سهامدار بازار مبل ايران،رئيس شركت‌هاي تجاري در ايران و خاورميانه و چندين فعاليت تجاري ديگر.کسی که می خواست باشگاه تراکتور سازی را بخرد. باشگاه نیوکاسل را بخرد. باشگاه پورتسموث را.


مالتی میلیاردر فوتبال ایران پس از شكست دو يك برابر پرسپوليس قلم را برداشت. پس از نبرد جنجالی. پس از هیاهوی بزرگ. پس از تکرار ترکیب فرنگی "فیر پلی". در کوران مسابقات لیگ. در اوج نبرد برای فرار از سقوط. پس از شکست برابر تیمی که روزگاری "رفیق" خوانده می شد. روزگاری "سایه سر" بشمار می رفت. برابر تیمی که هدایتی روزگاری در صف مدیرانش قرار داشت. یکی از مردان حلقه داخلی اش بود. یکی از برادرها. با این وصف او پس از نبرد برادر بزرگتر و برادر کوچک تر قلم را برداشت. برداشت و بيانيه‌ای صادر كرد. بيانيه‌ای پس از سوت پایان. بیانیه ای تلخ تر از بی‌اخلاقی‌ها. بیانیه ای بازگو کننده سقوط فوتبال خصوصی در ایران. بیانیه ای بازتابنده قدرت اهرم های بازدارنده. چاله های پرشمار. بیانیه ای در اعلام خبر انحلال باشگاه استیل آذین. چشم و چراغ خصوصی سازی فوتبال ایران.
در بیانیه هدایتی جمله های ديرآشناي فوتبال ایران تکرار شدند و تکرار:
"پيروزي ناجوانمردانه‌اي كه امروز در فوتبال ايران رخ داد را به مسئولان فوتبال تبريك مي‌گويم" (ناجوانمردی واژه تکرارشونده ورزش/فوتبال ایران بوده. از دورانی به دوران دیگر. از عصری به عصر دیگر) .

"اين برد را با توجه به بحث‌هايي كه چند وقت پيش مبني بر حذف استيل آذين از يكي از بزرگان ورزش شنيدم تبريك مي‌گويم" (سخن گفتن با ایهام سنت قدیمی این عرصه است: بزرگان. بزرگان. بزرگان. آنها کی هستند و از کجا آمده اند؟)
"اينجانب براي انجام وظيفه و تكليف به كشور عزيزم ايران تمام سعي و تلاشم خودم را كردم تا در اين پنج سال با تمام وجود و سرمايه كافي و خلوص نيت خودم را به جوانان نشان دهم" (همه در همه ادوار ورزش ایران ادعا کرده اند برای انجام وظیفه و پا به میدان گذاشته اند).
"اكنون مي‌بينم دستان ناپاك نمي‌خواهند بخش خصوصي در فوتبال فعال باشد و بهتر است من هم ديگر نباشم و مي‌گويم خداحافظ فوتبال" (همه در هر دوره ای به دستان ناپاک اشاره کرده اند).
"از اين فوتبال خداحافظي مي‌كنم و عطايش را به لقايش مي‌بخشم و انحلال استيل آذين را اعلام مي‌كنم" (انحلال. واژه سیاه و تکرار شونده فوتبال ایران. عطا چه بوده و لقا کدام؟).
بهار 1347 با دارایی
بیانیه حسین هدایتی ما را به فوتبال 43 سال پیش ایران پرتاب کرد. به فروردین 1347. به دورانی که سال قبلش باشگاه شاهین منحل شده بود. به روزی که علی اصغر محب، رئیس باشگاه دارایی (یکی از باشگاه های قدرتمند بخش خصوصی) طی بيانيه‌ پر آب و تابی (بسیار مشابه بیانیه هدایتی) باشگاهش را منحل کرد. خودخواسته و آگاهانه. با همان لحن مظلومانه یا مظلوم نمایانه. با همان فریاد. با همان هیاهو.
فروردین 1347 فصل جدید برای ورزش ایران بشمار می رفت. زمانی که رئیس جدید سازمان تربیت بدنی و تفریحات سالم ایران معرفی شده بود: تیمسار پرویز خسروانی. مردی که رئیس باشگاه تاج هم بود. انتخاب او در کسوت مرد اول ورزش کمی پس از انحلال باشگاه شاهین، باشگاه تاج را از دریچه نگاه مردم در صف قدرت طلب ها قرار داد. کنار نور چشمی های حکومت. خسروانی یکی دولتمردان ارتشی اسم و رسم دار بود و مردمان به نظامیان بلند پایه با بدبینی می نگریستند. خصوصا آن که او در نخستین سخنانش به عنوان رئیس تربیت بدنی با تاکید گفته بود" من یک سرباز هستم" گفته بود نمی تواند نظری جز فرامین شاهنشان آریامهر و شهبانو فرح داشته. گفته بود سازمانش وظایف سنگینی بر دوش دارد. گفته بود گروهی که منفعشان را در شرایط نو در خطر دیده اند با مدیران جدید تربیت بدنی مبارزه می کنند و درعین حال افزوده بود مبارزات علیه او، اقتصادی هستند و نه ورزشی و کوچکترین تاثیری در برنامه هایش ندارند. در آن روزها سرهنگ مصطفی مکری، رئیس جدید فدراسیون فوتبال هم یک ارتشی بود. همین طور سروان محمود بیاتی که مربی تیم ملی بشمار می رفت...
علی اصغر محب، رئیس باشگاه دارایی، در چنان روزهای بهاری آن نامه سرگشاده را نوشت. خطاب به تیمسار خسروانی. نامه پر کنایه تر و نیشدارتر از بیانیه ای که هدایتی 43 سال بعد می نوشت. محب در نامه اش انحلال باشگاه دارایی را اعلام کرد. با دست خود (درنیافتیم از سر ناچاری یا برای فرار از پرسش ها؟ برای فرار از چنگ خسروانی یا گریزی خودخواسته؟)
علی اصغر محب در بیانیه انحلال باشگاه دارایی نوشته بود"... ریاست سازمان تربیت بدنی ایران، به استحضار می رساند چون جنابعالی و عوامل فعلی سازمان تربیت بدنی که غالبا وابسته به باشگاه تاج می باشند با عناد و لجاج خاص و با اعمال و رفتار دور از عدالت و نظامات ورزشی برای نابودی و درهم کوبیدن بنیان و اساس باشگاه دارایی که قریب سی سال است در راه تعمیم ورزش و تندرستی فعالیت پیگیر داشته مصروف داشته اید، لذا کانونی را که با خون دل و از دست دادن جوانی و سپید نمودن موی خود به وجود آورده ام به دلایل زیر انحلالش را اعلام می کنم...پاسخ ندادن به نامه های باشگاه دارایی از بدو ورود تیمسار خسروانی. متوقف کردن کلیه مسابقات جز دیدار غیر رسمی تاج و پرسپولیس. مایوس کردن جوانان ورزشکار با قوانین جدید. اختصاص مبلغ بیش از بیست میلیون ریال در متن بودجه مملکتی به باشگاه تاج که معادل هشت برابر سهمیه کلیه باشگاه ها است، در صورتی که برای باشگاه دارایی ماهیانه فقط هشت هزار ریال در نظر گرفته شده. پیاده کردن کادر باشگاه تاج در سازمان تربیت بدنی. سعی و اهتمام برای نشر اعلامیه ساختگی بر علیه اینجانب توسط ایادی شناخته شده خود. ارسال نامه موهن و تهدید آمیز. اجرای نظرات و اغراض شخصی. پرونده سازی و متهم کردن روئسای باشگاهی که با شما رقابت می کنند. متهم کردن قاطبه خدمتکاران و خادمین ورزش و قلمداد کردن باشگاه ها به لانه فساد. تشبیه کردن سازمان تربیت بدنی سابق به مردار و معرفی نکردن لاشخور تیز چنگال به ملت ایران. اعزام جلال طالبی بازیکن باشگاه دارایی برای مسابقات آسیایی و تحمیل هزینه مسافرت ایشان به باشگاه...".
تیمسار خسروانی خاموش نماند. سازمان تربیت بدنی پاسخ محب را داد. با جمله هایی تهدید آمیز. با حال و هوایی ترسناک "...انحلال باشگاه دارایی در هیئتی بررسی شد. پروانه این باشگاه لغو شده و هیئتی مامور شده اند اموال و اثاثیه باشگاه را تحویل بگیرند. محل باشگاه دارایی و اموال و اثاثیه اش متعلق به سازمان است...اعمال مسئولان باشگاه دارایی خلاف روح ورزش بوده. آنها با وجود کسب منافع سرشار کمترین کمکی به ورزشکاران که اکثرشان وضعیت تاسفباری دارند نمی کردند. مسئولان این باشگاه به خیال خود پیشدستی کرده و برای گریز از تعقیب قانونی، انحلال باشگاه را اعلام کرده اند. در حالی که به وضعیت آنها مطابق مقررات و قوانین رسیدگی خواهد شد... در متن بودجه کشور هم بودجه بیست میلیون ریالی برای باشگاه تاج که بیش از پنجاه شعبه در سراسر ایران دارد در نظر گرفته شده که به تصویب مجلسین و توشیح شاهنشاه آریامهر رسیده...".
آن روز دریافتیم ظن و گمان در فوتبال ایران بیشتر از واقعیت ها برجسته می شوند. دریافتیم فوتبال این مرز و بوم بر پایه بی اعتمادی مفرط بنا شده. برپایه بدگمانی. بر پایه سوء ظن تمام نشدنی. سوء ظن. سوء ظن. سوء ظن...
بهار 1390 با استیل آذین
آن چه بر استیل آذین طی این فصل گذشت نه تنها مربیان، سرپرستان، بازیکنان و مدیران باشگاه را به بند کشید، بلکه در مقیاس کلان فوتبال ما را با ناتوانی هایمان روبرو کرد. ناتوانی در برپایی باشگاهی خصوصی. ناتوانی در امور مدیریتی. ناتوانی در حساب و کتاب اقتصادی. ناتوانی در پرهیز از ریخت و پاش. ناتوانی و اسراف. اسراف و غبن. غبن و سنگ انداختن. سنگ انداختن و بی اعتنایی به کلیت فوتبال. بی اعتنایی به فوتبال و بی اعتنایی به اخلاق... و وای از همه اینها.
استیل آذین خود را خصوصی خواند ولی با ریخت و پاش هایش بزرگترین باشگاه های دولت مدار را هم بیاد آوردیم. بخش خصوصی را با حساب و کتابش می شناختیم، با ورودی و خروجی هایش. ولی نه استیل آذین را. نه تیمی که نام ها را خرید. ستاره ها را. نه استیل آذین که کاریکاتور چلسی رومن آبراموویچ و کهکشانی های فلورنتینو پرس شد. تیم بزرگ جا خوش کرده ای در قعر جدول.
استیل آذین لیگ را تماشایی آغاز کرد. فولاد را در اهواز به زانو درآورد و پاس را در تهران. سه تساوی متوالی با نفت، استقلال و مس کرمان هشدارهای اولیه بودند. شکست 3 یک در تهران از پیکان آغاز سقوط بود. سپس شکست برابر تراکتور سازی در تهران از راه رسید. بعد برابر صبا در قم. وقتی دروازه استیل برابر سپاهان پنج بار فرو ریخت، زنگ سقوط در گوش ها پیچیده بود. خیلی ها زمزمه می کردند پرهای کهکشانی ها آتش گرفته. حوادث حول باشگاه را به رخ می کشیدند. چگونگی ورودشان به لیگ برتر را. ریخت و پاش های تمام نشدنی را، خرید هایی برتافته از عقده توانگری را، بازیکنان که بعضی هایشان قید و بند را رها کرده بودند (نه ورزشکار ماندند و نه حرفه ای)، جابجا یی های رسانه ای مدیران را (مثل چگونگی رفتن مصطفی آجرلو پس از رویارویی با علی کریمی و ماجرای روزه خواری)، آمدن و رفتن بی ثمر چهره های بزرگ فوتبالی دیروزی و امروزی را. از علی پروین (که مرد سنتی فوتبال ایران بوده) تا محمد خاکپور ( یک مربی امروزی فرنگ رفته). از حمید استیلی تا افشین پیروانی (هر دو از مردان جام جهانی 1998) تا لوبیسا تومباکوویچچ (یکی از آن مربی های اروپای شرقی) و محمود یاوری (یکی از مردان بسیار قدیمی فوتبال این مرز و بوم). از حضور مهدی مهدوی کیا (یکی از شمایل های فوتبال ایران) و با استعدادترین بازیکن یک نسل یعنی علی کریمی (که در نیمه راه راهی شالکه شد) تا ملی پوش نه چندان با استعدادی مثل حسین کعبی (که در نیمه راه خبر محرومیت و سپس بخشوده شدنش به گوش رسید). با پخش تلویزیونی از مسیر وارونه (پرداخت پول به تلویزیون). با خیلی خیلی چیزهای دیگر. گام به گام تا ته چاه.
اکنون رفتن و ماندن استیل آذین در مقایسه با آن چه رخ داده بی اهمیت شده. سوء ظن تاریخی فوتبال ایران آمیخته به احساس درماندگی شده. از نزدیک به نیم قرن پیش تاکنون در یک چنبره مانده‌ایم. از دوران ترکتازی علی اصغر محب تا عصر امپراطوری حسین هدایتی. با همان تردیدها. با همان تلخ اندیشی ها. با آن چه بر استیل آذین گذشت خود را بار دیگر در همان کوچه بن بست می یابیم. می دانیم راه حل فوتبال ایران، خروج از دایره فوتبال دولتی است، ولی بخش خصوصی حصار دور این فوتبال را بلندتر می یابد. رفیع تر و دسترسی ناپذیرتر.
سقوط استیل آذین به هر دلیل و با هر تعبیری سقوط فوتبال ایران هم هست. چنان که انحلال شاهین و دارایی شکاف های عمیق فوتبال ایران را عیان ساخت. چنان که بسته شدن هر پنجره ای که می خواست به سوی ورزش و فرهنگ گشوده شود غم انگیز بوده و نشانه بی تدبیری ما. همه ما.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.