کسانی که از حافظه ی سینمایی بهره ای دارند ، نام "سوسن تسلیمی" بازیگر توانا و بی رقیب سینما برای شان نامی آشنا
و دلنشین است و آنان که در هنر سینما و بازیگری تخصص دارند سوسن را بهترین بازیگر زن تاریخ سینمای ایران می نامند.
سوسن در بهمن ماه 1328 خورشیدی در "رشت" و در خانواده ای هنرمند به دنیا آمد. پدرش "خسرو تسلیمی مدیر تولید و
تهیه کننده در دهه ی چهل و همچنین بازیگر تئاتر ، و مادرش "منیره تسلیمی" بازیگر دهه ی سی تئاتر در رشت و تئاتر نوشین
و نیز سینما بود.
سوسن در مورد پدر و مادرش می گويد:
«پدر و مادرم هردو در آن زمان بازيگر تئاتر بودند ، تئاتر در گيلان ، به خصوص در "رشت" خيلی زودتر از جاهای ديگر ايران شروع
به کار کرد و در "رشت" زن ها خيلی زود رفتند روی صحنه.»
منيره تسليمی در اولين فيلم سينمايی خود به نام "مهتاب خونين" جايزه بهترين بازيگر سال را در نخستین جشنواره ی فيلم
ايران دريافت کرده بود ، جايزه ای که "سوسن" در پنج سالگی ، پس از فوت مادرش ، روی صحنه رفت و آن را دريافت کرد يک
گلدان نقره ای کنده کاری شده بود.
سوسن در سال 1348 دیپلم دبیرستان را در رشته ی "طبیعی" گرفت و در دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته شد.
در سال 1352 از دانشکده ی هنرهای زیبای در رشته ی تئاتر فارغ التحصیل شد در حالی که فعالیت تئاتری خود را از سال 1352
آغاز کرده بود و با گروه "بازيگران شهر" ، "تئاتر پياده" و تئاتر"چهار سو" همكاری می كرد.
فعالیت سینمایی خود را در سال 1357 با بازی در فیلم "چریکه تارا" ساخته ی "بهرام بیضایی" آغاز کرد. نقش آفرینی سوسن
تسلیمی در این فیلم مورد تقدیر جشنواره ی "سن سباستین" قرار گرفت.
در زمان فیلم برداری چریکه تارا در سال 1357 ، اعتراضهای اجتماعی در ایران به اوج رسیده بود. سوسن تسلیمی میگوید:
«بعد از انقلاب، سدی که در برابر ابراز اندیشهها وجود داشت برای مدت زمان کوتاهی برداشته شد. ولی آن شیرینی آزادی بیان
امید به عدالت اجتماعی پایدار نبود و خیلی سریع جای خود را به نگرانی داد و قوانین جدیدی وضع شد که آثار هنری آن دوره را
که سعی در مطرح کردن مسائل انسانی و اجتماعی داشتند زیر سوال برد.»
فیلم چریکه تارا پس از انقلاب به نمایش عمومی در نیامد.
در آن دوره، سوسن تسلیمی به عنوان بازیگر در استخدام تئاتر شهر بود. وی سال 1359 در پی اعتراض به سیاست فرهنگی
این مرکز، به اتهام "کمکاری" اخراج شد.
در همین دوران به تلویزیون راه یافت و در سال 1363 با بازی در مجموعه ی تلویزیونی "سربداران" ساخته "محمد علی نجفی"
توانایی خود را در بازیگری نشان داد.
سال 1361 در فیلم "مرگ یزدگرد" ساخته ی بهرام بیضایی بازی درخشانی را به نمایش گذاشت. این فیلم آسیابان و همسرش
را نشان می دهد که مظنون به قتل "یزدگرد" آخرین پادشان ساسانی هستند که مورد بازجویی های مداوم سران حکومت قرار
می گیرند.
در زمان فیلمبرداری "مرگ یزدگرد" در سال ۱۳۶۰، بحث اجباری شدن حجاب برای زنان مطرح شد. "سوسن تسلیمی" می گوید:
«ما فکر میکردیم میتوانیم زیر بار این تحمیل نرویم ولی فیلم توقیف شد. این فیلم فقط در سال ۱۳۶۰ در جشنواره نشان داده
شد بعد از آن، آقای بیضایی هر فیلم نامهای را که برای تصویب دادند، رد شد.»
فیلم بعدی سوسن تسلیمی "مادیان" بود ساخته ی "علی ژکان" در سال 1364.
"مادیان" با قصه ی واقع گرایانه ی خود به تمام آن چه فقر فرهنگی- اقتصادی بر زن تحمیل می کند ، می پردازد. بی سوادی
نداشتن استقلال مادی ، ازدواج اجباری آن هم در سن پایین ، نداشتن حق حضانت کودکان و ... به گمانم مادیان هنوز یکی
از بهترین و مهم ترین فیلم هایی است که در مورد سختی های زنده گی زنان ایرانی ساخته شده است. (1)
در سال 1364 در بحبوحه ی جنگ ایران و عراق ، "بهرام بیضایی" فیلم "باشو غریبه ی کوچک" را می سازد . این فیلم در ارتباط
با وقایع جنگ است و زنی از روستاهای گیلان را نشان می دهد که پسر بچه ای جنوبی و جنگ زده را که به شکلی تصادفی به
آن روستا می رسد ، در خانه اش پناه می دهد.
سوسن تسلیمی نقش اول این فیلم را بازی می کند و نقش آفرینی اش در این فیلم به واقع درخشان و چشمگیر است. بازی
فوق العاده و استثنایی او در این فیلم ، یکی از بهترین بازی های تاریخ سینمای ایران است.
فیلم"باشو غریبه ی کوچک"پنج سال در توقیف می ماند. سوسن در سال 1367 پس از جدایی از همسرش"داریوش فرهنگ"
به سوئد مهاجرت می کند. سرانجام باشو غریبه ی کوچک در سال 1369 زمانی که خانم تسلیمی در سوئد به سر می برد
اکران می شود.
آخرین فیلم سوسن تسلیمی "شاید وقتی دیگر" ساخته ی بهرام بیضایی بود که در این فیلم یکی از درخشان ترین بازی های
سینمای ایران را به نمایش گذاشت . سوسن در این فیلم در سه نقش بازی کرد.
"شاید وقتی دیگر" شاهد تلاش و جست و جوی زنی برای یافتن هویت و فردیت خود در جامعه ای به شدت بسته و مظنون است.
در این فیلم ، مرد آن قدر درگیر ذهنیت مردانه ی خویش است که تلاش و تنهایی کابوس گونه ی زن را رد جست و جوی هویت
نمی بیند. هراس او بیش از آن که هراس از دست دادن عشق همسر باشد، هراس از خدشه دار شدن و فرو ریختن دنیای مردانه
او ست. (2)
سوسن تسلیمی در دو نقش "تارا" و "زن آسیابان" به طور عمده خصلت های یک انسان کُلی را بروز می دهد که جنبه های
روانی و نمودهای بیرونی او کم تر ما به ازای اجتماعی دارد . یاختار اسطوره ای "چریکه تارا" و نمایشس "مرگ یزدگرد" که در
آن سبک و سیاق "بازی در بازی" تبعیت می شود ، نوع بازی سوسن تسلیمی را در این دو فیلم توجیه و تبیین می کند.
او در دو فیلم دیگرش با بهرام بیضایی به شیوه ی کم و بیش متفاوت تری عمل کرده است. در "باشو غریبه ی کوچک" بنا به
اقتضای داستان و ساختار فیلم ، از یک سو به ایفای نقش یک زن روستایی با مختصات و ویژه گی های فردی و از سوی دیگر
بنا به وجه نمادین و بخش های کابوس گونه ی فیلم، به ایفای نقشی فرا واقعی می پردازد که سنخیتی به بازی مشابه او در
فیلم "مادیان" در نقش یک زن روستایی شوهر مرده و زجر کشیده ندارد.
سوسن تسلیمی در آخرین فیلمش"شاید وقتی دیگر" ساخته ی بهرام بیضایی، در سه نقش "کیان"(که زنی روان پریش است)
"ویدا" (خواهر دو قلویش و زنی برون گرا) و مادرشان ( که حضوری بیش تر متعلق به تاریخ دارد) ظاهر می شود. تفکیک این سه
نقش از هم ، این امکان را برای سوسن فراهم می کند تا به ایفای نقش انسان های کُلی ، اسطوره ای ، تاریخی و نمایشی
بپردازد .
او در فیلم "طلسم" بازی خود را به شیوه ی فیلم های بهرام بیضایی ارایه داد و در فیلم مادیان با طراحی نقشی ملموس و قابل
قبول برای "رضوانه" شخصیتی متناسب با حس و حالا زن روستایی که در چنبره ی مناسبات خُرد کننده ی اجتماعی گرفتار است
خلق کرد.
خانم تسلیمی هیچگاه مورد تایید و تشویق سیاست گذاران امور سینمایی قرار نگرفت. بازی او در دو فیلم اولش به دلیل عدم
نمایش عمومی ، حتا از دید منتقدان حرفه ای نیز پنهان ماند و بعد از نمایش "مادیان" منتقدان بازی او را با عبارت های گرمی
ستودند.» (3)
سوسن در طول فعالیت سینمایی اش در ایران ، تنها در شش فیلم بازی کرد که چهار فیلم آن ، ساخته ی "بهرام بیضایی" بود.
این بازیگر بی نظیر، با همین شش فیلم به عنوان یکی از چند بازیگر توانای سینمای ایران شناخته شد و از دید بسیاری از دست
اندرکاران سینما ، او بهترین بازیگر زن تاریخ سینمای ایران است.
سوسن در سال 1367 به سوئد مهاجرت کرد و در سوئد نیز همچنان به فعالیت های هنری خود ادامه داد. از جمله چندین نمایش
نامه نوشت و بازی کرد. او با بازی تک نفره در نمایش "مده آ" مورد استقبال قرار گرفت و هم چنین در فيلم كوتاه "مرز" ساخته ی
"رضا پارسا" در سال 1994 و یک سریال تلویزیونی سوئدی نقش آفرینی کرد.
او در سوئد جوايزی نیز به عنوان بازيگر دريافت كرده است ، از جمله : جايزه برای بازی در نمايشی با نام "قربانی" ، سلستينا
(ريكس تياترين، 1995) و جايزه ی بهترين بازيگر سال از طرف آكادمی سوئد برای نمايش «مده آ» در سال 1999 . او هم چنين فيلم
«Husi Helvete» در سال 2001 را كارگردانی كرده است.
سوسن تسلیمی در مورد بازی اش در فیلم "مرز" ساخته ی رضا پارسا در گفت و گوی تلویزیونی خود با "فرح ربیعی" چنین گفت:
« من ایشان را طبیعتن نمی شناختم ، چون آن موقع ایشان سال آخر مدرسه ی کارگردانی فیلم را در دانمارک می گذراندند . از
من خواستند که توی این فیلم شرکت بکنم .، چون طبیعتن ایشان را نمی شناختم ، در ابتدا یک کمی تردید داشتم ، چون بعد
از فیلم هایی که در ایران کار کرده بودم، نمی خواستم هر پیشنهادی را بپذیرم، می خواستم که فیلمی را که کار می کنم در حد
کار های قبلی ام باشد .در تماس ها و دیدار با کارگردان متوجه شدم که فیلم به چه شکلی خواهد بود و کارگردان چه ایده هایی
دارد و در همان ارتباط اول بنظرم فیلم خوبی بود . این فیلم بسیار هم موفق شد.»
سوسن تسلیمی به عنوان بازیگری تحصیل کرده به این موضوع واقف بود که هدف تئاتر و سینما در نمایش دادن و بازگو کردن
عواطف، رابطه ها، اندیشه ها و حساسیت های گوناگون بشری و تحلیل واقعیت هاست ، اما هر دوی این هنرها در عمق دارای
زبان خاص خودشانندو در نحوه ی بیان متفاوت هستند.
*کارنامه ی تئاتر سوسن تسلیمی:
"ترس و نکبت" – "رایش سوم" ( کارگاه نمایش) ، سال 1352
"ایولف کوچولو " ، ( کارگاه نمایش) ، سال 1353
"عروسی خون" ، ( مولوی) ، سال 1354
"مرگ یزدگرد" ، ( تئاتر چهارسو) ، سال 1358
"دایره ی گچی قفقازی" ( تئاتر شهر) ، سال 1358
*کارنامه ی سینمایی:
بازیگری:
"طلسم" ، (داریوش فرهنگ) ، سال 1365
"مادیان" ، (علی ژکان) سال 1364
"مرگ یزدگرد" ، (بهرام بیضایی) ، سال 1360
"چریکه تارا" ، (بهرام بیضایی) ، سال 1357
"باشو غریبه ی کوچک" (بهرام بیضایی) ، سال 1365
"شاید وقتی دیگر" ، (بهرام بیضایی) ، سال 1366
نویسنده ی فیلم نامه:
"کفش های میرزانوروز" ، (محمد متوسلانی) ، 1364
کارهای تلویزیونی:
"حلقه ی جادو" ، برنامه ی کودک و نوجوان ، سال 1352
مجموعه ی تلویزیونی "سربداران" ، (محمد نجفی) ، سال 1362
ادامه ی مطلب در شماره ی آینده...
آنسه امیری - مجله اپیزود
پانزدهم تیرماه 1387 خورشیدی
منابع:
-------------------------------------------------------------------
ماهنامه ی سینمایی فیلم
کتاب سال سینمای ایران
فرهنگ جامع زنان بازیگر ایران
ماهنامه ی سینمایی فیلم ، گفت و گوها
فرهنگ فیلم های سینمای ایران ، جمال امید ، جلد دوم
دوهفته نامه گزارش فیلم
دانشنامه ی ویکی پدیا
سایت به نما
توضیحات :
------------------------------------------------------
1 و 2 - ناهید موسوی ، ماهنامه ی سینمایی فیلم ، بهمن ماه 1379
3- کتاب سال سینمای ایران ، 1380
«بخش دوم»
"بهرام بيضايی" کارگردان صاحب نام سینمای ایران ، در باره ی «سوسن تسلیمی» می گوید:
«قبل از آن که سوسن تسليمی دانشجوی من بشود، تئاتری با بازی او روی صحنه ديدم ، تنها چيزی که از آن تئاتر يادم مانده بود حضور سوسن تسليمی بود. چند دقيقه از بازی او يادم مانده بود و بس. همانجا با خودم فکر کردم چه قدر بازيگر با حضوری است.
باز هم قبل از آن که سر کلاس من بيايد نمايشی بازی می کرد به نام "با خشم به ياد آر " نقش کوتاهی هم داشت، اما باز هم تنها چيزی که از آن نمايش در خاطرم مانده بود دقايق کوتاه بازی او بود.
با او بسيار بدرفتاری شد. او را از تئاتر شهر اخراج کردند. نقش زن از سينما و تئاتر حذف شد و اين ها همه در زمانی رخ داد که او در آغاز شکوفايی دوران حرفه اش بود.»
"سيروس تسليمی" برادر سوسن که او نیز بازیگر موفقی است ، درباره خواهرش می گويد:
«سوسن اولين نمايش نامه اش را در سن يازده سالگی در دبستان "عدل امين" بازی کرد. در اين نمايش نامه او به نقش ابو مسلم خراسانی شمشيری به کمر بسته بود که از قدش بلندتر بود و روی صحنه سکندری می خورد. بعد در دبيرستان "حجت" اولين تئاتر جدی ترش را بازی کرد. نادرشاه افشار! او لباس مردانه پوشيد، ريش و سبيل گذاشت و نقش نادرشاه را بازی کرد .
اولين نمايش کامل و جدی که بازی کرد ، نمايشنامه "آرش کمانگير" بود که توسط يک معلم به نام آقای "بديعی" کارگردانی شده بود و در تالار فرهنگ به روی صحنه رفت.
سال بعد من و سوسن و مرضيه برومند در نمايشنامه ای بازی کرديم که در استان تهران رتبه نخست را پيدا کرد. سوسن همان سال به عنوان بهترين بازيگر تئاتر دانش آموزی کشور اولين جايزه اش را دريافت داشت.
سال 1348 هردو ديپلم گرفتيم. من ديپلم ادبی گرفتم و سوسن ديپلم طبيعی. و همان سال در کنکور دانشکده هنرهای زيبا رشته تئاتر دانشگاه تهران قبول و مشغول تحصيل شديم. سال اول دانشکده تئاتر بوديم که بازی سوسن در نمايشنامه "نگاهی از پل" اثر "آرتور ميلر" به کارگردانی آقای "حميد سمندريان" بسيار درخشيد و بعد بازی در نمايشنامه های مختلفی مثل باغ وحش شيشه ای (تنسی ويليامز) و شهر کوچک ما (تورنتون وايلدر) سوسن را به عنوان يک چهره استثنايی بازيگری در تئاتر های دانشجويی به همه معرفی کرد.
در گوتنبرگ نمايشنامه "مده آ" اثر ماندگار "اروپيد" را به تنهايی کارگردانی ، طراحی و بازی کرد. اجرای اين نمايشنامه همه ی چشم ها را خيره کرد. همه منتقدين از يک زن سی و چند ساله ايرانی و مهاجر گفتند که نمايشنامه بزرگ نويسنده يونانی را به تنهايی کارگردانی کرده و خود با عوض کردن ماسک نقش پرسوناژهای اين نمايش را بازی می کند.
تعجب آن ها اين بود که سوسن چه گونه توانست بدون لهجه خارجی و با زبان سليس سوئدی نقش های متعدد را ايفا کند. از آن روز صعود سوسن پله به پله آغاز گرديد. و بعد از طرف وزارت فرهنگ سوئد به عنوان يکی از پنج عضو هيات مديره ی " انستيتو فيلم سوئد" انتخاب شده و اداره تئاتر و سينمای سوئد را در دست گرفت.
از دیگر کارهای او کارگردانی و بازی يک سريال بزرگ تلويزيونی برای پخش در اروپا ، کارگردانی و نوشتن فیلم سینمایی "خانه در آتش" و تدريس در دانشگاه استکهلم، دريافت نشان افتخار شخصيت فرهنگی از وزارت فرهنگ سوئد ...
خانم تسلیمی در گفت و گویی با رادیو «زمانه» درباره هدفش از ساخت فیلم»خانه جهنمی» و این پرسش که چرا مسئله ی مردسالاری را در فیلم تان مطرح کردید؟ چنین گفت:
«برای اینکه مسئلهی فیلم مسئلهی خود من بود. من خودم زنم، و در جامعهای هم زنده گی کردهام که از کودکی در آن بزرگ شدهام و این جامعهای بوده که بر اساس موازین سنتی و پدرسالارانه وجود داشته است. من خودم در هر قدمی با این مسایل روبهرو بودم که چه جوری حق و حقوق من گرفته میشود، چه جوری نمیتوانم حرفم را بزنم، چه جوری نمیتوانم انتخاب خودم را بکنم و چه جوری تصمیمهای من مورد سوال قرار میگیرد.
همهی اینها بود تا وقتی که من به سوئد آمدم. در وهلهی اول، کار من بازیگری بود. سالها من در تئاتر، در سوئد بازی کردهام. سال 2002 من تصمیم گرفتم. مثل اینکه زمان برای من آماده بود. به سوئدی بیش تر مسلط بودم و جامعهی سوئد را هم دیده بودم. جامعهی ایران را با سوئد این دو فرهنگ را مقایسه کرده بودم. من باید راجع به فرهنگ سوئد شناخت کافی میداشتم که بتوانم این فیلم را بسازم. زمان آماده بود.
من سناریویش را نوشتم. بعد هم تهیهکننده پیدا کردم. البته ساده نبود، خیلی مشکل بود. واقعن دوندگی بسیار داشت که این فیلم ساخته شد. برای من مهم بود که این فیلم ساخته بشود. چون حرفهای دل من بود و فکر میکردم این درد مشترکی است که بسیاری از زنان ایرانی دارند ، یا مسایلی است که خانوادههای ایرانی درگیرش هستند. حالا شکلهای مختلف دارد. یک سری خانوادهها درگیر مسایل دیگری هستند. این مسایل برای من مهم بود که گفته بشود».
خانم تسلیمی در پاسخ به این پرسش که «آیا نقطه ی مرکزی فیلم تان همین مردسالاری بود؟» چنین پاسخ دادند:
«ببینید، خانواده همیشه مثل یک مینیاتور است از یک جامعهی بزرگ. یک ارگان خیلی کوچک است از یک جامعهی بزرگتر. این خانوادهای است که از یک سیستم دیگری میآید، از یک سیستم ارزشگذاریهای دیگری میآید و حالا با ارزشگذاریهای جدید روبهرو میشود.
سیستم قدیمی تشکل خانواده ، با خانوادهای که در جهان امروز به یک شکل دیگری کار میکند. بین سنّت و مدرنیته. جامعهای که براساس زمان حاضر و مدرنیت عمل میکند که تضاد این دو را میخواستم نشان بدهم«
خبرنگار می پرسد: آیا نخواستید برای اینکه این وضعیت مردسالاری، دستکم وقتی به یک جامعهی مدرن میآیند، از بین برود، راهی هم نشان بدهید؟
خانم تسلیمی پاسخ می دهند:
«من خودم نمیتوانم راه نشان بدهم. چون فکر میکنم هر کسی باید راهش را خودش پیدا بکند. با دیدن این فیلم چیز کوچکی اتفاق میافتد. میدانم همهی آدمهایی که از این سالن بیرون میروند، به فکر فرو می روند. شاید راههایی را خود آدمها پیدا کنند. چون من نه رهبر حزبم یا رهبر مذهبیام و یا رهبر دولتیام که بگویم و برنامه بدهم که اگر این راه را شما پی بگیرید، مشکل حل میشود. چون مشکلات اینجا مشکلات شخصی است.
وقتی فکر میکنند و به آن پی ببرند، میگویند خب آیا راهی هست؟ حالا این راه را هم امروز یا فردا پیدا نکنند، چون راه در رابطهها پیدا میشود، ولی حداقل بدانند که این راهش نیست«.
خبرنگار می پرسد:
«از آقایانی که سؤال میکردم، این استنباط را کردم که زیاد خوش شان نیامد که چهرهی خودشان را در فیلم دیدند. فکر میکنم شما خواستید اصلن یک آیینه را در مقابل جامعهی ایرانی قرار بدهید؟«
خانم تسلیمی می گویند:
«و بیش تر هم خوش شان نیامد. طبیعتن وقتی آیینه بگذاری، آدم رفتارهای خودش را میبیند. دوربین سینما کارش افشا کردن است. چه در کارهای خبری، چه در کارهای داستانی، کارش نشان دادن است. مثل همان آیینه گرفتن است که وقتی خودت را میبینی، خب دردناک است و هر آدمی که میبیند، خوشش نمیآید، دوست ندارد. یعنی حقایقی را به شکل حساس، مثل نقطه بگذارید روبهرویش، دردناک است.
این را هم برایتان بگویم، مرد خانوادهی من، آن مردیست که من خیلی به او سمپاتی دارم، این مرد را خیلی دوست دارم. ببینید مثلن فدیمه را پدرش کشت. من هرگز نمیگذاشتم این پدر به این کار دست بزند. تهدید میکرد، دنبال بچه میکرد. ولی هیچ وقت نمیزدش ، هیچ وقت. بیشتر در حد تهدید کردن است، ترساندن است.
یک کسی پیشنهاد کرد که چرا نگذاشتی او را بکشد. گفتم،: نه؛ اصلن ، چون این مرد این کار را نمیکند. من به این معتقدم. مرد این خانواده چون قدرتهایش را از دست داده، خودش در عذاب است. واقعن نمیخواهد این جوری باشد. وقتی میگوید من خانوادهام را دوست دارم، واقعن میگوید، از ته دل میگوید، فقط طریق ابرازش را نمیداند. چون به او نقشاش را دادهاند که اگر تو مردی، باید این جوری بگویی. اگر نکنی، مرد نیستی. یعنی هویت مردانهاش زیر سوال میرود. این است که دردناک است«
خبرنگار می پرسد:«خودتان هم عقیده دارید که فیلمتان کمی به سینمای نئورئالیسم ایتالیا نزدیک است؟»
خانم تسلیمی پاسخ می دهند:
«قبول دارم. چون من خودم سینمای نئورئالیسم را خیلی دوست دارم. یعنی شیفتهاش هستم، بارها و بارها هم میبینم. این را قبول دارم که نزدیک به آن است«.
خانم تسلیمی در باره ی "شایعات" گفتند:
«راستش گاهی خبرهایی درباره ی آدم میدهند که اگر بخواهد وقت روی آن بگذارد، باید تمام زندگی اش را برای تأیید یا تکذیب آن هدر بدهد. شما میدانید که چه شکلی است. شایعه میشود. خبر میرود. آدم کارهایی را که نکرده است، میگویند کرده. حرفهایی را که واقعن نزده میگویند زده.
اظهاراتی که من واقعن در جایی نکردهام، از قول من نقل قول میشود و متأسفانه بعضی از آن اظهارات که به اسم من قلمداد شده، اظهارات خوب و درستی نیست و من خیلی از شنیدن آنها متأسف میشوم و گاهگاهی هم اگر جایی مصاحبهای شده، تکذیب کردهام و گفتهام که این چیزها را من جایی نگفتهام و اگر هم از قول من جایی منتشر شده، به من هم نشان بدهید. و این باعث تأسف است. ولی خب، گاهی هم شایعات به این شکل است که وزیر فرهنگ شده و حداقل این یکی دیگر به آدم لطمه نمیزند.
اما واقعن نمیدانم این خبر از کجا در آمد که گفتند: «خانم تسلیمی گفته که من ایرانی نیستم. من اصلن خوشم نمیآید که با ایرانیها تماس داشته باشم!!!
من بسیار متأسف شدم و خُب، آدم بسیار عصبانی هم میشود. ببینید یک وقتی آدم یک حرفی میزند و پای آن هم میایستد و دلایل خودش را هم میگوید. ولی مسئله این جاست که این حرف اصلن از طرف من گفته نشده. چون من هر کاری میکنم، حتا کارهای سوئدی من نقشی از گذشته ی کار من در ایران را با خود دارد. چون تمام پیشینه ی کاری من از آن جاست. من آن جا بزرگ شدهام، کار را آن جا یاد گرفتم مدرسه و دانشگاه را آن جا رفتم، با اساتید آن جا کار کردم یعنی نمیشود جدا از آن جا بود. غیر از این، مگر میشود آدم ملیت خودش را انکار کند!؟ مگر میشود گفت که من ایرانی نیستم!؟
اصلن چنین چیزی امکان ندارد. حتا این جا در سوئد هم وقتی من کارهای سوئدی میکنم، مینویسند: بازیگر یا کارگردان ایرانی- سوئدی. هرجا که بوده به این اشاره شده و من هم خیلی خوش حال میشوم، چون آرزوی قلبی من است. یعنی هر ایرانی چه من باشم، چه هرکس دیگر، که با کار مثبت خود بتواند اثر مثبتی در سوئدیها بگذارد، برای همه ی ما خوب و خوشایند و باعث افتخار است. آن وقت من چه طور میتوانم بگویم: من ایرانی نیستم!؟
من نمیدانم کسانی که این خبرها را پخش میکنند چرا و با چه نیتی این کار را میکنند. خیلی باعث تأسف است. و دیگر این که چرا روبرو و در روی خودم نمیگویند و میروند پشت سر میگویند.
بههرحال، خیلی خیلی باعث تأسف من بود و سالها وقت مرا گرفت. هرجا که بود از من این سوال را میکردند که: شما این حرف را زدهاید یا نه؟. آدم مقداری از انرژی و نیرویش را از دست میدهد تا برای همه توضیح دهد که: نه! من چنین چیزی نگفتهام...»
با آرزوی موفقیت و افتخار آفرینی بیش از پیش برای خانم تسلیمی عزیز
آنسه امیری - مجله اپیزود
بیست و دوم تیرماه 1387 خورشیدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.