کاروان «امید» رفت از پیش...
اوّلین بار مهدی اخوان ثالث را در خانۀ احمد شاملو دیدم. تا زمانی که احمد شاملو مجلّۀ «بامشاد» را در می آورد (که صاحب امتیاز و مدیرش اسماعیل پوروالی بود)، با اینکه من با این مجلّه، یا در واقع با احمد شاملو، همکاری پیوسته داشتم، نمی دیدم که مهدی اخوان ثالث با احمد شاملو مراوده ای داشته باشد.
شاملو مدّتی بعد از ترک مجلّۀ «بامشاد» با دکتر طوسی حایری ازدواج کرد و با یاری مالی و معنوی این همسر، مجلّۀ «آشنا» را منتشر کرد و من رفیقانه با او در انتشار این مجلّه همکاری می کردم.آن زمان دوره ای بود که چند شاعر کوشنده و تجربه گر از نسل بعد از نیما یوشیج و گلچین گیلانی و پرویز ناتل خانلری و فریدون توللّی و هوشنگ ایرانی و ... با آگاهی از نوآوریهای اینها، در سیر پروردن سبکی در خور معنویت شعری خود بودند، و از این نسل به یاد می آورم احمد شاملو (ا. بامداد) ، نادر نادرپور، محمّد علی اسلامی ندوشن، ایرج علی آبادی (دریا)، سیاوش کسرایی (کولی)، هوشنگ ابتهاج (هـ . ا. سایه)، اسماعیل شاهرودی (آینده)، نصرت رحمانی، محمّد زهری، و مهدی اخوان ثالث (م. امید) را، که از او شعری در مجلّۀ «آشنا» چاپ شد.
مایه از شعر کلاسیک
هر یک از آنها به مرور زمان جهان بینی شعری و سبک و صدای خاصّ خود را یافت، و نیما یوشیج برای همۀ آنها، کم و بیش، در آیین شعر نو حرمت پیشوایی داشت. بودند بسیاری از گروندگان به آیین نیمایی که حتّی نمی دانستند چرا نمی توانند شعرهای نیما یوشیج را درست بخوانند و دلیلها و علّتهای ابهام کلامی او را دریابند. می گویم «ابهام کلامی»، زیرا که «مضمون» در شعرهای نیما یوشیج بسیار ساده بود و غالباً تکراری و هیچگونه ابهامی نداشت.
نظر پاک خطاپوش
مهدی اخوان ثالث در میان شاعران نسل خود تنها شاعری بود که این دلیلها و علّتها را دریافته بود، و دلیلها را «عطا» های نیما یوشیج خواند و علّتها را «لقا»ی او، امّا از «عطا»های او، بیش از آنچه خود نیما یوشیج می دانست، و بهتر از خود او بسیار سخن گفت و از «لقا»ی او نخواست چیزی بگوید، و اگر چیزکی هم گفت اشاره ای بود رندانه تا اهل سخن بدانند که او می داند، امّا نمی خواهد بگوید تا حرمت آیین نو نشکند، حال آنکه حقانیت جنبش نوگرایی در شعر چیزی نبود که برای پیشبرد آن نیازی به رعایت چنین آدابی باشد.مثلاً وقتی که مهدی اخوان ثالث از اینکه نیما یوشیج نتوانسته بود در شعر گفتن به سبک کلاسیک موفّقیت پیداکند، ابراز خرسندی می کرد و این عدم موفّقیت نیما یوشیج را سعادتی برای شعر فارسی به شیوۀ نو می دانست، خوب می دانست که دارد با نظر پاک خطا پوش بسیار عیبهای گفتنی را به قصد حفظ حرمت پیشوا ناگفته می گذارد.
مهدی اخوان ثالث می دانست که نیما یوشیج، چنانکه من در کتاب «نیما یوشیج و شعر کلاسیک فارسی» گفته ام (۱) «در زمان خود با سه حرکت در سنّت شکنی، شعر فارسی را به افتادن در مسیر شعر جهانی رهنمون شد:
حرکت اوّل «وحدت مضمونی»، چنانکه یک شعر، چه در حدّ «تو را من چشم در راهم»، کوتاه، و چه در حدّ «ناقوس»، بلند، به تمامی به گرد محور یک مضمون بگردد؛ و حرکت دوّم «کوتاهی و بلندی مصراعها به تناسب نیاز به کلام در بیان معنی» و حرکت سوّم «کاربرد آزاد قافیه در بند در هماهنگی موسیقی کلام با آوای معنی»، یا به عبارت دیگر منسوخ کردن ترتیب هندسی و ثابت قافیه در قالبهای ثابت.
حرمتی که اخوان ثالث برای نیما یوشیج قائل بود یا می خواست قائل بنماید، در حیطۀ مذهب می تواند روایی داشته باشد. با قاطعیت می توان گفت که چنین حرمتی در حیطۀ «نقد ادبی» روایی ندارد.
امّا حرمتی را که اخوان ثالث برای نیما یوشیج قائل بود یا می خواست قائل بنماید، در حیطۀ مذهب می تواند روایی داشته باشد. با قاطعیت می توان گفت که چنین حرمتی در حیطۀ «نقد ادبی» روایی ندارد.
امروز با وجود اینکه نام نیما یوشیج هزارها برابر نام مهدی اخوان ثالث بر زبانها می آید، مردم بیش از چند تایی از شعرهای نیمایوشیج یا پاره هایی کوتاه از بعضی از شعرهای او را نمی خوانند، چون شعر نیما یوشیج به علّتهای متعدّد، و چنانکه خود او خواسته بود، در به روی خواننده نمی گشاید تا مرموز و عمیق بنماید، و همین مردم همۀ شعرهای اخوان ثالث را می خوانند، زیرا که او بر خلاف نیما یوشیج ابتدا سخن منظوم گفتن را آموخته بود و خوب آموخته بود و استواری و رسایی و گیرایی و زیبایی سخن منظوم او، چه در قالبهای سنتی و چه در قالبهای نو، سعادتی برای شعر نو فارسی بوده است، و نیز مضمونهای او نسبت به مضمونهای نیما یوشیج پهنه ای وسیع تر دارد و جنبه های بیشتری از زندگی معنوی انسان را در بر می گیرد.
با این چند کلمه فقط خواستم که از مهدی اخوان ثالث یادی کرده باشم، و مناسب می دانم که شعری را که در همان دورۀ آشنایی او با احمد شاملو به او تقدیم کرده بودم، در اینجا بیاورم:
آوار
برای م. امید
سر فُرو بُرده میانِ شانه ها، پیداست
در سکوتِ کوچه ای تاریک،
پایِ یک دیوار،
سایه ای مبهوت از یک مرد.
پنچره بسته است،
هرچه با این کوچه و این خانه و این مرد، خاموش است،
مُرده وار و سرد؛
چشمِ ماتِ شیشه ها باز است،
امّا کور و بی احساس؛
نیست پیغامی؛
نیست حتّی یادبودی مانده از نامی،
در نگاه گنگشان بیدار.
سایۀ امّیدوارِ مرد
سر می افرازد،
چشم می دوزد به چشم پنجره، مشتاق،
گوییا اندیشه ای خاموش
با لبانش می خورد پیوند:
«پشتِ این دیوار،
پشتِ این تاریک رویِ روشنی آغوش،
پشتِ چشمِ خفتۀ این پنجره ی بیدار،
شاید هست،
آری، هست.»
مرزِ پندار است این دیوار،
پردۀ افسون پندار است؛
لحظه ای دیوار و آنگه لرزشی قهّار،
آه، آوار است.
[از کتاب «ساده و غمناک» ۱۳۴۱-۱۳۳۴]
۱- کتاب «رمزها و رازهای نیما یوشیج» که دفتر اوّل آن «نیما یوشیج و شعر کلاسیک فارسی» عنوان دارد، در ۵۷۸ صفحه در تهران برای چاپ و انتشار آماده شده است.
منبع:بی بی سی فارسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.