شاعران بزرگ و دوراهی سرنوشت
در سیستمهای سیاسی توتالیتر که ناسازگاری میان حکومت و مردم ژرفا وگستره فزایندهای دارد، نبرد پنهان و آشکار بین حکومت و مردم برای جذب و نگهداشت هنر و هنرمندان بزرگ افزونتر است. حکومتها به شاعر و هنرمند تأثیرگذار و توانا، مقام، قدرت و ثروت را پیشنهاد میکنند، و تودهها پیشباز از آثار آنان را. اگر شاعری محبوبیت و مقبولیت نداشته باشد، به درد حکومتها هم نمیخورد و اگر با ستمکاری حکومت رودررو نشود، شهرت ومحبوبیت نمییابد. «همدستی با توده»، شاعر و هنرمند را به حوزۀ تیراندازی حکومت میبرد و همراهی با حکومت یا سکوت در برابر نابکاریهای آن، شاعر را بیرون از اعتنای تودهها که اصلیترین مخاطبان او هستند قرار میدهد. در چنین جوامعی و با چنین صفآرائی سیاسی و فرهنگی آشکاری، شاعر بزرگ بر سر دوراهی سرنوشت اجتماعی و ادبی خود قرار میگیرد. تردید و تأخیر در گزینش راه، میتواند شاعر را در دهانۀ قیچی حکومت و مردم قرار دهد. چون در جوامعی که زیرشمشیر استبداد نفس نفس میزند، راه سوم یا صندلی سومی برای ابرشاعران و ابرهنرمندان وجود ندارد.
اگر احمد شاملو در دوران اخیر به حکومت اسلامی ایران چراغ سبز نشان میداد، میتوانست شاعری ثروتمند و با نفوذ در دستگاه حکومتی بشود. البته در چنان صورتی دیگر کسی از او با عنوان «شاعر ملی» نام نمیبرد. همکاری فرضی او با این حکومت تنها حکم تیرخلاص سیاسی و ادبی او به شقیقۀ خودش تلقی میشد و شاملو هوشمندتر از آن بود که نام و شهرت خود را که در دهههای آینده نیز در اذهان خواهد درخشید فدای مقام و ثروتی ناپایدار کند.
احمد شاملو شاعری نبود که به وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور خود بیاعتنا باشد. او در بنیانهای فکریاش به نسلی از شاعران و نویسندگان تعلق داشت که از نگاهی سکولار و مدرن بهرهمند بودند و این نگاه در اشعار ونوشتههاشان بازتابی آشکار داشت. شاملو به همان نسبت شاعر ضدخرافه و تحمیق هم بود. او و پرشمارانی از همنسلانش از پل ایدئولوژیهای آسمانی و زمینی گذشته بودند و بویژه در دوران کمال فکری و ادبیشان به مفاهیم دموکراسی، سکولاریسم، آزادی و مدرنیسم بسیار نزدیک شده و آشکار و نهان بیانگر و مبلغ چنین مفاهیمی بودند.
اجمد شاملو دوبار بر سر دوراهی قرار گرفت. یک بار در دوران پهلوی و یک بار در دوران حکومت اسلامی در ایران.
شاملو در بزنگاههای حساس سیاسی و اجتماعی تصمیمی درست گرفت. برغم لغزشها یا ناروشنائیهائی که قابل فهمند، او از روی باور و آگاهی، برآن شد که با مردم باشد، صدای شاعرانۀ آنان باشد، و در همان حال منتقدی شجاع نسبت به همان مردم باشد، هرجا که «مست و گنگ » بودند یا«به تظاهر تزویر» میکردند.
در افسانههای قدیم میشنیدیم که قهرمان:«بر سر دوراهی قرار گرفت. یکی راهی طولانی و راحت و دیگری راهی کوتاه و خطرناک»
اوضاع جهانی در قرن بیستم یک اوضاع استثنائی برای شاعران وهنرمندان و نویسندگان در سرتاسر جهان پدید آورده بود. خیزش جهانی در برابر حکومتهای توتالیتر در اغلب کشورهای جهان از سوئی، و سرکوب بیرحمانۀ مردم و اهل اندیشه و قلم از سوئی دیگر، همۀ شاعران و هنرمندان بزرگ جهان را بر سر همان دوراهی سرنوشتساز قرار داد. از مایاکوفسکی و ناظم حکمت گرفته تا نرودا و لورکا و هاینریش بل و پیکاسو و سولژنیستین و صدها نفر دیگر با گزینش راهی درست اما گاه بسیار تلخ و خونین سرنوشت خود و آثارشان را برای همیشه رقم زدند. شاملو در ابعاد ملی (و نه جهانی) یکی از هماندیشان و همراهان آنان بود.
منبع:بی بی سی فارسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.