۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

شاملو، به عنوان روزنامه‌نویس

شاملو، به عنوان روزنامه‌نویس

روی جلد کتاب جمعه، شماره پنجم
می توان گفت شغل اصلی احمد شاملو روزنامه نگاری بود. بیش تر عمر، شعر گفت و مدام هم می گفت و به شاعری در همه جهان شهره است و به حق دارای عنوان مشهورترین شاعر معاصر ایران، اما شغلش شاعری نبود و جز ده سال آخر عمر شغلش روزنامه نگاری بود چرا که به دوران او کس در ایران با شاعری زندگی نمی توانست.
شاملو نه فعال سیاسی بود، نه تمام وقت مترجم و سناریست و مصحح حافظ بود. روزنامه نگاری اولین و آخرین شغل او بود و شاعری جدی ترین دلمشغولی وی. در سی سال آخر عمر، این درست است که، دیگر نشریه ای اداره نکرد و هم این زمان بود که تالبف کتاب کوچه را به عنوان شغل واقعی و تمام وقت برگزیده و دهخداوار یک تنه [البته همراه همسر و همسفرش آیدا] این مجموعه را به جائی رساند.


بیش از بیست نشریه ای که شاملو از سال های پایانی جنگ جهانی دوم تا سی و پنج سال بعد منتشر کرد و یا از زمره بینان گذارانش بود، نشریاتی بودند با گرایش ادبی و فرهنگی، اما در آن میان در نشریات عمومی هم بخت آزمود. مهم ترین مشخصه نشریاتی که وی منتشر می کرد نوآوری در شکل و محتوای آن ها بود. ابتکارهائی که نشان علاقه اش به حرفه روزنامه نگاری و دلبستگی شدیدش به داشتن رسانه ای به دلخواه بود.
معیشت شاعران
یکی دو دهه است که بعضی شاعران در ایران، با شاعری معیشت می کنند، پیش از این از این خبرها نبود. معمولا شاعر از جیب پدر و ارث می خورد یا به فقر می گذراند اگر معلم نبود مثل آزاد، آتشی و نیستانی و اگر کارمند نبود مثل فریدون مشیری، سیاوش کسرائی و نادر نادرپور، حتی کمتری مثل بیژن ترقی و یا مدت کمی بیژن الهی کتابفروشی داشتند که دست کم به شاعری نزدیک باشد و یا مثل فروغ فرخ زاد و احمدرضا احمدی در مرکزی فرهنگی و هنری کار کنند که با شعر و کتاب و فیلم سرکار داشته باشند.
شاملو شاید تنها شاعری بود که اگر مشکلات کار و دخالت های سیاسی نبود می توانست در سال های پایان عمر با فروش کتاب هایش زندگی بگذراند اما نه دستگاه حکومت راحت وی را می خواست و نه ناشران و دیگران چنین مجالی برای او باقی گذاشتند.
روزگاری نجف دریابندری در مقدمه کتاب چنین کنند بزرگان از داروئی نوشته بود که شاملو به هر نشریه بیمار می خوراند شفا می یافت و به تیراژ می رسید و این همان داروئی بود که به هر نشریه دایر که می خوراند آن را به محاق تعطیل می برد.
زندان و آوارگی در آغاز زندگی اجتماعیش بر او غالب بود و در میانه سالی هم تا زمانی که چنان بلند آوازه شود که نزدیک بود نوبل ادبیات نصیبش شود، و تعداد کتاب هایش از پنجاه گذاشت، آرامشی درخور را در وطن خود به دست نیاورد. این زمانی بود که از اقامت در آمریکا چشم پوشید، خسته برگشت، و گفت من چراغم در این جا می سوزد.
این بی سامانی طولانی و خانه عوض کردن چندین باره، داستان ها و ترجمه ها و شعرهایش را پراکند و چه بسا از آثارش را از دسترسش چنان خارج کرد که تا زنده بود در حسرتش ماند. و از جمله نشریاتی که در آن ها نوشت یا اداره شان کرد.
اما مسلم است که احمد شاملو در میانه این همه زندگی، بیش از بیست نشریه را هم سردبیری کرد. از ادیب که هفته نامه ای بود و در سال 1325 سردبیرش شد تا کتاب جمعه که تنها نشریه ای بود که بعد از انقلاب در ایران منتشر کرد و بازگشت به رویای کتاب های هفته بود بعد از نزدیک بیست سال. از آتشبار نشریه جنجالی انجوی شیرازی که از هر سطرش فریاد انقلاب خواهی و انتقام جوئی و ضدیت با قدرت مرکزی بلند بود تا ایرانشهر که همزمان با انقلاب ایران در لندن سردبیری کرد.
شناسنامه کتاب جمعه، شماره اول
روزگاری نجف دریابندری در مقدمه کتاب چنین کنند بزرگان از داروئی نوشته بود که شاملو به هر نشریه بیمار می خوراند شفا می یافت و به تیراژ می رسید و این همان داروئی بود که به هر نشریه دایر که می خوراند آن را به محاق تعطیل می برد. و فورمول این دارو که هم شفا می داد و هم مرگ می آورد که یک شعر بلند از خودش، ترجمه عروسی خون لورکا و شاید هم نمایش حلوا برای زنده ها بود. [نقل به مضمون].
در پشت گفته نجف دریابندری واقعیتی نهفته است . این که شاملو روزنامه نگار با ذوقی بود که وقتی پا به بامشاد و خوشه گذاشت و حتی روزی که سردبیر کتاب هفته شد، سرنوشت این نشریات دگرگون شد.
علاوه بر سلیقه خاص و آوانگاردی که در انتخاب موضوع داشت، در ویراستاری هم به صنعت ایجاز تسلط داشت و از "اطناب ممل" دوری می کرد. با خوانندگان ارتباطی برقرار می کرد که به اصطلاح امروزی معتقد به بخش های اینتراکتیو بود. و از همه مهم تر نگاهش به گرافیک و شکل نشریه.
شاملو سلایق گرافیکی خود را ابتدا در جلد کتاب هایش نشان داد و حتی کاغذ چند چاپ کتاب های خود را توانست از میان کاغدهای کاهی چنان برگزیند که معمول نبود و جلوه کرد. اما تا زمانی که به کیهان رفت که امکانات مناسب داشت، آن همه ذوق را با وقت گذاشتن ها در هنگام صفحه بندی، در گراور سازی زانیج خواه گذراند.
کتاب جمعه کیهان فرصتی شد که کار را تمام کند و این زمانی بود که مرتضی ممیز هم دانش آموخته گرافیک از آلمان برگشته بود و چه سردبیری بهتر از احمد شاملو برای به میدان کشیدن غمزه های گرافیک. چنین بود که کتاب جمعه به سردبیری شاملو اولین نشریه به راستی شکیل و از نظر شکل و گرافیک علمی بود. ممیز خود از شاملو به عنوان اولین سردبیر هنرشناس و مشوق خود یاد می کرد.
روایت آیدا
صادق ترین کس درباره احمد شاملو آیداست، در عین حال کس به اندازه آیدا آشنای شاعر نیست. همین امسال که ده سال از درگذشت شاملو گذشته، آیدا سرکیسیان در گفتگوئی با روزنامه شرق تصویری از روزنامه نگاری شاملو داد.
لادن پارسی
آیدا سرکیسیان، نفر سمت چپ، بر سر مزار احمد شاملو
شاملو ارتباط نزديك و رویارو با مردم را دوست داشت. معتقد بود بهترين نوع ارتباطی كه می‌تواند با جامعه داشته باشد انتشار یک نشریه است. کارهای كتاب هفته یا كتاب جمعه و یا خوشه را در یک هفته آماده می کرد. اعتماد به نفس عجيبی داشت.
همكاری شاملو با مجلات از 17 سالگي شروع ‌شد زمانی كه از زندان روس‌ها بعد از 24 ماه آزاد گشت. آتشبار، كبوتر صلح، مصلحت، پايگاه آزادی نشرياتی بود كه شاملو برای آنها می نوشت. تا آرام آرام سعی كرد خود يك مجله منتشر كند با هزینه و همت خود و یا دوستی، يكی دو شماره مجله با فرهنگ فرهی و عبدالله ناظر از آن دوران یادگار است. بعد از آشنايی‌اش با نيما تلاش کرد شعرهای نيما را چاپ كند، در مقابل کسانی که شعر نو و نيما را جدی نمی‌گیرند و بی‌ارزش می‌دانستند ایستاده بود و تلاش می کرد حتا اگر شده مجله‌ای يك شماره شود اما با یک شعر از نيما.
در بخش دیگری از این مصاحبه آیدا تعریف کرده است که سرانجام خانم اشرف الملوك اسلامی، مادر فرزندان او که معلم بود و خواهرش در وزارت فرهنگ فعال براي شاملو امتياز يك مجله گرفت که دو سه شماره آن در قطع كوچك منتشر شد. زمانی هم كه با خانم طوسی حائری آشنا شد، به نام خواهر خانم حائری امتياز مجله می‌گيرند و [باز چند شماره ای منتشر می شود] در این میان یک چند نیز سردبیری بامشاد و آشنا را به عهده گرفت. دو مجله كه در سالهای میانه دهه سی مجلات پرباری به شمار می‌رفتند.
ناقلا بود؛ نمی‌گفت كيست. حتا نمی‌گفت سردبير كتاب هفته است
آیدا خود شاملو را زمانی شناخت که در کتاب هفته سردبیر بود. چنان که گفته است " از علاقه‌مندان كتاب هفته بودم و آن را می‌خواندم. بعد از آشنایی‌مان كتاب باغ آيينه را به من داد و گفت بخوان، روی كتاب هم نوشته بود ا. بامداد. كتاب را بردم و خواندم . گفتم :کتاب خودته. گفت: نه ! این کتاب ا. بامداد است. ناقلا بود نمی‌گفت كيست. حتا نمی‌گفت سردبير كتاب هفته است".
نویسنده این سطور نیز در سال های چهل با شاملو در موقعی که سردبیر خوشه بود آشنا شد. نوشته ها و شعرهائی که ویراستاری می کرد، دقت و وسواسی که در تصحیح داشت آموزنده بود.
در آن زمان که نه اینترنتی بود و نه حتی کتابخانه دایر و مجهزی در دسترس، یافتن عکس مناسبت از نخبگان جهانی کاری شاق بود. اولین و دومین احضار به ساواک برای این نویسنده زمانی بود که به خواست شاملو برای یافتن عکس ایلیا النبورگ نویسنده و روزنامه نگار روس [که همان زمان در گذشته بود] به بخش فرهنگی سفارت شوروی رفت. و چندی بعد دوباره وقتی نیاز به تصویری از پاسترناک داشت همین راه طی شد و باز در همان ساواک سر در آوردیم. اما برایش مهم نبود. مهم این که باید نشریه ای که منتشر می کرد بهترین باشد.
کسانی که در سال های دهه شصت نشریاتی مانند آدینه و تکاپو را منتشر می کردند به یاد دارند که باز نگاه نقدانه وی، همراه وسوسه روزنامه نگاری موجب می شد که آنان را رهنمائی کند، سوژه بدهد و نقد کند.
از همین روست که می گویم شغل اصلی اش روزنامه نگاری بود گرچه بلند آوازه ترین شاعر ایرانی شد.

منبع: بی بی سی فارسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.