۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

پیشه بدفرجام صدارت و سرنوشت یگانه بختیار


جمشید برزگر
رئيس رادیو و وبسایت بخش فارسی بی‌بی‌سی
وزارت و صدارت در ایران، پیشه ای بدفرجام بوده است. از حسنک وزیر و خاندان برمک و خواجه نظام الملک گرفته تا قائم مقام فراهانی و امیرکبیر، وزیرانی که مایه قوام و دوام مُلک و مَلِک خوانده می شده اند، سرآخر جان در این کار نهاده اند.

حتی پس از صدور فرمانی که درست ۱۰۵ سال پیش به نام مشروطه صادر شد و براساس آن قرار شد شاه به سلطنت بسنده کند و حکومت را به صدر اعظم (عنوانی که ابتدا رئیس الوزرا و سپس نخست وزیر خوانده شد)، واگذارد هم این بدفرجامی گریبان نخست وزیران را رها نکرد.
اولین نخست وزیر مشروطیت، میرزا نصرالله خان مشیرالدوله گفته می شود به مرگی مشکوک درگذشت. دو هفته پیش از مرگ او، سومین نخست وزیر دوران مشروطه که پیشتر نیز سال ها بر مسند صدر اعظمی نشسته بود، علی اصغر خان امین السلطان، ترور شده بود.
از مجموع ۴۴ سیاستمداری که از هنگام صدور فرمان مشروطیت تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، برای یک یا چند بار ردای صدارت بر تن کردند، جدا از برکناری ها و تبعیدهای مکرر، علاوه بر مشیرالدوله و امین السلطان، پنج نفر دیگر ترور و یا اعدام شدند: عبدالحسین هژیر، حاجی علی رزم آرا، حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا و شاپور بختیار.
اما این سنت را گویی سر باز ایستادن نبود تا در بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی، پست نخست وزیری به کلی حذف شد. در دوران جمهوری اسلامی، از مجموع پنج نخست وزیر، محمد جواد باهنر و محمد علی رجایی ترور شدند و میرحسین موسوی آخرین نخست وزیر ایران، که پس از بیست سال به عرصه سیاست بازگشته بود، اکنون در حصر و بازداشت خانگی به سر می برد.
در این میان اما، سرنوشت شاپور بختیار از جهات متعددی یگانه و متفاوت بوده است. پدر بزرگ مادریش دو دوره، نخست وزیر احمد شاه، آخرین شاه سلسله قاجار بود؛ پدرش محمد رضا خان سردار فاتح به دست رضا شاه کشته شد و خودش آخرین نخست وزیر محمد رضا شاه گردید.
دو پسر، در بزنگاهی تاریخی به هم رسیده بودند. پس از نزدیک به سی سال مخالفت و رویارویی، در ۱۶ دی ماه سال ۱۳۵۷، شاپور بختیار رسما نخست وزیر پادشاهی شد که به دوران سلطنتش، پنح سال و هشت ماه را در زندان گذرانده بود.

عبدالحسین هژیر، حاجی علی رزم آرا، حسنعلی منصور و شاپور بختیار از زمره نخست‌وزیرانی هستند که ترور شدند
هم به سبب این سابقه، هم برای آنچه در هنگام نخست وزیری گفت و کرد و هم به دلیل فعالیت هایش در مخالفت با جمهوری اسلامی و سرآخر به خاطر نحوه کشته شدنش و آنچه به پرونده ترورش مربوط می شود، شاپور بختیار وضعیتی متفاوت یافته است.
اگر او در آخرین تلاش ها برای مهار امواج انقلاب، سمت نخست وزیری را نمی پذیرفت یا در دوران نخست وزیری خود، موضعی متفاوت در قبال انقلاب، ماهیت و رهبر آن، آیت الله خمینی می گرفت، شاید در روایت تاریخ، عنوانی فراتر از آخرین نخست وزیر پادشاهی مشروطه نصیبش نمی شد.
شاپور بختیار تا پیش از پذیرش نخست وزیری، جزو چهره های شاخص جبهه ملی و پیروان دکتر محمد مصدق بود و به رغم برخی تردیدها و پرسش ها که در باره روابط و مناسباتش مطرح شده، در میان مخالفان و منتقدان شاه محترم شمرده می شد؛ جایگاهی که سالی پیش از انقلاب، با ارسال نامه سرگشاده انتقادآمیزی به شاه تثبیت شده بود. آن نامه را او، کریم سنجابی و داریوش فروهر امضا کرده بودند.
خودداری غلامحسین صدیقی و کریم سنجابی از پذیرش سمت نخست وزیری و شتاب گرفتن زوال سلطنت شاه، کار را بر نخست وزیری شاپور بختیار سخت کرد تا آنجا که پذیرش آن، هزینه سنگین اخراج از جبهه ملی، بزرگ ترین پشتوانه زندگی سیاسی اش را در پی داشت.
با این همه، او با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه دکتر مصدق و سوگند یاد کردن بر مزار او در مقام نخست وزیر، دست کم در همان دوران شاه از رهبر ملی گرایان ایران اعاده حیثیت کرد؛ امری که حتی پس از سقوط شاه نیز امکان تحقق نیافت.
آنچه اما شاپور بختیار را به نوعی در متن مباحثات سیاسی امروز ایران همچنان نگه داشته و یا دست کم او را همچون بسیاری از همتایانش به طور کامل به حاشیه نرانده، نه تنها بر نخست وزیری او، که بر دو پایه دیگر استوار شده است: اول، دیدگاه هایش در باره ماهیت نظام سیاسی که قرار بود جایگزین نظام پادشاهی شود و به طور کلی رابطه دین و قدرت؛ و دوم؛ ترورش ۱۳ سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ و فراز و فرودهای پرونده این ترور که از جمله سال گذشته با آزادی علی وکیلی راد، یکی از محکومان قتل او، دیگر بار ورق خورد.
او حدود سی سال پیش از آنکه به نخست وزیری برسد و خود را ناگزیر ببیند که در باره خطر روی کار آمدن حکومتی دینی و به تعبیر خودش،"دیکتاتوری نعلین" هشدار دهد، رساله دکترایش را در باره رابطه دین و قدرت نوشته بود.
به همین دلیل است که به سختی می توان این فرضیه را رد کرد که او در سال ۱۳۵۷، صرفا بر بنیان جاه طلبی سیاسی، باور به جدایی دین از قدرت را فراموش کرده بوده یا این باورها، مبنایی برای عمل سیاسی او نبوده است؛ چه در پذیرش مقام نخست وزیری نظامی که امید چندانی به بقایش نمی رفت و چه در عملکرد و موضع گیری هایش در قبال جریانی که دستیابی اش به قدرت تقریبا محتوم به نظر می رسید.
آیا او نوشدارویی پس از مرگ سهراب بود و علاجی دیرهنگام برای مداوای نظامی که آخرین نفس هایش را می کشید و یا سخنانش، بی هنگام قلمداد شد در بحبوحه انقلابی که قصد اولیه و غیرقابل مماشاتش براندازی و سرنگونی بود؟

شاپور بختیار با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه دکتر مصدق و سوگند یاد کردن بر مزار او در مقام نخست وزیر، دست کم در همان دوران شاه از رهبر ملی گرایان ایران اعاده حیثیت کرد
اما همراهان اندک او در آن روزگار، شگفتی را وقتی دیدند که بر خلاف انتظاری که البته بعدها پررنگ شد، نه تنها طبقه متوسط به عنوان اصلی ترین پشتیبان احتمالی ایده های او در مورد رابطه دین و قدرت، دموکراسی، قانون و دستاوردهای مشروطیت، بلکه نیروهای سیاسی غیرمذهبی و جریان های روشنفکری نیز از او حمایت نکردند، بلکه برعکس، یکسره به مخالفانی پیوستند که خواسته و آرمانشان برقراری نظامی اسلامی بود.
این معادله البته در سال های بعد، تا حدود زیادی به سود شاپور بختیار تغییر کرده است؛ به ویژه آنکه بسیاری از منتقدان جمهوری اسلامی یا به این باور رسیده اند که پیش بینی های آقای بختیار تحقق پیدا کرده، یا دست کم با او بر سر اصل جدایی دین از قدرت هم رای شده اند.
همین نکته، تا حد فراوانی جای شاپور بختیار در میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی را هم مشخص می کند؛ به یک معنا، در زمانی که جدایی دین از قدرت، دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر دست کم در گفتار به عنوان فصل مشترک بخش عمده ای از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی جلوه می کند، به دیدگاه ها و هشدارهای او، بیش و پیش از اقدامات عملی یا سازمان سیاسی و نیز خطاها و اشتباهاتش توجه می شود.
ترور شاپور بختیار در سن ۷۷ سالگی، نقطه پایانی بر آن اقدامات عملی بود که از سوی طیفی از منتقدانش با اما و اگرهای زیادی همراه بوده است؛ اما در عین حال، این ترور و مباحث مربوط به آن، آیا خود زمینه ای را فراهم نکرد که او همچنان در روایت تاریخ جایی داشته باشد؟
در مجموعه ای که در پیش رو دارید و در روزهای آینده به مطالب آن افزوده خواهد شد، به همین مباحث از دیدگاه های مختلف پرداخته شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.