وقتی مخالفان مصدق دیدند که ارتش آشکارا از او حمایت میکند،بر آن شدند تا فرمان شاه دایر بر عزل مصدق را از طریق انداختن پارازیت به روی رادیو تهران و پخش پیام سرلشگر زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید،به اطلاع مردم برسانند.هنگامی که این کار انجام میگرفت،چند دسته از افراد پادگان تهران،به سوی مرکز شهر اعزام شدند تا تظاهرکنندگان را متفرق کرده و نظم و آرامش را،به هر قیمتی که باشد،حفظ کنند.این دسته های نظامی که مجهز به تانک و زره پوش بودند،هنگام نزدیک شدن به میدان بهارستان،به تدریج تظاهرات طرفداری از شاه را آغاز کردند.دو تظاهرات کوچک توسط طرفداران شاه،که از کشتی گیران باستانی(زورخانه) و وزنه برداران و دسته های ورزشی جنوب تهران تشکیل میشد با نیروهای انتظامی رو به رو شدند اما برخوردی پیش نیامد.افسران فرمانده نیروهای انتظامی به روسای خود گزارش کردند که تظاهرکنندگان فقط از شاه حمایت میکنند و پراکنده کردن آنها در این مرحله،ممکن است تاثیر ناگواری در روحیه سربازان باقی گذارد.
سرتیپ ریاحی موضوع را به دکتر مصدق اطلاع و هشدار داد که نمیتوان به واحدهای ارتشی در اجرای دستورات نظامی ،زیاد اطمینان داشت چراکه در مرکز شهر عده زیادی به هواداری از شاه برخاسته و تعداد آنان،لحظه به لحظه رو به افزایش است،به طوری که ارتش قادر به کنترل اوضاع نیست.علاوه بر این معلوم شد که تعدادی از افسران مسول دفاع از رادیو تهران،همراه با افراد گروهانهای خود به مخالفان مصدق پیوسته اند و آماده حمله به مصدق شده اند.در این هنگام جمعیت مرکب از نظامیان و غیر نظامیان طرفدار شاه به ساختمان شهربانی و ستاد ارتش نزدیک میشدند.نماینده سرلشگر زاهدی با رئیس ستاد ارتش تماس گرفت و از او درخواست کرد که یا در برکناری مصدق به آنها کمک کند یا مسولیت خونریزی را بپذیرد.رئیس ستاد ارتش،این پیام را به مصدق رساند که در آن وقت در خانه خود واقع در خیابان کاخ(شماره101)بود و طرفداران شاه آن را محاصره کرده بودند.
هیاتی که از جانب حزب توده با مصدق تماس گرفت،نتوانست موافقت او را برای پخش اسلحه میان توده ای ها و جبهه ملی های تندرو جلب کند.گزارش شده است که مصدق به نمایندگان حزب توده و تنی چند از یاران وفادار خود گفته بود که:ترجیح میدهد طرفداران شاه اورا زجرکش کنند اما خطر یک جنگ داخلی را نپذیرد.مصدق به جای این کار،فرمانده گارد محافظ خود را احضار کرد و از او خواست که از خانه و جان وی دفاع نماید اما تاکید کرد کهبه خاطر جلوگیری از بروز جنگ داخلی به هیچ طریقی به روی واحدهای ارتشی تیراندازی نکند.
در این میان سرتیپ ریاحی که ستاد ارتش را در محاصره واحدهای پادگان تهران میدید و شاهد نبرد مختصر تظاهرکنندگان با افراد شهربانی در جلوی ساختمان آن بود،به فکر افناد که میان مصدق و سرلشگر زاهدی میانجیگری کند.به این ترتیب که به دکتر مصدق پیشنهاد کرد چنانچه تسلیم شود و به گارد محافظش دستور دهد که اسلحه خود را به زمین بگذارند،ترتیب پرواز مصدق را از تهران خواهد داد.
در حالی که این اقدامات در جریان بود،گروهی از طرفداران شاه به خانه مصدق یورش بردند.تیراندازی آغاز شد و نزدیک به 50نفر کشته شدند.این موضوع بر خشم مخالفان مصدق افزود و حل مسالمت آمیز موضوع را نا ممکن ساخت.وقتی خبر کشته شدن50نفر از تظاهرکنندگان پخش شد،سایر مخالفان مصدق هم دسته ای تشکیل داده و زیر حمایت واحدهای زرهی،به سمت خانه مصدق حرکت کردند.پیش از اینکه واحدهای زرهی مبادرت به توپ بستن خانه مصدق بنمایند،یک تماس در آخرین دقیقه میان مصدق و یک سرهنگ ارتش،که نماینده مخالفان بود،گرفته شد.اما این تماس نیز نتیجه ای نداشت.سرهنگ یاد شده،پس از ملاقات با مصدق گفت:«...پیرمرد از خانه اش بیرون نمی آید و ادعا میکند که هنوز نخست وزیر قانونی و رئیس دولت است و از تهدیدات یک مشت اراذل و اوباش،واهمه ای ندارد...»
نظامیان طرفدار شاه با نصب تفنگ های ضد تانک در خیابان کاخ،به سوی در خانه و دیوار آجری منزل مصدق تیراندازی کردند،در حالی که در همان زمان،رگبارهای مسلسل خود را به کار انداختند که موجب ترس و وحشت همسایگان مصدق شد.اما محافظان خانه مصدق سرسختانه دفاع کردند،به طوری که وقتی درو دیوار خانه بر اثر ضربات توپخانه شکسته شد و در هم ریخت و تانکها وارد خانه مصدق شدند،به مقاومت خود پایان دادند.
در این ضمن،در داخل خانه مصدق،چند تن از یاران نزدیک او،سرانجام توانستند مصدق را راضی کنند که با استفاده از نردبان،به خانه مجار برود.درست چند دقیقه بعد که طرفداران شاه که مسلح به چماغ و خنجر و چاقو و سایر سلاح ها بودند،وارد ساختمان شدند.چون مصدق و یاران او را نیافتند،به غارت خانه پرداختند،از اثاثیه منزل گرفته تا لوازم دبیرخانه نخست وزیر و چند صندوق نسوز حاوی اسناد مهمی درباره روابط ایران و انگلیس و سایر مدارک محرمانه.
در حالی که طرفداران شاه سرگرم چپاول خانه مصدق از تشک و قالی گرفته تا پرونده های دولتی بودند سرلشگر زاهدی به باشگاه افسران رفت و در آنجا بود که دستور بازداشت سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش و برخی از افسران عالی رتبه دیگر را داد که مسولیت حکومت نظانی تهران و محافظت از خانه مصدق را به عهده داشتند.
خبر تصرف خانه مصدق از رادیو پخش شد.سرلشگر زاهدی وعده داد که بی درنگ ترتیب بازگشت شاه را به ایران بدهد.منع عبور و مرور در پایتخت اعلام شد و فرماندهان جدیدی برای مقامات بالای شهربانی و ارتش تعیین شدند.به آنها دستور اکید داده شده بود که تظاهرات طرفداری از مصدق را،به هر قیمتی که باشد،در هم بشکنند.هنگامی که شب فرا رسید،شهر زیر سلطه افراد مخالف مصدق و واحدهای ارتشی هوادار شاه،قرار داشت.
بامداد روز بعد،مصدق و همکارانش،از جمله دکتر صدیقی و دکتر شایگان و چند وزیر کابینه،با شهربانی تماس گرفتند تا ترتیب تسلیم خود را بدهند.دکتر فاطمی و برخی تندروهای جبهه ملی،در گوشه ای پنهان شدند،خصوصا دکتر فاطمی که شدیدا به شاه توهین کرده بود و از سرنوشت خود بیم داشت.
به این ترتیب،آخرین صحنه نمایش28ماهه حکومت مصدق به سر رسید و پرده افتاد.بار دیگر خیانتکاران و قدرت طلبان داخلی با کمک استعمارگران در به ثمر رسیدن میوه آزادی ملتی سنگ اندازی کردند و سرنوشت ملت ایران تغییر کرد.ملتی که می توانست به سمت بالندگی و استقلال پیش رود به سمت سیاهروزی پیشرفت و سایه سنگینه چنین کودتایی تا امروز بر سرنوشت تک تک ایرانیان پابرجاست .
برگرفته از:"ایران در دوران مصدق" نوشته:پرفسور سپهر ذبیح
سرتیپ ریاحی موضوع را به دکتر مصدق اطلاع و هشدار داد که نمیتوان به واحدهای ارتشی در اجرای دستورات نظامی ،زیاد اطمینان داشت چراکه در مرکز شهر عده زیادی به هواداری از شاه برخاسته و تعداد آنان،لحظه به لحظه رو به افزایش است،به طوری که ارتش قادر به کنترل اوضاع نیست.علاوه بر این معلوم شد که تعدادی از افسران مسول دفاع از رادیو تهران،همراه با افراد گروهانهای خود به مخالفان مصدق پیوسته اند و آماده حمله به مصدق شده اند.در این هنگام جمعیت مرکب از نظامیان و غیر نظامیان طرفدار شاه به ساختمان شهربانی و ستاد ارتش نزدیک میشدند.نماینده سرلشگر زاهدی با رئیس ستاد ارتش تماس گرفت و از او درخواست کرد که یا در برکناری مصدق به آنها کمک کند یا مسولیت خونریزی را بپذیرد.رئیس ستاد ارتش،این پیام را به مصدق رساند که در آن وقت در خانه خود واقع در خیابان کاخ(شماره101)بود و طرفداران شاه آن را محاصره کرده بودند.
هیاتی که از جانب حزب توده با مصدق تماس گرفت،نتوانست موافقت او را برای پخش اسلحه میان توده ای ها و جبهه ملی های تندرو جلب کند.گزارش شده است که مصدق به نمایندگان حزب توده و تنی چند از یاران وفادار خود گفته بود که:ترجیح میدهد طرفداران شاه اورا زجرکش کنند اما خطر یک جنگ داخلی را نپذیرد.مصدق به جای این کار،فرمانده گارد محافظ خود را احضار کرد و از او خواست که از خانه و جان وی دفاع نماید اما تاکید کرد کهبه خاطر جلوگیری از بروز جنگ داخلی به هیچ طریقی به روی واحدهای ارتشی تیراندازی نکند.
در این میان سرتیپ ریاحی که ستاد ارتش را در محاصره واحدهای پادگان تهران میدید و شاهد نبرد مختصر تظاهرکنندگان با افراد شهربانی در جلوی ساختمان آن بود،به فکر افناد که میان مصدق و سرلشگر زاهدی میانجیگری کند.به این ترتیب که به دکتر مصدق پیشنهاد کرد چنانچه تسلیم شود و به گارد محافظش دستور دهد که اسلحه خود را به زمین بگذارند،ترتیب پرواز مصدق را از تهران خواهد داد.
در حالی که این اقدامات در جریان بود،گروهی از طرفداران شاه به خانه مصدق یورش بردند.تیراندازی آغاز شد و نزدیک به 50نفر کشته شدند.این موضوع بر خشم مخالفان مصدق افزود و حل مسالمت آمیز موضوع را نا ممکن ساخت.وقتی خبر کشته شدن50نفر از تظاهرکنندگان پخش شد،سایر مخالفان مصدق هم دسته ای تشکیل داده و زیر حمایت واحدهای زرهی،به سمت خانه مصدق حرکت کردند.پیش از اینکه واحدهای زرهی مبادرت به توپ بستن خانه مصدق بنمایند،یک تماس در آخرین دقیقه میان مصدق و یک سرهنگ ارتش،که نماینده مخالفان بود،گرفته شد.اما این تماس نیز نتیجه ای نداشت.سرهنگ یاد شده،پس از ملاقات با مصدق گفت:«...پیرمرد از خانه اش بیرون نمی آید و ادعا میکند که هنوز نخست وزیر قانونی و رئیس دولت است و از تهدیدات یک مشت اراذل و اوباش،واهمه ای ندارد...»
نظامیان طرفدار شاه با نصب تفنگ های ضد تانک در خیابان کاخ،به سوی در خانه و دیوار آجری منزل مصدق تیراندازی کردند،در حالی که در همان زمان،رگبارهای مسلسل خود را به کار انداختند که موجب ترس و وحشت همسایگان مصدق شد.اما محافظان خانه مصدق سرسختانه دفاع کردند،به طوری که وقتی درو دیوار خانه بر اثر ضربات توپخانه شکسته شد و در هم ریخت و تانکها وارد خانه مصدق شدند،به مقاومت خود پایان دادند.
در این ضمن،در داخل خانه مصدق،چند تن از یاران نزدیک او،سرانجام توانستند مصدق را راضی کنند که با استفاده از نردبان،به خانه مجار برود.درست چند دقیقه بعد که طرفداران شاه که مسلح به چماغ و خنجر و چاقو و سایر سلاح ها بودند،وارد ساختمان شدند.چون مصدق و یاران او را نیافتند،به غارت خانه پرداختند،از اثاثیه منزل گرفته تا لوازم دبیرخانه نخست وزیر و چند صندوق نسوز حاوی اسناد مهمی درباره روابط ایران و انگلیس و سایر مدارک محرمانه.
در حالی که طرفداران شاه سرگرم چپاول خانه مصدق از تشک و قالی گرفته تا پرونده های دولتی بودند سرلشگر زاهدی به باشگاه افسران رفت و در آنجا بود که دستور بازداشت سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش و برخی از افسران عالی رتبه دیگر را داد که مسولیت حکومت نظانی تهران و محافظت از خانه مصدق را به عهده داشتند.
خبر تصرف خانه مصدق از رادیو پخش شد.سرلشگر زاهدی وعده داد که بی درنگ ترتیب بازگشت شاه را به ایران بدهد.منع عبور و مرور در پایتخت اعلام شد و فرماندهان جدیدی برای مقامات بالای شهربانی و ارتش تعیین شدند.به آنها دستور اکید داده شده بود که تظاهرات طرفداری از مصدق را،به هر قیمتی که باشد،در هم بشکنند.هنگامی که شب فرا رسید،شهر زیر سلطه افراد مخالف مصدق و واحدهای ارتشی هوادار شاه،قرار داشت.
بامداد روز بعد،مصدق و همکارانش،از جمله دکتر صدیقی و دکتر شایگان و چند وزیر کابینه،با شهربانی تماس گرفتند تا ترتیب تسلیم خود را بدهند.دکتر فاطمی و برخی تندروهای جبهه ملی،در گوشه ای پنهان شدند،خصوصا دکتر فاطمی که شدیدا به شاه توهین کرده بود و از سرنوشت خود بیم داشت.
به این ترتیب،آخرین صحنه نمایش28ماهه حکومت مصدق به سر رسید و پرده افتاد.بار دیگر خیانتکاران و قدرت طلبان داخلی با کمک استعمارگران در به ثمر رسیدن میوه آزادی ملتی سنگ اندازی کردند و سرنوشت ملت ایران تغییر کرد.ملتی که می توانست به سمت بالندگی و استقلال پیش رود به سمت سیاهروزی پیشرفت و سایه سنگینه چنین کودتایی تا امروز بر سرنوشت تک تک ایرانیان پابرجاست .
برگرفته از:"ایران در دوران مصدق" نوشته:پرفسور سپهر ذبیح
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.