مهرداد خوانساری
مشاور امور بین الملل شاپور بختیار در دهه ۸۰
در حال حاضر، بیش از سی و یک سال از آغاز فعالیت های من، در صحنه مبارزات ملی برای استقرار دمکراسی، سکولاریزم و رعایت حقوق بشر در ایران می گذرد که نزدیک به ۷ سال اول آن، در کنار دکتر شاپور بختیار و دیگر یاران ایشان در نهضت مقاومت ملی ایران سپری گردید.
بدون تردید، بختیار چهره کم نظیر و استثنایی زمان خود بود که توانست در دشوارترین ایام، هنگامی که متاسفانه اکثریت مردم در ایران و بویژه نخبگان و روشنفکران جامعه ما – ازجمله شخصیت های بیشماری که امروز در زمره حامیان سرشناس "جنبش سبز" قرار دارند، "تصویر آیت الله خمینی را در ماه می دیدند"، با شجاعت و صداقت، از همان روز اول، تز فکری و موجودیت جمهوری اسلامی را رد کند و با تکیه بر میراث انقلاب مشروطیت، تا آخرین لحظه زندگی اش، هرگز دست از تلاش برای استقرار یک نظام به تمام معنی آزاد، مستقل و مترقی در ایران برندارد.
چگونگی تجربه آشنایی و ترقی من در دستگاه بختیار، به خودی خود، نمایانگر واقعیت چهره ای جالب از فردی است که در طی این سال ها به او اعتقاد و اعتماد همه جانبه داشته ام.
تقریبا، تمام نزدیکان بختیار از اختلافات سیاسی میان وی و پدرم (پرویز خوانساری) که به دوران پیش از روی کار آمدن دولت مصدق، هنگامی که پدرم کفیل وزارت کار در کابینه سپهبد رزم آرا بود باز می گشت، آگاهی کامل داشتند.
ولی علی رغم تمام اختلافات دیرینه میان آنها، دکتر بختیار دارای این قدرت و تشخیص بود که هرگز نگذارد تا مشکلات قبلی اش با پدرم، سبب خدشه ای در روابط روزافزونی که میان ما برای مبارزه با دیکتاتوری مذهبی به وجود آمده بوده، شود.
اولین جلسه آشنایی من با بختیار در ماه اکتبر ۱۹۸۰ در پاریس، تقریبا چندین ماه بعد از تصمیم اینجانب برای وارد شدن به صحنه مبارزه و "بالا زدن آستین" در یک پروژه ملی برای نجات کشور بود. این برخورد در پی ملاقات های متعددی بود که با دیگر مدعیان رهبری برای مبارزه با جمهوری اسلامی در اروپا آغاز کرده بودم.
به عنوان یک دیپلمات سابق و فرزند یکی از مقامات مطرح زمان شاه که در هیچ زمان طرفدار آیت الله خمینی یا انقلاب اسلامی نبودم، دسترسی به رجال سابق دوران پادشاهی برای من بسیار آسان تر از دسترسی به شخصی چون بختیار بود، ولی علی رغم برخوردهای گوناگون که با شخصیت های مطرح آن زمان صورت گرفت، هیچ کس جز بختیار نتوانست در من آن باور و انگیزه لازم را ایجاد کند که بخواهم مسیر زندگی خودم را طوری تغییر دهم که امروز بیست سال پس از ترور او، کماکان در تلاش برای پیاده کردن آرمان هایی باشم که شعله های آغازین آنها در جوانی و در اثر برخورد با شخصیتی چون شاپور بختیار طوری تقویت گردید که تا رسیدن به هدف نهایی هرگز خاموش نشود.
سلامت، صداقت و شجاعت بختیار و موقعیت استثنایی او به علت عدم وابستگی اش به نظام پیشین یا نیروهای سیاسی دیگر که فریب آیت الله خمینی را خوردند و با رفتن به گرد او، خواسته یا ناخواسته در استقرار نظام ولایت فقیه و نابودی مقوله حاکمیت مردم، نقش بسزایی را ایفا کردند، بزرگ ترین عامل جذب من و بسیاری دیگر از فعالان و هموطنانی بود که بنای نهضت مقاومت ملی را با الهام و رهبری بختیار پایه گذاری کردند.
بدیهی است که ارزیابی امروز من، بیست سال بعد از مرگ بختیار و سی و یکسال بعد از آغاز فعالیت های پیگیر مبارزاتی و تجربیات مختلفی که در این ایام از نقاط ضعف و قدرت دکتر بختیار کسب نموده ام، نگاهی بسیار پیچیده تر از آنچه که در گذشته بود می باشد؛ بویژه آنکه من در سال ۱۹۹۵، تز دکترای خود در دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه لندن (LSE) را پس از چند سال بررسی و تحقیق زیر نظر پرفسور فرد هالیدی، در ارتباط با فعالیت های مبارزاتی دکتر بختیار در سال های میان ۱۹۷۹ و ۱۹۹۱ به پایان رسانیدم (نوشته مفصلی که روزی آن را منتشر خواهم ساخت).
هنگام قضاوت نسبت به کارنامه مبارزاتی دکتر بختیار در سال های بعد از انقلاب، این تاکید نیز ضروری است که شرایط و اوضاع و احوال مملکت و بخصوص میزان محبوبیت رژیم اسلامی در آن زمان و موقعیت ایران در عرصه بین المللی بکلی با آنچه که امروز مشاهده می گردد، کاملا متفاوت است.
لذا، ایستادن در مقابل انقلاب اسلامی و شخص آیت الله خمینی در زمانی که مردم هنوز از ماهیت واقعی نظام جمهوری اسلامی آگاهی کامل پیدا نکرده بودند و اکثریت کماکان امید به "استحاله" یا "اصلاحات" را در قالب همین نظام در سرمی پروراندند، کار بسیار شگرف و دشواری بود.
از سوی دیگر، کریدورهای قدرت در غرب و شرق – بر خلاف امروز (و آن هم بیشتر به دلیل پرونده هسته ای)- خواستار نوعی سازش با حکومت اسلامی بودند و اساسا مشکلات و نگرانی های مردم ایران از قبیل نقض حقوق بشر، نابسامانی های اقتصادی، فقر، ویرانی و یا مرگ بیهوده صدها هزار ایرانی بیگناه در جنگ خانمانسوز با عراق تا زمانی که توازن قدرت در جنگ به نفع ایران نمی چرخید، کوچک ترین خمی بر ابروی آنها نمی آورد.
تردیدی نیست که تجربه مبارزه با رژیم سابق برای بختیار ( و تمام نیروهای سیاسی دیگر) بکلی با نوع مبارزه ای که باید با جمهوری اسلامی می شد، متفاوت بود و کسب تجربیات تازه و لازم برای سامان دادن به راه و روش مبارزاتی موثر در شرایط بعد از انقلاب نیازمند تجربیاتی بود که فقط با گذشت زمان باید به دست می آمد.
حتی امروز، تنها ادعای صادقانه و تعیین کننده که می توان به آن تکیه کرد، این است که ما دیگر تجربه ها و راه و روش های نافرجام و شکست خورده ۳۲ سال گذشته را مجددا تکرار نکنیم. زیرا که ما همچنان در جستجوی آن فرمول برنده برای پیروزی نهایی و نجات مملکت از دست کسانی که بختیار اولین بانگ مخالفت با آنان را سر داد، می باشیم.
شخصیت دلپذیر و کاریزماتیک بختیار باعث گردید تا سرمایه گذاری های زیادی روی حرکت او از سوی خیلی از نیروهای تازه نفس و علاقه مندی صورت گیرد که تصور می کردند می شود سرنگونی نظام جمهوری اسلامی را در مدتی کوتاه تامین کرد.
کمک های مالی بسیاری هم که از سوی کشورهای منطقه ای به بختیار شد، موجب گردید تا بختیار بتواند با تاسیس نهضت مقاومت ملی، بزرگ ترین سازمان سیاسی "لیبرال – دمکرات" خارج از کشور را در ۳۲ سال گذشته بنیانگذاری و فعال سازد.
ولی عدم تجربه کافی بختیار در امور مربوط به مدیریت - بویژه اداره افراد متفاوت با آرمان های غیر متجانس که صرفا به خاطر شخصیت او به گرد هم آمده بودند - و فقدان یک استراتژی دراز مدت و خیلی مسائل دیگر که مطرح کردن و عیب گیری از آنها، آن هم سی سال بعد شاید کار دشواری نباشد، اما همگی در مجموع و در زمانی که غرب مترصد پیاده کردن سیاست "سازش" با جمهوری اسلامی بود، همه و همه دست به هم دادند تا حرکت بختیار کند و با ترور او عملا متلاشی گردد.
ولی میراثی که بختیار به جای گذاشت مانند شعاری که او برای سازمانش انتخاب کرد، هرگز نخواهد مرد. گرچه من بعد از نزدیک به ۷ سال همکاری مستمر و نزدیک، تحت عنوان مشاور امور بین المللی و مسئول دفتر ویژه دکتر بختیار در لندن، به دلیل اختلاف نظر در ارتباط با نحوه عمل برای پیشبرد مقاصد واحدی که داشتیم از وی جدا شدم، ولی هرگز به احترام و باورم قلبی ام نسبت به شخص ایشان و هدفی که دنبال می کرد خدشه ای وارد نگردیده است.
به عقیده من، بختیار "برجسته ترین مرد مبارزه" در زمان خودش بود و الگویی که او به جای گذاشت، الگویی است فراتر از جمهوری خواهی یا سلطنت طلبی و یا پیروی از آرمان های ایدئولوژیک چپ و راست و میانه. میراثی که بختیار به جای گذاشت، میراث ملی گرایی، دمکراسی سکولار و عدالتخواهی است که امروز در صدر برنامه های هر نیروی سیاسی منطقی و غیر افراطی قرار دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.