محمد رهبر
روزنامهنگار
نامه شاپور بختیار و دوستانش به شاه متهورانه تنظیم شده بود و لقب همیشگی آریامهر در کنار نام پهلوی دوم نیامده و تاریخش هم نه شاهنشاهی که هجری شمسی بود.
سایت سازمان اسناد انقلاب اسلامی آقای بختیار را یکی از ایادی شاه و غرب به حساب آورده و نوشته است که او به عنوان نفوذی در جبهه ملی فعالیت داشت
یک سال بعد انقلاب به اوج رسید. شاه سه نخست وزیر را عزل و پیش از ترک ایران شاپور بختیار را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد.
۱۶ بهمن ماه ۵۷ شاپور بختیار در مجلس شورای اسلامی گفت که دولتش ثمره انقلابی است که از دو سال پیش در گرفته و او میراثدار ۲۵ سال آشفتگی است که هیچ سهمی در آن جز زندان و تبعید و گوشه نشینی، نداشته است.
از همان روز شمارش معکوس انقلاب اسلامی آغاز شد و اگر چه شاپور بختیار با انحلال ساواک، اعطای عنوان شهید به قربانیان انقلاب و در نهایت اعلام اینکه آیت الله خمینی، گاندی ایران است و می تواند به ایران بازگردد، سعی کرد تا نشان دهد انقلاب با نخست وزیری او به اهدافش رسیده است، اما به زودی به جای شاه آماج تهدیدهای آیت الله خمینی و شعارهای تند راهپیمایان قرار گرفت.
آوار سلطنت بر سر نخست وزیر
بعد از اینکه کریم سنجابی و غلامحسین صدیقی، دیگر رهبران جبهه ملی، از پذیرش نخست وزیری سر باز زدند، در روز ۱۵ دی۵۷ که شاه و شاپور بختیار بر سر نخست وزیری به توافق رسیدند، تظاهرات گسترده ای در شهرهای بزرگ کشور بر پا شد که راهپیمایان در آن علیه نخست وزیر تازه رسیده شعار می دادند.
پذیرش نخست وزیری در وقت اضافی سلطنت از سوی جبهه ملی، یک "اشتباه سیاسی" و "خودخواهی" و "فرصت طلبی" تلقی شد و بختیار در ساختمانِ نخست وزیری بود که جبهه ملی او را اخراج کرد.
آیت الله خمینی نیز نخست وزیری او را نه شرعی می دانست و نه قانونی، اما آقای بختیار خود نظر دیگری داشت. پشتوانه او بیش از اینکه فرمانِ شاه از ایران رفته باشد، قانون اساسی مشروطیت بود.
با این حال، مذاکرات شاپور بختیار با نزدیکان آیت الله خمینی حتی تا یک قدمی ملاقات با آیت الله بی آنکه از نخست وزیری استعفا دهد هم رسید.
مهندس بازرگان در کتاب "انقلاب ایران در دو حرکت" گفته است که بختیار راضی شده بود تا به پاریس برود و در جلسات خصوصی گفته بود که از شاه حکم استعفایش را خواهد گرفت. مهدی بازرگان نوشته است که عده ای کارشکنی کردند و نگذاشتند تا کارها بدون خونریزی و خرابی سامان بگیرد.
شکست مذاکرات و مقاومت شاپور بختیار در آنچه سنگر نخست وزیری و قانون اساسی می خواند، شعارهای خشمگینانه ای را علیه اش بر انگیخت. راهپیمایان در کنار استهزای آقای بختیار با شعار " بختیار، بختیار، منقل و وافور و بیار"، آخرین نخست وزیر مشروطه را در صورت ایجاد مانع در بازگشت آیت الله خمینی، به مرگ تهدید کردند.
راهپیمایان، شاپور بختیار را "نوکر بی اختیار" شاه می خواندند و گویا این خاطره محو شده بود که او از اعضای جبهه ملی و از دولتمردانِ دولت ملی دکتر مصدق به حساب می آمد و حتی به زندانِ شاه نیز افتاده بود.
بازگشت آیت الله خمینی در ۱۲ بهمن ماه سال ۵۷، حلقه محاصره نخست وزیر را تنگ تر کرد. آیت الله خمینی بر مزار قربانیان انقلاب با تعبیری بی سابقه گفت که در دهان بختیار و دولتش می زند و دولت تعیین خواهد کرد.
آیت الله خمینی در اولین مصاحبه مطبوعاتی اش در مدرسه علوی و در حضور سیصد خبرنگار، اعلام کرد که شاپور بختیار خائن است و اگر از سماجت دست بر ندارد، فرمان جهاد خواهد داد.
او در همان جلسه، آقای بختیار را عامل انگلیس و آمریکا دانست که حتی ارتش هم از او حمایتی نمی کند و ممکن است مثل اربابش از اسرائیل نیرو بیاورد.
شاپور بختیار هم با بیان اینکه در کرسی نخست وزیری جایش راحت است، دست بردار نبود و در مصاحبه ای با روزنامه آلمانی "لومتن" اولین انتقادها از آیت الله خمینی و آنچه این روحانی بلند پایه می گفت را آغاز کرد.
شاپور بختیار گفت که آیت الله به تعدد گروه های سیاسی و دموکراسی معتقد نیست و صرفا می خواهد که قانون الهی را اجرا کند.
مقاومت شاپور بختیار همچنان ادامه داشت. گرچه حق تظاهرات مخالفان را به رسمیت می شناخت، اما این را هم می گفت که اگر راهپیمایان خشونت ورزند و به پاسگاه ها تعرض کنند، نیروهای مسلح حق دفاع دارند.
او بعد از انقلاب و در مصاحبه ای گفت که در ۱۹ بهمن ۵۷ و در پی شورش همافران و مسلح شدن مخالفان، از سرلشگر ربیعی خواسته بود تا منطقه را نظامی اعلام کند و اگر ظرف یک ساعت محوطه خالی نشد، اقدام به بمباران کند، البته فرمانده نیروی هوایی هیچ گاه این حکم را اجرا نکرد.
بنابر روایت منوچهر رزم آرا، وزیر بهداری در کابینه آقای بختیار، یک ربع مانده به ساعت دو بعد از ظهر ۲۲ بهمن سال ۵۷، شاپور بختیار ساختمان نخست وزیری را قبل از اینکه به دست انقلابیان بیفتد ترک کرد.
در حالی که بسیاری از وابستگان رژیم مدت ها پیش از کشور گریخته بودند، بختیار تا مدتی بعد هنوز در ایران بود. به نظر می رسید او خود را از رجال پهلوی نمی دانست.
اولین اپوزیسیون جمهوری اسلامی
شاپور بختیار در بهار سال ۵۸ با پیامی که به صورت نوار تکثیر شد، ایرانیان و ارتش را مخاطب قرار داد و از آینده ایران ابراز نگرانی کرد. او اعلام بی طرفی ارتش در ۲۱ بهمن ۵۷ را یک ننگ دانسته بود و امیرانی که این فرمان را صادر کرده بودند به خیانت متهم می کرد.
در همین پیام به زعم شاپور بختیار، نجات کشور به دست افسران ارتشی بود که همچنان وفادار به مشروطه سلطنتی مانده بودند. منوچهر رزم آرا، در مصاحبه ای گفته است که بختیار در همان دوره شش ماهه زندگی مخفی در ایران، با برخی ارتشی ها تماس داشته و از همین جا سازمانِ نقاب شکل گرفت، سازمانی که "مهندس قاسمی" از طرفداران شاپور بختیار موسس آن بود و اعضای آن در ارتش درجه و نفوذی داشتند. آنها معتقدند بودند که انقلاب تا زمان فرار شاه در مسیر درستی بود و بعد از آن منحرف شد.
شاپور بختیار عاقبت در تیر ماه سال ۵۸ از ایران به فرانسه رفت و در قالب نهضت مقاومت ملی که خود پس از ۲۸ مرداد جزو پایه گذارانش بود، به فعالیت علیه جمهوری اسلامی پرداخت.
به گفته مقامات جمهوری اسلامی ایران، طرفدارن دکتر بختیار تابستان سال بعد کودتای نافرجامی را درپایگاه هوایی شاهرخی، طرح ریزی کردند که به کودتای نوژه معروف شد.
بیش از صد نفر در ارتباط با کودتا دستگیر و عوامل اصلی سریعا تیرباران شدند.
شاپور بختیار همان روزها در پاریس از یک ترور جان سالم به در برد، ضارب یک تبعه لبنانی به نام "انیس نقاش" بود که سال ها بعد در مصاحبه ای با خبرگزاری فارس اعلام کرد که از سوی جمهوری اسلامی برای این ترور ماموریت داشته است.
وقتی سفارت آمریکا در آبان سال ۵۸ از سوی دانشجویان خط امام اشغال شد، شاپور بختیار به جرایم بسیاری متهم گشت؛ جرایمی که اگر در ایران بود حتما او را تا پای جوخه اعدام می برد.
دانشجویان با انتشار اسنادی مدعی شدند که بختیار از سال ۱۳۴۰ با سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) مرتبط بوده است. در اسناد منتشره، بختیار چندین بار سفر محرمانه و مخفی به مصر و برای رایزنی با شاه داشته و همچین سفرهایی به عراق که بنا بر ادعای دانشجویان خط امام در واقع اتحادی بوده است با صدام حسین رئیس جمهوری عراق برای حمله به ایران.
با این حال شاپور بختیار در ۲۱ مهر ماه سال ۵۹ بیانیه ای صادر کرد و علی رغم اینکه رژیم جمهوری اسلامی را به نامردی و بی عدالتی متهم کرده بود، مقاومت مردم و ارتش در برابر حمله عراق را ستود.
آغاز جنگ هشت ساله و حوادث خرداد سال شصت که در پی آن مجاهدین خلق وارد فاز مسلحانه شدند، آن قدر پیاپی اتفاق افتاد که نام شاپور بختیار در فهرست دشمنان جمهوری اسلامی کمرنگ شد.
تا سال ۷۰ و ترور دوم که به قتل شاپور بختیار انجامید، جمهوری اسلامی در تبلیغات رسمی همواره بختیار را به عنوان سلطنت طلب و هوادار و حامی محمدرضا شاه معرفی می کرد.
در جشن های پیروزی انقلاب، شاپور بختیار به عنوان باقی مانده سلطنت پهلوی به ریشخند گرفته می شد و جمله معروف "من مرغ طوفانم" که شاپور بختیار در گرماگرم انقلاب گفته بود، دستمایه طنز قرار می گرفت. در کتاب های درسی تاریخ نیز هیچ اشاره ای به زندانی شدن بختیار بعد از کودتای ۲۸ مرداد نمی شد
در زندگی نامه کوتاه شاپور بختیار در سایت اسناد انقلاب اسلامی، آخرین نخست وزیر رژیم مشروطه "از ایادی شاه و غرب" به حساب آمده که به عنوان "نفوذی" در جبهه ملی فعالیت داشته و به پاس این خدمات بعد از ۲۸ مرداد، سرپرستی برخی موسسات خاندان پهلوی به او سپرده شده است. در این بیوگرافی عاقبت عنوان شده که شاپور بختیار به دست "افراد ناشناس" به قتل رسیده است.
در تبلیغات رسمی جمهوری اسلامی، سعی شده تا ۳۷ روز نخست وزیری شاپور بختیار به حساب همان ۳۷ سال حکمرانی محمد رضاشاه پهلوی گذاشته شود و آقای بختیار نیز در زمره نخست وزیرانِ حاضر به خدمتی مانند امیرعباس هویدا و اسد الله اعلم قرار گیرد.
آیت الله خلخالی، حاکم شرع در همان سال ۵۹ بختیار را به خیانت متهم کرد و گفت که او "مفسد فی الارض" است، با این حال شاپور بختیار در ۷۷ سالگی به قتل رسید.
حکومت اسلامی ایران، مسئولیت قتل آخرین نخست وزیر شاهنشاهی را نپذیرفت، اما آن را محکوم هم نکرد؛ با این همه، ۱۹ سال بعد، شماری از مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی، به استقبال علی وکیلی راد رفتند که به جرم قتل آقای بختیار به حبس ابد محکوم شده بود ولی پس از ۱۹ سال از زندان فرانسه آزاد شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.