مراسم تشییع جنازه از خانهٔ شاعر آغاز میشود. خانهئی که در آن جسد در برابر همسر بیوه و خواهرانش آرمیده است. آئین شبِ احیا برای مرده در وسط اتاقی غرق در آب و گِل و شُل انجام پذیرفته است؛ اتاقی که روزگاری کتابخانهٔ شاعر بود. کتابها و مدارک و کاغذها بههمراهِ میز و صندلیها در آب و گِل غوطهورند. روز قبل ارتش با برگرداندنِ مسیر نهر آبی بهداخل خانه، آن را بهآب بستهاند و هرچه را که جلو چشمشان آمده درهم شکسته خُرد کرده و خانه را غرقه در آب رها کردهاند.
گروهی از دوستان شاعر تابوت را حرکت میدهند. تنها سفیر مکزیک و چند تن دیگر برای همراهی بیوه و خواهران نرودا حضور پیدا کردهاند!
کسی موضوع را میپرسد. بهاو گفته میشود: «پابلو نرودا.» «چی!؟»
«بله، آقا، پابلو نرودا».
و مطلب بهآرامی منتشر میشود. و نام، درها و پنجرهها را میگشاید. در مغازههایِ نیمه باز ظهور مییابد، از تیرهای تلفن با کارگرانی که روی آنها مشغول کارند پائین میآید، اتوبوسها را متوقف و آنها را خالی میکند، و مردم را دوان دوان از خیابانهای دوردست بهاین سوی میکشاند. مردمی که فرا میرسند چشمهایشان پر از اشک است و هنوز امیدوارند که خبر واقعیّت نداشته باشد. نام، همچون معجزهتی از خشم دارد در صدها وصدها نفر از مردم پدیدار میشود. مردان، زنان، کودکان، و تقریباً همگی بیچیز و فقیر کم و بیش همگی از زاغهنشینان سانتیاگو... هر یک از آنها اکنون دارد پابلو نرودا میشود.
ما صدای همهمهئی خاکستری را از کفشهای معمولی میشنویم، بوی غبار لایتناهی را میشنویم، روی چشمهایمان بغض فرو خوردهٔ هزاران گلو را حس میکنیم که آمادهٔ انفجار است.
سپس صدایی میشنویم، محجوب، نیم گرفته و شرمآلوده، که نهانی مویه میکند: «رفیق پابلو نرودا»- و پاسخی میشنویم از کسی که میگوید: «نگو که من این را گفتم»- «اینجاست اکنون و همیشه.»
یکی فریاد میکشد: «رفیق پابلو نرودا!» - و بلافاصله صدای دیگری با خشم پاسخ میدهد: «حاضر!»- و کـُلاهی پرتاب میکند، محکم گام برمیدارد و رودرروی نظامیان که بهجمعیت نزدیک میشوند و آن را محاصره میکنند، قرار میگیرد.
و اینجا چیزی آغاز میشود که ما آن را قدیمی و باستانی انگاشتیم. چیزی از قلمرو ادبیات کبیر، چیزی افسانهئی و باور نکردنی و بهناگزیر شگفتانگیز، چرا که این چیز بهاندیشهٔ ناب تعلّق دارد و هرگز در پوست و جسم در گوشهٔ کوچهئی ظهور نمیکند. نوعی دعایِ همگانیِ عظیم برای مُردگانِ بسیاری که شمارشان دانسته نیست. چه کسی میداند که این همسرایی مُناجات گونه برای چند تن دیگر از کشته شدگان است؟ صدایی تیز و روشن و دور بهطرزی حیوانی و جگرخراش زوزه میکشد: «رفیق پابلو نرودا!» و سرودی همگانی در آوازی یکدست در برابر دیدگانِ میلیونها آدمکش جانی و میلیونها جاسوس خبرچین بهنوا در میآید که: «اینجاست حاضر است، در کنار ما، اکنون و برای همیشه!»
اینجا، آنجا، دور، سمت راست، سمت چپ، در انتهایِ ستونِ رژه رونده، ستونی سه هزار نفره، فریادهای شیلیائی بر میخیزد؛ پیچشهای یک زهدان پایان ناپذیر اندوه، نیشهایِ نور: «رفیق پابلو نرودا!»- «رفیق پابلو نرودا!» - «رفیق پابلو نرودا!»، «رفیق سالوادور آلنده!»؛ «اینجاست!»، «حاضر!» «اینجاست. با ما است. اکنون و برای همیشه!»، مردم شیلی! آنها دارند بر سر شما گام میزنند، آنها دارند شما را قتل عام میکنند!؛ آنها دارند شما را شکنجه میدهند!؛ «مردم شیلی! تسلیم نشوید، انقلاب، چشم براهِ ما است. ما با همراهانمان تا بهآخر خواهیم جنگید!».
چرخشِ گردبادی نعرهها، دشنامها، تهدیدها، ضجهها، چرخشِ گردبادی تاریکی در نیمروز، چرخشِ صداهای گرفته و خَش دار از خشم، مجموعهٔ جهنمی کلمات، کلمات بهشتی جنون آسا. سه هزار مردمِ یکسر شکست خورده، غریو میکشند.
و بهناگهان، خروش کشان با تمام قدرت، زنی بهخواندن شعرهای نرودا آغاز میکند. آوایش تنها و ناگهان میروید و رشد میکند:
«من بارها متولد شدهام،
از ژرفناها،
از ستارههای درهم شکسته...»
و همگی فریاد برمیآورند، همگی از ژرفنای خاطرههایشان فریاد برمیآورند:
«... دوباره میسازم
نخهای ابدیتهایی را که
با دستهایم گرد آوردم».
ساشمار زندگی پابلو نرودا
۱۹۰۴- ریکاردو (پابلو نرودا) در ۱۲ ژوئیه در شهر پارال شیلی متولد میشود. مادرش آموزگار و پدرش کارمند راهآهن است. مادر چند ماه بعد در میگذرد.
۱۹۱۷- نخستین اثرش، مقالهای با عنوان «شوق و پشتکار» در روزنامههای ولایتی چاپ میشود.
۱۹۲۱- برای تحصیل در دانشسرای عالی معلمین در رشتهٔ ادبیات فرانسه، بهسانتیاگو (پایتخت شیلی) نقل مکان میکند در ۱۴ اکتبر همین سال جائزه نخست اتحادیه دانشجویان شیلی بهخاطر شو «آواز جشنواره» بهاو تعلق میگیرد.
۱۹۲۳- چاپ مجموعه شعری بهنام «شفق»
۱۹۲۶- انتشار مجموعه «شهروند و امیدهای او» ترجمه قطعاتی ماریاریلکه (شاعر آلمانی) از متن فرانسه.
۱۹۲۷- بهعنوان کنسول افتخاری بهرانگون (پایتخت برمه) میرود.
۱۹۲۹- شرکت در کنگرهٔ حزب کنگره هند، در کلکته.
۱۹۳۲- بازگشت بهشیلی، درپی یک سفر دریایی که بیش از دو ماه بهطول انجامید.
۱۹۳۳- انتشار «بیست شعر عاشقانه». بهعنوان کنسول وارد بوئنوس آیرس میشود. ملاقات با گارسیالورکا در همان شهر.
۱۹۳۵- سفر بهمادرید بهعنوان کنسول. فعالیتهای ادبی در این شهر
۱۹۳۶- چاپ مجموعه «اولین سرودهای عشق» در مادرید.
شروع جنگهای داخلی اسپانیا. قتل گارسیا لورکا تحریر اشعار «اسپانیا در قلب»، عزل نرودا از مقام کنسولی و حرکت او بهپاریس
۱۹۳۷- تشکیل سازمانی بهنام «گروه آمریکای جنوبی برای کمک بهاسپانیا» با کمک چزاره وایهخو.
سخنرانی در کنگرهٔ ملتهای آمریکایی در پاریس. بازگشت بهشیلی. بنیانگذاری «اتحاد روشنفکران شیلی برای دفاع از فرهنگ». انتشار «اسپانیا در قلب»
۱۹۳۸- انتشار مجلهٔ «طلوع شیلی» بهسردبیری نرودا در سانتیاگو. نامزدی او از سوی جبههٔ خلق وپیروزی دُن پدرو سِرِدا در انتخابات ریاست جمهوری، سخنرانیهای نرودا در حمایت از او. «اسپانیا در قلب» در فضای تیره و اندوهبار جنگهای داخلی اسپانیا در بارسلون بهچاپ میرسد.
۱۹۳۹- حمایت از مهاجران و پناهندگان سیاسی اسپانیا.
شرکت در کنگرهٔ بینالمللی دموکراسی امریکا در مونته ویدهئو بهعنوان نمایندهٔ «اتحاد روشتفکران شیلی». انتشار نخستین ترجمههای اشعار او در شوروی. انتشار چند شعر از مجموعهٔ «خانهئی روی زمین» در فرانسه
مجموعهٔ «خانهئی روی زمین» در فرانسه
۱۹۴۱- دیدار از گواتمالا. توسط نازیها بهشدت مضروب میشود. حمایت و همدردی روشنفکران سراسر آمریکا از نرودا.
۱۹۴۳- ترجمه آثارش در کشورهای امریکای لاتین.
سفر و سخنرانی در کشورهای مختلف آمریکا.
۱۹۴۴- چاپ ویژهٔ مجموعهٔ اشعار «خانهای بر روی زمین» در نیویورک.
۱۹۴۵- سناتور مجلس شیلی میشود. جائزه ملی شیلی برای ادبیات بدو تعلق میگیرد. بهحزب کمونیست شیلی میپیوندد. در سپتامبر مجموعه شعر «بلندیهای ماچوپیچو» را بهپایان میرساند.
۱۹۴۶- دولت مکزیک بهاو نشان «عقاب آزتک» میدهد. انتشار مجموعهٔ «سومین سکونت»، سفر به تنگهٔ ماژلان. انتشار سخنرانیهایش توسط انجمن نویسندگان شیلی. انتشار «نامه صمیمانه بهمیلیونها انسان» در کاراکاس. سانسور مطبوعات در شیلی.
۱۹۴۸- سخنرانی در سنا با عنوان «من متهم میکنم». اخراج از مجلس سنا. دادگاه فرمان توقیف او را صادر میکند. مخفی میشود و در خفاگاهش «سرود همگانی» را میسراید.
۱۹۴۹- از شیلی میگریزد. شرکت در نخستین کنگرهٔ جهانی «هواداران صلح» در پاریس. نخستین دیدار از شوروی. شرکت در جشن یکصدوپنجاهمین سال تولد پوشکین. دیدار از لهستان و مجارستان. سفر بههمراه پلالوآر بهمکزیک. انتشار ترجمهٔ آثارش در سطح جهانی.
۱۹۵۰- انتشار آثارش بهطور زیرزمینی در شیلی. دیدار از گواتمالا و شرکت در مجلس تجلیلی که برای او بر پا کردهاند.
سفر بهدهلی و مصاحبه با جواهر لعل نهرو. ترجمهٔ اشعارش بههندی. دریافت جایزهٔ صلح جهانی همراه با پابلو پیکاسو بهخاطر اثرش «بگذار تا هیزم شکن بیدار شود».
چاپ «سرود همگانی» در مکزیک و چاپ مخفی آن در شیلی.
۱۹۵۱- سخنرانی دربارهٔ شعرهای نرودا در کشورهای مختلف جهان. شرکت در سومین جشنوارهٔ جوانان جهان در برلین. سفر بهپکن و اهداء جایزه صلح بهبیوهٔ سون یات سن.
۱۹۵۲- اقامت در ایتالیا. چاپ مجموعه «اشعار ناخدا». الغای حکم دستگیریش در شیلی. بازگشت بهوطن. دیدار از اتحاد شوروی.
۱۹۵۳- کنگرهٔ فرهنگ قاره را در سانتیاگو با حضور هنرمندان بلندپایهٔ امریکا تشکیل میدهد. انتشار دو مجموعهٔ «اشعار سیاسی» و «همه عشق». دریافت جایزه صلح لنین.
۱۹۵۴- چاپ مجموعهٔ «چکامهٔ ابتدایی». برگزاری جشن پنجاهمین سال تولد نرودا و تجلیلی جهانی از او.
گشایش بنیاد نرودا. ترجمهٔ مجدد اشعارش در کشورهای جهان.
۱۹۵۵- آشنایی با ماتلیده اوروتیا آخرین همسرش.
۱۹۵۶- انتشار مجموعه شعر «اقیانوس کبیر».
۱۹۵۷- آغاز نگارش «صد شعر عاشقانه» سفر بهآرژانتین دستگیری او بهوسیله پلیس و اخراج از آن کشور. برگزاری چندین شعر خوانی در مونته ویدهئو.
انتشار «سومین کتاب چکامهها»
شرکت در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در شیلی.
چاپ مجموعهٔ «دریانوردی و بازگشت».
۱۹۶۰- ترجمه شعر «نَرگاو» بهفرانسه، با نقاشیهای پابلو پیکاسو.
سفر بهکشورهای اروپایی و بعد به هاوانا.
کتاب «حماسه» او در کوبا منتشر میشود. چاپ نهایی کتاب «صد شعر عاشقانه».
۱۹۶۱- انتشار چند مجموعه شعر و از جمله «قصههای تشریفاتی». انتشار «بیست شعر عاشقانه و یک ترانه غمناک» در یک میلیون نسخه.
۱۹۶۳- انتشار «پیک جهانی». عضویت در مدرسهٔ فلسفهٔ دانشگاه شیلی. دیدار از شوروی. انتشار کتاب «از نیرو سرشار»
۱۹۶۴- انتشار بخشی از کتاب «خاطرات جزیرهٔ سیاه» انتشار غزلهای نرودا زیر عنوان «فلز صمیمی» مراسم ششمین سالگرد تولد شاعر در شیلی و چند کشور جهان. انتشار یک سلسله سخنرانی از ادبای جهان دربارهٔ نرودا. انتشار «خاطرات جزیرهٔ سیاه» در پنج جلد. ترجمه «رومئو و ژولیت» شکسپیر توسط نرودا.
۱۹۶۵- دریافت دکترای افتخاری ادبیات از دانشگاه آکسفورد انگلستان.
در مجارستان کتاب «ضیافت در مجارستان» را با همکاری «میگل آنجل آستوریاس» مینویسد که همزمان بهپنج زبان ترجمه میشود.
۱۹۶۶- بهدعوت انجمن قلم جهانی بهنیویورک میرود. شعرخوانی در نیویورک و بعد مکزیکوسیتی. انتشار «تجلیل از پابلو نرودا» بهقلم لویی آراگون در پاریس. انتشار کتاب «خانهای بر شن»
۱۹۶۷- شرکت در کنگرهٔ نویسندگان شوروی در مسکو. دیدار از اروپا. بازگشت بهشیلی.
انتشار مجموعه «دستهای روز» در شیلی.
۱۹۶۹- انتشار «پایان جهان». برپایی نمایشگاهی از آثار وی در شیلی.
به عنوان نامزد ریاست جمهوری از طرف حزب کمونیست انتخاب میشود. سپس بهنفع آلنده از انتخابات کنار میگیرد.
۱۹۷۰- فعالیت در مبارزات انتخاباتی بهنفع آلنده. چاپ منظومهٔ «شمشیر شعلهور». پیروزی جبههٔ خلق در انتخابات شیلی. ریاست جمهوری سالوادور آلنده. نرودا بهسفارت شیلی در فرانسه میرود.
۱۹۷۱- دریافت جائزه نوبل در ادبیات.
۱۹۷۲- سفر بهنیویورک بهدعوت انجمن جهانی قلم. در سخنرانی افشاگرانهاش محاصرهٔ اقتصادی شیلی توسط ایالات متحده امریکا را محکوم میکند.
ویرایش نهایی کتاب «خاطرات» را آغاز میکند. استعفا از سفارت در فرانسه و بازگشت بهشیلی. شرکت در مراسم بزرگداشت خود در استادیوم ملی سانتیاگو، با شرکت چندین ده هزار تن.
۱۹۷۳- اشعار سیاسی نرودا زیر عنوان «تحریک بهآدمکشی نیکسون و حرکت انقلابی شیلی». در اواسط سال طی اعلامیهئی از روشنفکران جهان تقاضا کرد برای جلوگیری از جنگ داخلی در شیلی تلاش کنند.
انتشار مجموعه آثارش در شیلی.
در ۱۱ سپتامبر کودتای نظامیان دولت اتحاد خلق را سرنگون میکند. مرگ سالوادور آلنده.
در ۲۳ سپتامبر نرودا در سانتیاگو در میگذرد. خانهٔ شاعر در سانتیاگو، در شب مراسم احیای او بهوسیله اوباش غارت میشود و تمام یادگارهای ارزندهٔ آن از میان میرود.
ریکاردو گاریبای
برگردان: ف. فریاد
کتاب جمعه سال اول شماره ۱۱ صفحه ۳۷
نوشته شده توسط جواد عاطفه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.