هفتهنامهی جوانان دوشنبه هشتم آذر 1355
داریوش برای اولین بار در برنامهی«شما و رادیو» شرکت کرد.
هفتهی گذشته«داریوش» برای نخستین بار در کنار خوانندهگان معروف دیگر در برنامهی«شما و رادیو» شرکت نمود. داریوش که با اجرای ترانهای در برنامهی تلویزیونی«پنجرهها» فعالیت تازهی خود را آغاز نموده بود، این هفته برای نخستین بار به رادیو آمد و در«شما و رادیو» دو ترانهی «شبخون» و «شقایق » را برای دوستداران خود اجرا کرد.
داریوش به عنوان میهمان تا پایان برنامه کنار گوگوش، حمیرا، منوچهر نوذری و شاهرخ نادری نشست و گاه و بیگاه نیز مورد سوال قرار گرفت.
حمیرا در تمام مدت با داریوش و گوگوش خوشوبش میکرد و یک لحظه از کنار داریوش دور نمیشد. حمیرا اخیرن با اجرای ترانهی «سکوت» مجددن در گروه خوانندهگان روز قرار گرفته است.
روزنامهی کیهان، پنجم بهمن 1355
هم اکنون دو ترانهی«برادر جان» و«عشقمن عاشقام باش» در کاستهای جدید با صدای داریوش از فروش بالا برخوردار میباشد و پس از داریوش، گوگوش، اکبر گلپایگانی، ابی و حمیرا قرار دارند. الهه نیز با آلبومی از ترانههای تازه توانسته است در بازار کاست از موفقیتی خوب برخوردار باشد و پس از این خواننده بتی، لیلا فروهر و مازیار جای دارند. تا قبل از ماه محرم کاست داریوش با ترانههای «نفریننامه» و«شقایق» توانست به تیراژ سیصدهزار دست یابد که این خود نوعی رکورد برای خوانندهگان میباشد و پس از داریوش تنها گوگوش توانسته است به حدود چنین تیراژی برسد. البته این تیراژها منحصر به تهران میباشد و بدون محاسبهی کاستهای غیرمجاز.
ده ترانهی برتر هفته
1- عشقمن عاشقام باش(داریوش)، 2- میلاد (ابی)، 3- مولوی (گیتی )، 4- چراغ (مهستی)، 5 – پناه (حسن شماعیزاده)
هفتهنامهی جوانان، بیستوسوم اسفند 1355
مصاحبهی اختصاصی با داریوش
داریوش دربارهی بازی در سینما، خوانندهگی، ازدواج و آیندهی خودش حرف میزند.
خبرنگار جوانان در هفتهی گذشته، مصاحبهای اختصاصی با«داریوش» خوانندهی معروف انجام داد که در این مصاحبه داریوش به سوالات متعدد و طولانی خبرنگار ما در زمینههای مختلف پاسخ داد.
خبرنگار: داریوش! بعد از«یاران» اولین فیلم خودت، میبینم که خیلی پُرشور و باعلاقه در دومین فیلم خود«فریاد زیر آب » مشغول بازی هستی. آیا از بازیگری خوشات میآید؟ این کار را ادامه میدهی؟ فکر نمیکنی به خوانندهگیات لطمه بزند؟ فکر نمیکنی فیلمسازان از شهرت خوانندهگیات در این راه سواستفاده کنند؟ اصلن خودت به تماشای فیلم هم میروی؟ چه بازیگری را دوست داری؟
داریوش: برای من«یاران» فیلم به حساب نمیآمد، چون در آن نقشی کامل نداشتم. البته من سینما را به خاطر فراگیری و به کف آوردن تجربیاتی شروع کردم و معتقدم که بازیگری میتواند مکمل خوانندهگی باشد و متاسفانه این فکر و اندیشهی من در« یاران » به انجام نرسید. بعد از«یاران» در پی موقعیتی بودم تا ایدهالهایم را در سینما نیز بیابم و به همین جهت پیشنهاد بازی در«فریاد زیر آب» را با کادر سازندهی جوان و با حسننیت پذیرفتم. باور کنید از روز آغاز تا به حال میبینم در این فیلم هر لحظه پربارتر میشوم و تجربیات و اندوختههایی میگیرم و آرزو دارم که این تجربهی سینمایی، عاقبت و نتیجهی مطلوب و دلخواهی داشته باشد.
البته در مورد این که سینما به کار خوانندهگیام لطمهای میزند یا نه؟ باید بگویم شاید نود درصد از خوانندهگانی که به سینما روی آوردند در پایان ناکام و سرخورده کنار رفتند و من با علم به همین عواقب، سینما را پذیرفتم و تنها اقبال مردم و منتقدین، همه چیز را روشن میکند و مسلمن تا آن روز من دودل خواهم بود و هیجان درونی خواهم داشت. اما این را اضافه کنم که سینما و بازیگری را من جدی شروع نمودم و احتمالن تا اکران این فیلم، تن به بازی در فیلم تازهای نمیدهم. باید اضافه کنم مسلمن فیلمسازان مرا به خاطر موفقیت خوانندهگی به سینما دعوت نمودهاند و نمیتوان به آنها ایراد گرفت و تنها خودم میتوانم آنها را از سوءاستفاده بازدارم . خوشبختانه در این مورد کارگردان فیلم من«سیروس الوند » جوان پرشور و علاقهمند و قابل اطمینان است و تهیهکننده نیز حسننیت دارد.
در مورد دیدن فیلمها، باید بگویم در جشنوارهی تهران، دو سه فیلم«فدریکو فلینی» منجمله«جاده» را دیدم، خیلی خوشام آمد و در میان آثار ایرانی «طبیعت بیجان» و«غریبه و مه» دلخواهام بودند و خودم نیز سعی دارم به بازی در آثار تجارتی تن ندهم و کارهای سینماییام در حد قابل ارزش و ارایه در سطح بالایی باشد.
خبرنگار: در مدت دو سه سال گذشته، خوانندهگان زیادی روی کار آمدند. عدهای معتقدند اغلب این تازهنفسها دنبالهروی تو هستند و حتا صدا و فرم ظاهرشان را شبیه تو ارایه میدهند. خودت چه عقیدهای داری؟ فکر میکنی این تازهنفسها چهقدر دوام بیاورند؟ چهقدر موفق هستند؟ صدای کدامیک را میپسندی؟ نظرت راجع به موزیک روز چیست؟ آیا در جا زده و یا به جلو گام برداشته است؟
داریوش: راجع به دوام و بقای این عده نمیتوانم اظهارنظر دقیقی بکنم، ولی به هر حال بستهگی به پسند مردم دارد. راجع به آنهایی که شبیه هستند و یا شبیه میخوانند همان درحد نظر مردم میپذیرم و بهقولی چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. البته شخصن معتقدم بعضی صداهایی که ظاهرن شبیه میباشند دارای خصوصیات جداگانه هستند و من ضمن این که به همهی صداها گوش میکنم، به هر ترانهای توجه دارم و گاه سادهترین ترانه و آهنگ را در موقعیتی دلنشین میبینم. به صدای عدهای از خوانندهگان جوان علاقهی خاصی دارم.
در مورد وضع موزیک باید بگویم از جهاتی به جلو گام برداشته و از جهاتی دیگر جهشی نداشته است. حتمن شما هم قبول دارید که موزیک اصیل ایرانی با تنظیمهای تازه، گام بزرگی به جلو برمیدارد.
خبرنگار: تو چرا در سالهای گذشته بیشتر با«ایرج جنتیعطایی» و«بابک بیات» کار میکردی؟ چی شد که اخیرن تنوعی در کارت پدید آمد و حتا از یک آهنگساز جوان شهرستانی(منوچهر طاهرزاده) آهنگی خواندی؟ واقعیت دارد که در انتخاب شعر و آهنگ چنان وسواس داری که گاه در این مورد یک الی دو ماه مطالعه میکنی؟
داریوش: حاصل همکاری من و ایرج و بابک چند آهنگ خوب و موفق بود ولی دلیل نمیشود که من در یک جا توقف داشته باشم. من شعر و آهنگ خوب این دو را اجرا نمودم و در همین زمان آثار خوب دیگران را نیز از نظر دور نداشتم، من جمله ملودی«شبخون» را پسندیدم و بعد شعر خوب ایرج جنتیعطایی کمک زیادی نمود و خودم همراه موزیک و تنظیمکننده، خیلی تلاش نمودیم تا به فرم دلخواه کنونی درآمد.
من در این راه، گاه ملودیهای محلی را نیز به آهنگساز میسپارم و بعد آن را درحدی خیلی وسواسی و دقیق و دلنشین به مرحلهی اجرا میرسانیم. قبول دارم که در انتخاب شعر و آهنگ وسواسی شدید دارم و گاه بعد از دو سه ماه مطالعه و تبادل نظر، شعر و آهنگی را آمادهی اجرا میکنم.
خبرنگار: از زندهگی خصوصیات بگو! با کی زندهگی میکنی؟ قصد ازدواج داری؟ عاشق کی هستی؟ از برادرها و خانوادهات بگو! آنها هم به خوانندهگی علاقه دارند؟ گویا یکی از آنها به دنبال فوتبال رفته است؟ خودت هم مدتی فوتبال میکردی، آیا باز هم ورزش میکنی؟
داریوش: تنها زندهگی میکنم ولی در مورد ازدواج هنوز تصمیم نگرفتهام. اما در مورد عشق باید بگویم ممکن است عاشق نباشم؟ ممکن است کسی را دوست نداشته باشم؟ فکر میکنم جواب این سوال را داده باشم.
در مورد برادرانام باید توضیح بدهم که یکی به فوتبال و ورزش سرگرم و دیگری دنبال تحصیل است. خواهرم ازدواج کرده و خلاصه همهگی زندهگی آرام و خوبی داشته و دارند.
خودم مدتی به فوتبال روی آوردم و حالا هم از ورزش دور نیستم، بهترین دوستانام نیز بین ورزشکاران هستند.
خبرنگار: عدهای معتقدند تو گرانترین خوانندهی کابارهها هستی، راستی با درآمدت چه میکنی؟ میگویند پول کلانی در راه شعر و آهنگ، ارکستر و نوازنده میپردازی؟ پولات را خرج خانوادهات میکنی؟
داریوش: در مورد گرانترین خواننده، نمیتوانم نظری بدهم، چون من زیاد اهل مجالس و محافل نیستم و درحقیقت یک خوانندهی کمکار هستم. اما به هر حال اهل پس انداز میباشم و درعین حال خود را هیچ وقت بندهی پول نمیکنم.
این که برای شعر و آهنگ، تنظیم و ارکستر و نوازنده دستمزد خوب میپردازم حرفی نیست، چون معتقدم برای یک کار خوب، یک تلاش گروهی پُرثمر، پول ارزشی ندارد. چون تا لحظهای که یک شعر و آهنگ و اجرا به دلام ننشیند خیالام راحت نمیشود.
گاه بارها و بارها به استودیوی ضبط میرویم و تکرارها آنقدر ادامه مییابد تا کار و اجرای مطلوب حاصل شود و مسلمن این تلاش در راه ارایهی کار خوب، خرج کلی هم برمیدارد که من هیچ دستام نمیلرزد و نگران مسایل مادی آن نیستم.
در مورد تامین خرج خانوادهام باید بگویم که هرکسی در خانوادهی ما مسئول زندهگی خودش هست، ولی به هرحال من هم وظیفهای به عهده دارم و خود را از میدان خارج نمیکنم و تا آنجا که به من احتیاج باشد حاضر و آمادهی خدمت هستم.
خبرنگار: بالاخره ماجرای اختلاف و درگیری تو با کمپانیهای نوار چی شد؟ ماجرای رای دادگاه و تقاضای اعادهی دادرسی تو در مورد حادثهی تصادف دوست قدیمیات کامبیز به کجا کشید؟ آیا موفق شدی از...
داریوش: خوب میدانید که مرتب خواننده، آهنگساز و ترانهسرا با کمپانیهای نوار درگیر هستند و کمپانیها به ضرورتهای تجارتی، پای ما را هم به جنجال میکشند و مسلمن آنها زیاد کاری به کیفیت کار ندارند. ولی به هرحال کم کم در این زمینه ضوابطی بهوجود آمده که میتواند مشکلات را حل کند و مسلمن تا روابط و قراردادهای معمول و ضابطهها بین خوانندهها و کمپانیهای نوار، راه استوار و پابرجایی نگیرد، این درگیریها و شکایتها ادمه خواهد داشت.
در مورد شکایت و حکم دادگاه کامبیز دوست قدیمیام، تقاضای اعادهی دادرسیام قبول شده است ولی باید منتظر رای دادگاه باشم که قرار است در اردیبهشت ماه تشکیل شود که آرزو دارم به خوبی و خوشی پایان گیرد.
اجراهای داریوش در سال 1355
عروسک (شب آفتابی)
کلام: ایرج جنتیعطایی
ملودی و تنظیم: بابک بیات
تاریخ انتشار: 1355
مطلع :
عروسک قصهی من، گهوارهی خوابات کجاست؟
قصر قشنگ کاغذی، پولک آفتابات کجاست؟
ترانهی عروسک در سال 55 با صدای داریوش منتشر شد ولیکن یک سال بعد به عنوان تیتراژ فیلم«شب آفتابی» نیز گنجانده شد.
شبخون
کلام: ایرج جنتیعطایی
ملودی: منوچهر طاهرزاده
تنظیم: منوچهر چشمآذر
انتشار: تابستان 1355
مطلع :
ببین! ببین! این گریهی یه مرده
مردی که گریههاش ظهور درده
شقایق
کلام: اردلان سرفراز
ملودی: فرید زولاند
تنظیم: آندرانیک
انتشار: پاییز 1355
مطلع :
دلام مثل دلات خونه شقایق
چشام دریای بارونه شقایق
نفرین نامه
کلام: شهیار قنبری
ملودی: بابک افشار
تنظیم: منوچهر چشمآذر
انتشار: پاییز 1355
مطلع :
شرمات باد ای دستی که بد بودی بدتر کردی
همبغض معصومات را نشکفته پرپر کردی
یاور همیشه مومن
کلام: ایرج جنتی عطایی
ملودی: فرید زولاند
تنظیم: واروژان
انتشار: 1355
مطلع:
ای به داد من رسیده، تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من
گل بارونزده
کلام: ایرج جنتیعطایی
ملودی: سیاوش قمیشی
تنظیم: آندرانیک
انتشار: 1355
مطلع:
گل بارونزدهی من، گل یاس نازنینام
میشکنم پژمرده میشم، نذار اشکاتو ببینم
گل بارون زده اولین و آخرین همکاری داریوش با سیاوش قمیشی محسوب می گردد.
برادر جان
کلام: ایرج جنتی عطایی
ملودی و تنظیم: واروژان
انتشار: آذر 1355
مطلع:
برادر جان! نمیدونی چه دلتنگام
برادر جان! نمیدونی چه غمگینام
عشق من عاشقام باش
کلام: ایرج جنتی عطایی
ملودی و تنظیم: واروژان
انتشار: آذر 1355
مطلع:
تو غربتی که سرده تمام روز و شبهاش
غریبه از من و ما، عشق من عاشقام باش
خورشید خانم
کلام: ایرج جنتیعطایی
ملودی: بابک بیات
تنظیم: محمد اوشال
انتشار : 1355
مطلع:
خورشید خانم آفتاب کن!
شبو اسیر خواب کن!
از تو
کلام: بهمن فرسی
ملودی و تنظیم: ناصر چشم آذر
انتشار: 1355
مطلع :
هر چه را که ساختم، عاقبت شکست، شکست، شکست
من همیشه باختم، باختم، باختم
«بهمن فرسی» سرایندهی ترانهی«از تو» از فعالین عرصهی تئاتر و نمایش محسوب میشد واصولن ترانهسرا بهحساب نمیآمد.
مه لقا
ملودی و تنظیم: جلیل زولاند
مطلع: دارم ز جان ای مهلقا، مهر تو پنهان در بغل
باشد من از فراق تو داغ فراوان در بغل
توضیح: سال انتشار«مهلقا» را ذکر نمیکنم به این دلیل که در آرشیوم از این ترانه چیزی نیافتم. این ترانه را جز لیست اجراهای متفرقهی داریوش درنظر بگیرید. تنها به دلیل یادآوری از نام«جلیل زولاند» این ترانه را در اینجا ذکر میکنم گرچه تمامی قراین حاکی از اجرای آن پیش از دستگیری داریوش است.
همانگونه که اشاره شد در سال 1355 داریوش همکاری پُرباری با«ایرج جنتیعطایی» داشت. دو یار دیگر داریوش دراین سال«شهیار قنبری» و «اردلان سرفراز» بودند.
از«شهیار قنبری» در این سال ترانهی«نفریننامه» و از «اردلان سرفراز» ترانهی«شقایق» توسط داریوش اجرا شد.
در سال 1355 نیز از صدای داریوش در فیلم های سینمایی استفاده شد.
فیلم«علفهای هرز» با دو اجرای داریوش به نامهای برادر جان و عشق من عاشقام باش ساختهی«فرزان دلجو» که در تاریخ دهم آذر 1355 اکران شد.
در زمستان سال 1355 داریوش بازی در دومین فیلم سینماییاش را آغاز کرد. فیلمی تحت نام«فریاد زیر آب» به کارگردانی«سیروس الوند» که البته در هفدهم فروردین 1356 اکران شد.
در فروردین 1356 ، داریوش در مصاحبهای با اطلاعات هفتگی عنوان میکند که اخیرن سه ترانهی جدید به نامهای اجازه، فریاد زیر آب و به خود رسیدن را اجرا کرده است که البته دو ترانهی»اجازه» و «فریاد زیر آب «تیتراژ فیلم دوم او محسوب میشد.
نکتهی قابل اشاره این است که کارهای داریوش در سالهای 55 و 56 بر روی نوارهای تولیدی استریو دیسکو که به گمانام متعلق به«خسرو لاوی» بود ، منتشر و پخش میشد.
به زبان دیگر، آلبومهایی که اینک از داریوش و از پیش از انقلاب موجود است و در بیشتر آنها کلیهی اجراهای موجود در آلبوم از آن ِ داریوش است، اغلب فاقد اعتبار بوده و به شکل غیرقانونی منتشر گردیده است.
همانگونه که در تصاویر هم مشاهده میکنید داریوش کارهایش را در نوارهای استریو دیسکو از شماره سیزده تا بیستویک منتشر کرده که اگرکسیبه این نوارها دسترسی دارد میباید اطمینان داشته باشد که متعلق به تابستان 55 تا بهار 56 است.
در دیگر مطلب فروردین 1356، هفتهنامهی اطلاعات هفتگی در خبری کوتاه این گونه مطلب نوشته است:
داریوش خواننده که دو ترانهی جدید او در برنامههای نوروزی تلویزیون پخش شد، هفتهی گذشته منزل اجارهای خود را ترک کرد و به منزل جدید خود که در ونک خریداری کرده بود، نقل مکان کرد.
همانگونه که اشاره شد دومین فیلم بازیشده توسط «داریوش» با نام «فریاد زیر آب» به کارگردانی «سیروس الوند» در فروردین 1356 اکران شد.
در اردیبهشت 1356 نظرخواهی سالیانهی هفتهنامهی جوانان در رابطه با بهترینهای موسیقی ایران در سال 1355منتشر میشود.
در این نظرخواهی داریوش عنوان بهترین خوانندهی سال 1355 را کسب میکند، همانگونه که در نظرسنجی سال 1356 نیز به این مهم دست مییابد.
اگر خاطرتان باشد پیش از این، اسناد مربوط به نظرسنجی سالهای 53 و 54 را در سایت پیشینام منتشر کرده بودم. این بار نیز برای نخستین بار، سند مربوط به بهترینهای 1355 را منتشر میکنم که در همین سند، چندین ابهام من نیز رفع شد از جمله ماجرای ترانهی«عسل» با صدای ستار که ذکر همین سند اثبات میکند که این ترانه با صدای«ستار» برای نخستین بار در سال 1355 منتشر شده و نه«ابی».
هفتهنامهی جوانان - اردیبهشت 1356
سومین و آخرین قسمت از نظرخواهی مجلهی جوانان برای انتخاب محبوبین
رقابت شگفتانگیز داریوش و ستار سرانجام فقط با یک صد رای اختلاف، به سود داریوش تمام شد.
در این شماره سومین و آخرین قسمت نظرخواهی سالیانهی مجلهی جوانان، پیرامون محبوبین دنیای موزیک و ترانه منتشر میکنیم و به این ترتیب با نهمین دورهی انتخاب محبوبین دنیای سینما رادیو تلویزیون، وارد دهمین سال نظرخواهی بزرگ میشویم. انتشار دو قسمت از نتایج رفراندوم و نظرخواهی ما دربارهی هنرمندان سینما و رادیو تلویزیون، با استقبال و تایید کامل محافل هنری و صدها هزار خوانندهی مجلهی جوانان قرار گرفت و همه به بینظری مجلهی جوانان صحه گذاشتند:
محبوبترین خوانندهی مرد جوان (موزیک پاپ)
1- داریوش 63742 رای
2- ستار 63652 رای
3- ابی 51934 رای
مازیار، مرتضا، وفا، شهرام شبپره، حمید(شب خیز)، شاهرخ، کورش یغمایی، فرزین، مارتیک، شهرام، افشین، با آرا بسیار زیاد به ترتیب در این لیست قرار دارند.
داریوش که تا نیمهی اول سال، چهرهی آرامی داشت، ناگهان با آهنگهای پیاپی و شرکت در برنامههای رادیو تلویزیون، به یک خوانندهی پُرکار و پُر جنب و جوش تبدیل شد.
داریوش با آهنگهای «نفریننامه»، «عشق من عاشقام باش»، «برادر جان»، «شقایق» و چند آهنگ پُرفروش دیگر، موقعیت خود را تثبیت نمود، درحالی که غول دیگر دنیای موسیقی جوانان ستار متاسفانه در نیمهی دوم سال که نزدیک نظرخواهی مجلهی جوانان بود، در سکوت فرو رفته بود و از بهمن ماه بود که با اجرای ترانههای تازه، دوباره در راس جدول قرار گرفت، اما دیگر دیر شده بود، چون قسمت اعظم آرای خوانندهگان ما رسیده بود و شاید اگر«ستار» این آهنگها را مثل «سرسپرده» و«حسرت» و«عسل» زودتر خوانده بود میتوانست در این زورآزمایی موفق شود.
با این حال ستار و داریوش تا آخرین لحظات کنار هم به رقابت رای پرداخته بودند و سرانجام داریوش با حدود یکصد رای از ستار پیشی گرفت و حالا باید دید سال آینده این دو غول چه خواهند کرد.
به دنبال این دو محبوب نسل جوان، ابی موفقتر از سال گذشته چهره نشان داد و مسلمن توفیق او در فستیوال آواز ترکیه با ترانهی شکار، به این درخشش کمک کرده است.
مازیار چهرهای که سال پیش برای نخستین بار به این لیست گام نهاد، امسال با آرای خوب نفر دوم سال گذشته«مرتضا» را تهدید نمود و مقام خوبی در این رفراندوم به دست آورد. در این میان مرتضا به علت کمکاری و سکوت، مقام دوم سال گذشته را از دست داد.
محبوبترین خوانندهی جوان زن (موزیک پاپ)
1- نوشآفرین 63371 رای
2 - لیلا فروهر 54765 رای
3- بتی 54357 رای
شهره، اکی بنایی، نلی و زیبا با آرای خوب در مقامهای بعدی قرار گرفتند.
«نوشآفرین» برگزیدهی سال گذشته، با وجود کمکاری و رکود در نیمهی دوم سال، با ذخیرهی گذشته توانست با هیجان و شور فراوان مقام نخست را از آن خود سازد.
نوشآفرین تا آخرین لحظات نیز با لیلا فروهر و بتی رقابت داشت و باید قبول نمود که لیلا امسال چهرهی موفقتری از خود ارایه داد و بتی پُرجنب و جوشتر از پیش بود. شهره برای اولین بار در این لیست به چنین مقامی دست یافته و مسلمن برای این تازهنفس میتواند امیدوارکننده باشد.
محبوبترین خوانندهی باسابقه مرد (موزیک پاپ)
1- عارف 63725 رای
2- حسن شماعیزاده 63672 رای
3- ویگن 56977 رای
فریدون فرخزاد، منوچهر سخایی، فرهاد، امیر رسایی، سلی، محمد نوری، فریدون فرهی، ضیا، با آرای خوب و فراوان در مقامهای بعدی نشستهاند.
عارف با توفیقی که امسال بهدست آورد در حقیقت، نُه سال پیاپی است که در این رفراندوم باشکوه جوانان به مقام نخست دست مییابد و یک رکورد خیرهکننده و استثنایی بهجای میگذارد. جالب این که عارف سال گذشته، فعالیت زیادی نداشت و دو سه آهنگ همراه ذخیرهی محبوبیت و موقعیت سالهای پیش او را هم چنان صدرنشین ساخته است.
شماعیزاده خواننده و آهنگساز محبوب امسال با آهنگهای «بعد از تو»، «اقاقی»، «پناه» و چند آهنگ پُرفروش دیگر تا آخرین لحظات با عارف رقابت داشت و حتا برگزارکنندهگان رفراندوم بهدرستی نمیدانستند کدامیک در مقام نخست خواهند نشست و البته بعد از دو ماه انتظار، عارف مقام سالهای گذشته خود را تجدید نمود.
ویگن با وجود دوری از ایران و رکود در خوانندهگی، هنوز در این لیست مقام والا و آرای فراوان دارد.
فرخزاد، منوچهر سخایی و امیر آرام، مقام گذشته و فرهاد پس از دو سال باز به این لیست گام نهاده است. در این میان آرای فریدون فرهی بعد از چند سال قابل توجه میباشد.
محبوبترین خوانندهی باسابقه زن (موزیک پاپ)
1- گوگوش 62761 رای
2- رامش 59697 رای
3- گیتی 57321 رای
پوران، سیمین غانم و فیروزه با آرای خوب در این لیست جای گرفتهاند. گوگوش برای نهمین سال مقام نخست رفراندوم را به خود اختصاص داد و البته آهنگهای خوب او از جمله «مخلوق»، «هیچکی مثل تو نبود» و «خلوت» و شرکت او در برنامههای مختلف تلویزیونی نیز به این موقعیت کمک کرده است.
رامش رقیب قدیمی گوگوش امسال نیز در کنار او ایستاد و همانطور که میبینید با آرای زیاد و نزدیک، مقام او را تهدید نموده است البته گوگوش و رامش با این رقابت دیرینه و کنارهم ایستادن برای دوستدارانشان به صورت عادت و سنت درآمدهاند.
گیتی با آهنگهای متفاوت و جنجالی، لباسهای عجیب و بالاخره رویآوردن به آهنگسازی، امسال چهرهی موفقتر و جنجالیتری ارایه داد و به همین جهت با آرای خوب در این لیست، مقام خوبی به دست آورده است.
محبوبترین خوانندهی مرد (موزیک اصیل)
1- اکبر گلپایگانی 56724 رای
2- هوشمند عقیلی 54310 رای
3- ایرج 47567 رای
محمودی خوانساری، محمدرضا شجریان، وفایی و عبدالوهاب شهیدی، با آرای بسیار خوب در مقامهای بعدی نشستهاند.
گلپایگانی با آهنگ هایی چون «موی سپید» و«اشک» چهرهی موفقی ارایه داد و ناگهان در آخرین لحظات با آرای بسیار زیاد، مقام دوم سال گذشته خود را پشتسر نهاده و در صدر نشست.
هوشمند عقیلی با وجود کمکاری و سکوت و بالاخره سفرهای پیاپی، باز هم رقابت پُرشور با گلپا چهرهی پرکار سال پیش داشت و سرانجام با فاصلهی اندک در مقام دوم جای گرفت.
محبوبترین خوانندهی زن (موزیک اصیل)
1- هایده و حمیرا (62179 رای)
2- مهستی 61143 رای
3- مرضیه 52896 رای
نسرین، عهدیه و سیما بینا هم آرای زیادی داشتند.
نکتهی جالب در این مورد، رقابت پُرشورهایده و حمیرا در این جدول بود، بهطوری که هر پاکتی و رایی گشوده و خوانده میشد یکی مربوط به هایده و دیگری مربوط به حمیرا بود.
هایده به علت اجرای بسیار متنوع آهنگها در ستون محبوبین جای داشت، اما جنجالها و گرفتاریهای مربوط به شیرین افشار و رفتن به دادگاه، شاید باعث شد که تفاوت آرای زیادی با حمیرا نداشته باشد، اما حمیرا به علت زندهگی بی سر و صدا و خالی از شایعات عشقی و فعالیت نسبتن بیشتری در زمینهی خوانندهگی، امسال محبوبیت زیادتری کسب کرد، بهطوری که سرانجام تصمیم گرفتیم این رقابت رای را اجبارن متوقف و هر دو را در ردیف اول محبوبین بگذاریم، چون مطمئن بودیم که هر چه از آرا خوانده شود، باز هم هر دو شانه به شانه حرکت میکنند و حتا اگر اختلاف صد رای بود مانند داریوش و ستار، یک نفر را اول و یک نفر را در ردیف دوم قرار میدادیم، ولی اختلاف آرای این دو چهرهی محبوب هیچوقت از بیست تجاوز نمیکرد.
مهستی که در اواسط سال بسیار کمکار شده بود، با اختلاف رای اندکی در مقام دوم قرار گرفت و در صورتی که سفرهای درازمدت نمیرفت، هر دو نفر را به خطر میانداخت.
نکتهی جالب حضور مرضیه خوانندهی پرارزش ایران در این لیست جوانانه میباشد و با این که مرضیه جز دو سه کنسرت برنامهی دیگری نداشته، این همه رای و قرار گرفتن در مقام سوم حیرتانگیز و نشانهی علاقهی خالص مردم به اوست.
محبوبترین آهنگساز ایرانی
1- جهانبخش پازوکی 58346 رای
2- حسن شماعیزاده 58297 رای
3- فریدون خشنود 58285 رای
بابک بیات ، انوشیروان روحانی ، ناصر چشم آذر ، منوچهر چشم آذر ، واروژان ، با آرا فراوان به ترتیب مقام های بعدی را به کف آورده اند.
رقابت میان پازوکی ، شماعی زاده و خشنود سه چهره پرکار موزیک برای همه هیجان انگیز و پرشور بود. چون پازوکی با آهنگ هایی موفق که برای هایده ، مهستی ، نسرین ، فریدون فرهی ، گلپا ، مازیار ، ساخت و شماعی زاده با آهنگ های خودش و خشنود با آثاری که برای نوش آفرین ، هایده ، مهستی ، نسرین ، ستار ، ابی ساخت چهره های پرکار و موفقی بودند.
سرانجام پس از دو ماه انتظار با فاصله های کم، این سه چهره معروف در مقام های اول تا سوم و سپس بابک بیات و انوشیروان روحانی و چشم آذر با آرا خوب در پله های بعدی نشسته اند.
محبوبترین ترانهسرای ایرانی
1- هما میرافشار 58321 رای
2- جهانبخش پازوکی 57252 رای
3- اردلان سرفراز 49784 رای
شهیار قنبری، ایرج جنتیعطایی و سعید دبیری به ترتیب مقامهای بعدی را کسب نمودند.
پینوشت:
- با تشکر ویژه از بابک عزیز
- ترانهی هیچکی مثل تو نبود سرودهی«ایرج جنتیعطایی» است. همین یک سند کافی است تا تاریخ انتشار این ترانه از جنتیعطایی نیز روشن شود. البته جنتیعطایی در کتاب خود این ترانه را به«داریوش» تقدیم کرده است!
هفتهنامهی جوانان - بیستوسوم آذرماه 1355
برخورد شدید و غیرمنتظرهی«داریوش» و«بهروز وثوقی» در مجلس جشن
شایع است که در جریان برگزاری جشن سندیکای هنرمندان به افتخار میهمانان جشنوارهی سینمایی تهران در هتل اوین، بین»داریوش» خوانندهی معروف و»بهروز وثوقی» درگیری شدیدی بهوجود آمده و اگر پادرمیانی دوستان نبود کار به جای باریکی میکشید .در این جشن از خبرنگاران مطبوعات داخلی، هیچکس نبود و گرنه این خبر به بیرون درز میکرد و سروصدای زیادی برپا مینمود. هنوز دقیقن معلوم نیست که بگومگو بر سر چه بوده و چه کسی آغازگر این مناقشهی عجیب و داغ بوده، زیرا مدعوین ناگهان میبینند ک« داریوش» بهشدت برافروخته شده و فریاد میزند: «حالا به تو میگویم که چه خواهم کرد» و صدای بهروز هم بلند میشود که: «هیچ کاری نمیتوانی بکنی بلکه منام که به تو حالی خواهم کرد»...
این جملات ضمن این که داغتر میشود و کلمات خشنی به گوش میرسد، عدهای بلافاصله هرکدام را به گوشهای میکشند و غائله را ختم میکنند، درحالی که هنوز معلوم نیست کدامیک این کشمکش را شروع کرده و موضوع دعوا چه بوده است، چون داریوش در زمینهی موزیک و بهروز در کار سینماست و رقابت حرفهای کمتر میتواند مطرح باشد، ولی وقتی به موضوع خصوصی هم میرسیم باز میبینیم هیچ نوع برخورد خصوصی هم نمیتوان برای این کشمکش که اینقدر هم داغ بوده و در یک مجلس رسمی اتفاق افتاده یافت ... درهر صورت باید منتظر روشن شدن ماجرا در آینده بود.
توضیح از حمید دلوارهها: نمیدانم چهگونه است که نویسنده اشاره میدارد داریوش و بهروز وثوقی هیچگونه برخورد خصوصی با هم نمیتوانند داشته باشند .بهروز وثوقی و همسرش گوگوش بهطرز عجیبی در میانهی سال 1355 از هم جدا میشوند و مدت اندکی بعد گوگوش و داریوش روابط دوستانهشان به مدت یک سالونیم، تیتر تمام نشریات آن سال میشود. هفتهای نیست که در سال 56 مجلات، خبری، شایعهای یا مطلبی از روابط به ظاهرعاشقانهی«داریوش» و«گوگوش» ننویسند. پس چهگونه است که بهروز و داریوش هیچ مخرج مشترکی نداشتهاند؟!
اما در بیستوهفتام مرداد 1356 حادثهای بسیار تکاندهنده برای داریوش رخ میدهد:
داریوش که در پارک خُرّم( پارک ارم کنونی ) که متعلق به رحیمعلی خُرّم( همسر سوم تاجالملوک مادر شاه) بود، برنامه اجرا میکرد که توسط یک زن مورد حمله قرار میگیرد و این شخص با پاشیدن اسید بر صورت و گردن او باعث میشود تا یک گوش داریوش هفتاد درصد شنواییاش را از دست بدهد و صورت و گردناش نیز به دلیل عوارض پاشیدن اسید آسیب ببیند.
داریوش که در پارک خُرّم( پارک ارم کنونی ) که متعلق به رحیمعلی خُرّم( همسر سوم تاجالملوک مادر شاه) بود، برنامه اجرا میکرد که توسط یک زن مورد حمله قرار میگیرد و این شخص با پاشیدن اسید بر صورت و گردن او باعث میشود تا یک گوش داریوش هفتاد درصد شنواییاش را از دست بدهد و صورت و گردناش نیز به دلیل عوارض پاشیدن اسید آسیب ببیند.
شرح کامل ماجرای اسیدپاشی بر صورت داریوش را که سه سال پیش نیز بهطور مفصل بر روی سایت قبلیام قرار داده بودم را یک بار دیگر با هممرور میکنیم، ضمنن در رابطه با این ماجرا فرضیههایی را نیز با شما در میان میگذارم.
هفتهنامهی اطلاعات هفتگی - جمعه چهارم شهریور 1356
ماجرای زنی که بروی داریوش اسید پاشید
چهارشنبه شب گذشته، هنگامیکه داریوش خوانندهی رادیو تلویزیون، سرگرم اجرای برنامه در کابارهای واقع در اتوبان تهران کرج بود، ناگهان زنی از میان مشتریان کاباره بهطرف داریوش حمله برده و ظرف محتوی اسید را به سر و روی داریوش میپاشد. چند ساعت پس از وقوع این حادثه سرویس هنری و حوادث مجله به پیگیری این واقعه پرداخت.
چهگونهگی ماجرا:
یکی از کارکنان کابارهی خُرّم، که داریوش در آن اجرای برنامه مینماید و در شب حادثه در کنار سن حضور داشته است به خبرنگار ما گفت که: در حدود ساعت یازدهوسی دقیقهی بعدازظهر چهارشنبه بود. داریوش تازه بر روی سن آمده و دو ترانه اجرا کرده بود. سرگرم اجرای سومین ترانه(نفرین نامه(شد. در این هنگام زنی که پشت یکی از میزهای روبهروی سن نشسته بود از جای خود بلند شد و با حرکت سریعی به روی سن آمد. داریوش به عادت همیشهگی خود که در هنگام اجرای ترانههایش، چشمان خود را میبندد، با چشمان بسته سرگرم اجرای ترانهاش بود و به همین خاطر متوجهی حملهی این زن به طرف خود نشد. در یک لحظه ما متوجه شدیم که این زن لیوان بزرگی را با محتویاتاش بهطرف داریوش پرتاب کرد. داریوش فریاد زد: «سوختم، سوختم» و نقش بر سن کاباره شد. هجوم این زن و مدت زمانی که از بلند شدن این خانم و رفتن وی روی سن کاباره، بهقدری سریع بود که هیچ یک از ما و اعضای ارکستر داریوش، موفق به ممانعت از اقدام وی نشدیم. داریوش کت و شلوار مشکی به تن داشت و همین موجب شد که از شدت تاثیر اسید بر بدن وی بکاهد. ما با همکاری اعضای ارکستر داریوش، وی را به بیمارستان رساندیم. در این اثنا زنی که بهروی داریوش اسید پاشیده بود، کف سن کاباره نشسته بود .
در پاسگاه ژاندارمری کن:
در ساعت دوازده شب چهارشنبه، حدود نیم ساعت پس از وقوع این ماجرا،» مریم «زنی که به صورت داریوش اسید پاشیده بود، توسط مامورین به پاسگاه ژاندارمری»کن» تحویل گردید. مریم و رانندهی آژانس، شب را تا ساعت چهار بعدازظهر روز پنجشنبه بیستوهفتم مردادماه در پاسگاه ژاندارمری کن گذراندند و مامورین ژاندارمری کن، در این فاصله تحقیقات مقدماتی خود را پیرامون چهگونهگی وقوع این حادثه به انجام رسانیدند.
رانندهی آژانس چه میگوید :
راننده یآژانس ایرانتاکسی، در تحقیقات مقدماتی که از وی در پاسگاه ژاندارمری کن بهعمل آمد اظهار داشت که در شب وقوع حادثه، متهم به بنگاه کرایهی تاکسی که وی در آن سرگرم کار است مراجعه نموده و تقاضای تاکسی مینماید. سپس از وی میخواهد که او را به کاباره خُرّم در اتوبان تهران کرج برده و تا پایان برنامهی کاباره به اتفاق وی حضور داشته باشد. این راننده در بازجویی خود خاطرنشان نموده است که تا آن لحظه این زن را ندیده بوده و اولین باری بوده که وی را ملاقات کرده است .مامورین پاسگاه ژاندارمری کن، با خاتمهی بازجویی از رانندهی آژانس به انجامتحقیقات از متهم اصلی پرداختند و پروندهی متهم را در ساعت چهار بعدازظهر روز پنجشنبه بیستوهفتم مردادماه تحویل بازپرس کشیک دادسرا کرده است.
گفتوگو با مریم:
ساعت سهوبیست دقیقهی بامداد پنجشنبه هفتهی گذشته، دوساعت وبیستدقیقه پس از اینکه مریم منظور خود را که اسیدپاشیدن بر سر و روی داریوش بود عملی کرد و پس از دستگیری بهوسیلهی مامورین گشت شبانهی پاسگاه ژاندارمری کن، به پاسگاه مزبور منتقل شد، با گزارشگر سرویس حوادث اطلاعات هفتگی که پس از بروز این حادثه از ماجرا آگاه شده بود روبهرو شد و در مورد انگیزهی کاری که کرده بود حرفهایی زد که در زیر میخوانید :
«من یک زن کولی هستم، اهل چهارمحال بختیاری میباشم و تا چهار سال پیش، تنها یکبار سفری کوتاه به تهران کرده بودم .یازده ساله بودم که بنا به درخواست والدینام، تن به ازدواج دادم و از آنجا که ازدواج در این سن برای من هیچ مفهومی نداشت، بیش از یک ماه نتوانستم با شوهرم زندهگی کنم و شوهرم وقتی دید من نمیتوانم برای او زن زندهگی باشم قبول کرد مرا طلاق بدهد .چهار سال گذشت و من به اصفهان رفتم و یادم میآید کلاس هفتم بودم و پانزده سال داشتم و یک روز بعدازظهر که به اتفاق خواهرم به سینما میرفتم، در خیابان با شوهر دوم خودم آشنا شدم و یک ماه بعد با وی ازدواج کردم. شوهرم واقعن یک مرد نمونه و یک شوهر ایدهال بود. من به همراه شوهرم به بلوچستان رفتم و به زندهگی خانوادهگی خودم با وی در آنجا ادامه دادم .من با اینکه هیچوقت به تهران سفر نکرده بودم و بیشتر دختر صحرا و کوه بودم تا دختر شهر، ولی هیچوقت از دنیای مد و زیبایی جدا نبودم و همیشه آخرین مدهای لباس برای اولین بار بر تن من دیده میشد، بهطوریکه دوستانام که به تهران سفر میکردند و نزد من برمیگشتند، میگفتند در تهران هم زنی به زیبایی و شیکپوشی تو ندیدیم. ولی هیچکدام از این تعریفها برای من اهمیت نداشت. من ضمن این که برای همسرم سعی میکردم یک زن خوب باشم، در خانه هم برای او خدمتگزار واقعی بودم و هیچوقت نخواستم خواستهی شوهرم را که آوردن یک یا دو زن خدمتکار برای من بود قبول کنم. اینها را میگویم برای اینکه بدانید من هیچوقت نمیخواستم یک زن سبکسر باشم و زندهگی خانوادهگی برایام واقعن ارزش داشت، تا اینکه آن روز فراموشنشدنی که حالا میگویم تلخترین روز زندهگیام بود ،برای من فرا رسید.
بهار دوسال پیش{1354} بود و ششمین فرزند من یک ساله بود که یکی از دوستانام میخواست بهاتفاق شوهرش به تهران بیاید. از من خواست اگر چیزی لازم دارم بگویم تا از تهران برایام بیاورد و من به او سفارش یک جفت کفش و چند نوار آهنگهای ایرانی را دادم. وقتی به من گفت دوست داری کدام خوانندهها را برایات بیاورم؟ گفتم مهم نیست چه خوانندهای باشد، تازهترین آهنگهای روز را بخر و برایام بیاور و دوستام همین کار را کرد. من تا آن زمان اصلن داریوش را نمیشناختم. در بین کاستها دو آهنگ هم از خوانندهای به اسم داریوش ضبط شده بود که من دربین همهی آهنگها فقط از صدا و آهنگهای این خواننده خوشام آمد، بهطوریکه صدها بار آنرا گوش کردم. چند روزی گذشت و یک روز که من به تنهایی در شهر قدم میزدم، وقتی ازجلوی تنها کاستفروشی شهر رد میشدم چشمام به پوستر بزرگ یک مرد افتاد. وارد مغازه شدم و ضمن خریدن چند نوار از فروشنده پرسیدم این پوستر کیست؟ و او در جوابام گفت داریوش خواننده و از همین لحظه بود که من دچار بزرگترین اشتباه زندهگیام شدم.
اشتباهی که حالا پس از دو سال هیچچیز نمیتواند جبراناش کند. من چنان مجذوب این پوستر شدم که خواستم آنرا خریداری کنم ولی فروشنده میگفت من آنرا نمیفروشم و این را برای خودم از تهران خریداری کردهام .به هر ترتیبی بود با پرداختن پنجاه تومان آن پوستر را خریدم و با خود به خانه آوردم ولی فرصت نصب آنرا پیدا نکردم چون شوهرم همان روز به من اطلاع داد که ما برای همیشه به تهران میرویم. مثل اینکه همه چیز دست به دست هم میداد تا راه اشتباهی را که در پیش گرفته بودم هموارتر شود. از این خبر خیلی خوشحال شدم چون مطمئن بودم در تهران فرصتدیدار داریوش نصیبام خواهد شد. چند روز بعد راهی تهران شدیم و در خانهی مجللی که شوهرم نیمی از آنرا به اسم من کرده بود اقامت کردیم و من یکهفته پس از ورود به تهران بود که پوستر داریوش را به دیوار یکی از اتاقهای خانه نصب کردم. وقتی ظهر آنروز، شوهرم به خانه آمد وپوستر داریوش را روی دیوار دید خیلی عصبانی شد و ضمن پاره کردن آن با من دعوا کرد که این کارها چیست که تو میکنی؟
بعد از آن، خیلی خلاصه تلاشهای خودم را و دیدارهایی را که با داریوش داشتم برایتان میگویم. سه ماه بعد خواهرم که به اتفاق شوهرش در اروپا زندهگی میکند به تهران آمد و در سومین روز اقامت خود از شوهرم خواست که او و شوهرش را به کابارهای ببرد که در آنجا خوانندههای ایرانی برنامه اجرا میکنند. من که در آگهیهای روزنامه خوانده بودم داریوش در شکوفهنو برنامه اجرا میکند از شوهرم خواستم ما را به شکوفهنو ببرد ولی شوهرم قبول نکرد و گفت محیط آنجا را دوست ندارم و آن وقت من گریهکنان به شوهرم گفتم که حتمن باید به شکوفهنو برویم. شوهرم قبول کرد و ما بهاتفاق به شکوفهنو رفتیم. هیچ وقت آن لحظه را که برای اولین بار داریوش را میدیدم فراموش نمیکنم. وقتی داریوش بر روی سن آمد و شروع به خواندن کرد این عشق گناهآلود با من کاری کرده بود که ضربان شدید قلبام را بهخوبی احساس میکردم. پس از پایان برنامه به خانه برگشتیم و خوابیدیم و صبح زود که من از خواب بیدار شدم، یکی از آهنگهای داریوش را بر روی ضبط صوت پخش کردم. شوهرم از خواب بیدار شد و با عصبانیت ضبط صوت را خاموش کرد و من به او اعتراض کردم و آن وقت شوهرم بیشتر عصبانی شد و ضبط صوت را شکست و آن وقت من بدون اینکه بدانم چهکار میکنم فریاد زدم: من داریوش را دوست دارم .
وای که شوهرم با شنیدن این حرف چه حالی شد .چند ضربه به صورت من زد و فریاد زد: همین الان از این خانه بیرون میروی .
من هم مقداری از لباسهایم را برداشتم و از خانه خارج شدم و چون هیچ کجا را نداشتم که بروم، رفتم هتل ویکتوریا و یک اتاق گرفتم.همان شب باز به شکوفهنو رفتم و با دادن صد تومان به یک گارسون، به او گفتم به داریوش بگو پس از اجرای برنامهاش بر سر میز من بیاید، میخواهم او را برای یک عروسی دعوت کنم.
گارسون برایم پیغام آورد که به این زن بگو جلوی ماشین من منتظرم باشد .داریوش آمد و من گریهکنان گفتم که دوستاش دارم و میخواهم با او حرف بزنم و آنقدر گفتم و گفتم تا اینکه داریوش به من گفت: من امشب باید به دیدن«گوگوش» بروم و او را ببینم، تو به اتفاق دوستان من به منزل آنها برو، من صبح زود به دیدن تو خواهم آمد .آنوقت من سوار اتومبیل دوستان داریوش شدم و رفتم وآنوقت دوستان داریوش درحالیکه به من میخندیدند گفتند :دختران زیادی هستند که داریوش را دوست دارند ولی او گوگوش را دوست دارد ،تو بد کاری کردی شوهرت را بهخاطر داریوش ترک کردی .
ولی هیچکدام از این حرفها به گوش من نرفت. آن روز صبح، داریوش به دیدن من نیامد و دوستان داریوش که متوجه شدند من ناراحت هستم و به شدت گریه میکنم به من گفتند: بیا تو را پیش داریوش ببریم و آنوقت آنها مرا به خانهی یکی دیگر از دوستان داریوش بردند. داریوش در آن خانه به من گفت: من نمیتوانم با تو که شوهر داری دوست باشم، برو سر خانه و زندهگیات و من در جواب او گفتم اگر به عشقام جواب ندهی خودم را خواهم کشت و آنوقت داریوش شماره تلفن مرا کف دستاش با خودکار یادداشت کرد و گفت: به هتل برگرد، من با تو تماس خواهم گرفت.
من به هتل برگشتم و فهمیدم شوهرم مقدمات طلاق مرا آماده کرده، بهطوری که دو روز بعد حکم طلاق من و شوهرم صادر شد. داریوش هرگز با من با اینکه قول داده بود تماس نگرفت و من اولین بار در کاباره ونک به دیدناش رفتم و اینبار هم گریهکنان از عشق خود به او گفتم و این که شوهرم مرا طلاق داده است .
همان شب به اتفاق داریوش به خانهاش رفتم و روز بعد داریوش به من گفت :تو حتمن باید نزد شوهرت برگردی چون من دیگر حاضر نیستم تو را ببینم .چند روز بعد چند نفر از دوستان شوهرم به دیدن من آمدند و از من خواستند با شوهرم آشتی کنم و من هم قبول کردم و دوباره با شوهرم ازدواج کردم، ولی سه ماه بیشتر نتوانستم به زندهگی خود با شوهرم ادامه بدهم. عشق داریوش مرا دیوانه کرده بود تا اینکه دوباره من و شوهرم بر سر اینکه چرا من از صبح تا شب به نوارهای داریوش گوش میکنم اختلاف پیدا کردیم. شوهرم در این مدت سه ضبط صوت مرا شکست تا اینکه دیوانهگی من به حد اعلای خود رسید و من در یک حالت جنونآسا تصمیم به کشتن شوهرم گرفتم .اما حالا باید بگویم خوشبختانه موفق نشدم. بلافاصله از خانه بیرون دویدم و خودم را به کلانتری رساندم و همه چیز را تعریف کردم، بعد هم شوهرم آمد و از من شکایت کرد و پروندهی ما به شعبهی پانزدهی بازپرسی دادسرای تهران رفت .
در بازپرسی مزبور میخواستند مرا به زندان بیاندازند ولی شوهرم نگذاشت. او گفت من نمیخواهم مادر شش فرزندم به زندان بیافتد. من رضایت میدهم به شرط اینکه همسرم تضمین دهد که برای همیشه از زندهگی من و بچههایم کنار برود. من هم قبول کردم و آزاد شدم و دوباره از شوهرم طلاق گرفتم .شوهرم هفتادهزارتومان مهریه مرا با فروختن اتومبیلاش که صدوبیست هزار تومان ارزش داشت پرداخت و سپس با فروختن منزلمان در تهران دویستوپنجاه هزار تومان سهم مرا از آن منزل پرداخت و من با داشتن سیصدوبیست هزار تومان پول، بار دیگر به سراغ داریوش رفتم.
در خیابان آیزنهاور، یک آپارتمان شیک اجاره کردم و آنرا به سادهگی آراستم و مجددن با داریوش تماس گرفتم و او به من قول داد هفتهای دو شب به دیدنام بیاید و همین کار را هم کرد و صاحبخانهی من، خودش شاهد است که داریوش هفتهای دو شب به دیدنام میآمد و هفتهای یک شب هم خودم به سراغ داریوش میرفتم و او را با خود به منزل میآوردم تا اینکه یک روز که من به اتفاق داریوش به خانهاش رفتم، در کشوی کمدی که در اتاق خواب او بود مقداری عکس رنگی از گوگوش که کاملن تازه بود و آنها را در هیچ نشریهای ندیده بودم دیدم.از دیدن این عکسها خیلی ناراحت شدم و به داریوش گفتم این عکسها اینجا چه کار میکند؟
در جوابام گفت: تو به اینها چهکار داری؟ من که به تو گفته بودم یک زن را دوست دارم .در جواباش گفتم و این زن گوگوش است. گفت گوگوش یا زن دیگری، برای تو چه فرقی میکند؟ مهم این است که من زن دیگری را به غیر از تو دوست دارم .گریهکنان از خانهاش خارج شدم و به منزلام برگشتم. دو شب گذشت و بعد که دیدم دیگر طاقت نمیآورم، برای دیدناش یک دسته گل فوقالعاده گرانقیمت و قشنگ خریدم و به کاباره رفتم. داریوش با دیدن من گفت دیگر حاضر نیست مرا ببیند. با شنیدن این حرف بدون اینکه هیچ جوابی به او بدهم نگاهی به سر تا پایاش انداختم و گفتم: من زندهگیام را فدای تو کردم، برو و ببین چه بلایی به سرت میآورم و بعد بدون اینکه حرف دیگری بزنم روی از او برگرداندم و رفتم .
شب بعد داریوش به سراغ من آمد ولی من در را به رویاش باز نکردم و او رفت .
یک ماه گذشت .
من تصمیم خودم را گرفته بودم .میخواستم داریوش را نابود کنم ولی بعد تصمیم گرفتم او را زجر بدهم. تحقیق کردم و فهمیدم که او شبها در پارک خُرّم برنامه اجرا میکند و بیشتر شبها همانجا هم میخوابد. دیروز صبح، بالاخره برای عملی کردن تصمیم خودم، دست به کار شدم و یک بطری اسید خریدم. ساعت ده شب بود که به طرف پارک خُرّم رفتم. آنجا چون من تنها بودم اجازه ندادند من داخل شوم، برگشتم به خانه رفتم. یک پوستیژ به سرم گذاشتم و یک عینک بزرگ به چشمام و بعد به یک آژانس کرایهی اتومبیل تلفن زدم و خواستم که برای من یک اتومبیل شیک با راننده بفرستد. اتومبیل آمد و من سوار شدم. از راننده خواستم مرا در شهر بگرداند و بعد سر صحبت را با او باز کردم و کمی خودمانی شدم و سپس وی را به پارک خُرّم دعوت کردم و او هم قبول کرد. به اتفاق به پارک خرم رفتیم و من با دادن انعام خوب به گارسون، نزدیکترین میز به سن را گرفتم و آنجا نشستم و بعد خیلی پنهانی، شیشهی بزرگ اسید را که با هزار دردسر در سینه پنهان کرده بودم خارج کردم و روی میز گذاشتم .
همه فکر میکردند داخل آن شیشه مشروب است. حتا راننده خواست از آن بخورد ولی من به او گفتم برای خودش ویسکی سفارش بدهد. تا اینکه نوبت برنامهی داریوش شد. روی سن آمد و دو آهنگ فریاد زیر آب و شقایق را اجرا کرد و بعد مشغول خواندن ترانهی نفریننامه شد. اسید را از داخل شیشه درون یک لیوان ریختم و بعد در یک لحظه از جای خود بلند شدم و بهروی سن رفتم. داریوش، باز هم من را نشناخت .لیوان اسید را بهروی او پاشیدم و داریوش فریاد زد: سوختم .
دیگر چیزی نفهمیدم. عدهای روی سر من ریختند و بعد وقتی به خودم آمدم که اینجا بودم و بعد هم شما آمدید«.
مریم که اسم اصلی او«ماهسلطان. ش» است، بیست و هشت سال دارد، متولد1328 و دارای شش فرزند است که کوچکترین آنها سه ساله است و بزرگترینشان پانزده ساله. مریم میگوید: به هیچوجه از کاری که کردم پشیمان نیستم .داریوش مرا بیچاره کرد، من هم خواستم او را بیچاره کنم .
داریوش در بیمارستان:
چند ساعت پس از این که داریوش بهعلت جراحات واردهی ناشی از سوختهگی به وسیلهی اسید، به بیمارستان مهر انتقال یافت، خبرنگاران ما در بخش سه بیمارستان مهر که داریوش در آن بستری است حضور یافتند و با وی گفتوگوی کوتاهی انجام دادند.
داریوش که از ناحیهی راست صورت، گوش، سینه، دست راست و قسمتی از ناحیهی زیر شکم مجروح شده بود، ابتدا در بخش اورژانس بیمارستان تحت یک سری معالجات اولیه قرار گرفت و سپس به بخش سوختهگی بیمارستان انتقال یافت. به همراه داریوش، ارکستر وی و محمود قربانی همسر سابق گوگوش در بیمارستان حضور داشتند. داریوش در هنگام انتقال به بخش سوختهگی بیمارستان در گفتوگوی کوتاهی با خبرنگاران، درحالیکه به سختی قادر به صحبت بود اظهار داشت که عمل این زن یک اقدام وحشیانه بوده و مریم با پاشیدن اسید به صورت وی، او را تا آستانهی مرگ کشانیده است.
داریوش در مورد چهگونهگی این ماجرا و رابطهاش با مریم که بهروی او اسید پاشید، شنبهی این هفته که حالاش بهتر شده بود مجددن گفت:
«من وقتی بر روی سن برنامه اجرا میکنم قادر نیستم به خوبی تماشاچیان برنامهام و آنها را که پایین سن نشستهاند ببینم، چون اولن وقتی بهروی سن میروم، مسئولین نور و پروژکتور کاباره، نورهای رنگارنگشان را بر روی چهرهی من تنظیم میکنند و بهدلیل انعکاس نور در چشمهایم به خوبی قادر نیستم پایین سن و تماشاچیان را ببینم و دوم اینکه من همیشه عادت دارم موقع خواندن چشمهایم را ببندم.
آن شب پس از اینکه دو ترانه اجرا کردم و میخواستم سومین ترانهام را بخوانم که برای یک لحظه چشمهایم را باز کردم و متوجه شدم یک نفر به طرفام میآید. فکر کردم یکی از تماشاچیان است که تقاضای ترانهی مورد علاقهاش را دارد، اما همینطور به من نزدیک شد تا اینکه من متوجهی لیوانی که در دستاش بود شدم و در یک لحظه بر روی قسمتی از صورت و سینهام، احساس سوزش شدید کردم. چند نفر از اعضای ارکستر من به موقع خودشان را به این زن رسانیدند و او را که میخواست باقیماندهی اسید را بر روی من بپاشد گرفتند. من بلافاصله به پشت صحنه رفتم و عدهای آب سرد زیادی روی تن و بدنام ریختند و مقداری هم کره به نقاط سوختهشدهی بدنام مالیدند و بعد مرا به بیمارستان رسانیدند.
داریوش سپس میگوید: من فکر میکنم این ماجرا توطئهای علیه من بوده و من نه حالا و نه هیچوقت، هیچگونه آشنایی وارتباطی با این زن نداشتم و واقعیت این است که هر کجا من برنامه داشتم او هم میآید و البته یکی دو بار هم به من اظهارعشق کرده بود و همیشه جواب من این بود که هرگز امکان ندارد رابطهای میان من و او بهوجود آید و او باید به سر خانه و زندهگیاش برگردد و دلیل از هم پاشیدهشدن خانوادهاش فقط و فقط خودخواهیهای این زن بوده. تکلیف او هرطور که باشد توسط قانون روشن خواهد شد و امیدوارم نتیجهی این ماجرا برای دیگران عبرتآمیز باشد.
پزشک معالج داریوش سوختهگی داریوش را از نوع درجهی سه ذکر کرده و وسعت سوختهگی را زیاد میداند.
از اقوام نزدیک داریوش فقط پدرش در بیمارستان حضور داشت و تنی چند از دوستان داریوش در جلوی اتاق وی حضور داشتند و مانع از ملاقات مراجعین با داریوش میشدند.
در ساعت پنج بعدازظهر روز پنجشنبه بیستوهفتم مرداد ماه 1356، بازپرس کشیک دادسرای تهران با انجام تحقیقات لازم برای مریم، زنی که به صورت داریوش اسید پاشیده بود، قرار بازداشت موقت صادر کرد و وی را برای انجام معاینات پزشکی، به پزشکی قانونی فرستاد. به موجب قانوناقدام به اسیدپاشی درصورتی که منجر به قتل شود، مجازاتی برابر اعدام دارد. درصورت نقص عضو، متهم به پانزده سال حبس جنایی محکوم میشود و در صورتی که اسیدپاشی، منجر به نقص ظاهری شود، مجازات کسی که اقدام به اسیدپاشی نموده است از دو تا ده سال زندان است. رسیدهگی به این پرونده درحال حاضر در مراجع قضایی در دست اقدام است و نتیجهی تحقیقات بعدن روشن خواهد شد.
هفتهنامهی اطلاعات هفتگی - دیماه 1356
وکیل مدافع داریوش خوانندهی رادیو تلویزیون ملی ایران، هفتهی گذشته با تسلیم دادخواستی از سوی موکل خود بهخاطر پاشیدن اسید و ضرر و زیانهای مادی و معنوی که با وقوع این حادثه، متوجهی این خواننده معروف شد، تقاضای اعادهی ضرر و زیانهای مادی و معنوی وارده را نمود.دادستان تهران نیز برای«مریم شفیعی سامانی»، زنی که متهم است در ساعت یکوسی دقیقهی بامداد روز بیستوهفتم مرداد 1356، هنگام اجرای برنامه توسط داریوش در کاباره، بر روی وی اسید پاشیده و موجب سوختهگی قسمتی از بدن و صورت و سینه او را فراهم آورده است، تقاضای ده سال زندان نموده است. قرار مجرمیت مریم، پس از قریب چهار ماه تحقیق از سوی بازپرس، هفتهی گذشته صادر گردید و پرونده برای صدور کیفرخواست نزد دادستان تهران فرستاده شد. دادستان نیز برای این زن ده سال زندان تقاضا نمود و پرونده را به دفتر دادگاه جنایی فرستاد.
هفتهنامهی اطلاعات هفتگی - بهمنماه 1356
صبح چهارشنبهی هفتهی گذشته در شعبهی چهارم دادگاه جنایی مرکز، محاکمهی«مریم»، زنی که شب بیستوششم مرداد ماه گذشته در یکی از کابارههای تهران، بر سر و روی داریوش خواننده، اسید پاشیده بود آغاز شد. پس از مراحل بازپرسی و تکمیل پرونده به شعبه چهارم دادگاه جنایی رفت و مریم هفتهی گذشته پس از دو روز محاکمه، به شش ماه زندان محکوم شد که چون از هنگام حادثه تا پایان محاکمه، مریم شش ماه و یازده روز در زندان به سر برده بود، چهلوهشت ساعت پس از پایان یافتن محاکمه از زندان آزاد شد.»
****
در باب ماجرای اسیدپاشی بر صورت داریوش، همچنان پس از گذشت سیوسه سال ابهامات فراوانی وجود دارد .اگر در بند بند گفتههای این خانم، دقیق و موشکافانه تامل فرمایید، بهراحتی میتوان پی به تناقضگوییها و همچنین سناریوی پیچیدهای بود که تردیدی ندارم این ماجرا فراتر از یک داستان احساسی و نوستالژیک است.
من در سایت پیشینام در نوشتاری پیرامون این ماجرا به شکل مختصر، اشارهای به ایمیل شخصی کردم که معتقد بود مریم عامل حمله به داریوش، عامل ساواک بوده است.
اما امروز برای نخستین بار، میخواهم گوشههایی از این رویداد را افشا کنم .
شخصی که در سال 1386 به من ایمیل زد و البته به تماس تلفنی نیز انجامید،»حمید داودآبادی» نویسنده و مدیر سایت ساجد بود که در زمینهی یادمان شهدای جنگ ایران و عراق فعالیت میکند.
حمید داودآبادی در آن تماس تلفنی شرح داد که در سال 1374 در زندان اوین با یک افسر ارشدی که از کودتای نوژه باقی مانده بود گفتوگو داشته و این افسر درخلال صحبتهایش به این موضوع اشاره نموده که مریم عامل اسیدپاشی به داریوش، نیروی ساواک بوده است.
من نیز شرح کامل گفتههای»حمید داودآبادی» را در آن زمان بر روی وب قرار دادم.
اخیرن نیز که برای پروندهی زندهگی هنری داریوش، شروع به تحقیق کردم، باز نیز به حمید داودآبادی ایمیل زدم و یک بار دیگر صحت این ماجرا را با توجه به تردیدهای شکل گرفته برای خود من، از او جویا شدم. ایشان این بار نیز مصرانه معتقد بودند که این ماجرا را از یکی از نیروهای حزب توده نیز شنیده است و اشاره داشتند که صحبت آن افسر کودتای نوژه را خود ایشان ونه کس دیگری شنیده است .
من هیچ دلیل خاصی برای تحریف ماجرا از سوی«حمید داود آبادی» نمی توانم پیدا کنم. ایشان یکی از جانبازان جنگ به حساب میآیند، بسیار معتقد به نظام جمهوری اسلامی هستند، ارتباطات گستردهای با مقامات امنیتی و نظامی حکومت دارند و اعتقادات ایشان نیز هیچگونه سنخیتی با داریوش وامثالهم ندارد. حتا شخص اول حکومت یعنی آقای خامنهای نیز ایشان را میشناسند که در دیدار ایشان و مسعود دهنمکی با آقای رهبر، دیالوگهای دوستانهای بهروایت ایشان ردوبدل گشته.
پس هیچ دلیل قانعکنندهای را نمیتوانم بیابم که چرا حمید داودآبادی طرفدار نظام جمهوری اسلامی و معتقد به اصل ولایت فقیه، پیرامون ماجرای اسیدپاشی بر صورت داریوش، خوانندهی مخالف نظام جمهوری اسلامی اینگونه روایت میکند تا صحت گفتههای داریوش مبنی بر توطئه بودن حادثه اثبات شود؟
تنها میتوان یک حدس زد و آن هم این که آن افسر راوی ماجرا، در این زمینه دروغ گفته باشد. در این صورت نیز این پرسش مطرح میشود که اصلن در آن موقعیت چرا ایشان باید حرفی از عامل اسید پاشی بر صورت داریوش زده باشد؟
اگر صحبت آن افسر ارتش که در کودتای نوژه نقش داشته را باور کنیم و ماجرای اسید پاشی بر صورت داریوش را پروژهای برنامهریزی شده از سوی ساواک قلمداد کنیم، به باور من این ماجرا یکی از تاریخیترین رویدادهای دههی پنجاه محسوب میگردد که پروندهی آن یک بار دیگر، برای روشن شدن اذهان عمومی، باید مورد بازخوانی و واکاوی قرار گیرد و به اعتقاد من هیچکس در این رابطه به اندازهی خود شخص داریوش نمیتواند به ابهامزدایی در این ماجرا کمک کند. تردیدی ندارم که بر بسیاری از واقعیتهای رویداده سرپوش گذاشته شده است و تمایلی از سوی عاملان آن، برای بازگویی حقیقت وجود ندارد.
البته من صحبتهای«حمید داودآبادی» را بهعنوان یک نظریه نمیپذیرم، چرا که اصلن صحت و سقم این فرضیه بر هیچکس روشن نیست، بلکه تنها بهعنوان یک تلنگر و حتا فرضیه میبایست بهطرز دقیق و موشکافانه مورد بررسی قرار گیرد.
در صحبتهای مریم عامل اسیدپاشی بر صورت داریوش، همانگونه که اشاره داشتم ضدونقیضگوییهایی نیز دیده میشود. ایشان در یکی از گفتههایشان میگویند که یک زن روستایی بودهاند و تا دو سال پیش اصلن به تهران نیامدهاند و در جایی دیگر نیز میگویند که خواهر ایشان در اروپا زندهگی میکرده. چهگونه امکان داشته که یک زنی که میگوید هیچوقت به تهران سفر نکرده بودم و بیشتر دختر صحرا و کوه بودم تا دختر شهر، خواهرش سر از تهران که هیچ، سر از اروپا دربیاورد؟ شاید بسیاری بگویند که احتمال داشته اما بهنظر شما این موضوع پرسشبرانگیز نیست؟
نکته دیگر این که سی سال از انقلاب میگذرد. چهگونه امکان دارد که هیچ خبری از این خانم در دست نباشد؟ مگر نه ایشان مدعی بودند شش فرزند داشته و.. چهگونه است که حتا از فرزندان ایشان نیز خبری نیست؟
من خواهش میکنم هر کسی که مدعی است نسبتی با این خانم دارد یا حداقل خانوادهی ایشان را میشناسد با من تماس بگیرد، من همچنان تشنهی دانستن در رابطه با این ماجرایم.
اصلن من حتا به این موضوع داشتن شش فرزند نیز توسط این خانم مشکوکام. به نظر میرسد که سناریو را گونهای برای ایشان چیده باشند که دستزدن به این اقدام توجیهپذیرتر باشد. یعنی یک خانمی که یک فرزند نه، دو فرزند هم نه، شش فرزند داشته و طبیعتن داریوش به چنین زنی پاسخ منفی میداده، لذا توجیه اقدام باورپذیرتر میگردیده است.
نمیدانم در پس پردهی ماجرای اسیدپاشی بر صورت داریوش چه گذشته و چه کسانی نقش کارگردانی را برعهده داشتهاند، اما تردیدی ندارم که این حادثه فراتر از آه و نالههای زنی است که چنین داستانسرایی کرده است.
وقتی طی این سالها بسیاری از وقایع پشتپردهی بزرگان هنر ما، عریان شده، نمیتوان از حادثهای به این عظمت به سادهگی گذشت. ماجراهایی چون نقش اشرف پهلوی در طلاق گرفتن گوگوش از محمود قربانی و ازدواج گوگوش با بهروز وثوقی، دوستی بسیار نزدیک بهروز وثوقی با اشرف پهلوی و روابط اشرف با بسیاری از هنرمندان خوشسیمای قبل از انقلاب.
بهروز وثوقی در میانهی سال 55 از گوگوش جدا میشود. روابط بهروز وثوقی و اشرف پهلوی نیز غیر قابل کتمان بوده، بهشکلی که خود بهروز وثوقی نیز در مصاحبهای در دوبی، از رفت و آمدش به دربار سخن میراند. در همان زمان نشریات مختلف از دوستی شدید گوگوش و داریوش صحبت به میان میآورند.
در صحبتهای مریم نیز در چند قسمت ایشان تاکید به دیدن عکس جدید گوگوش در منزل داریوش میکند که برای من نیز پرسش برانگیز بود. چرا مریم در چند قسمت تاکید میکند که داریوش به او گفته که من گوگوش را دوست دارم ،حتا در چند قسمت در نشریات مختلف پس از جدایی گوگوش و بهروز وثوقی، صحبت از مجادلهی داریوش و بهروز وثوقی نیز به میان میآید.
باز هم تاکید میکنم تمام این حدسیات و فرضیهها باید مورد بررسی قرار گیرد و تا زمانی که داریوش و بهروز وثوقی در این رابطه سکوت کنند هیچ نظریهای را نمیتوان ابراز داشت. مجددن تاکید می کنم شخص آقای داریوش اقبالی، ناگفتههای فراوانی از دههی پنجاه شمسی خود دارد که امیدوارم روزی پرده از حقیقت پایین آید.
ضمنن تاکید میکنم که من فرض اسیدپاشی به صورت داریوش به دلیل اجرای ترانههای سیاسی را کاملن رد میکنم، بلکه فرض شخصی بودن ماجرا اما به نقشآفرینی ساواک را به میان میکشانم.
****
پی نوشت:
فرصتی دست داد تا یک قسمت از مصاحبهی آقای«بهروز وثوقی» با«علیرضا امیرقاسمی» را ببینم. همان روحیهی همیشهگی و متکبرانهی ایشان پس از سی سال در وجودشان یافتم. این که ایشان تشخیص میداد که چه کسی باشد و چه کسی نباشد. بهروز وثوقی که پروندهی سیاهی در دههی پنجاه دارد که حداقل آن، روابط او با اشرف پهلوی خواهر شاه سابق است، خود بهتر میداند که چه نقشی در آن دهه برای بایکوت کردن رقبایش در عرصهی فرهنگی جامعه داشته. خود بهتر میداند که با دوستی عجیباش با خواهر شاه، چه منم منمهایی داشته و در یک مورد با عکاس روزنامه اطلاعات «مصطفا خاکی» چه کرد. اگر یادش نمیآید به یادش میآورم. شرح کامل ماجرای حملهی او به مصطفا خاکی عکاس روزنامهی اطلاعات که او را در حالتی ویژه دیده بود، در آرشیو من موجود است که حتمن آنرا تا پایان سال برای قیصرهای دروغین منتشر خواهم کرد. مصطفا خاکی پس از انقلاب روایت دست اولی نیز از آن شب نقل کرد که نشان داد جامعهی ما به چه حضیضی افتاده بود که یک بازیگر سینما تنها به صرف دوستی باخواهر شاه و پشتوانهی او، هر کاری که دوست میداشت انجام میداد. ضمنن از آقای بهروز وثوقی خواهش میکنم تحریف تاریخ ننمایند که هستند کسانی که هنوز حافظهی بیداری دارند که فراموش نکنند چرا خوانندهی سوپراستار مملکتشان برای ایشان ترانه میخواند. راستی چرا داریوشبرای ناصر ملکمطیعی و محمد علی فردین ترانه نمیخواند؟؟
برای مطالعه بخش سوم این بیوگرافی ،اینجا کلیک نمایید
سلام
پاسخحذفخیلی زیبا بودند،ممنون از زحماتتون