فیلم تازهای درباره مککارتی، "قهرمان" شکار کمونیستها
جوزف مککارتی از زمان آغاز کارزار ضدکمونیستی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تا نیمه دهه ۱۹۵۰ یکی از معروفترین شخصیتها در صحنه سیاسی امریکا بود. آوردن نام او بر بدن بسیاری از شهروندان امریکایی، و نه تنها افراد چپگرا، لرزه میافکند. زمانهای که به نام این "قهرمان آنتیکمونیسم" به دوران مککارتیسم معروف شده، تا امروز مضمون کتابها و مقالات و آثار نمایشی بیشمار بوده است.
بسیاری از هنرمندان امریکایی، از لیلین هلمن، آرتور میلر، دالتون ترومبو و مارتین ریت، که خود قربانی مککارتیسم بودند، تا نویسندگان نامی امروز مانند داکترو، فیلیپ راث و پل اوستر در رمانهای خود به وجوه گوناگون آن "زمانه شیاد" پرداختهاند.
فیلم سینمایی "امریکایی واقعی" که میتوان آن را محصول مشترک آلمان و امریکا دانست، از دیدگاه تازهای به زندگی و فعالیت جوزف مککارتی نگریسته است. این درام سیاسی بیش از فیلمهای دیگر به اسناد تاریخی تکیه کرده است و میتوان آن را بازسازی کمابیش مستندی از دوران مککارتیسم دانست. به علاوه فیلم بیشتر به شخصیت مرکزی این دوران یعنی شخص مککارتی پرداخته است.
یک سیاستمدار پوپولیست
فیلم "امریکایی واقعی" به کارگردانی لوتس هکمایستر، سینماگر آلمانی، قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه جوزف مککارتی به آن سرعت به مشهورترین چهره سیاسی امریکا بدل شد، و چرا پس از چند سال از صحنه سیاسی بیرون افتاد.
روایتی که تا کنون تا حدی معتبر شمرده میشد این است که رسانههای جمعی در افشای سیمای واقعی مککارتی به عنوان سیاستمداری جاهطلب، بیرحم و عوامفریب نقش مهمی ایفا کردند. او نمونهای از سیاستمداران فرصتطلبی بود که خیلی زود به قدرت رسانهها در دوران معاصر پی برده و دریافته بود که میتوان با اظهارت جنجالی و "تیترهای درشت" در افکار عمومی نفوذ کرد و از آن در جهت اهداف خود بهره برد. اما همان رسانهها در افشای سیمای واقعی مککارتی مهمترین نقش را ایفا کردند. در این راستا به ویژه از نقش مثبت ادوارد مورو، روزنامهنگاری نامی و محبوب سخن میرود.
مورو در سالهای پس از جنگ گرداننده یک شوی تلویزیونی پربیننده بود. او با هشیاری و شهامتی ستودنی، از نیتها و شیوههای فعالیت مککارتی پرده برداشت و عملکرد او را چنان بنیادی افشا کرد که "قهرمان شکار جادوگران" دیگر نتوانست سر بلند کند. جورج کلونی، بازیگر و کارگردان هالیوود، چند سال پیش فیلم سینمایی "شب به خیر و موفق باشی" (۲۰۰۶) را به ستایش از ادوارد مورو اختصاص داد.
اما این احتمالا تنها روایتی مردمپسند از فعالیت و سرنوشت مککارتی بوده است. لوتس هکمایستر، در کار پژوهشی برای تنظیم فیلمنامهی "امریکایی واقعی" به اسنادی دست یافت که نشان میدهد عوامل مهمتری در پایان کار مککارتی نقش داشتهاند. گفته میشود که مککارتی در پیشبرد کارزار ضدشوروی و هیستری ضدکمونیستی، حتی هیئت حاکمه امریکا را نگران کرده بود. هم دوایت آیزنهاور، رئیس جمهور و هم رؤسای سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) از اقدامات او به وحشت افتاده بودند.
جورج کلونی (چپ) در نمایی از فیلم سینمایی "شب به خیر و موفق باشی"
"جنگ سرد" و قهرمانان آن
جوزف مککارتی عضو جمهوریخواه سنای امریکا از ایالت ویسکانسن بود. در فضای "جنگ سرد" و اوج فعالیت "کمیته فعالیتهای ضدامریکایی"، او از حمایت زمامداران امریکا و رسانههای دستآموز برخوردار بود، اما این حمایت به مرور از بین رفت. فیلم "امریکایی واقعی" نشان میدهد که مککارتی، از حدود یک سال پیش از آن که در شوی تلویزیونی مورد حمله قرار گیرد، از چشم نهادهای حاکمه افتاده بود. آنها متوجه شده بودند که حمایت بیشتر از اقدامات هیستریک مککارتی مشروعیت نظام را به خطر میاندازد.
از آغاز کارزار مککارتی، بسیاری از شخصیتها و محافل سیاسی هشدار داده بودند که مبارزه او با "فعالیتهای ضدامریکایی"، با بنیادها و موازین حقوقی نظام مغایرت دارد، اما مقامات حاکمه در فضای "جنگ سرد" به این هشدارها توجه نکردند. هنگامی که حزب جمهوریخواه با پیروزی دوایت آیزنهاور در پایان سال ۱۹۵۲ به قدرت رسید، دیگر به سیاستمداری از قماش مککارتی نیاز نبود.
"نفوذ کمونیسم در هیئت حاکمه"
مککارتی در جنون کمونیستیابی به قدری پیش رفت که حتی مقامات بلندپایه را به نگرانی انداخت. او دامنه عملیات خود را چنان گسترده کرده بود که رفته رفته "کاخ سفید" را نیز در بر میگرفت. هنگامی که او از نفوذ کمونیستها در ارتش ایالات متحده سخن گفت، کاسه صبر رئیس جمهور لبریز شد. آیزنهاور خود فرماندهی عملیات جبهه اروپا را به دست داشت، که هدف اصلی آن یاری رساندن به "ارتش سرخ" بود.
مککارتی که خود را یک "امریکایی واقعی" میخواند، هر روز لیستهای بلندتری از "عاملان کمونیسم بینالملل" ارائه میداد. دیگر حتی مأموران سیا نیز پروندهسازیهای او را مسخره میکردند. هنگامی که او از نفوذ افراد کمونیست در "سازمان سیا" سخن گفت، آلن دالس، رئیس سازمان به مأموران خود دستور داد که "قهرمان آنتیکمونیسم" را شب و روز زیر نظر داشته باشند.
مککارتی در اجلاسی در فوریه سال ۱۹۵۰ ادعا کرد که لیستی شامل ۲۵۰ نفر در دست دارد از افرادی کمونیست که در مقامات بالای وزارت خارجه ایالات متحده نفوذ کردهاند. این احتمال وجود دارد که افرادی با گرایشهای چپ کارمند وزارت خارجه بودهاند، اما این نیز درست است که حرف مککارتی یک ادعای بیپایه بود. او هرگز چنین لیستی در اختیار نداشت و صرفا "بلوف" زده و دروغ گفته بود.
مدافعان مککارتی و منتقدان و
منتقدان عقیده دارند که مککارتی خود به پارانویای ضدکمونیستی دچار بوده و کوشیده است این جنون را به سراسر جامعه سرایت دهد. او قرار بود جامعه امریکا را از "آفت کمونیسم" نجات دهد، اما نفرتی دیگر را به جای آن نشاند. در سالهای "شکار جادوگران" شهروندان عادی در خانههای خود از وحشت به خود میلرزیدند، زیرا هر لحظه امکان داشت به "دادگاه تفتیش عقاید" احضار شوند.
بسیاری از کسانی که به دادگاه احضار شدند، یا مطلقا از عقاید کمونیستی دور بودند یا روشنفکران بیآزاری بودند که برای حاکمیت "نظم و قانون" کمترین زیانی نداشتند. گروه بیشماری تنها به خاطر گرایشهای پیشرو یا آزادیخواهانه تحت تعقیب قرار گرفتند و زندگی آنها از هم پاشید. هزاران نفر از کار بیکار شدند و موقعیت حرفهای و منزلت شخصی خود را از دست دادند.
در سالهای گذشته، با پایان جنگ سرد، فروپاشی "اتحاد شوروی" و به ویژه با گذشت بیش از ۵۰ سال از مرگ مککارتی، هواداران راه و روش او در تلاش اعاده حیثیت از او هستند. به اعتقاد آنها مککارتی در ترسیم "خطر کمونیسم" اغراق نکرده، بلکه همیشه مدارک کافی در دست داشته است.
در زمان جنگ جهانی دوم و تشکیل جبهه متفقین علیه آلمان نازی، اتحاد شوروی (سابق) در اردوی نیروهای ضدفاشیستی قرار گرفته بود. با حمله سراسری ارتش هیتلر به اتحاد شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ در امریکا نیروهای پیشرو خواهان ورود این کشور به جنگ و یاری رساندن به شوروی بودند. در این مقطع از تاریخ امریکا، احساسات دوستانه نسبت به شوروی بالا رفت و نیروهای چپ نیرو گرفتند.
با پایان جنگ، اتحاد "ضدفاشیستی" جای خود را به خصومت دو سیستم جهانی داد. در امریکا، "رخنه کمونیستی" بالاترین خطر خوانده شد. در دوران پس از جنگ، اتحاد شوروی به رهبری یوزف استالین، نخستین بمب اتمی خود را به آزمایش گذاشت. در چین، یعنی پرجمعیتترین کشور جهان، به رهبری مائو تسه دونگ یک نظام کمونیستی شکل گرفت. در کوران جنگ سرد و اوج دشمنی دو نظام شرق و غرب، جامعه امریکا به سیاستمدارانی همچون مککارتی نیاز داشت.
نیروهای مدافع مککارتی یادآور میشوند که اقدامات او را، نه از نظر دامنه و نه از نظر شدت عمل نمیتوان با فعالیت جبهه مقابل یعنی اتحاد شوروی مقایسه کرد. در دوران استالین میلیونها نفر به جرم هواداری از عقاید لیبرال قربانی تصفیههای هولناک شدند.
هدف مککارتیسم تعقیب یا کشتار مخالفان نبود. هیچکس در امریکا تنها به خاطر "عقاید" ضدکمونیستی توقیف نشد. حتی گروه مشهور به "ده تن هالیوودی" که روانه زندان شدند، نه به خاطر افکار و عقاید سیاسی، بلکه تنها به اتهام "توهین به دادگاه" به زندان افتادند. هدف اصلی کارزار مککارتی عبارت بود از دور کردن افراد کمونیست یا هواداران "اتحاد شوروی" از مقامات حساس دولتی.
یک نکته دیگر را هم باید در خاطر داشت: مککارتی لحنی خشن داشت و در پروندهسازی برای "عوامل کمونیسم" رحم و انصاف را کنار میگذاشت. به علاوه او در حمایت از همکاران خود به هر خلافی دست میزد. از همه مهمتر آن که او برخلاف آنچه وانمود میکرد، یک مسیحی مؤمن و منزه نبود و به ویژه به قمار و مشروب عشق میورزید. هنگامی که در مه سال ۱۹۵۷ درگذشت، بیش از ۴۸ سال نداشت و علت مرگ او اعتیاد به الکل ثبت شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.