آنزمان که وبلاگ«شهیارقنبری» را داشتم و بهطورجدّی همهی مسایل مربوط به ترانه، بهویژه ترانهی نوین ایران را دنبال میکردم، نوید پیوستن یک صدای تازه به قافلهی ترانهی نوین، چندسالی همه را چشمانتظار گذاشت تا اینکه سرانجام در سال 1387 آلبومی بهنام«سیمرغ» با صدای «راستین»، آهنگسازی«فرید زلاند» و همکاری سه ترانهسرای مطرح«شهیارقنبری»، «اردلان سرفراز» و«ایرج جنتیعطایی» منتشر شد.
ناگفته نماند که آلبوم«راستین» شاید یکی از معدود آلبومهایی بود که حتا یکی دوسال پیش از زمان انتشارش جنجالآفرین شد، آنهم نه بهسبب محتوای خود آلبوم که به سبب شباهت بسیار زیاد صدای«راستین» به صدای آوازخوان مطرح و صاحبنامی چون«ابی».
کار«راستین» از همان آغاز با انتقادها و مخالفتهای بسیار بهویژه از سوی عدهای ازهواداران«ابی» مواجه شد، چراکه بسیاری از این هواداران براین باور بودند که«راستین»، نسخهی کپیشده و تقلیدی«ابی» است و اینکه«فرید زلاند» پس از قطع همکاریاش با«ابی»، خواسته نسخهی بدلی را جانشین ابی کند. از سوی دیگر عدهی شاید اندکی از طرفداران فرید زلاند براین باور بودند که نهتنها راستین نسخهی بدل ابی نیست بلکه خیلی خیلی هم از«ابی» بهتر و برازندهتر است.
همانطور که گفتم این جنجال حتا چندسال پیش از انتشار آلبوم سیمرغ، در محافل اینترنتی مربوط به ترانه جریان داشت و تا چندماهی پس از انتشار آلبوم هم ادامه پیدا کرد و بعد ناگهان مثل همهی جنجالهای بیهودهی دیگر، بیهیچ نتیجهی خاصی پایان گرفت و دیگر کسی حرفی در این زمینه نزد.
امروز پس از چندسال دوری از صحنهی چنین جنجالهایی، دوباره به سراغ«راستین» میروم، نه برای ادامهی آن بحث بیهوده که برای ارزش گذاشتن به صدای خوشی که به باور من در بین آن دعواها و جنجالهای نهچندان حرفهای، گُم شد.
در اینکه صدای«راستین» شباهت عجیبی به صدای«ابی» آوازخوان پیشکسوت او دارد، هیچ شکی نیست اما اینکه بگوییم راستین نسخهی بدلی یا کپیشدهی ابی است، به نظر من بیانصافی درحق راستین است، چون اگر با دقت به تحریرهای صدای راستین گوش کنیم، میبینیم که تفاوت آشکاری با تحریرهای صدای ابی دارد... صدای راستین درعین شباهت با صدای ابی، اما بسیار متفاوت از صدای اوست... صدای راستین همانقدر متفاوت از صدای ابی است که رنگ آسمان متفاوت از رنگ دریاست. اگرچه هردو را" آبی" میبینیم، اما فرق میان آبی آسمانی و آبی دریا از آسمان است تا زمین... صدای راستین قدرت و وسعت صدای ابی را ندارد و درعوض ظرافتها و نرمی خاصی دارد که درصدای ابی بهگوش نمیرسد... صدای ابی همان آبی دریایی است که گاه خروشان و توفانی و پُرقدرت و گاه آرام و موقر و عمیق است، صدای راستین اما آبی آسمان بهار است که نرم لطیف و گوشنواز است و بهنظر من هردوی این صداها در جایگاه خودشان بینظیر و بیهمتا هستند و حیف است اگر یکی را بدل دیگری و دروغین بدانیم چراکه صدای«راستین» صدایی تقلیدی و دروغین نیست که بهباور من صدایی خوش است و راستین.
اما از صدای بهراستی زیبا و منحصربهفرد راستین که بگذریم، به بررسی آلبومهای منتشرشده از او میرسیم که به نظر من هر دو آلبوم "سیمرغ" و "باغبنفش" دارای ایرادهایی هستند که به خود«راستین» مربوط نمیشود بلکه تیمی که با«راستین» همکاری داشته، بهویژه تهیهکننده و آهنگساز این دوآلبوم آقای«فرید زلاند» مسئول این ایرادهاست.
آلبوم نخست راستین که«سیمرغ» نام داشت، به سبب خود ترانهی سیمرغ کار آقای«اردلان سرفراز» زیر سوال رفت چراکه ایشان ترانهیی نوشتند براساس ویژهگیهای پرندهی افسانهیی ققنوس، اما درنهایت سهلانگاری، این ویژهگیها را به سیمرغ نسبت دادند. به نظر من متن زیبای این ترانه به سبب همین سهلانگاری شاعر زیر سوال رفته و بهکل کار ضربهی جبران ناپذیری وارد کرده، طوریکه هربار شنیدن این ترانه که به زیبایی تمام هم توسط راستین اجرا شده و آهنگ و تنظیم فوقالعاده زیبایی هم دارد، فقط این افسوس را در دل من ِ شنونده باقی میگذارد که چرا اسم این پرنده را اشتباه نوشته ... در متن ترانه آمده:
هزاران بار ما را سوخت حریق حادثه تا مرز خاکستر
ولی ما نسل سیمرغایم که از خاکستر خود میگشاید پر
درحالی که در همهی داستانها و روایتها و افسانههای همهی ملل جهان این "ققنوس" است که از خاکستر خود دوباره جان میگیرد و زنده میشود و نه سیمرغ... حکایت سیمرغ در ادبیات و عرفان شرق، حکایت دیگری است که هیچ ربطی به دوباره جانگرفتن از خاکستر ندارد.
از این اشتباه آشکار آقای سرفرازعزیز که بگذریم، ایرادهای دیگر آلبوم سیمرغ، تکراری بودن سبک آهنگسازی آقای زلاند است که تلاش نکرده برای صدای تازهیی چون صدای راستین، تازهگی بیافریند و همان سبک تکراری که درگذشته برای ابی بهکار میگرفت را برای راستین نیز به کار برده و به نظرمن این تقصیر فرید زلاند است که با ارایهی کارهای تکراری، باعث شده که عدهای از هوارادان«ابی» به «راستین» انگ تقلید و کپیبرداری از«ابی» بزنند. درحالی که اگر بادقت به نحوهی اجرای راستین گوش بدهیم متوجه میشویم که باوجود همهی شباهتها، تا چه حد متفاوت از ابی میخواند و تا چه حد تلاش میکند که خود ِخودش باشد و نه کسی دیگر. برای مثال اجرای ترانهی "ظالم" با صدای«ابی» را با اجرای همین ترانه با صدای راستین مقایسه کنید تا تفاوتهای آشکار این دو صدا را به وضوح ببینید.
ایراد دیگر آلبوم سیمرغ، فضای بهشدت تکراری ترانههاست که آدم را کلافه میکند، تنها کار خوب و تازه از نظر متن در آلبوم سیمرغ ترانهی "خوش" کار شهیارقنبری است که راستین هم به زیبایی آنرا اجرا کرده است. من در نخستین آلبوم راستین فقط دو ترانهی "ظالم" و "خوش" را دوست دارم. ترانهی"سیمرغ" هم اگر آن اشتباه ادبی را نداشت میتوانست یک ترانهی بینظیرباشد، اما متاسفانه به همان دلیلی که گفتم، این اشتباه ادبی ضربهی جبرانناپذیری به پیکر ترانه زده و از زیبایی آن کم کرده است. بقیهی ترانههای آلبوم از دید من تکراری و کسلکننده هستند و به نظر من صدای خوش راستین در این ترانهها حرام شده است.
و اما آلبوم دوم راستین که با عنوان"باغ بنفش" در اواخر سال 1389 منتشر شد. راستاش باید اعتراف کنم که پس از شنیدن این آلبوم بیش از پیش به این باور رسیدم که صدای بینظیر و زیبای راستین با این ترانهها و آهنگهای تکراری و کلافهکننده حرام شده است. من نمیدانم چرا راستین عزیز همچنان علاقه دارد با قدیمیهایی که دیگر حرف تازهیی برای گفتن و کار تازهیی برای ارایهکردن ندارند، کارکند...واقعن حیف از این صدا که دارد با کارهای تکراری و کسلکننده هدر میرود.
در یک کلام میتوانم بگویم آلبوم"باغ بنفش" هیچ حرف تازهیی برای گفتن ندارد و بیش از حد خستهکننده است. حتا تنها ترانهی شهیارقنبری در این آلبوم که" تنهایی سمج" نام دارد نیز همپای دیگر کارهای او نیست...ترانهیی است بسیار ساده که انگار با بیحوصلهگی تمام نوشته شده، با این حال اما بازهم همین ترانهی با بیحوصلهگی نوشتهشدهی شهیارقنبری، بهتر از ترانههای رنگپریدهی اردلان سرفراز دراین آلبوم است. بهنظرم این کارهای ِ یکی از دیگری کهنهتر، خاطرهی آن ترانههای زیبا و ماندگار اردلان را هم در ذهن ترانهشناسان خدشهدار میکند.
ایرج جنتیعطایی در ترانهیی به نام "بیتوته" در این آلبوم اگرچه تلاش کرده نوآفرینی کند اما از دید من تا اندازهای به بیراهه رفته و این نوشدن کلام از شاعرانهگی متن کاسته است. با اینکه ترانههای تازهی«ایرج جنتیعطایی» در آلبوم«طعم رویا» با صدای«مهرداد آسمانی» فوقالعاده هنری و شاعرانه هستند، اما«بیتوته» متاسفانه کارچندان پخته و باارزشی از آب درنیامده است. امیدوارم ایرج جنتیعطایی برای نو شدن و به پردههای تازهتر رسیدن، آن سبک و سیاق همیشهگی خودش را فدا نکند که حاصل کار مثل«بیتوته» خام و نپخته خواهد شد.
ایراد دیگر این ترانه این است که درزمان اجرا beituteh به شکل bituteh تلفظ شده که این ایراد هم بیهیچ تردیدی بر گردن آهنگساز است که گویا به سبب لهجهی خاص ایشان حاصل شده است. آلبوم«باغ بنفش» یک ترانه هم از«زویا زاکاریان» دارد باعنوان «چهها شد» که باید بگویم متاسفانه این کار زویا هم بهاندازه ی دیگر کارهای او تازه و زیبا نیست.
بهطورکلی بهنظر میرسد آلبوم« باغبنفش» بیهیچ هدف و انگیزهی خاصی ساخته و منتشر شده است، صرفن برای خالی نبودن عریضه، انگار فقط ساخته شده تا نگویند راستین بیکار مانده...!
درست است که اسامی همکاران راستین دراین آلبوم، نام پیشکسوتان ترانه است که روزی روزگاری زیباترین ترانههای ایران را نوشته و ساختهاند اما این دلیل نمیشود همینکه نام اینها را دیدیم بهبه و چهچه سر دهیم و بیخودی از حاصل کار تعریف کنیم، چراکه این آلبوم بهراستی تعریفی ندارد، یک کار سوپرتکراری است که صدای جوان و تازه و رسای«راستین» را پشت خروارها خاک کهنهگی و کسالت دفن کرده است.
من با نهایت عشقی که به صدای«راستین» دارم صمیمانه از او میخواهم که برای ارایهی کار بعدی، کمی متفاوتتر عمل کند و صدای نازنیناش را چشمبسته به کارهای تکراری پیشکسوتان ترانه نسپارد... به نظرم وقتاش رسیده که«راستین» فضاهای نو و چشماندازهای تازهتری را تجربه کند و کمی از تکرارینویسان پیشکسوت فاصله بگیرد تا بتواند به فکرها و ایدههای جوانتر و جوانپسندتر برسد.
در بین پیشکسوتان، تنها کسی که ممکن است بتواند ایدههای نوتری داشته باشد شهیارقنبری است که البته او هم در این چند کار اخیر( ازجمله آلبومک خودش) که منتشر کرده، نشان داده به تکرار رسیده است. اما درمورد شهیارقنبری نمیتوان زود قضاوت کرد چون هرآن امکان دارد کاری خلق کند که از همه نظر تازه باشد. ایرج جنتیعطایی هم اگر فرصت داشته باشد و با دل خود و برای دل خودش بنویسد حتمن خوب مینویسد، نمونهی این نوع کارهایش را در آلبوم «طعم رویا» دیدیم که بهنظر من بسیار عالی بود. اما اگر سفارشی کار کند چندان امیدی به نو شدناش نمیتوان داشت... پیشنهاد من این است که ایرج را برای نوشتن کار تازه نباید تحت فشار گذاشت...باید به او فرصت داد تا خودش به حس تازهیی برسد که درآن صورت گل خواهد کاشت.
در مورد اردلان سرفراز نمیدانم چه و چهگونه باید گفت، فقط اینکه کارهای ایشان نه در آلبوم«راستین» و نه در آلبوم«گوگوش» و نه در آلبوم«راد»، هیچکدام هیچ حرف تازهیی برای گفتن نداشت.
زویا زاکاریان هم به باور من مثل شهیارقنبری غیرقابل پیشبینی است، گاه«کیوکیوبنگبنگ» مینویسد و همه را شگفتزده میکند و گاه هم از سر بیحوصلهگی ترانه رج میزند مثل "آهوی عشق" و همین ترانهی "چهها شد" که واقعن هیچ حرف جالبی برای گفتن ندارند.
اما از ترانهسراها که بگذریم، درمورد آهنگساز و تنظیمکننده به راستین عزیز پیشنهاد میکنم در کار بعدی حتمن سعی کند متنوعتر کار کند و صدایاش را محدود به آهنگهای فرید زلاند نکند. فرید زلاند هم اگرچه کارهای بسیار زیبایی را به ترانهی ایران پیشکش کرده اما چندسالی است که بر مدار تکرار افتاده و کاری تازه ارایه نداده است.
شاید اگر همهی این پیشکسوتان را رها کنیم تا در خلوت خودشان برای دل خودشان بیافرینند، کارهای بهتر و تازهتری ارایه دهند تا اینکه مجبور باشند در یک مدت زمان محدود، برای یک آلبوم سفارشی ترانه و آهنگ بسازند.
بههرحال برای صدای خوش و راستین ِ«راستین» آیندهیی روشنتر و درخششی بیش از پیش آرزو میکنم و امیدوارم صدای راستین جایگاه درست خودش را در تاریخ ترانهی ایران پیدا کند تا دیگر با بیانصافی و از سر حب و بغض، مورد قضاوت قرار نگیرد.
مریم بیدهندی - مجلهی اپیزود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.