اعلام بیطرفی ارتش
سحاب سپهری
قیام روز ۲۲ بهمن که با پیروزی بر تانکهای گارد در زیر گذر میدان فوزیه شروع شده بود با اعلام بیطرفی ارتش در ظهر آن روز ادامه یافت، ولی اینک ارتش نبود که میخواست به پادگانها برگردد، این مردم تازه مسلح شده بودند که داشتند ارتش را از پادگانها بیرون میکردند. ارتش شاه در کمتر از سه روز از شروع جنگ داخلی از هم پاشید!
اعلام بیطرفی ارتش- ظهر روز یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
در صبح روز ۲۲ بهمن بالاترین رده از امیران ارتش شاه (در ردههای ارتشبد، سپهبد و سرلشکر) در محل ستاد بزرگ ارتش (در چهارراه قصر واقع در میانهی جادهی قدیم شمیران/ خیابان شریعتی) جلسهای تشکیل میدهند. دستور این جلسه بررسی رخدادهای صورت گرفته تا آن روز و انتخاب راه چارههای ممکن است. این جلسهی امیران ارتش بدون اطلاع و بدون شرکت نخست وزیر، یعنی شاپور بختیار، صورت میگیرد. بر اساس بعضی منابع اینترنتی شایعهای هست که جلسهی سران ارتش در هفتهی قبل و پیش از حوادث روز ۲۱ بهمن، برنامهریزی شده بوده است تا امکان تغییر موضع ارتش در تعاملهای سیاسی را بررسی کند. این نکته نفی یا اثبات نشده است.
جلسهی امیران ارتش شاه با تاخیر در ساعت ده و نیم صبح روز ۲۲ بهمن ۵۷ شروع میشود. امیران ارتش شاه، بعد از حدود یک ساعت بحث و تبادل نظر و با در نظر گرفنن شکست ستونهای تانک و پیاده در نیمهشب قبل و نیز سرعت گسترش قیام مسلحانه از صبح آن روز، دو مورد را به رای میگذارند: مورد اول بازگشت واحدهای نظامی مستقر در شهر تهران به پادگانها و مورد دوم اعلام پشتیبانی از دولت موقت به نخستوزیری بازرگان بود. امیران ارتش حوالی ظهر روز ۲۲ بهمن در مورد اول به توافق میرسند و تصمیم میگیرند که تمامی واحدهای ارتش را از سطح شهر تهران جمع کنند و به پادگانها ببرند و به قول خودشان اعلام «بیطرفی» کنند. این موردها در کتاب خاطرات ارتشبد قرهباغی هم ثبت شده است.
گفته میشود در رسیدن به این توافق ارتشبد حسین فردوست، رئیس دفتر ویژهی اطلاعات (چشم و گوش شاه) و دوست دوران کودکی شاه، نقش کلیدی بازی کرد. به این ترتیب ۲۷ امیر ارتش شاه، شامل ۳ ارتشبد، ۲۰ سپهبد و ۴ سرلشکر، بدون اطلاع نخست وزیر، صورتجلسهای را با عنوان «اعلامیه ارتش» روی یک کاغذ بدون مارک نوشته و امضا میکنند. در این متن برای اولین بار عنوان «ارتش ایران» به جای «ارتش شاهنشاهی» به کار برده میشود. متن کامل این اعلامیهی کوتاه به این صورت است:
«اعلامیه ارتش ۱۳۵۷/۱۱/۲۲
ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته است و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولت های قانونی این وظیفه را بنحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور شورایعالی ارتش در ساعت ۱۰۳۰ روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷تشکیل و باتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بیطرفی خود را در مناشقات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای تظامی دستور داده شد که به پاگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواستههای ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیانی مینماید.
ارتشبد قره باغي - ارتشبد شفقت – ارتشبد فردوست – سپهبد حاتم – سپهبدمقدم – سپهبد نجمي نائيني – سپهبد محققی – سپهبد بدره ای – سپهبد ربيعي – درياسالار حبيب اللهي – سپهبد معصومي نائيني- سپهبد صانعي – درياسالار اسدالله محسنزاده – سپهبد حسين جهانباني - سپهبد محمد كاظمي - سرلشكر كهپر –سپهبد بخشي آذر - سپهبد خواجه نوری - سرلشكر پرويز اميني افشار – سپهبد امير فرهنگ خلعت بری – سرلشكر فرزام – سپهبد جلال پژمان – سرلشكر منوچهر خسروداد - سپهبد فيروزمند - سپهبد رحيمي لاريجاني - سپهبد رحيمي - سپهبد رضا طباطبائي.»
تصویر اعلامیه ارتش در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷
عین تصویر «اعلامیه ارتش» در در روز ۲۲ بهمن ۵۷ به این متن اضافه شده است. در مورد نویسنده این دستخط در منابع موجود توافق حاصل نیست. برخی از منابع آن را دستخط ارتشبد قرهباغی و برخی نوشتهها آن را دستخط سپهبد حاتم میدانند؛ تعیین موضوع نویسنده این متن میتواند به روشن شدن نکتهای از تاریخ اخیر ایران منجر شود.
ارتشبد جعفر شفقت (نفر دوم فهرست) در آن روز وزیر جنگ بوده و در جلسهی سران ارتش هم شرکت داشته است. او ابتدا متن را امضا میکند ولی در مرحلهی بعد، ظاهراً با این استدلال که او وزیر دولت بختیار است، امضای خود را خط زده است. بر این استدلال میتوان پرسید که چرا وزیر جنگ (که از نظر اداری جزیی از دولت بوده است) بدون کسب نظر از رئیس دولت یعنی نخست وزیر در این جلسه شرکت کرده است؟
باید به این نکتهی مهم توجه کرد که در انتهای فهرست امضاها (در پایین اعلامیه ارتش) برخلاف رویههای معمول در ارتش تقدم درجه به طور کامل رعایت نشده است. به این معنی که در ابتدای فهرست افراد امضاکننده از ارتشبد شروع و به سرلشکر ختم میشود. در انتهای فهرست درجهها مخلوط میشود و نام تعدادی سپهبد بعد از نام تعدادی سرلشکر میآید. دلیل این موضوع روشن نیست. این مورد میتواند به این دلیل باشد که احتمالاً نام آن افسران انتهای فهرست در زمانی بعد اضافه شده است و آن افسران احتمالاً در آن جلسه شرکت نداشتهاند. این موضوعی است که جای بررسی مستقل دارد، اگر چه اینک عمده افراد امضاکنندهی آن فهرست درگذشتهاند.
معاون ستاد ارتش متن اعلامیه در مورد بیطرفی ارتش و فراخواندن واحدهای ارتش به پادگانها را بدون اطلاع و بدون تصویب نخست وزیر، برای پخش به رادیو تهران میفرستد. رادیو تهران در ساعت یک بعد از ظهر متن «اعلامیه ارتش» را پخش میکند. بختیار در بهت و حیرت فرو میرود!
در بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن ساختمان رادیو تهران واقع در میدان ارک مورد حملهی شورشیان مسلح قرار میگیرد. پس از یک درگیری خونین، که طی آن چندین نفر کشته میشوند، در حوالی ساعت دو بعد از ظهر ساختمان رادیو تهران توسط شورشیان مسلح اشغال میشود. گویندهی رادیو تهران در ساعت دو و ربع بعد از ظهر برنامهی اخبار را قطع میکند و به دنبال آن رادیو تهران در سکوت فرو میرود. به این ترتیب آخرین رسانهی گروهی دولت و ارتش شاه هم از دست آنها خارج میشود.
به طور خلاصه در بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن سیر و روند قیام مسلحانه دیگر از کنترل رهبران سه گروه نخست (ارتش شاه، دولت شاه و دولت موقت) خارج شده بود. اینک ارتش نبود که میخواست به پادگانها برگردد، بلکه این مردم تازه مسلح شده بودند که داشتند ارتش را از پادگانها بیرون می کردند. ارتش شاه در کمتر از سه روز از شروع جنگ داخلی از هم پاشید! با اشاره به متن یک نوار باقیمانده از مذاکرات داخلی سران ارتش در یکی از روزهای بهمن ماه ۵۷ «ارتش شاه مثل برف آب شد». متن این مذاکرات داخلی سران ارتش مدتی بعد {با دخل و تصرف؟} در کتابی به نام «مثل برف آب میشویم»، منتشر شد.
جنگ داخلی که روزنامهنگاران خارجی از مدتی قبل (به طور مشخص بعد از روز هشت بهمن به دنبال مذاکرهای که انجام نشد) خطر آن را پیشبینی کرده بودند، در عمل اتفاق افتاد. ولی این جنگ داخلی کمتر از سه روز طول کشید. نحوهی شروع و ختم این جنگ داخلی و نیز سرعت از هم پاشیدن ارتش موجب حیرت ناظران داخلی و خارجی شد. ولی این جنگ داخلی کوتاه مدت تاثیری بسیار بلند مدت بر جامعهی ایران گذاشت.
اعلام بیطرفی ارتش در روز ۲۲ بهمن را شاید بتوان به این شکل تفسیر کرد که امیران ارتش شاه در صبح روز ۲۲ بهمن متوجه شدند که حملههای واحدهای تانک گارد سلطنتی در قسمت شرق شهر تهران و واحدهای پیاده- مکانیزه در غرب تهران، در شب قبل، شکست خورده و راه چارهی اول (آلترناتیو کودتا) در عمل سوخته است. اعلام بی طرفی ارتش به واقع نزدیکترین آلترناتیو به راه چارهی سوم (مصالحه با دولت موقت) بود. ولی این عمل امیران ارتش به قول معروف «خیلی کم و خیلی دیر»[۱] صورت گرفت. تصمیم سران ارتش، با توجه به سیر ردخدادهای از صبح روز ۲۱ بهمن، نه از موضع قدرت و مصالحه بلکه تصمیمی از روی ناچاری بود. به نظر میرسد که در آن مقطع زمانی راه چارهی دوم (حمایت از شاپور بختیار) کاملاً از دستور خارج شده بود و یا آن که امیران ارتش شاه هیچگاه آلترناتیو پشتیبانی از نخست وزیر شاه را جدی نگرفتند. نحوه ی تصمیمگیری امیران ارتش، که دور از چشم و بدون اطلاع شاپور بختیاربود، این حدس را تقویت میکند.
جالب توجه است که نام سپهبد مهدی رحیمی، که در آن زمان فرماندار نظامی تهران بود، در فهرست امضاهای اعلامیه ارتش در روز ۲۲ بهمن دیده نمیشود. در آن روزها تمامی واحدهای مامور به خدمت در فرمانداری نظامی تهران زیر فرمان سپهبد رحیمی قرار داشتند؛ از جمله سرلشکر ریاحی فرماندهی ستون زرهی گارد هم معاون عملیاتی سپهبد رحیمی بود. در روز ۲۲ بهمن سپهبد رحیمی، عالیرتبهترین افسر عملیاتی ارتش بوده است. هر سه ارتشبد در آن فهرست (قرهباغی، فردوست و شفقت) نقشهای ستادی داشتهاند. برخلاف رئیس ستاد ارتش و وزیر جنگ، که بر طبق رویهی دوران شاه نقش فرماندهی در ارتش نداشتهاند، فرماندار نظامی بر واحدهای تحت امر خود نقش فرماندهی داشت. در حالی که که سپهبد رحیمی در بهمن ۵۷ علاوه بر فرمانداری نظامی به پست رئیس شهربانی کل کشور هم منصوب شده بود.
تا روزی که شاه در ایران بود، فرماندار نظامی تهران (ابتدا ارتشبد غلامعلی اویسی و بعد از او سپهبد مهدی رحیمی) زیر فرمان مستقیم خود شاه عمل میکردند، ولی زمانی که شاه از ایران رفت (روز ۲۶ دی ۵۷) فرماندار نظامی تهران هم بی فرمانده شد. ولی به هر صورت فرماندار نظامی تهران بر واحدهای نظامی تحت امر خود (مستقل از موقعیت سازمانی آن واحدها) نقش فرماندهی عملیاتی داشت.
رئیس شهربانی کل از نظر قانونی جزو وزارت کشور بود، ولی در دوران شاه رئیس شهربانی کل، مثل رئیس ساواک، در عمل به صورت مستقیم از شاه دستور میگرفت. با رفتن شاه فرض بر این است که فرماندهی بر رئیس شهربانی کل و نیز فرمانداری نظامی به وزارت کشور و از طریق او به نخست وزیری عودت پیدا کرده بوده است. در حالی که طبق رویههای آن دوران فرماندهی بر رئیس ستاد ارتش و نیز فرماندهان نیروها هنوز در اختیار شاه مانده بودند و با وجود تمام سعی بختیار، فرماندهی بر ستاد ارتش و فرماندهان نیروهای سه گانه در اختیار او قرار نگرفت. شاید این نکتهها بتوانند اندکی از دوگانگی در عملکردهای ستاد ارتش و فرماندار نظامی را توجیه کند.
ارتشبد قره باغی در خاطرات خود می نویسد که در صبح روز ۲۲ بهمن سپهبد رحیمی در محل ستاد ارتش بوده ولی قبل از شروع جلسهی مشترک امیران ارتش (شورای عالی ارتش) ارتشبد قرهباغی از سپهبد رحیمی میخواهد تا به ساختمان نخست وزیری رفته و به شاپور بختیار گزارش روز بدهد. قره باغی در خاطراتش اشاره به یک مذاکرهی تلفنی با بختیار در صبح روز ۲۲ بهمن دارد. قره باغی به بختیار میگوید: «سپهبد رحیمی را فرستادم. ... هر دستوری دارید به ایشان بدهید تا اجرا کند.» به این شکل سپهبد رحیمی از حلقهی تصمیمگیری در مورد تغییر رویهی سران ارتش کنار زده میشود. به این ترتیب سپهبد رحیمی که عالیرتبهترین افسر عملیاتی ارتش بود {به عمد؟} در مهمترین تصمیم گیری ارتش دخالت نداشت و شاید که از این تصمیم بیطرفی ستاد ارتش هم مطلع نمیشود! ولی از همه مهم تر آن که سپهبد رحیمی پس از ملاقات با بختیار در پست فرماندهی خود هم مستقر نمیشود.
سپهبد رحیمی در ظهر روز ۲۲ بهمن در خیابان سپه غربی و در نزدیکی پادگان باغشاه توسط مردم دستگیر میشود. از قراین یکی از افرادی که دوران خدمت سربازی خود را در واحد سپهبد رحیمی گذرانیده بوده او را که سرگرم نظارهی حملهی مردم به پادگان باغشاه بوده، تشخیص داده است. آن فرد با کمک دیگران بر سپهبد رحیمی غلبه کرده و جملگی او را دستگیر کرده به مدرسه رفاه، ستاد اجرایی دولت موقت، میبرند. از سپهبد رحیمی یک دیداری (ویدئو) موجود است که عصر روز ۲۲ بهمن در محل دبیرستان رفاه توسط ابراهیم یزدی بازجویی/ مصاحبه میشود. در این دیداری سپهبد رحیمی اشارهای گذرا هم به نحوهی دستگیری خود می کند. برای دیدن نسخهای از این دیداری روی عکس زیر کلیک کنید. نسخهای از این دیداری در اینجا موجود است.
سپهبد رحیمی و ابراهیم یزدی- عصر روز ۲۲ بهمن ۵۷
در این بازجویی/ مصاحبه، که دیداری (ویدئوی) آن در عصر روز ۲۲ بهمن گرفته شده است، هیچ اشارهای به اعلامیه ارتش و این موضوع نمیشود که در ظهر آن روز از طرف ستاد ارتش به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود برگردند. این نکتههایی بسیار با اهمیت در رابطه با بازجویی/ مصاحبه با سپهبد رحیمی هستند. سپهبد رحیمی در مصاحبه/ بازجویی عصر روز ۲۲ بهمن خود را همچنان به طور مستقیم تابع دستورهای شخص شاه میداند و حتی در این موقعیت خاص هم از نقش خود به عنوان رئیس شهربانی کل که باید اینک تابع دستورهای وزیر کشور باشد و یا نقش نخست وزیر و یا از رئیس ستاد ارتش در زنجیره فرماندهی صحبتی نمیکند.
این دیداری (ویدئو) سئوالهای تازهای را هم در مورد نحوهی تدوین اعلامیه ارتش در روز ۲۲ بهمن مطرح میکند. چرا سپهبد رحیمی در آن روز بحرانی و مهم در پست فرماندهی خود حضور نداشته است؟ سپهبد رحیمی در ظهر روز ۲۲ بهمن در خیابان سپه چه میکرده است؟ سپهبد رحیمی چهار روز بعد جزو اولین گروه از امیران ارتش شاه در نیمه شب ۲۶ بهمن بر بام مدرسه علوی اعدام شد. خبر این اعدام صبح روز بعد از آن از رادیو تهران پخش شد. به این ترتیب به نظر میرسد که این سئوالها برای همیشه بیجواب بمانند.
نحوهی دستگیری سپهبد رحیمی در ظهر روز ۲۲ بهمن در خیابان و با لباس شخصی (که بر طبق اطلاعات موجود درست به نظر میرسد)، موضوع مهم دیگری است. در این عکس پیراهن او شبیه لباس نظامی است ولی در آن جای هیچ علامت نظامی دیده نمیشود. در ضمن باید توجه کرد در حالی که سپبهد رحیمی فقط یک پیراهن به تن دارد، بقیهی افراد حاضر در عکس لباس زمستانی پوشیدهاند.
به این ترتیب بعد از رفتن شاه در ردهی بالای نیروهای مسلح مشخص نبود که هر نفر باید از چه کسی فرمان بگیرد. رابطهی ارشدیت بین رئیس ستاد ارتش، فرماندهان نیروهای سهگانه، فرماندهان لشکرهای گارد، فرماندهی تیپ گارد جاوید و نیز فرماندار نظامی تهران کاملاً به هم ریخته و نامشخص بود. یک چیز روشن است که شاپور بختیار میخواست به کل این جمع متعارض فرماندهی کند! شاپور بختیار در کتاب خاطراتش از قره باغی شکوه کرده است که علیه او خیانت کرده و موجب از هم پاشیدن ارتش شده است. قره باغی در کتاب خاطراتش از این شکوه کرده است که او بر عملکردهای فرماندار نظامی تهران (سپهبد رحیمی) اشراف نداشته است. قرهباغی در ضمن سعی میکند بختیار را فردی بیکفایت نشان بدهد. سپهبد مهدی رحیمی، که در خلال روز ۲۲ بهمن دستگیر شده بود و چهار روز بعد اعدام شد. او فرصت نکرد خاطرات خود را مدون کند تا معلوم شود از چه کسی شکوه داشته است.
بعد از فروپاشی ارتش شاه، برای شاپور بختیار (رئیس دولت شاه) دیگر نقشی باقی نمانده بود. شاپور بختیار در عصر همان روز مخفی و چند ماه بعد از کشور خارج شد و سپس در فرانسه مسکن گرفت. به محض آن که ارتش از هم پاشید، به نظر میرسد که گروه سوم به رهبری آیتالله خمینی و مهندس بازرگان هم دوپاره شد. به نظر میرسد مهندس بازرگان میخواست بدنهی ارتش و رهبری آن را دوباره سر کند. در حالی که آیتالله خمینی میخواست بدنهی ارتش را داشته باشد ولی بدون ساختار امیران ارتش. اعدامهای سریع امیران ارشد ارتش در روزهای بعد از ۲۲ بهمن را میتوان به نوعی تلاش رژیم جدید برای کندن سر ارتش شاه از بدنهی آن تعبیر کرد. طی ماههای اول انقلاب چندین صد نفر از امیران و افسران ارتش اعدام و تعداد بسیار زیادتری از آنها بازنشسته یا از پست های سازمانی خود برکنار شدند.
از طرف دیگر کودتای سازمان یافته در پادگان هوایی شاهرخی همدان در سال ۱۳۵۹ (معروف به کودتای نوژه) را شاید بتوان کوشش شاپور بختیار برای تجدید رهبری در ارتش تعبیر کرد. کودتای نوژه بر مبنای نقش فعال نیروی هوایی سازماندهی شده بود؛ دقیقاً همان نیرویی از ارتش شاه که بخشی از آن در شورش ۲۱ بهمن از ارتش شاه جدا شدند! باید توجه داشت که همافران نیروی هوایی در شورش ۲۱ بهمن ۵۷ و خلبانان نیروی هوایی در کودتای نوژه در ۱۸ تیر ۵۹ نقش اصلی را داشتند.
اعلام بی طرفی از طرف ارتش را شاید بتوان زمینهای برای یک «تجدید سازمان»[2] ارتش در نظر گرفت. البته این تجدید سازمان به دلیل ادامهی قیام در بعد از ظهر روز ۲۲ بهمن اجرا نشد و اعلام بیطرفی در عمل به فروپاشی و پریشانی ارتش منجر شد. شاید که افسران ردههای بالای ارتش فکر میکردند که با اعلام بیطرفی میتوانند خود را سالم کنار بکشند و در مرحلهی بعد خود را برای مذاکره و شاید هم عملیات آینده آماده کنند. در ضمن در بعضی منابع به عنوان «شورای عالی ارتش» در متن بیانیه بالا ایراد گرفتهاند که اصولاً در ساختار سازمانی ارتش شاه چنین چیزی وجود نداشته است. ناهماهنگی در امضاهای آن اعلامیه چنین شکی را تقویت میکند. جلسهی امیران ارتش شاه در صبح روز ۲۲ بهمن و نحوهی اعلام بی طرفی ارتش هنوز از نکات مورد بحث و جدل است.
باید در نظر گرفت که در آن زمان ساختار فرماندهی ارتش شاه کاملاً به هم ریخته بود. برای بیشتر از سه دهه ساختار فرماندهی در ارتش شاه بر مبنای نقش محوری شخص شاه به صورتی سازماندهی شده بود که هیچکس در ارتش نتواند بدون او تصمیم بگیرد و احتمالاً علیه او کودتا کند. به طوری که قبلاً گفته شد، رئیس ستاد ارتش نقش فرماندهی نداشت و فرماندهان نیروهای سهگانه هر یک به صورت جدا و مستقیم از شاه دستور میگرفتند. به اضافهی فرماندهان لشکرهای گارد سلطنتی و تیپ گارد جاوید هم تحت امر فرماندهی نیروی زمینی نبودند و آنها هم از شاه دستور میگرفتند. در دوران حکومت نظامی، فرماندار نظامی تهران هم به طور مستقیم از شخص شاه دستور میگرفتند.
منابع موجود دلالت دارد که در دوران حکومت نظامی (تابستان تا بهمن ۵۷) بخشهای عمدهای از واحدهای لشکرهای گارد به همراه بخش بزرگی از واحدهای نیروی زمینی تحت امر فرماندار نظامی تهران قرار گرفتند. به نظر میرسد در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن، با تشدید بحران سیاسی و درگیریهای گستردهی خیابانی، کلیهی واحدهای عملیاتی نیروی زمینی و لشکرهای گارد سلطنتی و نیز واحدهای شهربانی در اختیار فرمانداری نظامی قرار گرفته بود. در صبح روز ۲۲ بهمن حتی یگانهایی از لشکر قزوین هم به تهران اعزام شدند؛ اگرچه در همان دوران در شهر قزوین هم حکومت نطامی برقرار بوده است. تمامی این قراین نشان میدهند در صبح روز ۲۲ بهمن ارتش در عمل هیچ نیروی ذخیرهی قابل دسترسی در کلانشهر تهران در اختیار نداشته است. به این ترتیب ارتش شاه در مرحلهی آخر جنگ داخلی سه روزه به معنی واقعی کلمه «آخرین ذخیرههای خود را هم به میدان کشیده بود». ارتشبد قرهباغی در کتاب خاطرات خود به تمامی این موضوعها به صورت سر بسته اشاره کرده است.
در این میان یگانهای تیپ گارد جاوید (جاویدان) حالت ویژهای داشتهاند. تیپ گارد جاوید ساختار سازمانی و فرماندهی مستقلی داشت و وظیفهی اصلی آن هم نگهبانی از کاخهای سلطنتی و حفاظت از شاه و خانوادهاش بود. پس از مطالعهی منابع موجود دیده میشود که برخلاف شایعههای آن زمان، یگانهای تیپ گارد جاوید در روزهای ۲۰ تا ۲۲ بهمن در اختیار فرمانداری نظامی قرار نگرفتند و این یگانها در درگیریهای پادگان هوایی دوشان تپه از جمعه شب ۲۰ تا آخر روز ۲۲ بهمن هم فعال نبودند؛ اگرچه در این مورد شایعههای بسیاری در جامعه وجود داشته و حتی روزنامههای آن دوران هم موردهایی را گزارش کردهاند. به همین ترتیب به نظر میرسد واحدهای تیپ گارد جاوید در دوران حکومت نظامی (تابستان تا بهمن ۵۷) در سطح شهر تهران فعال نبودهاند.
سرلشکرعلی نشاط آخرین فرماندهی تیپ گارد جاوید بود. ارتشبد قرهباغی در خاطراتش مدعی است که حتی در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن هم سرلشکر نشاط، فرماندهی گارد جاوید، هیچ یگانی از گارد جاوید را در اختیار فرماندار نظامی قرار نداده است. بر طبق نوشتهی قرهباغی، سرلشکر نشاط از اجرای دستور سپهبد بدرهای (فرماندهی نیروی زمینی و گارد سلطنتی) مبنی بر اعزام یگانهای گارد جاوید به حکومت نظامی استنکاف کرده و گفته است: «گارد جاوید ماموریت مخصوص دارد.» سرلشکر علی نشاط دو ماه بعد در روز ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ توسط دادگاه انقلاب حکومت جدید اعدام شد.
در اعلامیه ارتش نام سرلشکر منوچهر خسروداد (فرماندهی هوانیروز- هواپیمایی نیروی زمینی) در پایین فهرست آمده است و به شرحی که گذشت این نام احتمالاً بعد به فهرست اضافه شده است. ژنرال هویزر در کتاب خاطراتش از سرلشکر خسروداد به عنوان یکی از امیران بسیار فعال و جسور ارتش شاه نام میبرد. سرلشکر خسروداد بنیانگذار و فرماندهی هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی) بود. هوانیروز شامل واحدهای بالگرد (هلیکوپترهای) نیروی زمینی بود و بهطور عمده شامل دو نوع بالگرد متفاوت بود. بخشی از این بالگردهای هوانیروز برای ترابری (از نوع شینوک) و بخشی دیگر بالگردهای شکاری/ جنگی (از نوع کبرا) تشکیل میشد. وظیفهی اصلی بالگردهای شکاری پشتیبانی عملیاتی از واحدهای زمینی و به خصوص برای حمایت از واحدهای پیاده و زرهی دوست و نیز مقابله با واحدهای تانک و مکانیزه (پیاده و توپخانه) دشمن بوده است.
مقایسهی تواناییهای نظامی ایران و عراق در قبل از انقلاب نشان میدهد که در آن زمان ایران از نظر واحدهای هوانیروز برتری عددی بالایی بر عراق داشت؛ در حالی که عراق از نظر واحدهای تانک و توپخانه خودکششی برتری عددی نسبی بر ایران داشت. آشکارا دو نیروی نظامی عمدهی خاورمیانه در آن زمان از دو نوع نگرش نظامی (دکترین) و استراتری بسیار متفاوت پیروی میکردند و سرلشکر خسروداد در در اجرای آن استراتژیهای کلان ارتش شاه نقش اجرایی مهمی به عهده داشت.
حکومت نظامی تهران در طول شب قبل از ۲۲ بهمن از واحدهای هوانیروز برای مقابله با حملهی مردم مسلح به کارخانهی مسلسلسازی و نیز برای سایر عملیات نظامی درخواست کمک میکند، ولی به نظر میرسد سرلشکر خسروداد در آن شب بحرانی ناپیدا و واحدهای هوانیروز هم منفعل بودند. این موضوع را ارتشبد قرهباغی و شاپور بختیار هر دو در کتاب خاطرات خود ذکر کردهاند. قره باغی حتی مدعی است که خسروداد چند روزی قبل از ۲۲ بهمن پنهانی تغییر خط داده بوده است. این ادعا رد یا اثبات نشده است. از طرف دیگر امضای سرلشکر خسروداد در پایین اعلامیه ارتش دیده میشود. سرلشکر خسروداد جزو اولین گروه از امیران شاه بود که در صبح روز ۲۶ بهمن ۵۷ اعدام شد. اضافه شدن نام سرلشکر خسروداد به انتهای لیست اعلامیه ارتش، نقش مبهم هوانیروز در دفاع از کارخانهی مسلسل سازی و نیز اعدام سریع او چهار روز بعد قابل توجه است.
پینوشتها:
1-Too little, too late
2- Re-organization – Re-group
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.