۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

همه چیز درباره پارازیت

گفت و گو با کامبیز حسینی و سامان اربابی

همه چیز درباره پارازیت

محمد صفریان
برای پرونده ویژه شماره نوروز به سراغ کامبیز حسینی و سامان اربابی رفته ایم؛مجریان و تهیه کنندگان برنامه پارازیت در صدای آمریکا.این برنامه یکی از موفق ترین برنامه های تلویزیونی است که تنها در صفحه فیس بوک آن بیش از چندصدهزار نفر عضویت دارند.  موفقیت این برنامه حتی توجه  رسانه های تصویری و نوشتاری آمریکا را نیز جلب کرده به گونه ای که تاکنون بارها  در باره آن گفته و نوشته اند.
بخش اول این ویژه نامه به گفت و گو با کامبیز حسینی و سامان اربابی اختصاص دارد و درادامه سراغ ابراهیم نبوی، نیک آهنگ کوثر و هادی خرسندی رفته ایم و نظر آنان را در مورد این برنامه، دلایل موفقیت و ویژگی های آن جویا شده ایم.



روزمرگی ما را نابود می کند
برای شروع می خواهم از همکاری شما دو نفر بپرسم، این همکاری حاصل پیشنهاد شما به "وی او ای" بود یا برعکس؟
کامبیز: خوب هیچکدام. نه این و نه آن. در واقع این کار از پیشنهاد ما به خودمون شروع شد. یعنی اول از همه ما به همدیگه پیشنهاد دادیم که با هم همکاری کنیم. در نهایت بعد از اینکه ما راجع به این ایده به یک جمع بندی و نتیجه رسیدیم؛ دادیمش تحویل وی او ای.

 پس با این سئوال ادامه بدیم که این ایده چطور شکل گرفت و چطور قوام پیدا کرد؟
کامبیز: راجع به قوامش که نمی دانم. ولی راجع به شکل گیریش، ... قضیه اینطور بود که آن اوائل من مجری برنامه ی شباهنگ بودم در صدای آمریکا؛ حالا الان به قبل از آن کاری نداریم که من چه کارهایی می کردم اما درصدای آمریکا با برنامه ی شباهنگ و پیش تر از اون هم با نقد سینمایی شروع کرده بودم. سامان هم ویدئو ـ ژورنالیست بود ضمن اینکه خودش هم یک سری کارهای اوریجنال تولید می کرد. من شیوه نوشتنم فرق می کرد با آدم های دیگه ای که در صدای آمریکا بودند و سامان هم روش تدوین کردنش با باقی آدمها فرق می کرد. خب این تفاوت ها در کنار هم چیز جالبی از آب در آمد. یعنی ترکیب  جالبی شد.

و اینگونه بود که تصمیم گرفتید یک برنامه ی طنز خبری بسازید؟
کامبیز: اولش نه؛ تصمیم نگرفتیم که برنامه طنز خبری بسازیم. بیشتر تصمیم داشتیم یک برنامه ی متفاوت فرهنگی بسازیم. یعنی دوست داشتیم بیشتر حول و حوش مسائل فرهنگی باشه اما بعد ها خود به خود کشیده شد به سمت و سوی طنز سیاسی. البته طنز سیاسی در وجود من و سامان همیشه بود. یعنی این چیزی بود که در وجود ما وجود داشت ولی خب نمی دانستیم که ما می توانیم در صدای آمریکا برنامه ی طنز سیاسی بسازیم یا نه...

چرا؟
کامبیز: برای اینکه صدای آمریکا یک همچین برنامه ای هیچ وقت نداشت. حالا نه تنها بخش فارسی، بلکه  بخش های دیگر این شبکه هم چنین برنامه ای نداشتند. ما هم که در برنامه های فارسی زبان هیچوقت چیزی مثل پارازیت نداشتیم.

منظورت برنامه ی تلویزیونی فارسی زبان است یا کلاً فارسی زبان ها؟
کامبیز: من فکر می کنم چنین  چیزی در تلویزیون که نداشته ایم هیچ وقت. حالا توی مطبوعات...، اون بحث، یک داستان دیگه است. می دونی چی می گم؟ یعنی طنز نوشتاری با طنز رادیویی و تلویزیونی خب متفاوته. اما ما چنین کاری در تلویزیون نداشتیم.

یعنی شما نمونه و مثالی برای الگو برداری نداشتید؟
 کامبیز: در رسانه های فارسی زبان، نه.

در رسانه های بین المللی چطور؟
کامبیز: چرا. خب  شوهای فراوانی بودند. مثلاً دیلی شوی جان استوارت که ما بهش دعوت شدیم. اون شو یکی از کارهایی بود که ما همیشه دنبال می کردیم. خب نوع نگاه جان استوارت به اخبار چیزی بود که همیشه برای ما جذابیت داشت. شیوه ی جدیدی بود که خودش اختراع کرده بود با اطرافیانش، برای همین هم برای ما تازگی داشت. مطمئناً از او، از کیت  اوبرمن، از  ریچل مدو و آدمهای دیگه ای که در کارشان موفق اند نمونه برداری کردیم. من البته کاری به جناح سیاسی مورد حمایت آنها ندارم اما شوهای موفق سیاسی متفاوت را من همیشه دنبال می کنم. حالا نمی دانم که سامان با من موافق باشه یا نه اما الگوی اصلی ما همون دیلی شوی آقای جان استوارت بود...، نه سامان؟
سامان: آره. یعنی یه جورهایی از اول به طور کامل به اون سمت نرفتیم ولی خب حتماً اون شو روی کار ما خیلی تاثیر داشت.  فرق ما اینه که برنامه ی ما پروداکشنش خیلی بالاست. یعنی اگر بخواهیم دقیقه به دقیقه نگاه کنیم شاید پروداکشن ما سیصد برابر کار اونها باشه. بعد هم کسانی که تو این شو کار میکنن خیلی کمتر از اوناست. ما چهار نفریم اونها نود نفرن...

 یعنی کل این برنامه فقط توسط چهار نفر درست می شه؟!
کامبیز: سه نفر و نصفی
سامان: آره. سه و نصفی. یه نفرمون فقط یه روز و نیم با ماست. بعد دیگه منم و کامبیز و یه تهیه کننده داریم به اسم کامران...
کامبیز: کامران طاهری

سامان، حالا قبل از اینکه به طرح موضوعات تازه بپردازیم ازت می خوام که تو هم نظرت رو راجع به همکاری با کامبیز برامون بگی... چه چیزی توی کامبیز دیدی که به همکاری و ساختن این برنامه راغبت کرد؟
سامان: می دونی من خودم اصلاً  ارتباطی با سیستم تولید خبر ایرانی و فارسی زبان نداشتم. من آخه از بچگی اینجا بزرگ شدم...

و گویا سالها هم هست که از ایران دوری، درسته؟
سامان: بله. سالها بود که از این محیط دور بودم و اصلاً هیچ ارتباطی نداشتم. ولی چیزی که در کامبیز دیدم که با من مشترک بود و من دوسش داشتم، این بود که یک نشونه هایی از خل بازی و پروگرسیو بودن تو کارش بود که هم توش طنز داشت هم اینکه برای من زبونش قابل فهم تر از زبونی بود که من تو جاهای دیگه ی صدای امریکا دیدم. یه حالت آلترناتیو خوبی بود که دیدم احتمالاً باعث می شه همکاری ما چیز خوبی از آب در بیاد...
کامبیز: می دونی ما جفتمون آدمهای خلاقی هستیم. یا لااقل دوست داریم خلاق باشیم. یعنی ما با این خلاقیت می خوایم که به روزمرگی فائق بیایم. واسه اینکه روزمرگی ما رو نابود می کنه...

می فهمم... یعنی یه جوری ایستادگی در برابر مسیر همیشگی تهیه و پخش خبر و سیستمی که سالهاست همینجوره...
آره. البته اون کارها رو هم من و هم سامان انجام دادیم. حالا من در بخش فارسی و سامان در بخش انگلیسی. ما جفتمون آموزشهای لازم خبرنگاری رو دیدیم. اما خب ما یه کم بک گراندمون فرق می کنه... مثلاً سامان خودش موزیک ویدئو می ساخته و تدوین می کرده...



تو هم که گویا تئاتری بودی؛ نه؟
کامبیز: آره. من هم تئاتری بودم. ولی سامان مثلا در رادیو دی جی هم بوده. یعنی صدا و تصویر و تدوین رو خوب می شناسه و سالهاست که کار کرده و حالا داره اوریجینالیتی خودش رو هم پیدا می کنه. ضمن اینکه به خاطر کارتون کشیدنش با طنز تصویری - سیاسی هم آشناست. اما من بیشتر تو کار نمایش و نمایشنامه نویسی و بازیگری و کارگردانی و اینها بودم...

فکر می کنی این گذشته ی تئاتری توی اجرای تلویزیونی هم به مددت اومده؟
کامبیز: خوب قطعاً کمک کرده به من. من هم تو ایران و هم تو آمریکا در مراکز و دانشگاه های متفاوت آموزش حرفه ای بازیگری دیدم و کار با دوربین و اینها رو خب یاد گرفتم. من نزدیک سی ـ– چهل تا نمایش بردم روی صحنه، کارگردانی کردم، نوشتم، بازی کردم. بنابراین تجربه ی کار با تماشاگر زنده برای ارتباط بهتر با میلیونها تماشاگری که از پشت این دوربین به من نگاه می کنند، خیلی به کمکم اومده...
اینها رو که گفتی یه سئوالی اومد تو ذهنم... تئاتر هنریه واسه تماشاگر خاص و تلویزیون و مخصوصاً برنامه ی شما بیشتر با تماشاگر عام سر و کار داره... نظرت راجع به این تناقض چیه؟
کامبیز: ببین اولاً اون که گفتی تماشاچی تئاتر یه تماشاچی خاصیه، خب آره، ولی تئاتر هنری نیست که برای اون تماشاگر خاص ساخته بشه. یعنی نمایش اساساً ساخته می شود بعد حالا یک عده ی خاصی می روند و آن را می بینند. به همون ترتیب هم بخوای الان در نظر بگیری، خب پارازیت رو هم یه عده ی خاصی می بینند. یعنی ما خیلی کوچیک شروع کردیم. اول که اصلا در یک برنامه ی دیگه بودیم و بعد هم برنامه ی خودمان را ساختیم و اینها... یعنی ما خود به خود با پرطرفدار تر شدن برنامه کشیده شدیم به طرف مخاطب عام و مجبور شدیم که خودمون رو با نیاز مخاطب عام انطباق بدیم. ولی باید بگم که خیلی جاها هم در برابر این موضوع مقاومت می کنیم. یعنی ما دوست داریم که سلیقه مون در برنامه سازی و در برخورد با مسائل در برنامه نمود پیدا بکنه. این وسط البته شانسی که آوردیم این بود که خوشبختانه سلیقه ی شخصی من و سامان در ساخت برنامه ی تلویزیونی پر طرفدار از آب در اومد. حالا سامان را نمی دانم ولی من همیشه فکر می کردم که ما آدمهای زیر زمینی ای هستیم که برای همیشه درک نشده باقی خواهیم ماند و جزئی از این طبقه ی الیت می مانیم. اما خوشبختانه ایجوری نبوده ظاهراً.

 سامان جان  تو که سالها اخبار و حوادث ایران رو از طریق رسانه های غربی دنبال می کردی و  حالا دوباره وارد فرهنگ و سیاست و مدیای فارسی زبان شدی، می تونی از فرق این دو کمی برامون بگی؟
سامان: تنها چیزی که این وسط فرق می کرد استایل کار بود.  یعنی لباس رویش. اما اصل ماجرا همان بود. البته این آشنایی با استایل خبر رسانی و مدیای غربی در این برنامه خیلی خوب جواب داد. چون حالا متن و محتوای برنامه ی ما فارسی است اما ما این کار را به سبک رسانه های غربی انجام می دهیم. این موضوع البته علاوه بر جذاب بودن برای مخاطبین فارسی باعث شده تا ما در مطبوعات و رسانه های غربی هم دیده شویم.
کامبیز: یعنی الان تیراژ و شماره هایی که شوی ما داره، پهلو می زنه به شوهای آمریکایی...

خوب شاید یک دلیل جذب مخاطب زیاد، همسو شدن جوانان داخل ایران با برنامه ی پارازیت باشه، نه؟
کامبیز: بله. دقیقاً. ما اصلاً برنامه را برای همانها می سازیم. حتی ایرانی های خارج از ایران هم زیاد مد نظر ما نبودند. قصد ما از همان اول جذب مخاطبین داخل ایران بود.
سامان: یک دلیل دیگرش هم این است که برنامه های ما به دلیل همین جذابیت های تصویری به اصطلاح "وب فرندلی" هم درآمده است.
کامبیز: از طرفی این برنامه یک برنامه ی تلویزیونی است. یعنی قرار است در ایران با هزار مشکل و دردسر بروی و ماهواره را نصب کنی و راه بیاندازی و بعد بنشینی پای تلویزیون. بعد هم بعد از این همه دردسر بنشینی و یک برنامه ی تلویزیونی ببینی با تکلف های همیشگی تلویزیون و آداب و مقرارت خاص این رسانه. همین شد که ما به این نتیجه رسیدیم که جوان ها کمتر پای تلویزیون می نشینند...

 اجازه بده من حرفت رو قطع کنم و سئوال بعدیم رو همینجا بپرسم... ببین سبک و سیاست برنامه های وی او ای، بیشتر مربوط به کار خبری و تفسیر خبره، چیزی که شاید زیاد به ذائقه ی جوون ها خوش نیاد، می خواستم ببینم اینکه شما هم قسمتی از برنامه تون رو به خبر و ارائه ی نوع تازه ای از خبر اختصاص می دید، به همون سیاست های همیشگی وی او ای مربوط می شه؟
کامبیز: ببینید، خوشبختانه از روز اول تا همین حالا وی او ای هیچ نظری و یا تحمیلی به کار ما وارد نکرده. یعنی روز اولی که ما ایده ی برنامه را دادیم، اینها گفتند، اوکی. بعد که برنامه راه افتاد، گفتند، اوکی، رفت بالا، اوکی، آمد پایین، اوکی. یعنی اینها حتی یک بار نیامدند بگویند که برای مثال این گوشه ی این برنامه را اینجوری بکنید. یعنی هر اتفاقی که در این برنامه می افتد کار من و سامان است و دیگر بچه های گروه.

اما خب به هر حال هر رسانه ای سیاست های خاص خودش را دارد، و آزادی مطلق در مطبوعات وجود ندارد، نه؟
کامبیز: حالا نه اینکه " وی او ای" به ما یک بلیط سبزی داده باشد که حالا ما هر کار می خواهیم برویم بکنیم ولی تا الان که نشده اینها با کار ما مخالفتی بکنند. یا بگوییند چه بکنید یا نکنید.
سامان: ما انگار یک جزیره ای شده ایم که بدون اینکه چسبیده باشیم به صدای آمریکا داریم کار می کنیم و همینجور برای خودمان هستیم. یعنی همین جور که کامبیز گفت ما کار خودمان را می کنیم و  اینها هم ما را از لحاظ امکانات و اینها حمایت می کنند. اما خب به هر حال ما قسمتی از صدای آمریکا هستیم.
کامبیز: من فکر می کنم صدای آمریکا هم به گونه ای این قضیه را امتحان کرد. یعنی به ما یک فرصتی داد. فرصتی که برای همه هست. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و برنامه را پر طرفدار کردیم. بعد وی او ای نتیجه ی اعتمادش به ما را گرفت. برای همین هم حالا زیاد کاری به کار ما ندارند.
 
حالا به عقیده ی شما، این موفقیت پارازیت، وی او ای را مجاب می کند که به سمت جذب مخاطبین جوان برود؟
کامبیز: من فکر می کنم که نه تنها "وی او ای"، که هر رسانه ای اگر الان بخواهد موفق باشد، چه در داخل ایران چه در خارج از ایران، باید برود به سمت مخاطب جوان. برای اینکه اکثریت مردم ایران جوان هستند. من هم مطمئنم که وی او ای تلاش هایی در این زمینه انجام داده است و در این باره هم برنامه هایی دارد.

سئوال بعدی من درباره ی میهمان های برنامه ی شماست، شما روی چه اساسی این میهمان ها را انتخاب می کنید...
کامبیز: حقیقتش دعوت های ما اساسی ندارد. روی اساس بی اساسی...

یعنی هر کسی با هر عقیده ای بخواهد بیاید و در برنامه ی پارازیت باشد، برای شما پذیرفته است؟
کامبیز: بله. هر کسی با هر عقیده ای و از هر جناحی، اگر بخواهد، می تواند در برنامه ی ما شرکت کند. یعنی اساساً ما دوست داریم که عقاید گوناگون را در برنامه پارازیت مطرح کنیم...

البته جناح وابسته به حکومت در تلویزیون های خارجی شرکت نمی کند...
کامبیز: بله. متاسفانه این مشکل وجود دارد. مثلاً ما دوست داشتیم که آقای رحیم مشایی را وقتی آمده بود نیویورک به برنامه ی پارازیت بیاوریم اما ایشان ما را دودره کرد. اما ما دوست داریم که با همه صحبت کنیم.

سئوال ها ی برنامه به چه نحوی طرح می شوند؟
کامبیز: اینجاست که تماشاگران ما در اینترنت به کار می آیند و وارد صحنه می شوند. فیس بوک از این نظر برای ما خیلی اهمیت دارد. برای اینکه فیس بوک جایی است که سیصد و خوردی هزار آدم آنجا جمع شده اند. ما میهمان هامان را آنجا معرفی می کنیم و از مردم می خواهیم تا سئوال هاشان را مطرح کنند. بعد ما سئوال ها را بررسی می کنیم و همین سئوال هاست که مسیر مصاحبه را تعیین می کند. من در واقع همان مسیری را می روم که مردم از پیش مشخص کرده اند.یعنی اگر بخواهم خلاصه بگویم هر آدمی در جامعه، نقاط کوری پیرامون خودش دارد و ما به هدف شفاف سازی و برای روشن شدن این نقاط کور سئوال هایی را مطرح می کنیم. یعنی من بعضی اوقات سئوالهایی را می پرسم که پاسخش برای من مبرهن است اما تنها به این دلیل که اینها برای مردم سئوال است و مبهم است، مطرحشان می کنم. گاهی هم برای اینکه میهمان برنامه را به رک گویی و صراحت وادارم، مجبور می شوم تا بی دلیل با او مخالفت کنم. یعنی خیلی اوقات من اساساً هیچ مخالفتی با آنها ندارم اما این کار را می کنم تا آنها در ادامه ی برنامه صداقت بیشتری داشته باشند.

برای سئوال آخر می خواهم از زبان این گفت و گوها بپرسم... ببین به نظر من بعضی اوقات زبان تو رو مهمون های برنامه ات به درستی متوجه نمی شن... مثلاً تو به طنز و کنایه از یکی می پرسی که تو جاسوسی، و اون جواب می ده نه طبق بند فلان آیین نامه ی بمدان، من جاسوس نیستم... نظر خودت راجع به این تناقض چیه؟
کامبیز: به نکته ی خوبی اشاره کردی... در جواب سئوالت باید بگم که در همه جای دنیا وقتی وارد یک همچین برنامه ای می شی دو راه بیشتر نداری، یکی اینکه با کاراکتری که یارو از خودش ساخته بازی کنی یا اینکه تصمیم می گیری بازی نکنی. چون به هر حال من هم یک کاراکتری از خودم ساخته ام برای این برنامه. به هر حال اون سئوالی که به طنز پرسیده می شود که تو جاسوسی، ته ماجرا یعنی اینکه برای این حرف هایی که درباره ی تو گفته می شود چه جوابی داری... بحث سر این است.و دیگر اینکه من احساس می کنم که دوربین برنامه ی ما جوری است که هم من و هم مردم به آن اعتماد دارند. یعنی اگر مثلاً من تو را بیاورم آنجا و از تو بپرسم که خب، تو برای روز آنلاین کار می کنی، پس اصلاح طلبی؟ و تو بگویی"نه"، خب من آن "نه" را قبول می کنم. شاید یه ذره گیر الکی بهت بدم ها... مثلاً وسط مصاحبه بیام و دوباره بپرسم که پس گفتی که اصلاح طلب نیستی، ها... اینها بیشتر برای این است که برنامه از حالت خسته کننده بیرون بیاد و جذاب از آب در بیاید. یعنی آن سئوال ها بیشتر حالت نمایشی دارد...
****************************************
گفت و گو با ابراهیم نبوی

پارازیت جسورست

آقای نبوی، بحث پرونده ی ما طنز برنامه پارازیت تلویزیون صدای آمریکاست. می خواستم به عنوان سئوال اول نظر شما رو بدونم راجع به نو بودن و تازه بودن سبک این برنامه در مدیاهای فارسی زبان... اساساً آیا پارازیت و این شکل طنز سیاسی در نوع خود اولین کار طنز سیاسی است؟
- طبیعتا این کار اولین برنامه تلویزیونی از نوع خودش است، یعنی شیوه تازه ای از برنامه سازی طنز سیاسی است. البته منظور من این نیست که این برنامه اولین برنامه طنز سیاسی تلویزیونی فارسی است، چرا که چه در داخل ایران و چه در بیرون ایران، برنامه های طنز سیاسی تصویری ساخته شده است، اما برنامه های داخل ایران، معمولا به دلیل محدودیت های برنامه سازان، از نظر محتوایی کیفیت خوبی نداشتند، ولی از نظر فنی کارهای ارزنده ای در داخل ایران تولید شد. در بیرون ایران هم من خودم چند بار تلاش کردم برنامه های طنز سیاسی بسازم و ساختم، ولی هیچ وقت از نظر شکل و تصویری بودن برنامه و ریتم به خوبی برنامه پارازیت نشد.

سئوال بعدی من درباره ی ادبیات خاصی است که در این برنامه استفاده می شه. مجری و نویسنده ی این برنامه بر این باورند که این ادبیات، ادبیات خاص مردم کوچه و بازار است و تحلیل هایی که ارائه می شوند از جنس نگاهی است که در تاکسی های ایران( برای مثال) رایج است...  شما در این زمینه چه نظری دارید...
- زبان برنامه تازه است و برخلاف اکثر برنامه های تلویزیونی بیرون ایران، زبان امروز ایران را استفاده می کند که همین باعث نوع رابطه خوب برنامه با مخاطبان داخل شده است. اما اینکه تحلیل های برنامه از نوع کوچه بازاری است، من فکر نمی کنم این امتیازی باشد. ممکن است نوعی مستقل بودن، یا غیرسیاسی بودن، یا حزبی نبودن بر این برنامه غلبه کرده که من دوستش دارم.

حالا این میل به مخاطب عام باعث از دست رفتن مخاطب خاص نمی شود؟
- به نظرم نمی آید این اتفاق افتاده باشد. اصولا چه لزومی دارد وقتی ما برای مخاطب عام برنامه می سازیم به فکر مخاطب خاص هم باشیم؟ گمان من بر این نیست که پارازیتی ها مخاطبان خاص خود را از دست داده باشند، برنامه چه در مصاحبه ها، چه در فرم مدرن و چه در ادبیات برنامه آنقدر محکم و خوب هست که مخاطب خاص و روشنفکران هم به آن توجه کنند.

سئوال بعدی من درباره ی مولفه ها و مشخصه های تمیز دهنده ی کار  یک طنز نویس از دیگران است... به نظر شما چنین مشخصه یا مشخصات تمیزدهنده ای در کار برنامه پارازیت پیدا می شود؟
- پارازیت یک برنامه طنز تصویری یا تلویزیونی است، بنابراین باید دنبال شیوه یا سبک بیانی مناسب تلویزیونی برای آن باشیم. این فرق می کند با کار طنزنویس که از طریق کلمه و نه تصویر رابطه برقرار می کند. با این همه به نظرم یک دیدگاه امروزی، ایرانی مدرن و طبیعتا نسل کنونی داخل ایران، با گوشه چشمی به بیرون کشور، در پارازیت وجود دارد. تصویری روایت کردن ویژگی اصلی این کار است که آن را متمایز می کند.

شما به عنوان فردی که سالهای سال است از طریق مطبوعات با مردم سر و کار دارید، چه عواملی برای موفقیت یک برنامه اینچنینی سراغ دارید؟
البته اضافه می کنم که من فقط از طریق مطبوعات با مردم سروکار نداشتم و سالها از طریق رادیو و تلویزیون با مخاطب ارتباط دارم و داشتم. با این توضیح اضافه عوامل مختلفی را در موفقیت این برنامه دخیل می دانم:
اول اینکه برنامه پارازیت به روز است، انتخاب خبرها و موضوعات کاملا متناسب با خبرهای روز است و این یک امتیاز برای این برنامه است. بخصوص اینکه این برنامه در خارج از ایران تولید و پخش می شود و تازگی از این لحاظ مهم است.
دوم، اینکه برنامه پارازیت تصویری است و برخلاف اکثر برنامه های تلویزیونی فارسی که رادیویی است و جلوه های تصویری در آن به کار نمی رود، از عناصر و عوامل تصویری استفاده می کند.
سوم، اینکه پارازیت برنامه جوانی است و فرستنده، گیرنده، شکل و محتوای برنامه متناسب با مخاطب جوان است و برای جامعه جوان ما این موضوع مهم است.
چهارم، اینکه پارازیت جسور است و بخصوص در مصاحبه ها خیلی راحت برخورد می کند و این موضوع برای ما ایرانی ها که عادت نداریم در تلویزیون به مجری آزادی بدهیم، تازه است.
پنجم، اینکه با وجود اینکه این برنامه مستقل است و نمی توان آن را یک کار حزبی سبز نامید، اما به جنبش آزادی ایران و جنبش سبز توهین نمی کند و این خودش یک عامل موفقیت برنامه است.

آنچه بر شمردید در این برنامه هم لحاظ شده است؟
سئوال شما را درست نفهمیده بودم، ببخشید، ظاهرا منظورتان در سئوال قبلی معیارهای برنامه جذاب طنز تلویزیونی است. عواملی که گفتم در یک برنامه طنز تصویری مهم است و در پارازیت هم رعایت می شود، اما به نظرم بخش هایی در پارازیت پخش می شود که چندان خوشایند نیست، مثلا مصاحبه هایی که با مسوولان حقوق بشری ایرانی انجام می شود که به نظر می رسد فرمایشی است و از طرف صدای آمریکا به زور به برنامه تحمیل شده است. جای آن برنامه ها که خیلی هم لازم است در پارازیت نیست.

سئوال بعدی من درباره ی طنز نویس و حکایت روزگار خودش است... به عقیده ی شما طنز پارازیت را می توان طنز روزگار و  دوره ی جوانان امروز ایران دانست؟
- بله، توضیح دادم که زبان و محتوای پارازیت و مجری و سبک پارازیت برای روزگار ما و جوانان امروز کشور مناسب است.

حالا شاید بد نباشد کمی هم از حال و هوای این روزهای ایران بگوییم و ارتباطش با مدیای خارج از ایران... به عقیده ی شما برنامه ی پارازیت به جنبش اعتراضی ایران کمک می کند یا تنها از گروه و یا جناح خاصی حمایت می کند؟
- نه، برنامه پارازیت ضمن اینکه یک برنامه حزبی نیست، از جنبش اعتراضی ایران حمایت می کند و من به عنوان یکی از حامیان جنبش اعتراضی ایران از آن ممنونم. کامبیز حسینی یکی از موفق ترین مجریان مفروض برای چنین برنامه ای است و موفق شده ارتباط بسیار خوبی با مردم برقرار کند.
 **********************************************************
گفت و گو با هادی خرسندی

پارازیتی ها زدند توی خال

آقای خرسندی، بحث پرونده ی ما طنز برنامه ی پارازیت تلویزیون صدای آمریکاست. می خواستم به عنوان سئوال اول نظر شما رو بدونم راجع به نو بودن و تازه بودن سبک این برنامه در مدیاهای فارسی زبان... اساساً آیا پارازیت و این شکل طنز سیاسی در نوع خود اولین کار طنز سیاسی است؟
هیچ کار هنری در نوع خود اولین نیست. پارازیت هم از این قاعده ی کلی مستثنا نیست، اما این هست که به قول جوان های امروزی "ترکانده اند!". زده اند توی خال و تماشاچیانی جدا و باور نکردنی! برای صدای آمریکا فراهم کرده اند.  

سئوال بعدی من درباره ی ادبیات خاصی هست که در این برنامه استفاده می شود. مجری و نویسنده ی این برنامه بر این باور است که این ادبیات، ادبیات خاص مردم کوچه و بازار است و تحلیل هایی که ارائه می شوند از جنس نگاهی است که در تاکسی های ایران( برای مثال) رایج است...  شما در این زمینه چه نظری دارید...
 در مملکتی که رهبر عظیم الشان انقلابش نعلینش را در میآورد و "من توی دهن این دولت میزنم" میگوید و رئیس جمهورش با زبانش، چاله میدان را گودتر میکند، چرا پارازیتی ها با همان زبان جواب آنها را ندهند.

 میل به مخاطب عام باعث از دست رفتن مخاطب خاص نمی شود؟
 نه. اینجور رسانه ها مخاطب یکدست خاص و عام ندارد. دیدیم که خاص ها هم دعوت پارازیت را برای مصاحبه میپذیرند. کسی که با عشق و اصالت کار میکند به این پرسش شما توجه ندارد و خوفی از این سبک سنگین کردن به دل راه نمیدهد..

سئوال بعدی من درباره ی مولفه ها و مشخصه های تمیز دهنده ی کار یک طنز نویس از دیگران است... به نظر شما چنین مشخصه یا مشخصات تمیزدهنده ای در کار برنامه پارازیت پیدا می شود؟
 شما "طنزنویس" میگوئید و اینجا "طنزنما" مطرح است یعنی طنزی است نمایشی که هفت هنر را به خدمت میگیرد. البته یک مقدار روی نوشته پیش میرود اما اجرای کامبیز حسینی بالای نوشته حرکت میکند و گاهی حرف هایش از هرچه الفاظ طنز خالی است اما نحوه ی بیان او کار خودش را میکند.

شما به عنوان فردی که سالهای سال است از طریق مطبوعات با مردم سر و کار دارید، چه عواملی برای موفقیت یک برنامه اینچنینی سراغ دارید؟
چنین برنامه ای دو عامل اصلی لازم دارد: کامبیز حسینی و سامان اربابی. «چنین برنامه ای» در کار نیست. پارازیت فقط یک اسم است. این نوعی برنامه نیست. هرکس دیگر را جای یکی از این دونفر بگذارید، یک کار دیگر میشود یا یک تقلید بیجان. گمان کنم کامبیز و سامان هم اگر از هم جدا شوند، «چنین برنامه ای» نمیتوانند درست کنند، اما چنان برنامه هائی زیاد میشود درست کرد.

سئوال دیگر من درباره ی طنز نویس و حکایت روزگار خودش است... به عقیده ی شما طنز پارازیت را می توان طنز روزگار و  دوره ی جوانان امروز ایران دانست؟
 پارازیت طنز همان روزهائی است که پخش و باز پخش میشود. دوره ای دارد. این دوره تمام میشود. البته بی آنکه کامبیز و سامان تمام شوند. کامبیز به عشق خودش که صحنه ی نمایش است خواهد رسید. سامان هم به کارهای تصویری اش. این فقط یک شروع درخشان بود. این برنامه طنز کم دارد. یک چنین برنامه ای را در دنیای آزاد ده نفر باید بنویسند. کامبیز باید از بین آنها آنچه بیشتر راه دستش می پسندد انتخاب و اجرا کند. فعلا از مایه میخورد. خودش مینویسد و خودش اجرا میکند. کار سختی است. طنزش سرریز نمیشود بلکه بعضی وقت ها کم میاورد و فرم (فرم اجرا) بر محتوا میچربد.

حالا شاید بد نباشد کمی هم از حال و هوای این روزهای ایران بگوییم و ارتباطش با مدیای خارج از ایران... به عقیده ی شما برنامه ی پارازیت به جنبش اعتراضی ایران کمک می کند یا تنها از گروه و یا جناح خاصی حمایت می کند؟
حیف است بگوئیم پارازیت از جریان خاصی حمایت میکند. اینها جوانان معترض و آزادیخواهی هستند به گمان من در طیف چپ. نماینده ی خواست های اصیل تظاهرکنندگان هستند. البته که دلگرمی میدهند به جوانان. پنجره ای به چشم انداز مبارزه و امید گشوده اند.

آقای خرسندی شما در سالهای پیش از انقلاب 57 به عنوان نخستین ستون نویس روزانه ی طنز شناخته می شدید، می خواستم ببینم چه رگه هایی از شباهت و تفاوت میان طنز آن دوره و طنز این دوره (پس از آغاز جنبش اعتراضی مردم) سراغ می کنید؟
 امروز ما موسیقی مان هم طنز و اعتراضی شده. این رپ ها را دقت کنید. نسلی برآمده است به اعتراض، نه مثل دوران ما به نق زدن! من هم دیگر آن ستون نویس پیش از انقلاب نیستم. یک روزگاری نوشتن حرفه ام بود، امروز نوشتن و نمایش دادن، مسئولیتی است که احساس میکنم. ان روزگار اگر  بلیت بخت آزمایی من هم میبرد، با همه ی شوق جوانی که داشتم، شاید کمتر مینوشتم. امروز اگر  ببرم همه اش را خرج راه انداختن یک کانال طنز و دور گرداندن یک نمایش طنز میکنم. نصفش را هم میدهم به کامبیز و سامان. امروز هیچکدام از ما زندگی عادی یک شاعر یا نویسنده یا هنرپیشه نداریم. تب داریم، در حال کتک کاری هستیم. کامبیز و سامان توی واشینگتن چکار دارند؟ چرا باشند؟ کجاست آن کشوری که پارازیت در تلویزیون ملی اش پحش شود؟ نه در صدای یک کشور دیگر. اینهاست که کیف زندگی شهری با لذت شهرت و موفقیت را از حسینی و اربابی گرفته است. از همه ی ما گرفته است..
******************************************************
گفت و گو با نیک آهنگ کوثر...

مخاطبان ادبیات پارازیت را می پسندند

آقای کوثر، برای سئوال اول می خواهم گفت و گو را با تخصص اصلی شما شروع کنم، لطفاً برای ما از جلوه های تصویری برنامه پارازیت بگویید و تفاوت هایی که این برنامه با دیگر برنامه های تلویزیونی ایران در این زمینه دارد...
به نظر من برای اینکه شعور بصری سامان بسیار بالاست، سامان اربابی را می گویم، و خودش هم سابقه ی کار کارتون دارد و کارتونیست بوده است، بنابراین در این برنامه بازی های تصویری بسیار خوبی ارائه می شود و همین امر برنامه را جذاب کرده و از آن حالت کلیشه ای در آورده است. بنابراین پارازیت در زمینه های تصویری از باقی برنامه های ماهواره ای که ما می بینیم به کل متفاوت است و طبیعتاً از سطح برنامه های صدای آمریکا خیلی بالاتر است.

و درباره ی زبان این برنامه؛ به نظر شما ادبیات این برنامه تا چه حد به زبان و ادبیات خیابانی ایران نزدیک است؟
من البته نمی توانم درباره ی زبان و ادبیات امروزی کوچه و خیابان ایران اظهار نظر بکنم، چون هشت سال است از ایران خارج شده ام. اما تقریباً زبانی است که خیلی از بچه ها توانسته اند با آن ارتباط برقرار کنند. هر چقدر هم دور بوده باشد، باز در زمینه ی ارتباط برقرار کردن با مخاطب موفق بوده است. خب وقتی با بچه های داخل هم صحبت می کنم، می بینم که خیلی ها این ادبیات را پسندیده اند. یک عامل دیگر پذیرش زبان از سوی مردم جامعه هم تکرار شدن واژه ها و اصطلاحات در میان مردم است. خب این موضوع هم درباره ی پارازیت صادق است. مثلاً وقتی سامان میگه،   "خِلاص" خب می بینیم که این اصطلاح با این سبک گویش در برنامه تکرار می شود.

به دور بودن از ایران اشاره کردی، می خواستم اشاره کنم که یکی مثل سامان هم مدت زیادیه که از ایران دوره و همین طور کامبیز که به هر حال چند سالی هست که ایران نیست، پس چطور اینها توانسته اند با ادبیات کوچه و بازار متصل بمانند؟
بله درست است، حالا گرچه ممکن است یک فاصله ی فیزیکی و زمانی میان آنها و زمان خارج شدنشان از ایران وجود داشته باشد. ولی فکر می کنم به واسطه ی ابزار ارتباط جمعی، اینها توانسته اند با ادبیات و زبان روز جامعه ی ایران ارتباط برقرار کنند... من البته راجع به این موضوع باز هم تاکید می کنم، اینها بچه های عصر اینترنت و ماهواره هستند و ارتباط مستقیم دارند با این فضا، چیزی که برای قدیمی ها بسیار سخت است. خیلی اوقات ما می بینیم که قدیمی تر ها می آیند و می خواهند ادبیات و زبان خودشان را به مخاطب تحمیل کنند. اما اینها به هر حال برای جذب مخاطب بیشتر با بچه های داخل در تماس اند. من از روی تجربه ی شخصی خودم می گویم که مثلاً در فیس بوک یا همین سایتی که خودم اداره می کنم، بارها شده وقتی بچه ها ی داخل چیزی برای من تایپ می کنند، من ازشان می پرسم که این یعنی چه؟ و خب بعد متوجه می شوم که این یک اصطلاح جدید است و تازه باب شده است. بنابراین این ارتباط زیاد از طریق اینترنت باعث می شود که آدم نسبت به واژه ها و اصطلاحات تازه به روز بماند.

سئوال  بعدی من درباره ی مخاطبین عام و خاص است. به نظر شما ارتباط برقرار کردن با مخاطبین عام و بدنه ی جامعه، فرصت ارتباط با مخاطب خاص را از یک برنامه ی تلویزیونی سلب نمی کند؟
شما دارید راجع به یک رسانه ی عمومی صحبت می کنید. رسانه ی عمومی، مخاطب عام و خاص را در بر می گیرد. ممکن است کسانی که دوست دارند به قول معروف خیلی مته به خشخاش بگذارند از این برنامه ایراد بگیرند که این برنامه نمی تواند با خواص ارتباط برقرار کند ولی تا آنجا که من می دانم خود خاص ها برای اینکه بتوانند با مردم ارتباط بیشتری برقرار کنند باید آگاهی بیشتری داشته باشند از اینکه مردم چه چیزی را می پسندند. به چه چیزی فکر می کنند. چه چیزیهایی را دوست دارند و... یعنی به نظر من افراد خاص باید زحمت بیشتری بکشند تا بتوانند درک بهتری از بدنه ی جامعه ی پیدا کنند.

یعنی منظورت این است که خواص باید خواسته ی عوام را به اجرا بگذارند؟ به نظرت این طور سطح فکری جامعه پایین نمی آید؟
ببینید، من نگاهم بیشتر از این سو است، خاص موظف است که ببیند عام چه می خواهد. بعد به زبان عام محتوای خودش را بیان کند. اینکه خواص بخواهند زبان فرهیخته و محتوای ذهنی خودشان را به جامعه تحمیل بکنند، می شود تکلیف بسیاری از روشنفکرهای ایرانی که هیچکس نمی شناسدشان.

و این طور لابد تاثیر گذاری شان را هم از دست می دهند،...
کاملاً

بسیار خب، سئوال بعدی درباره طرفداری حزبی یا جناحی در این برنامه است. به نظرت برنامه ی پارازیت از حزب و یا جناح و عقیده ی خاصی طرفداری می کند؟
من فکر نمی کنم از یک جناح خاص حمایت کند. چیزی که من دیدم این بود که اینها دارند از یک بخش جوان تحول خواه ایرانی حمایت می کنند. یعنی مخاطبشان گروه جوانتر و تحول خواه هستند. برفرض اینها در برنامه می آیند و از میرحسین هم انتقاد می کنند، از مهاجرانی هم انتقاد می کنند، از خاتمی هم انتقاد می کنند اما بیشتر حمله اش به قدرت است. به نظر من این نوع نگاه به واسطه ی آشنایی بچه ها با برنامه های طنز آمریکایی است. چرا، چون در آمریکا می بینیم که مثلاً کمدین های لیبرال می آیند و خود دموکرات ها را هم مسخره می کنند. انتقادهای بسیار تندی می کنند.
من فکر می کنم اتفاقاً یکی از تفاوت های خوب پارازیت همین است که این بچه ها دارند دو سویه عمل می کنند و یک طرفه از یک عقیده و یا یک جناح حمایت نمی کنند.

و برای سئوال آخر می خواهم از شما بپرسم که به نظرتان این برنامه آیا مددی هم به جنبش آزادی خواهانه ای که در دو سال اخیر در ایران شکل گرفته است، رسانده، یا نه؟
از این نظر که بخواهد به یک جنبش حزبی و یا خطی کمک کرده باشد، نه به هیچ عنوان چنین کاری نکرده است.  اما از این لحاظ که به خیلی ها بیاموزد که می شود از همه انتقاد کرد، بدون اینکه کسی مقدس باشد، چرا بسیار کمک کرده است. که من فکر می کنم این کمک بسیار هم شایان تر است چرا که در راهی که ما در پیش داریم روش بسیار مهم تر از نتیجه است.
یعنی اینکه به مردم بیاموزیم که آزاد باشند و آزادانه فکر کنند و مقلد کسی نباشند. اعتقاد من این است که هنوز بخش عمده ای از گروه های سیاسی دارند نقش مقلد را دنبال می کنند، قبلاً مرجع تقلید بود حالا فلان رهبر خزب یا فلان رهبر جنبش، که این موضوع برای آزادی و دموکراسی جامعه هیچ خوب نیست... بنابر این برنامه ی پارازیت در باز کردن نگاه و اندیشه ی مردم برای میل به آزادی و دموکراسی بسیار موثر بوده است و از این نظر خدمت بسیار بزرگی به جنبش کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.