چندی پیش مقالهای پیرامون ترانههای جدیدترین آلبوم داریوش، "دنیای این روزای من"، نوشتم. پیش از نوشتن این مقاله در رابطه با نحوهی انتشار آن با دوست خوبم، میثم یوسفی، مشورت کرده بودم. میثم –از سر لطف– دو ماهنامهی "رویش" و "نسیم هراز" که خود نیز در آنها مشغول به کار است را پیشنهاد کرد. من مخاطب هیچ کدام از این دو نشریه نبودم و شناخت خاصی از هیچکدام از آنها نداشتم. اما میثم عنوان کرده بود که فضای "نسیم هراز" بازتر از فضای "رویش" است و در نتیجه طبیعی بود که من با "نسیم هراز" موافقتر باشم. میثم نیز، پس از خواندن مقاله "نسیم هراز" را برای انتشار، مناسبتر دانست.
از سویی، مقالهای که برای میثم فرستادم طولانیتر از آن چیزی شده بود که او مشخص کرده بود. از این رو حدس میزدم که به دلیل کمبود فضا، مقاله از سوی ماهنامه کوتاهتر شود. به همین دلیل، در ایمیلی به میثم از حساسیتم نسبت به تغییرات احتمالی نوشتم و از وی تقاضا کردم که تغییرات و حذفیات احتمالی را "پیش از بسته شدن مجله"، با من در میان بگذارد.
"پس از روانه شدن مجله به سوی چاپخانه" برای انتشار در شمارهی آبان، میثم مرا از اعمال تغییراتی در راستای کوتاه کردن مقاله آگاه کرد و در تماسی تلفنی برایم توضیح داد که حذفیات مهمی صورت نگرفته است، بلکه برای کوتاه شدن مقاله، نام تکتک ترانهها که در مقدمهی مقاله آمده، حذف گردیده است؛ زیرا نام ترانهها در طول مقاله نیز وجود دارد.
اما پس از انتشار مقاله، حکایت حکایت دیگری بود! چندین و چند خط از مقاله بدون آگاهی و رضایت من حذف شده بود! آن هم بخشهایی که اغلب –به زعم من– قسمتهای مهمی از مقاله بودند. تصور کنید در بحبوحهی همکاری و فعالیتی که قرار بوده فرهنگی باشد، در اقدامی غیر حرفهای و غیرانسانی، بدون هماهنگی و رضایت نویسندهی مقاله، بخشهایی از آن حذف شود! چه حسی نویسنده را فرامیگیرد؟
من به واقع نمیدانم چه فرد یا افرادی در این حذفیات نقش داشتهاند، زیرا میثم یوسفی اگر چه دبیر بخش موسیقی است، اما آنگونه که خود میگفت به دلیل حساسیت موضوع این مقاله، در یکی از جلسات ماهنامه، دستاندرکاران در باب انتشار یا عدم انتشار آن گفتوگو کردهاند. لذا ممکن است این تغییرات به سفارش سایر مسئولین ماهنامه اعمال شده باشد. اما گلایهای که از میثم عزیز دارم را نمیتوانم کتمان کنم. به هر روی، او دبیر بخش موسیقی ماهنامه است و او بود که مقاله را از من تحویل گرفت و من به او بود که به عنوان یک دوست سفارش نموده بودم تا پیش از بسته شدن مجله مرا از تغییرات احتمالی آگاه سازد. گرچه ممکن است، به حق، این سؤال برای شما پیش آید که مگر در جریان قرار دادن نویسنده، نیازی به سفارش دارد؟ و مگر آگاه ساختن نویسندهی مطلب از تغییرات، آن هم در نشریهای که ظاهری حرفهای دارد، نباید تبدیل به یک "روال" شده باشد؟
اینک نسخهی کامل مقاله را بر روی وبلاگ میگذارم. بخشهایی که در طول مقاله با رنگ قرمز مشخص گردیده، بخشهای حذف شده است.
دنیای این روزای من
مهمترین رویداد در کارنامهی ترانهسرایی روزبه بمانی، بیتردید، همکاری در آلبوم "دنیای این روزای من" است. این آلبوم که در خرداد سال جاری منتشر شد، مشتمل بر هشت آهنگ است که ترانهسرای هر هشت آهنگ روزبه بمانیست. از آنجا که این آلبوم به واسطهی حضور خوانندهی بزرگ و پرآوازهاش، در زمرهی مهمترین آلبومهای منتشرشدهی ایران قرار میگیرد، بررسی ترانههایش حائز اهمیت است. در این آلبوم ترانههایی با نامهای "به نام من"، "سراب رد پای تو"، "من از تو"، "دنیای این روزای من"، "سلول بیمرز"، "قیصر"، "شکنجهگر" و "اینجا چراغی روشنه" جای گرفتهاند که جملگی توسط علیرضا افکاری آهنگسازی و تنظیم شدهاند.
از آنجا که به دلیل وجود محدودیت در حجم مطلب، پرداختن به هر هشت ترانه به صورت مبسوط مقدور نیست، در این مقاله تلاش میشود نگاهی گذارا به هریک از ترانهها افکنده شود:به نام من
ترانهی "به نام من" که نخستین ترانهی این آلبوم است عاشقانهایست با بسامد بالایی از واژگان مذهبی نظیر بت، خدا، گناه، عذاب، میپرستمت و مؤمنم. طبیعتاً چنین واژگانی اگر در کنار واژگان و مفاهیم عرفانی به کار گرفته شوند فضای ترانه را مانند ترانهی "تمنا"ی اردلان سرفراز، عرفانی میکنند. اما بدون واژگان و مفاهیمی که رنگ و بوی مشخصی از عرفان به همراه داشته باشند، این ترانه صرفاً یک ترانهی عاشقانه است که ورود واژگان مذکور، فضای عاشقانهای توأم با دغدغههای مذهبی را رقم زده است. سه بار بهرهگیری از واژهی "گناه" در این ترانه، آن هم در مصراعی نظیر "تنها گناه من تویی" نشان میدهد که ترانهسرا هنوز نتوانسته ذهن خود را از قید و بند "گناه" وارهاند.
ابیاتی همچون "چه کردی با سراب من / که قطرهقطره آب شد؟" زیبا هستند، با این حال این ترانه از منظر ایماژ، غنی نیست. از حیث محتوا نیز تأویل بیت "بتِ منی، شکستمت / وقتی خدای من شدی" در همسایگی سایر ابیات، دشوار است! نکتهای که پیرامون موسیقی کناری این ترانه مورد توجه قرار نگرفته است قافیهپردازی بند نخست ترانه است. مخاطب وقتی با "ببین! تمام من شدی / اوج صدای من شدی" مواجه میشود، پیش از آنکه به انتظار بیت بعد (بت منی، شکستمت / وقتی خدای من شدی) و به طور اخص، قافیهی مصراع چهارم (خدای) بنشیند، با عدم همقافیگی دو کلمهی "تمام" و "صدای" در مصاریع اول و دوم روبهرو میشود! باید توجه داشت که اگر بناست مصاریع دوم و چهارم، قافیه و ردیف داشته باشند، دیگر حضور ردیفِ بدون قافیه در مصراع نخست مخل موسیقی کناری ترانه است.
سراب رد پای تو
دومین ترانهی آلبوم، "سراب رد پای تو" است. ترانهای زیبا که زبان بینقص و جاافتادهای دارد. ابیاتی ساده و زیبا نظیر "تو با دلتنگیای من / تو با این جاده همدستی" و "واسه برگشتنت هر شب / درا رو باز میذارم" در کنار آهنگسازی خوب علیرضا افکاری این آهنگ را تبدیل به یکی از بهترین آهنگهای این آلبوم کرده است.
در باب بند "تو با دلتنگیای من / تو با این جاده همدستی / تظاهر کن ازم دوری! / تظاهر میکنم هستی" باید توجه داشت که وقتی بنا بر سایر بندهای ترانه، ترانهسرا از معشوق دور است، دیگر مصراع "تظاهر کن ازم دوری!" در تناقض با سایر بندها به نظر میرسد و پرسش اینجاست که با توجه به غیاب معشوق، دیگر چه حاجتی به "تظاهر" به دوری است؟
در بیت "که هر شب هرم دستاتو / به آغوشم بدهکارم" ترانهسرا اظهار میکند که هرم "دستان" معشوق را به "آغوش" خود بدهکار است. زیباتر و ملموستر نبود اگر ترانهسرا، هرم "دستان" معشوق را به "دستان" خود و یا هرم "تن" معشوق را به "آغوش" خود بدهکار بود؟ نمونهی زیبای آن را روزبه بمانی در ترانهی "دنیای این روزای من" آورده است: " هر شب تــو رؤیای خودم / آغوشتو تن میکنم".
من از تو
سومین ترانه "من از تو" نام دارد. این ترانهی عاشقانه نیز اشتباه فاحشی در محتوا دارد. بدین گونه که در بندهایی نظیر: "من از تو راه برگشتی ندارم / به سمت تو سرازیرم همیشه / تو میدونی اگه از من جدا شی / منم که سمت تو میرم همیشه" و "مسیر جاده بازه رو بهم اما / برای دل بریدن از تو دیره / کسی که رفتنو باور نداره / اگه مرد سفر باشه نمیره" بر حرکت همیشگی عاشق به سمت معشوق و جدا نشدن عاشق از معشوق تأکید شده است. اما در انتهای ترانه به یکباره سخن از رفتن به میان میآید: "دارم میرم که تــو فکرم بمونی / دارم میرم، دعا کن برنگردم!" این اندازه سستی در وحدت معنایی به عنوان نمونه در ترانهی ضعیفی همچون "نازی ناز کن!" (اثر فرهاد شیبانی) نیز به چشم میآید. در آن ترانه هم تمنای "نازی ناز کن که نازت یه سرونازه! / نازی ناز کن که دلم پر از نیازه!" در آغاز ترانه، به اعراض ِ "منو با تنهاییام تنها بذار! دلم گرفته / روزای آفتابی رو به روم نیار! دلم گرفته" در انتهای ترانه بدل میشود!
بیت دوم این ترانه چنین است: "تمام جادهها رو دوره کردم / تو قبلاً رد پاهامو گرفتی". ترانهسرا تمام جادهها را به سمت معشوق، چندباره پیموده است؛ زیرا گویا پیش از ورودش به هر مسیر، معشوق ردپای وی را پاک نموده است و آن مسیر، برای ترانهسرا مسیری تازه به نظر میرسد. پیشاپیش پاک نمودن رد پا، میتواند در اینجا به معنای همواره تازگی داشتن معشوق برای ترانهسرا باشد. اما استفاده از فعل "گرفتن" برای رساندن چنین معنایی، باعث بروز تداخل معنایی این مصراع با اصطلاح "رد کسی را گرفتن" یا "ردپای کسی را گرفتن" شده است. اصطلاح "رد کسی (یا ردپای کسی) را گرفتن" به معنای "جستوجو کردن کسی از طریق نشانههای باقیمانده از وی" است که این معنا نمیتواند از بیت "تمام جادهها رو دوره کردم / تو قبلاً رد پاهامو گرفتی" مستفاد شود؛ زیرا در این ترانه، معشوق در جستوجوی ترانهسرا نیست. لذا چنین استفادهای از فعل "گرفتن" در مصراع "تو قبلاً رد پاهامو گرفتی" مصراع را تا حدی مبهم و گنگ کرده است.
غیبت کلمات "حتی" و "هم" در مصراع "اگه مرد سفر باشه نمیره" باعث ضعف تألیف شده است. بدون حضور "حتی" و "هم" و یا یکی از این دو، این معنی برداشت میشود که کسی که رفتن را باور ندارد، فقط اگر مرد سفر باشد نخواهد رفت و در سایر حالات خواهد رفت! در حالی که حالت طبیعی این مصراع باید به صورت "حتی اگه مرد سفر باشه هم نمیره" میبود و یا از میان "حتی" و "هم" دستکم باید یکی را با خود میداشت (طبیعتاً با رعایت وزن).
خطای فاحش دیگر به تلفظ کلمهی "بهم" در مصراع "مسیر جاده بازه رو بهم اما" بازمیگردد. "بهم" که باید به صورت bem تلفظ شود، در این ترانه، به صورت عجیبِ "بَهم" (bam) تلفظ شده است! بیتردید نقش ترانهسرا در نظارت بر کار خوانندهی آهنگ، غیرقابل انکار است که متأسفانه عدم نظارت صحیح در این ترانه، موجب رخ دادن چنین خطایی شده است.
دنیای این روزای من
چهارمین ترانهی این آلبوم بهترین ترانهی این آلبوم است. "دنیای این روزای من" عاشقانهای زیباست که چه از منظر فرم و چه از لحاظ محتوا پخته و بینقص است. دیگر نه از خطاهای زبانی خبری است و نه از اشتباهات و تناقضات مفهومی. اینها به علاوهی ابیات زیبایی همانند "دنیای این روزای من / همقد تنپوشم شده"، "هر شب تــو رؤیای خودم / آغوشتو تن میکنم" و "اینجا به جز دوری تو / چیزی به من نزدیک نیست" باعث شده است که این ترانه بهترین ترانهی این آلبوم باشد.
سلول بیمرز
ترانهی پنجم با نام "سلول بیمرز" نیز ترانهای عاشقانه است و از دورماندگی سخن میگوید. اما اینبار غربت مسبب دوری گشته است. ترانهای با کیفیت معمولی که گرچه بند زیبایی نظیر: " وقتی ازم دوری / شب نقطهچین میشه / دیوار این خونه / دیوار چین میشه" را دارد که در آن طولانی شدن شب را به زیبایی با نقطهچین شدن آن وانموده است، اما بند بسیار عادیای نظیر: "وقتی ازم دوری / از زندگی سیرم / دنیا رو با قلبت / اندازه میگیرم" را نیز در خود دارد.
در بند: "این حس آزادی / اینجا نمیارزه / زندون بیدیوار / سلول بیمرزه" اگر مراد ترانهسرا این باشد که زندان بیدیوار مانند سلول بیمرز است، آنگاه حکایت، حکایت شیره خوردن است و "شیرین است" گفتن. اگر هم منظور ترانهسرا این باشد که غربت مانند زندان بیدیوار و سلول بیمرز است، آنگاه حشو اتفاق افتاده است. زیرا اساساً زندان بیدیوار و سلول بیمرز در اینجا همارز یکدیگرند.
شکنجهگر
ششمین ترانه، ترانهی "شکنجهگر" است. ترانهای که علیرغم آنچه از نام آن به ذهن متبادر میشود، دارای مضامین سیاسی نیست. "شکنجهگر" ترانهایست ساده و عاری از خیالانگیزی و تکنیکهای زبانی. ترانهایست که همچون بسیاری از اشعار کلاسیک میتواند بسته به برداشت مخاطب، عاشقانه (خاصه با توجه به بند واپسین ترانه) و یا عارفانه (خاصه با توجه به حضور واژگانی نظیر سجده، کعبه، طواف، حج، نماز، توبه و سلوک) باشد. حضور واژگان مذکور در این ترانه، خواهناخواه بیانگر این است که ترانهسرا هنوز دغدغههای مذهبی دارد. همانگونه که پیشتر گفته شد، در ترانهی "به نام من" هم با همین وضعیت مواجهیم.
گرچه آهنگ "شکنجهگر" یکی از بهترین ملودیها و تنظیمهای این آلبوم را دارد، اما ترانهای –با اندکی تساهل– معمولی دارد. ابراز تمایل و علاقه به آزرده شدن از جانب معشوق، حکایت کلیشهای شعر کلاسیک بود و این تمایل و علاقه، گاه به تضرع برای آزرده شدن منجر میشد. نمونههایی از تمایل، علاقه و گاه تضرع، در ترانههای ایران هم دیده میشود. با این همه، اگر چه مشخص است که واژگان "شکنجه" و "شکنجهگر" جهت خلق فضایی عاشقانه–مازوخسیتی به کار بسته شدهاند، اما با توجه به بار سیاسی و منزجرکنندهی این دو واژه، لطمهی انکارناپذیری به زیبایی اثر وارد آمده است. ضمناً حذف حرف ربط "که" در ابتدای مصرع دوم بیت "مرا به بند میکشی / از این رهاترم کنی" باعث بروز ضعف تألیف شده است. این ضعف تألیف به ویژه وقتی بیشتر خودنمایی میکند که بلافاصله در بیت بعد، حرف ربط "که" در سر جای خود قرار گرفته است: "زخم نمیزنی به من / که مبتلاترم کنی"
قیصر
"قیصر"، هفتمین ترانهی این آلبوم و متفاوتترین ترانهی آلبوم است. ترانهای که طبق گفتههای خوانندهی آلبوم، برای بزرگداشت بهروز وثوقی سروده شده است. از این رو، این ترانه سرشار از تلمیحاتیست به برخی از مشهورترین فیلمهایی که بهروز وثوقی هنرپیشهی آنها بوده است. گوزنها، طوقی، قیصر، داش آکل و سوتهدلان فیلمهایی هستند که در این ترانه به شیوههای مختلف مورد اشاره قرار گرفتهاند.
از لحاظ تماتیک ترانهی "قیصر" بازگوکنندهی افول اجتماعی–سیاسی این روزگار به نسبت روزگاران پیشین است؛ تمی که پیشتر هم مورد نظر بسیاری از ترانهسرایان، شاعران، نویسندگان و... بوده است. اما پرداخت این تم به شیوهی ترانه "قیصر"، –اگر نگوییم فضایی کاملاً جدید– فضای کمترتجربهشدهای را خلق کرده است.
ملودی، اجرای زیبای خواننده و نیز استفاده از تلمیح موسیقایی مناسب به موسیقی فیلم گوزنها، در کنار زبان بسیار روان و جاافتادهی این ترانه، از نقاط قوت این آهنگ است.
از لحاظ تماتیک ترانهی "قیصر" بازگوکنندهی افول اجتماعی–سیاسی این روزگار به نسبت روزگاران پیشین است؛ تمی که پیشتر هم مورد نظر بسیاری از ترانهسرایان، شاعران، نویسندگان و... بوده است. اما پرداخت این تم به شیوهی ترانه "قیصر"، –اگر نگوییم فضایی کاملاً جدید– فضای کمترتجربهشدهای را خلق کرده است.
ملودی، اجرای زیبای خواننده و نیز استفاده از تلمیح موسیقایی مناسب به موسیقی فیلم گوزنها، در کنار زبان بسیار روان و جاافتادهی این ترانه، از نقاط قوت این آهنگ است.
شوربختانه، این ترانه نیز همچون ترانهی "شطرنج" که در آلبوم "معجزهی خاموش" قرار دارد، علیرغم دورنمای دلفریب، حاوی ابهامات و اشتباهات کوچک و بزرگی در محتوای ترانه است که با مروری بر ترانه به آنها اشاره میشود:
بند نخست ترانه بدین صورت است: "این روزا گوزنو سر نمیبُرن / میشکنن شاخشو میفرستن تو باغ / این روزا طاقو نمیریزن سرش / سر گلهشونو میکوبن به طاق". این بند اشاراتی به فیلم "گوزنها" را در خود دارد. گوزن در فیلم "گوزنها" متافوری برای مخالفان دستگاه حکومتی بود. متافوری برای معترضین به وضع موجود. البته سه سال پیشتر از انتشار فیلم "گوزنها"، در نقاشی "سیاهکل" (اثر بیژن جزنی) نیز گوزنی شمشیر در دست، به عنوان نمادی از یک چریک به تصویر کشیده شده بود. باری، سر بریدن گوزن که طبیعتاً کشتن مخالفان است. اما شکستن شاخ گوزن و به باغ وحش فرستادنش، میتواند نشانهای از منزوی کردن، تبعید کردن و یا به زندان افکندن مخالفان باشد. مصراع سوم، "این روزا طاقو نمیریزن سرش"، اشاره به سکانس آخر نسخهی سانسورنشدهی فیلم "گوزنها" دارد و نشانهی کشتن مخالفان است. از سویی "سر به طاق کوبیدن" در مصراع چهارم، هم به معنی آزار دادن و هم به معنی فریفتن است. لذا با توجه به این تأویل، ترانهسرا بر این عقیده است که در گذشته مخالفان را میکشتند و این روزها دیگر نمیکشند، بلکه زندانی میکنند!
دو کلمهی "قدرت" و "زنجیری" در این ترانه ایهام دارند. کلمهی "قدرت" در بیت: " اونایی که چشمشون به قدرته / همپیالههاشو راضی میکنن"، هم میتواند اشارهای باشد به پرسوناژ "قدرت" در فیلم "گوزنها" و هم میتواند در معنای "قدرت سیاسی" به کار رود. با در نظر گرفتن معنای اول، تأویلی که از بیت مذکور برمیخیزد این است که این روزها کسانی که در صدد برخورد با مخالفان (قدرتها) هستند، با تطمیع برخی از مخالفان، جناح اپوزیسیون را تضعیف میکنند. حال این پرسش خودنمایی میکند که آیا وضعیت امروز صحنهی سیاست ایران چنین است؟ و اگر حتی نمونه یا نمونههایی از چنین تطمیعی بیابیم، آیا این مسئله، بر طبق این ترانه، تمام یا حتی بخش عمدهای از روابط میان حکومت و اپوزیسیون را نمایندگی میکند؟
با در نظر گرفتن معنای دوم کلمهی "قدرت"، میتوان بیت را چنین تأویل کرد که کسانی که چشم به قدرت سیاسی دارند، با رقیبان سیاسی خود به توافق میرسند.
اما پرسش اینجاست که در این میان ضمیر متصل "ش" در "همپیالههاشو" به چه کسی یا چیزی بازمیگردد؟ اگر مرجع ضمیر متصل "ش" کلمهی "اونایی" باشد، طبیعتاً باید از ضمیر متصل "شون" به صورت "همپیالههاشونو" استفاده میشد. اما اگر مرجع این ضمیر کلمهی "قدرت" به معنای "قدرت سیاسی" باشد، همپیالگی "قدرت سیاسی" و "افرادی که به دنبال قدرت سیاسی هستند" در این ترانه، چندان زیبا و مناسب نیست.
کلمهی "زنجیری" در بیت: " دورهای که عاقلاش زنجیریَن / سوتهدل شدن یه دیوونگیه" نیز همانگونه که گفته شد ایهام دارد و میتواند در دو معنای "دیوانه" و "زندانی" به کار برود.
بیت "اگه فرمونو یه شب دوره کنن / چن تا چاقو پشت قیصر میزنه؟" اشاره به صحنهای از فیلم "قیصر" دارد که "فرمان" برای انتقام از قاتل خواهرش اقدام میکند و توسط قاتل و برادران قاتل دوره میشود و با ایراد ضربات چاقو بر پشتش کشته میشود. اما مشخص نیست که چرا ترانهسرا صحنهی دوره کردن "فرمان" را در "شب" بازسازی میکند! زیرا در فیلم این صحنه در "روز" اتفاق افتاده است. حتی اگر این "شب" را نمادی از تیرگی روزگار بگذاریم، باز برهم زدن صحنهی بازسازیشده به نفع نشان دادن این تیرگی، چندان زیبا و جذاب نیست.
اما از یک نکتهی تاریک در این ترانه نباید غافل شد. بیت: "این روزا دورهی غیرتکـُشیه / کی میدونه قیصر این روزا کجاس؟" نه تنها ترمیمگر نواقص، اشتباهات و پسافتادگیهای فرهنگ جامعه نیست، که نقشی وارونه دارد. "قیصر" در فیلم جوانی است که با توجه به معیارهای اجتماعی ایران "غیرتی" به حساب میآید. غیرت قیصر اما به "چاقوکشی" و "خونخواهی" شخصی منجر میشود. طبق گفتهی ترانهسرا دورهی فعلی، دورهی غیرتکشی است و از آنجا که ترانهسرا، "قیصر" را به عنوان نماد غیرتی بودن معرفی میکند، لذا این غیرتکشی، یک غیرتکشی شخصیست و نه مثلاً یک غیرتکشی سیاسی. از این رو، این بیت مروج "چاقوکشی" و "خودانتقامگیری" است. یعنی اگر امروز هم به عنوان نمونه، خواهر و برادر ِ فردی را کشتند، طبق آمال ترانهسرای این ترانه، آن فرد باید غیرتی از جنس غیرت قیصر به کار ببندد و راهکارهای مدنی در این میانه جایگاهی ندارد! دقت شود که شاید بتوان حسابِ به خوشی یاد کردن از یک فیلم را با تمجید از همهی محتوای آن جدا دانست، اما اتفاقی که در این ترانه پیرامون فیلم "قیصر" افتاده است نه صرفاً یاد کردن از آن فیلم، که ستایش غیرتی از نوع غیرت پرسوناژ قیصر است!
توجه داریم که همین مضمون در ترانهی ضعیف "فیلمهای فارسی" با اجرای گروه "بچههای ایران" (The boyz) هم وجود دارد: "هر کسی مرد میدونه / قیصر هنوز تــو زندونه / واسه آبروی خواهرش / تــو زندونه تا آخرش"! مشاهده میکنیم که اندیشه همان اندیشه است، هرچند در فرمی پخته و حرفهای. با توجه به این، آیا میتوان از ترانهسرایی با این اندیشه انتظار داشت که واژگانی مانند "مردونگی" (به معنای "انسانی درست بودن") را که ریشه در فرهنگ مردسالارانه دارد (و اتفاقاً در نکوهش از استعمال چنین واژگانی، این سو و آن سو صحبتها شده است)، از دامنهی لغاتش حذف کند؟
اینجا چراغی روشنه
هشتمین و آخرین ترانهی این آلبوم ترانهی "اینجا چراغی روشنه" است. ترانهای در 4 بند که با توجه به کوتاه بودنش پیوستگی معنایی لازم را ندارد. بند نخست این ترانه چنین است: "هرجا چراغی روشنه / از ترس تنها بودنه / ای ترس تنهایی من! / اینجا چراغی روشنه" و بند واپسینش چنین: "من ماه میبینم هنوز / این کورسوی روشنو / انقدر سوسو میزنم / شاید یه شب دیدی منو". همانگونه که مشهود است ترانهسرا در بند نخست، ترس تنهاییاش را مورد خطاب قرار میدهد و در بند آخر پای مخاطب دیگری را به میان میکشد.
از سویی، فضاسازی و رویدادهای این ترانه تماماً در شب اتفاق میافتد، به استثنای بیت دوم بند "اینجا یکی از حس شب / احساس وحشت میکنه / هر روز از فکر سقوط / با کوه صحبت میکنه". علت اینکه چرا صحبت با کوه منحصر به روز میشود مبهم است.
با در نظر گرفتن عدم استحکام محتوا و با توجه به دو نکتهی فوقالذکر که فقدان پیرنگ را نمایان میسازد، این ترانه را باید یکی از ضعیفترین ترانههای این آلبوم دانست. ضمناً "کورسو" خود به معنای نور بسیار ضعیف است. یعنی هم مفهوم روشن بودن را در خود دارد و هم قلّت این روشنایی را میرساند. ازاینرو کورسوی روشن حشو است. زیرا، کورسوی تاریک بیمعناست و اگر صفت "روشن" به سبب شدت بخشیدن به روشنایی آمده است، دیگر احتیاجی به استفاده از واژهی "کورسو" نیست.
همهی آنچه گفته شد صرفاً نگاهی اجمالی به ترانههای آلبوم "دنیای این روزای من" بود. از این هشت ترانهی روزبه بمانی، دو ترانهی "دنیای این روزای من" و "سراب رد پای تو" ترانههای زیبایی هستند. سطح کیفی "سلول بیمرز" متوسط است. "شکنجهگر" نیز همانگونه که گفته شد با اندکی تساهل همین وضع را دارد. سه ترانهی "به نام من"، "من از تو" و "اینجا چراغی روشنه" ترانههای ضعیفی هستند. ترانهی "قیصر" هم ظاهری خوشفرم و فریبنده و باطنی پرنقص دارد. باری، اینها همه نظر و پسند من به هنگام نگارش این مقاله بودند. بدیهیست که هر خوانشی میتواند به برداشتی متفاوت منجر شود، از این رو ناممکن نیست که حتی به تعداد مخاطبین هر اثر هنری، تأویل گوناگون از آن اثر وجود داشته باشد.
**********************************************
پینوشت:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.