ادبیات داستانی ایران در سالی که گذشت
در سال ۱۳۸۹ در قلمرو ادبیات داستانی ایران، آثار خبرساز، کتابهایی کمحجم بودند که در یک محیط هیجانزده و پرتنش، به امید موفقیت زودرس، با شتاب و با زبانی ساده نوشته و منتشر شده بودند. سه تن از مهمترین نویسندگان ایران برای نخستین بار آثارشان را به زبان دیگری غیر از فارسی در کشورهای غربی منتشر کردند، و با وجود سختگیریهای وزارت ارشاد در صدور مجوز کتاب، چند اثر قابل تأمل و امیدبخش هم منتشر شد.
در مجموع اما ادبیات داستانی ایران سالی پرتنش، پرحاشیه و با دستاوردهایی اندک را از سر گذراند.سالی که نکوست از بهارش پیداست
نمایشگاه کتاب تهران همراه با جوایز بیشمار خصوصی و دولتی محل عرضه ادبیات داستانی ایران است. بسیاری از ناشران تلاش میکنند در نمایشگاه کتاب غرفه داشته باشند و آثارشان را به خوانندگان ادبیات داستانی عرضه کنند.
رمانها و مجموعه داستانهای سال معمولاً پیش از نمایشگاه در رسانهها و خبرگزاریها معرفی میشوند و به این ترتیب خوانندگان از انتشار مهمترین عنوانهای ادبی آگاه میگردند. بیست و سومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران که پانزدهم اردیبهشت ماه گشایش یافت، از این نظر خبرساز بود.
ابتدا آثار هوشنگ گلشیری و محمود دولتآبادی را از نمایشگاه کتاب تهران جمع کردند و سپس چند اثر عباس معروفی با نامهای "سال بلوا"، "سمفونی مردگان"، "دریاروندگان جزیرهی آبیتر" و "آونگ خاطرههای ما" را به این بهانه که این آثار پیش از سال ۸۴ مجوز گرفتهاند، از غرفه انتشارات ققنوس جمعآوری کردند. این اتفاق در حالی روی داد که از میان این کتابها، مجوز رمانهای "سال بلوا" و "سمفونی مردگان" در سال ۱۳۸۸ صادر شده بود.
در همان حال یکی از خبرهای خوب برای عباس معروفی انتشار رمان "ذوبشده"اش پس از ۲۶سال بود.
"ذوبشده" که از نخستین تلاشهای معروفی در رماننویسی نشان دارد، داستان نویسندهای را روایت میکند که تحت بازجویی مجبور میشود راست و دروغ به هم ببافد، و بازجو آنقدر به او فشار میآورد که سرانجام در میان داستانهایی که تخیل کرده گم میشود؛ روایتی از هویتباختگی که با تأخیری به وسعت یکربع قرن سرانجام انتشار یافت.
یکی دیگر از کتابهایی که در سال گذشته با تأخیری ۱۳ ساله منتشر شد، مجموعه داستان "سگها و آدها" نوشته فرشته مولوی بود. تفاوتهای زبانی و ارزش متفاوت زیباشناختی داستانهای این کتاب بهخوبی پیامدهای زیانبار تأخیر در انتشار کتاب برای یک نویسنده را مشخص میکند.
مدیریت "تاخیر" فرهنگی و کتابهای توقیف شده
هر چند که این انتصاب باعث شد که در توزیع کتاب گشایشهایی پدید آید، اما در روند صدور مجوزها نه تنها تغییر چندانی پدید نیامد، بلکه به نظر میرسد زیر نظر بهمن دری اخوی سانسور کتاب در مجموع بهسامانتر شده است.
چنین است که مجوز بسیاری از کتابها لغو شد و بسیاری از نویسندگان نامآشنای ایرانی یا به دلیل سانسورهای سنگین از انتشار کتابشان اعلام انصراف کردند و یا اینکه از تأخیر در صدور مجوز به آثارشان خبر دادند.
"شاخ" نوشته پیمان هوشمندزاده از نخستین کتابهایی بود که مجوزشان در سال گذشته لغو شد. "شاخ" دومین مجموعه داستان پیوسته هوشمندزاده است و موضوع آن زندگی دو سرباز در یک منطقه مرزی نامعلوم است. آنها زندگی روزانهشان را به بطالت میگذرانند و کاری ندارند جز آنکه خودشان را با یک جفت مرغ و خروس سرگرم کنند.
در این میان یک دختر بیسیمچی عرب هم در داستان حضور دارد که با این سربازها وارد یک کنش عاطفی میشود. هوشمندزاده در این کتاب مانند اثر پیشیناش، "ها کردن" با نوعی زبان خیابانی و خشن که از طنز هم بیبهره نمانده، زندگی روزانه شخصیتهایی را رقم میزند که مهمترین ویژگی آنها بیتشخص بودنشان است.
او به جای آنکه از موضوعاتی مانند آرمانخواهی و شهادتطلبی که از موضوعات محوری ادبیات موسوم به "ادبیات دفاع مقدس" است، سخن بگوید، تلاش میکند در داستانهایش زندگی واقعی سربازان وظیفه در سالهای جنگ را نشان دهد. دلیل حساسیت نسبت به کتابهای او را باید در همین تقدسزدایی از یک امر قدسی جست که پیش از این در "عقرب" نوشته حسین مرتضائیان آبکنار هم سراغ داشتیم.
"سایهها" نوشته محمود فلکی و "نامهسرمدی" نوشته محمد رحیم اخوت از رمانهایی بودند که وزارت ارشاد آنها را ممنوعالانتشار اعلام کرد. "تا وقتی کسی هست" رمان دیگری از محمد رحیم اخوت نیز از چهار سال پیش تاکنون در اداره کتاب خاک میخورد و هنوز مجوزش صادر نشده است.
"پارازیت" نوشته فرهاد بابایی از کتابهای توقیف شدهای بود که از قضا در رسانهها هم بازتاب چندان گستردهای نیافت. ابوتراب خسروی، نویسنده نامآشنا نیز چندی پیش خبر داد که رمان او با عنوان "ملاکان عذاب" از یک سال پیش تاکنون در اداره کتاب منتظر اخذ مجوز است.
او اعلام کرد که به نظرش تلاش برای اخذ مجوز بیفایده است و خانهنشینی را به انتشار کتاب ترجیح میدهد. از همین اندک نمونههایی که در این مجال کوتاه برشمردیم، پیداست که تا وقتی انتشار کتاب با چنین دشواریهایی توأم باشد، هرگونه داوری پیرامون چند و چون ادبیات داستانی معاصر ایران در سایه این سختگیریها قرار میگیرد و این امر نه تنها رابطه خوانندگان با ادبیات داستانی را مخدوش میکند، بلکه اصولاً نقد ادبی و تحول ادبی را هم با مکثی طولانی مواجه میسازد.
دولت آبادی، چهلتن، مندنیپور
بسیاری از منتقدان آلمانی این رمان را ستودند و در همان حال برخی منتقدان با توجه به نظرگاه رمان، بر دولتآبادی که از او بهعنوان مهمترین نویسنده ایران یاد میکردند، خرده گرفتند.
"تهران، خیابان انقلاب" نوشته امیر حسن چهلتن که به ترجمه سوزان باغستانی توسط انتشارات "کیرشهایم" در آلمان منتشر شد، اما با اقبال بیشتری روبرو گشت و منتقدان یکصدا این اثر را تحسین کردند.
"تهران خیابان انقلاب" در فاصله مرداد تا آبانماه به چاپ سوم رسید. چهلتن در این رمان در متن یک رمان عاشقانه روایتی از انقلاب ایران را بهدست میدهد و تهران را در اثرش بازآفرینی میکند.
"سانسور یک داستان عاشقانه ایرانی" نوشته شهریار مندنیپور که به ترجمه سارا خلیلی برای نخستین بار توسط انتشارات "کناپف" در آمریکا منتشر شد، بیتردید کامیابترین رمان ایرانی در جهان غرب بهشمار میآید.
مندنیپور در این اثر که به شیوه"متافیکشن" یا "دخالت نویسنده در متن" نوشته شده است، چالشهای یک نویسنده ایرانی با دستگاه سانسور، هنگام نوشتن یک داستان عاشقانه را نشان میدهد. زبان مندنیپور در این اثر کاملاً با آثار پیشیناش تفاوت دارد. در سالی که گذشت این کتاب به زبانهای دیگر از جمله به آلمانی هم ترجمه شد و در رسانههای معتبر آلمان بازتاب یافت.
جایزههای ادبی خصوصی و برندگانشان
در میان این کشش و کوششها، جایزه "بنیاد گلشیری" و جایزه "روزی روزگاری"، جایزه "نویسندگان و منتقدان مطبوعاتی" و جایزه "واو" برگزار شدند. جایزه بنیاد گلشیری در سال گذشته یکی از پرحاشیهترین جوایز تاریخ خود را از سر گذراند و با این حال سرانجام برگزیدگان دوسالانهاش را اعلام کرد: مهسا محبعلی با رمان "نگران نباش" و سارا سالار با رمان "احتمالاً گمشدهام" مهمترین جایزه ادبی ایران را از آن خود کردند.
جایزه نویسندگان و منتقدان مطبوعاتی به مجتبی پورمحسن و" بهار ۶۳"اش تعلق گرفت. جایزه "واو" به رمان "کتاب بینام اعترافات" نوشته داود غفارزادگان رسید و روزی روزگاری هم "آفتابپرست نازنین" نوشته محمد رضا کاتب و "شاخ" نوشته پیمان هوشمندزاده را به عنوان برگزیدگانش معرفی کرد.
داستانهایی شتابزده و هیجانزده در فضاهای آپارتمانی
این آثار صرفنظر از اینکه آیا بهراستی رمان هستند یا اینکه بهعنوان رمان از طریق رسانهها شناسانده میشوند، همه از یک نقص بزرگ رنج میبرند: این داستانها معمولاً در زبان اتفاق نمیافتند، بلکه در یک دنیای هیجانی و از برخی لحاظ نوبالغ که پیش از این در آثار نویسندگانی مانند سالینجر سراغ داشتیم، به درگیریها و تنشهای عاطفی شخصیتهایی عاشقپیشه میپردازند که آپارتماننشین و از هر لحاظ "شهری" هستند و عصیان دارند.
برای مثال در "نگران نباش" نوشته مهسا محبعلی در تهران زلزله آمده ودختری به نام شادی که به مواد مخدر اعتیاد دارد، به جستو جوی مواد در خیابانها پرسه میزند و با اشخاصی آشنا میشود و ماجراهایی را از سر میگذراند.
تهرانی که محبعلی وصف میکند، بیش از آنکه به یک شهر زلزلهزده شباهت داشته باشد، به شهری میماند که یک جشن خیابانی از نوع "چهارشنبهسوری" یا نوعی "کارناوال خشونت" در آن برگزار میشود.
سارا سالار هم در کتابی کمحجم، روایتی از یک روز از زندگی یک زن طمعکار اما از نظر شخصیتی پرتنش را بهدست میدهد که در یک رابطه مثلثی خود را بین دو مرد ناگزیر به انتخاب میبیند.
مجتبی پورمحسن در بهار ۶۳ که آن هم یک کتاب بسیار کمحجم است، داستان زندگی شخصی به نام فرزین را روایت میکند که مترجم است و بهطور همزمان با سه زن رابطه عاشقانه دارد. این شخص که از افسردگی و بیماری گوارشی رنج میبرد، در یک متن پرهیجان و با زبانی بسیار ساده و بیتشخص به رابطهناپذیریاش اعتراف میکند.
داستانهای امیدبخشی که در سال ۱۳۸۹ منتشر شد
علی چنگیزی با نخستین رماناش که زیر عنوان "پرسه زیر درختان تاغ" منتشر شد، از طریق جایزه بنیاد گلشیری خود را به جامعه ادبی ما شناساند. در دنیایی که علی چنگیزی در نخستین رمانش جلو چشم خوانندگان میگذارد، جایی وجود ندارد که انسان بتواند پناه بگیرد. قهرمان واقعی این رمان کویر است.
داستان هم طبعاً در بیابانهای اطراف کرمان، در روستایی به نام "زنگیآباد" اتفاق میافتد. مهندس جوانی به نام پرویز از طرف سازمان میراث فرهنگی برای تعمیر یک کاروانسرای متروک که پیشینهاش به دوران صفوی میرسد به "زنگیآباد" اعزام میشود و به طمع یافتن اجناس عتیقه یا به اصطلاح "زیرخاکی" درگیر ماجراهایی از جمله قتل یک دختر بر محور یک ماجرای ناموسی میشود. این ماجراها را ۱۲ راوی تعریف میکنند.
در "پرسه زیر درختان تاغ" رگههای خفیفی از رمان گوتیک به چشم میخورد و تلاش نسبتاً موفقی از تلفیق رمان عامهپسند با رمان موقعیت است.
مجموعه داستان "عروس بید" نوشته یوسف علیخانی، "جنگل پنیر" نوشته فرشته احمدی، "آنجا که پنجرگیریها تمام میشوند" نوشته حامد حبیبی، "شمایل تاریک کاخها" نوشته حسین سناپور، "روز گودال" نوشته شکوفه آذر، "زنان فراموششده" نوشته منصور کوشان، "کاغذهای سوخته" نوشته الاهه دهنوی، "دو کام حبس" نوشته مریم منصوری و رمان "سلام مترسک" نوشته منیرالدین بیروتی از آثار قابل تأملیاند که به دور از هیاهوهای رسانهای و جنجالها و حاشیههای جوایز ادبی انتشار یافتند.
در این میان "سلام مترسک" از نظر بازآفرینی لحن یک کارمند عصبی و چگونگی شخصیتپردازی، جایگاه ویژهای در میان ادبیات داستانی سالهای اخیر دارد. "سلام مترسک" از آثار منحصر بهفردی است که در زبان اتفاق میافتد و از تسلط نویسنده بر داستاننویسی نشان دارد. "سلام مترسک" که پس از "چهاردرد" دومین رمان بیروتیاست، توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده و داستان مردی به نام صارم است که به بیماری سرطان مبتلاست و پیش از مرگ یادداشتهایی نوشته و از خود به جای گذاشته است.
"اندکی سایه" و ۵۰ سکه طلا
ارزش این جایزه ۵۰ سکه طلاست و به همین جهت گرانترین جایزه ادبی ایران بهشمار میآید. "اندکی سایه" که از پرگوییهای کسالتآور بیبهره نمانده، روایتی است از مبارزات تاریخی و سیاسی مردم در جریان نهضت ملی شدن نفت.
اصولاً به دلیل آنکه دولت مایل است مناقشات هستهای را با نهضت ملی همسو جلوه دهد، داستانهایی که به مضمون نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد پرداخته باشند، مورد توجه جوایز دولتی قرار میگیرند.
جایزه کتاب سال "شهید غنیپور" نیز از جوایز مهم ادبی نزدیک به دولت است که در اواخر امسال دهمین دورهاش را با حضور بهمن دری، معاون فرهنگی وزارت ارشاد برگزار کرد. "عروس بید" نوشته یوسف علیخانی و همچنین "همسفران" نوشته محمد رضا بایرامی بهعنوان آثار برگزیده این دوره جایزه "شهید غنیپور" معرفی شدند.
یکی از رویدادهای شگفتانگیز در حاشیه ادبیات داستانی ایران در سالی که گذشت، تأسیس بنیادی به نام "بنیاد ادبیات داستانی" بود. این بنیاد در زمان معاونت فرهنگی محسن پرویز با هدف آموزش نویسندگان شهرستانی و برگزاری جشنوارههایی در شهرستانها تأسیس شد.اما پس از روی کار آمدن بهمن دری، در محاق افتاد، ولی هرگز منحل نشد.
اهمیت این بنیاد در این بود که میتوانست به تدریج خود را متولی ادبیات داستانی ایران بخواند و همچنانکه برای شعر نیز قائممقام تعیین کردهاند، در کنار وزارت ارشاد عدهای را بربکشد یا عدهای را با مشکلاتی مواجه کند. در هر حال هر چه بود ظاهراً این پروژه به جایی نرسید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.