۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

چند سوال از شاهین نجفی و پاسخ های جامع وی به آنها


شاهين نجفی: عده ای از مردم هم هنوز تکلیف شان با هنر مشخص نیست




می‌خواستم بدانم اقای شاهین نجفی همجنسگرا هستند یا نه؟ در ادامه تشکر می‌کنم از ایشون به خاطره آهنگی که در مورد همجنسگراها خواندند، امیدوارم که افراد بیشتر در جامعه هنری ایران از دگرجنسگراها و حقوق نداشته آنها در بین جامعه ایرانی بخوانند. 
شاهين - نخیر من همجنسگرا نیستم ولی معتقدم که برای رسیدن به یک جامعه آزاد باید احترام به حقوق شهروندی و آزادی مدنی تمامی اقلیت ها مبنا و معیار باشد و همجنسگرایان نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

۲ - منصوره از تهران
ما که در ایران هستیم و قادر به خرید آلبوم ایشان نبوده و از طرفی میخواهیم از این خواننده محبوبمان حمایت کنیم چگونه میتوانیم هزینه آلبومی را که به صورت رایگان دانلود کرده ایم ، بپردازیم در واقع شماره حسابی اعلام کنند که ما با گوش کردن بی زحمت به آلبوم پر زحمت ایشان شرمنده نشویم.

شاهين - هرکس آلبوم را دانلود کرد به اختیار خودش هر مقدار که می خواهد به یک نهاد غیر دولتی خیریه بدهد. با سپاس

۳ - سینا
اصولا نظر شاهین نجفی در مورد صدای آمریکا چیه و منظور از "پول کمتر میداد ویس آو آمریکا" در ترانه جدیدش چیه؟ اگر به نظرش این یک رسانه آزاد نیست چرا اینقدر در آن ظاهر میشود؟

شاهين - در ترانه پارتی سیاسی، اتفاقأ این مصرع طنزی ست نسبت به کسانی که دچار توهم توطئه هستند و گمان می کنند که تمامی مشکلات ما ناشی از سیاست های انگلیس و آمریکاست ولی در موقع ضرورت برای منافع و مصالح شخصی وگروهی به هر امری تن در می دهند. صدای آمریکا برای من رسانه ایست با مواضع مشخص، که طبیعتأ بر اساس سیاست گذاری های کلان در آمریکا کار می کند و من به عنوان یک ایرانی همانقدر به سیاست های گذشته و حال آمریکا نقد دارم که خود آقای اوباما به گذشته، و بسیاری از منتقدین آمریکایی به حال آن. اما اینکه بگوییم صدای آمریکا به آزادی بیان باور ندارد، اولأ بی انصافی ست، دومأ به شدت کلی گویی ست. همینکه رسانه ای برای من در مصاحبه هایم "باید و نباید" تعیین نکند، مرا سانسور نکند، تشویق به خشونت نکند و از آزادی بیان، حقوق بشر و آزادی های سیاسی و مدنی در ایران حمایت کند، برای من کافی ست تا با کمال میل در برنامه های اش حضور داشته باشم. یقینأ هیچ رسانه ای کامل و بی عیب نیست ولی در روزگاری که ما از کمترین حقوق رسانه ای محروم هستیم، باید از کم حاشیه ترین رسانه ها برای اطلاع رسانی استفاده کنیم. 

۴ - ناشناس
اگه موقعیت جور شد و اومدین ایران آموزش میدین؟ راست میگن دانشجوی اخراجی بودین؟

شاهين - من در ایران مدتی گیتار و سلفژ تدریس می کردم و اگرهم برگردم به ایران حتمأ. بله من اخراجی هستم.

۵ - کوروش
آیا به جز کار موزیک، به کار دیگری هم مشغول هستند؟ اگر هستند به چه کاری؟ و اگر نیستند زندگی خود را چگونه تأمین می کنند؟

شاهين - در حال حاضر من تنها با موسیقی زندگی می کنم و از طریق ساخت ترانه، آهنگ و اجرای کنسرت درآمدزایی می کنم. اما پیش از این کارهای موقتی و روزمره متفاوت را ناگزیرأ تجربه کرده ام. 

۶
 - این سوأل خیلی طولانی است ولی من برات میفرستم ، اگه مایل بودی بهش جواب بده:
من از داخل ایران، برای اولین باره که برای شما میل میزنم و از صدای آمریکا انتظار دارم سوال من را از شاهین نجفی بپرسد.
من احساس میکنم کسانی مثل آقای نجفی بدون اینکه بدونن و یا دلشون بخواد، با حرفها و ادبیاتی که به کار می برند درواقع دارن تیشه به ریشه جنبش سبز میزنن و من به عنوان یک دانشجوی ایرانی و عضوی از خانواده جنبش سبز، این حق و وظیفه را دارم که از ایشان توضیح بخواهم
درباره: "الفاظ رکیکی" که شایسته یک هنرمند و حق جو نیست و شاهین بکار میبرد،
"تندروی هایی" که که دور از اعتدالند و محکومند به سرنوشتی که جناح حاکم درایران خواهد داشت و و و و
آقای نجفی عزیز 
یک هنرمند نباید از جامعه هدفش فاصله بگیرد،
نباید از ذات زیبا و دلنشین هنر فاصله بگیرد،
من کارهای شما را و خود شما را دوست دارم، ولی نه "آلبوم جدیدتان" را.
با این راهی که شما پیش گرفته اید "تنها و تنها" فشار بر ما هم سن و سالان شما در ایران بیشتر میشود و این چیزی نیست که شما دوست دارید و برایش با قلمتان می جنگید...
دوستار شما، یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف

شاهين - من باید این "شبه سوال "یا این نتیجه گیری را دوباره طرح کنم تا از پراکنده گویی خارج شود و به سوال! شما مفصل پاسخ می دهم که شرمنده بلند بودن نظرتان نشوم که سوال یا گفته باید عمیق باشد نه بلند، که بوعلی گفت: ما در عرض زندگی می کنیم و نه در طول. استفاده از "الفاظ رکیک"! و تندروی و اعتدال گریزی! ، میان هنرمند و جامعه هدف اش فاصله می اندازد و در نهایت به جنبش سبز ضربه می زند و فشار را بر هم نسلان ما در ایران بیشتر می کند. در ابتدا باید از خود سوال کنم که آیا من برای نسلی می خوانم که دانشجوی اش، آن هم از دانشگاه شریف، با این افق دید و عمق نظر به جامعه و هنر نگاه می کند؟ شما سوال نکردید، این بیشتر یک فتوا است. لفظ رکیک یعنی چه؟ آیا استفاده از تمامی استعدادهای زبان و گستره زبانی جرم است؟ چه می توان گفت به کسی که "پرده دوخته شده" یک دختر یا "پریود" یا همان قاعدگی را رکیک می داند؟ چه باید گفت به کسی که به جای "پستان" می گوید "سینه"؟ ما از ادبیات حرف می زنیم. یعنی دانشجوی ما هنوز نصرت رحمانی نخوانده است؟ یعنی براهنی را نمی شناسد؟ یعنی رمان و داستان نخوانده است. اگر خوانده است پس دیگر این چه سوالی ست؟ حالا از ادبیات کلاسیک مان حرف نمی زنیم که داستان خودش را دارد. یا باید در باره سینما و هنر غرب چه بگوییم؟ پس پدرو آلمادوار و پازولینی باید بایکوت شوند دیگر. پس به این ترتیب تمام آنچه "میلان کوندرا" نوشته است را باید دور بریزیم. یا شاید ما ایرانی هستیم و ادبیات و هنر برای ما یعنی همان چیزی که جمهوری اسلامی می گوید. من چه باید بگویم واقعأ؟ این گونه صحبت ها گاهی مرا ناامید می کند. هنر یعنی تمامیت هستی و هر آنچه در آن است. هیچ مرزی ندارد مگر آنجایی که به جنس، قوم یا نژاد یک نفر تحقیر شود. کلمات را نمی توان جراحی نکرد. شاعر و نویسنده و فیلمساز و نقاش و ... نمی توانند خود را و هستی را مخفی کنند. شما مهران مدیری و رضا عطاران را در یک فضای باز بگذارید ببینید با زبان چه می کنند. همین اندازه بی پروایی اینها هم، برای سیستمی مثل حکومت ایران بی اخلاقی و رکیک است. یا نگاه کنید به غزل های سید مهدی موسوی و فاطمه اختصاری و کلیت غزل پست مدرن که با همین استدلال های اخلاقی- سنتی - مذهبی در ایران سانسور می شوند و بعد کلأ جمع می شوند. علاوه بر خود حکومت عده ای از مردم هم هنوز تکلیف شان با هنر مشخص نیست. این فقط اسمش بی سوادی و کم سوادی ست. تنگ نظری ست. ما نباید از همجنس گرایان حرف بزنیم چون بی عفتی و ضد اخلاقی و ..است. از آزادی زنان حرف نزنیم زیرا بی عصمتی و بی بند و باریست. کسانی که از رکیک بودن وحشت دارند دو راه در پیش دارند. یا بفهمند و بپذیرند تعریف ما از هنر را و یا خودشان را با همان تفاله ها و تفکرات فسیلی و منحط اخلاق زده، دین زده و سنتی سرگرم کنند و بر روی واقعیت رکیک و چندش آور جاری در جامعه ایران چشم ببندند. ما چیزی نمی گوییم جز آنچه که در جامعه اتفاق می افتد. قسمتی از مردم ما یا خمارند و یا خوابند. باید آب سرد روی سرشان بریزیم. ما هم با کلمات این کار را می کنیم. طبیعی ست که همه خوش شان نمی آید، زیرا باورها و رسم ها و اعتقادات شان ترک می خورد. این به معنی فحاشی نیست. من هم با فحاشی مخالفم اما بیش از پیش هر کلمه و واژه ای را که لازم بدانم بدون توجه به رکیک بودن یا نبودن در ترانه هایم می آورم. من تا همین جا هم، مدام فکر می کنم و عذاب وجدان دارم که  نکند خودم را سانسور کرده ام. یعنی هنوز خودم را کاملأ بیرون نریخته ام. آن زمان لحظه ایست که شمایان سنگ بر می دارید و بر سر ما می کوبید. تاریخ ما پر است از این تنگ نظری ها. مگر ما با خیام و حافظ وعطار و مولوی وحلاج  کم کردیم؟ زمانی به حافظ می گفتند چرا می گویی: ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند، حال به ما می گویند چرا صحنه تجاوز به ترانه را عینأ توصیف می کنی. این کم فهمی و کج فهمی ست. حمق و جهل کسانی مثل من و شما بود که صادق خان هدایت را از زندگی بیزار کرد. زمانی در همین آمریکا الویس را نفرین و لعن می کردند که باسن می جنباند و بی اخلاقی ست، چند دهه نگذشت که راک و جنبش هیپی و پانک تمامیت سیستم اخلاق زده و محافظه کار غرب را بر سر مدافعانش خراب کرد. مشکل این است که ما فعلأ زیاد نیستیم. یعنی تعداد هنرمندانی که اینگونه خطر می کنند زیاد نیستند ولی پتانسیل پذیرش هنر در میان مردم بالاست و همین حجم استقبال از کارهایمان خود نشانگر این قضیه است.
اما درباره فشار، دیگر چه فشاری قرار است بر نسل ما بیاید که مثلأ با چند ترانه و موسیقی بیشتر شود؟ درباره جنبش سبز هم باید بگویم که اگر قرار است جنبشی با سانسور و حذف بخشی از ادبیات و هنر ادامه حیات داشته باشد، پس بهتر است اصلأ نباشد و یا شما این جنبش را نفهمیده اید و یا من شما و این جنبش را نمی فهمم. ما دگرگونی فرهنگی می خواهیم و این یعنی جنبش. حالا هر که دوست دارید برایش انتخاب کنید. آزادی بیان یعنی این. یعنی مدیر شرکت "پلی بوی" هم که باشی، اجازه ندارند به تو برچسب بزنند. یعنی هیچ نهاد و سازمانی اجازه ندارد که بگوید هنرمند درباره چه چیزی حرف بزند یا نزند. در این جامعه از داستان و فیلم و نقاشی اروتیک و حتی پورنو ساخته می شود تا فیلم و داستان مذهبی. اگر جنبش سبز یا هر جنبش دیگر و هر فکر مرامی و شخصیتی، آزادی را حداقل بر اساس تعاریف روز دنیا، بر نتابد من به اندازه مدفوع هم ارزشی برایش قائل نیستم. ما به اندازه کافی از پنجاه و هفت ضربه خورده ایم. من یک شاعر و موزیسین هستم و نمی توانم خود را سانسور کنم و آنقدر وحشی بودم و هستم که برای آنچه گفتم، سیلی خوردم و طرد شدم و امروز هم اگر از طرف عده ای لعن شوم اهمیتی ندارد. امید من به نوجوانان و جوانانی ست که فردا روز، با گستره ای جدید از جهان آشنا می شوند و یاد می گیرند که جهان مجموعه ایست از زشتی ها و زیبایی ها وشرافت انسانی به این است که آنچه را می گویی باور داشته باشی و از آنچه که باور داری حرف بزنی و دروغ نگویی و خود را پنهان نکنی.

۷ - کاوه
نظر شما درباره موسیقی رپی که در ایران وجود داره، چیه؟ کار رپرهای داخل ایران را در چه حد و اندازه ای است؟

شاهين - رپ هنوز تبدیل به جریان نشده است. به این دلیل که دست اندرکاران آن از جهت تئوریک ضعیف هستند. عمل بدون پشتوانه تئوریک هرز می رود و دیگر چیزی برای گفتن نخواهد داشت. به همین دلیل با اینکه حجم بالایی از هنرمندان رپ در ایران وجود دارند فقط  معدودی از این دوستان به معیارهای حداقلی موسیقی زیرزمینی نزدیک هستند و بقیه در واقع جزو هنرمندان بدون مجوزند.

۸ - سوسن
شما چندی پیش ترانه هايی را درباره خواننده های لس آنجلسی خوندید، میدونم که در این باره توضیح دادید و منهم حرف شما را قبول می کنم، ولی آیا هیچ خواننده و هنرمند شایسته ای در لس آنجلس وجود نداره، از نظر شما تمامی این هنرمندان در یک گروه قرار می گیرند، آیا هنرمندی هست که شما کار او را دوست داشته باشید و تأییدش کنید؟

شاهين - من هنوز که هنوز است بسیاری از کارهایی که داریوش اقبالی خوانده است را در تنهایی ام می خوانم و با صراحت می گویم که بعد از فرهاد و فریدون فروغی، او را می ستایم. ابراهیم حامدی، هاتف، سیاوش شمس(صحنه)، شاهرخ، معین، بیژن مرتضوی را دوست دارم. برای آقای ستار، حمیرا، شادروان ها مهستی و هایده احترام خاصی قائلم و سیاوش قمیشی برای من در دوره ای از زندگی الگوی آهنگسازی بود .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.