معتاد با انکار درمان نمی شود
آسيبها- بنيامين صدر:
همه ما بارها و بارها شنيدهايم كه براي از بين بردن آسيبها، بايد هدفهاي روشني را در كنار هم دنبال كنيم.
همه ما بارها و بارها شنيدهايم كه براي از بين بردن آسيبها، بايد هدفهاي روشني را در كنار هم دنبال كنيم.
اين در شرايطي است كه در جهان پيشرفته، آمار را كمتر انكار ميكنند و با دردست داشتن آمار دقيق با آسيبهاي اجتماعي روبهرو ميشوند؛ چيزي كه در كشور ما كمتر به چشم ميخورد.
در اين كشاكش سيستم اطلاعرساني و جلب همكاري و اعتماد جامعه، بهترين روش پيشگيري از اعتياد است. از سوي ديگر روابط انسانها و تاثير آن بر اعتياد و همچنين بهداشت خانواده و نقش آن، حتي در دوران قبل از تولد و كودكي بسيار مهم است و از تاثير آن در بزرگسالي نميتوان به آساني گذشت.در اين باره با محمود اقبالي مدير «كانون آينه» كه 7 سال است از اين دريچه پيام بهبودي را با ترويج روشي موسوم به 12قدم به گوش بيماران اعتياد در ايران ميرساند به گفتوگو نشستيم. به گفته او، اين بنياد بنا شده تا «تصويرگر انكارها و زبان رنجهاي هموطناني باشد كه از اعتياد رنج ميبرند.»
- امروز فعاليتهاي شما بيشتر معطوف به آگاهي رساني است. آيا اميدوار هستيد كه يك روز با كمك افراد توانمند خيّر اين فعاليتها كاربرديتر دنبال شود؛ همچون ايجاد كلينيكهاي ترك اعتياد و مددرساني به افراد در حال ترك؟
به آن فكر نكردهام. اما شايد به اين دليل بود كه ما، شهرك بهبودي را پيشنهاد داديم تا به جاي اينكه معتاد را دستگير كنند، اورا به «شهركهاي بهبودي» بفرستند كه ميتواند جايي باشد كه حتي كارتنخوابها را به آن بفرستند و خود بهبوديافتگان، (كساني كه سالها است در بهبودي هستند) ميتوانند دست آنها را بگيرند و كمكشان كنند. بهبوديافتگان در ايران بسيارند. حدود ۳۰۰ هزار تن با برنامه «۱۲قدم» هر روز به رهايي نزديكتر ميشوند. تا آنجا كه من ميدانم اين برنامه ۷۰ سال است كه در جهان رايج شده و ۱۰ سال است كه به ايران آمده و رشد بسيار خوبي كرده است. اما چون رشد اعتياد چشمگير بوده، در اين باره بايد يك اقدام اساسي كرد.
- گذشته شما در رابطه با موادمخدر، چقدر به شما در كمك كردن به معتادان ياري ميدهد؟ آيا اين تجربيات انگيزه اصلي شما بود؟
بله، ارتباطي مستقيم دارد با رنجي كه خود من با اين بيماري داشتم و دردي كه از اين بيماري كشيدم. اين درد يك درد مشترك است. عملكرد اين بيماري در همه آناني كه گرفتارش ميشوند يك نوع است. در نتيجه وقتي كه به بهبودي رسيدم، وظيفه خودم دانستم كه به همدردان و هموطناني كه گرفتار آن هستند، كمك كنم.
تمام پيام من به دوستان، پدران و مادران، هموطنان و مسئولان تصميم ساز اين است كه ما بايد از مدارس آغاز كنيم. چرا كه الان نوجوانان ما، در معرض آسيب هستند. بايد از دبستانها به بچهها آموزش داد كه موادمخدر چيست و چه اثراتي دارد.همچنين در شرايطي كه بيكاري و فقر گسترش يافته، از اين ۳۰۰ هزار تني كه از اعتياد رها شدهاند، ميتوان به عنوان الگوهاي بهبود يافته دعوت كرد تا با حضور در مدارس داستان زندگي خودشان را براي بچهها بازگو كنند. ما اگر به جاي پليس، يك بهبود يافته را كه آسيب اعتياد را لمس كرده به مدرسهها بفرستيم، بسيار مؤثر است.
- بهنظر شما اطرافيان تا چه اندازه ميتوانند در ترك اعتياد به ما كمك كنند؟
بايد بلد باشند. اين را هميشه ميگويم. به همين دليل عرض كردم كه معتاد بهبوديافته ميتواند مؤثر باشد. چون «زبان برادر، مرده را برادر، مرده ميداند». كسي كه خودش زخمي شده، بيشتر ميتواند كمك كند.
بايد بگويم كه هميشه اطرافيان دلسوز، همچون پدر و مادر، زبان كودك خود را نميدانند. به همين خاطر پدر و مادرها بايد بيماري اعتياد را بشناسند. همانطور كه ما به فرزندانمان دوچرخهسواري ياد ميدهيم، همينطور بايد ياد بگيريم كه چطور با فرزندمان راجع به آسيبهاي اجتماعي صحبت كنيم.
چون آگاهي نداريم، ميخواهيم خودمان يك طوري مسئله را حل كنيم و پنهان كاري هم ميكنيم كه «آي كسي نفهمد بچهي من موادمخدر استفاده ميكند». بهترين راه حل اين است كه با زباني عاشقانه با معتاد برخورد كنيم. بهنظر من، اين بيماري يك بيماري روحي رواني است؛ بيماري انكار و پنهانكاري است و اطرافيان هم به اين بيماري مبتلا ميشوند. به همين دليل اطرافياني كه دلسوز هستند، اگر هشيار باشند بايد بروند و ياد بگيرند.
- شايد كمتر كسي بداند كه شما خودتان راهنما و مربي چندين جوان معتاد هستيد. در كمك به ترك اعتيادشان، ساعتها پاي تلفن با آنها صحبت ميكنيد. ميتوانيد توضيحي در اين مورد بدهيد ؟
صادقانه بگويم، منقلب ميشوم وقتي صداي هموطني را ميشنوم كه زخمي است، از صدايش ميفهمم كه كجا ايستاده است. دعوتش ميكنم. من پايگاهي اينترنتي درست كردهام به نام بهبودي و در يك ساعت معين بچهها در اين اتاق دور هم جمع ميشوند.
حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر. كساني كه به نشستهاي حضوري دسترسي ندارند، ميآيند راهكارها را ياد ميگيرند. يا از اين طريق يا تلفن و ايميل راهنماييشان ميكنم. با اينها بيشتر به اين دليل در ارتباط هستم كه همدرد را حس كنند و هم حس كنند كه يك نفر مثل خودشان، دردشان را ميفهمد.
حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر. كساني كه به نشستهاي حضوري دسترسي ندارند، ميآيند راهكارها را ياد ميگيرند. يا از اين طريق يا تلفن و ايميل راهنماييشان ميكنم. با اينها بيشتر به اين دليل در ارتباط هستم كه همدرد را حس كنند و هم حس كنند كه يك نفر مثل خودشان، دردشان را ميفهمد.
همانطور كه وقتي خانه آتش ميگيرد، دنبال آتشنشان ميگرديم، در اين مورد هم بايد دنبال كسي باشيم كه بلد است چهكار كند. با زور و تشر و تنبيه، اين كار درست نميشود. به زباني عاشقانه و عملكردي حرفهاي نياز دارد. دعوت من از دوستان هميشه اين است كه براي يك كار گروهي نپرسيم «چي گير من ميآيد؟»، بلكه بپرسيم «چه مسئلهاي را ميتوانم حل كنم». اين است كه از هموطنانم عشق و وقت ميخواهم.
- ظاهرا در حال تهيه يك فيلم هستيد؟
در حال ساختن يك كار مستند در رابطه با آسيبهاي اجتماعي هستم. مثلاً فيلمي دارم كه دختران ۱۲ ساله دور هم نشستهاند و مواد استفاده ميكنند. وحشتناك است. آدم اين صحنهها را كه ميبيند، از درون فرو ميريزد.
يك سري فيلمهايي هست كه خيلي حسي است؛ به زبان انگليسي و با زيرنويس انگليسي. مدتهاست كه اين فيلمها را دارم. موادمخدر هميشه هست، كارياش هم نميشود كرد. اما عملكرد بيماري را كسي نميداند. فكر ميكند موادمخدر را كنار بگذارد، بيماري تمام شده. اما آن موقع بيماري تازه چهره نشان ميدهد. 3 درصد اين بيماري، موادمخدر است و ۹۷درصد آن شاخههاي ديگري دارد.
اين را جامعه بايد آموزش ببيند. با گفتن اين كه «موادمخدر مصرف نكن، غيرت داشته باش» چيزي درست نميشود. بايد آگاهي داد. چهرهها و عكسها را بايد ببينند. اين وظيفه مسئولان هم هست. من معتقدم كه رسانهها نقش مهمي دارند. رسانهها بايد آگاهانه اطلاعرساني كنند.
- پيام شما براي جوانان و معتادان چيست؟
تنها پيام صادقانهاي كه ميتوانم بگويم، اين است كه به اين خاطر آمدهام و جلوي صف ايستادهام كه بگويم الگويي از كسي هستم كه آسيب اين بيماري را ديده ؛ اين بيماري همه را يك طور ويران ميكند. شخصيت، مقام، ثروت، خانواده نميشناسد. اين بيماري و در هر ردهاي از اجتماع حضور دارد.
من هميشه لذت موادمخدر را به يك اتوبان چند بانده كه تو را با خود ميبرد، تشبيه ميكنم ولي اين اتوبان مرتب باريك و باريكتر ميشود و در انتها هم يك ديوار بتني بزرگ جلوي صورت توست كه يا با سرعت به آن برخورد ميكني يا اينكه ماهرانه به زندگي برميگردي....
مصاحبه داريوش عزيز با راديو زمانه كه در روزنامه همشهري به چاپ رسيد(البته با نام پدر داريوش)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.