تحمل حوادث و دردهاي تحمل حوادث و دردهايي که در اين نه ماهه بر اين سرزمين و فرزندانش رفته است براي من در اين سنين آخر عمر بسي سخت و ناگوار بوده است. از توان ملي اين کشور که به سان قالبي يخ در دست دولتي بي کفايت به سرعت در حال ذوب شدن است تا آنچه در خيابانها و زندانها بر فرزندان حقگو و حقطلب اين آب و خاک گذشته است. اما در روزهاي اخير شنيدههايم غم جانکاه ديگري بر اين تن رنجور ريخته است که نميدانم شکايت اين درد را به کجا ببرم و چه کاري از دستم ساخته است.
در اين روزها مرتب ميشنوم که برخي دختران زندانيام همچون خانم بدرالسادات مفيدي، هنگامه شهيدي، شيوا نظرآهاري و... را باز زير فشارهاي بازجويي مضاعف و مکرر و برخوردهاي مملو از توهين و افترا گرفتهاند تا روحيهشان را بشکنند و پشت سرشان جهنمي بسازند که ديگر هيچ وقت هوس بازگشت به آن را نکنند. اين برخوردها تا آن حد بوده است که برخي از اين بانوان از خدا طلب مرگ کردهاند.
در گذشته هم حتي برخي هيئتهاي رسمي که از زندانها ديدن ميکردند مکرر اظهار ميداشتند برخي زندانيان از توهينها و فحاشيهاي تند و رکيک بيشتر از ضرب و شتم شديد در خيابان يا زندان، شکوه و شکايت ميکردند.
هم چنين باز در هفتههاي اخير مکرر ميشنوم که فرزندان ديگرم همچون احمد زيدآبادي، منصور اصانلو، مسعود باستاني و ... که مسلم است زندانيان عقيدتي، سياسي و صنفي هستند، برخلاف همه عرفهاي اخلاقي و قانوني مبتني بر طبقهبندي زندانيان به زندانهاي ديگري مملو از مجرماني با جرايم سنگين جنايي (که البته خود قربانيان همين جامعه و همين حاکميت هستند) تبعيد شدهاند، دچار چه فشارها وشدايد هدايت شدهاي هستند و بعضا جان و سلامت جسمي و روحيشان در خطر افتاده است.
براي بنده که فضاي بازجويي و زندان در حاکميت قبل و بعد از انقلاب را تجربه کردهام، انقلابي که به سهم خود نقش ناچيزي در آن داشتهام؛ بسيار غمبار است که اذعان کنم برخوردهاي غيراخلاقي با زندانيان و تهديد جان و سلامت آنان با تبعيدکردنشان ميان برخي متهمان به قتل و آدمکشي و زير اعدام و يا اعمال فشار و فحاشي به زنان و آوردن فشار بر برخي از آنان براي اعترافات شرمآور و نظاير آن در رژيم قبل نيز کمسابقه يا بيسابقه بوده است.
من نميدانم بر حاکمان ما چه رفته است که براي حفظ قدرت دو روزه دنيايي اين طور قيد هرگونه اخلاق و مذهب را زدهاند و از هر روش وابزاري براي ادامه قدرت خود استفاده ميکنند. ما يادمان نرفته است که قبل از انقلاب چه طور ديگران را نقد ميکرديم که هدف، وسيله را توجيه نميکند.
من به عنوان يک فرد مذهبي که اخلاق را ستون فقرات و هدف اصلي مذهب ميدانم و پيامبرمان هم براي تعالي اخلاق مبعوث شده است (اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) شرمام ميآيد در زمانهاي زندگي ميکنم که به نام خدا و دين، دختران و پسران و زنان و مردان اين جامعه را به جرم حقگويي و حقخواهي زير شديدترين فشارهاي جسمي و روحي ميگيرند، وقيحانهترين کلمات را براي بانوان به کار ميبرند و اعترافات دروغ از آنها ميخواهند.
وااسفا «دروغ» که در فرهنگ ملي و مذهبي ما بزرگترين گناه است، امروزه به سنت غالب زمانه تبديل شده، دولتمردان با لاف و گزاف به راحتي به مردم دروغ ميگويند و خيالات واهي داخلي و بينالملليشان را صبح و شب با تکرار و تکرار ميخواهند به خورد مردم فهيم اين مملکت بدهند. مردمي که ديگر گول اين دروغها را نميخورند (و در قم مراجع مذهبي مردم نيز از چهرههاي دروغپرداز روي برميگردانند). اما متأسفانه همچنان در زندانها ميخواهند زندانيان زن و مرد را به دروغگويي وادارند والا يا تبعيد ميشوند و يا زير فشارهاي مضاعف ميروند. خدايا اين دردها را بايد به چه کسي گفت و پيش چه کسي برد؟
اميدوارم اگر گوش شنوا و ترس از خدا و آخرت در بين هر يک از مسئولان سياسي و قضايي هنوز وجود داشته باشد، ناله بنده را بشنوند و تغييري در وضعيت زندانياني که اسم بردهام يا ديگراني که در همين وضعيت هستند و بنده نميشناسم، به وجود بياورند و خانوادههاي زجرکشيدهشان را از اين اضطراب جانکاه نجات دهند.
خدايا تو شاهدي وعدهاي که انقلاب به ملت ما ميداد حکومت عدل عليوار بود، حکومتي که سختگيري عدالتش نزديکترين افراد به علي را هم در برميگرفت و رحم و مروتاش دورترين و دشمنترين افراد نسبت به او را.
در حالي که آنچه حاکميت ما به نام دين علي انجام ميدهد آسانگيري و گذشت از هر فساد و تباهي سياسي و اقتصادي و قتل و غارتي است که بعضي از خوديها در بانک و شرکت و بازار و يا کوي دانشگاه و زندان اوين و کهريزک انجام ميدهند و سختگيري و فشار، آن هم با به کارگيري انواع فشارها عليه زنان و مردان دستبسته و چشمبسته و بيگناهي است که اهداف و آمال و وعدههاي همان انقلاب را مطالبه ميکنند. اي خداي بزرگ، اي تغيير دهنده قلبها و فکرها، يا حال و روز ما را دگرگون کن يا مرگ مرا برسان.
ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک وليا واجعل لنا من لدنک نصيرا (نساء، 75)
عزت الله سحابي
21 فروردين 1389
روحش شاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.