۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

دویچه‌وله میزبان دست‌اندرکاران فیلم «سیزده ۵۹»



 

اکران فیلم «سیزده ۵۹» در شهرهای اروپا از جمله کلن، فرصتی پدید آورد تا با بازیگران و تهیه‌کننده این فیلم در استودیوی دویچه وله به گفت و گو بنشینیم. پرویز پرستویی، دریا آشوری و جواد نوروزبیگی از نمایش این فیلم می‌گویند.

 
فیلم " سیزده ۵۹" با حمایت موسسه فرهنگی هنری پنجره، در شهرهای برلین، فرانکفورت، کلن و چند شهر دیگر اروپایی و پیش از اکران عمومی آن در ایران به نمایش درآمد. این فیلم، داستان زندگی رزمنده‌ای را روایت می‌کند که در جریان جنگ ایران و عراق مجروح شده و به کما می‌رود. سید جلال که نام این فرمانده جنگ است، پس از گذشت ۳۰ سال از کما بیرون میاید و در مواجهه با خانواده و دوستان قدیمی خود متوجه تغییرات عمده‌ای در جامعه می‌شود. این فیلم به تضادهای موجود در جامعه‌ی ایران می‌پردازد و تغییرات مردم شهر را در قالب تغییرات دوستان و هم‌رزمان قدیمی سید جلال به نمایش می‌گذارد.

پرویز پرستویی و دریا آشوری (بازیگر) همراه با جواد نوروزبیگی تهیه‌کننده‌ی فیلم، روز سه‌شنبه (۱۰ خرداد) مهمان بخش فارسی دویچه وله بودند.  این بازدید با  گفت‌و گویی صمیمانه در باره جزییات فیلم و دلایل اکران آن در اروپا توام بود.
دویچه وله:  سئوال اول را از آقای پرستویی شروع می‌‌‌‌کنیم که در کنار بازیگری در فیلم، یکی از تهیه‌کنندگان آن هم هستند. آقای پرستویی چه شد که تصمیم گرفتید این فیلم را پیش از اکران در ایران در شهرهای مختلف اروپا به نمایش بگذارید؟
پرویز پرستویی در استودیوی دویچه ولهپرویز پرستویی در استودیوی دویچه ولهپرویز پرستویی: علت این تصمیم، پیش از هر چیز، مخاطبین ایرانی مقیم اروپا و حتی آلمانی‏هایی بودند که می‏توانستند در کنار ایرانی‏ها این فیلم را ببینند. فکر کردیم این فیلم حرفی دارد که بد نیست ایرانی‏هایی هم که در خارج از ایران زندگی می‏کنند، آن را بشنوند.
آقای نوروزبیگی، فیلم سیزده ۵۹ در چه شهرهایی تاکنون اکران شده و چه زمانی قرار است این فیلم در ایران به نمایش درآید؟
جواد نوروزبیگی: این فیلم در شهرهای برلین، کلن و فرانکفورت در آلمان و هم‏چنین پاریس در فرانسه به نمایش درآمد. در همه‏ی این شهرها، استقبال بسیار خوبی شد و مردم ارتباط خوبی با فیلم برقرار کردند و نظرات خود را به آن‏ها ارائه دادند. این فیلم قرار است اواخر ماه جاری (۲۵ خرداد) در ایران اکران شود و ما امیدواریم که اکران آن در شرایط مناسب، نتیجه‌بخش باشد.
اکران فیلم در اروپا با همکاری یا حمایت چه موسسه‌ای صورت می‌گیرد؟
جواد نوروزبیگی: شروع کارمان با "مؤسسه‏ی فرهنگی هنری پنجره" بود. بعد از آن درخواست‏های دیگری هم داشتیم که در مشورت  با آقای پرستویی و تیم همراه، بعضی از آن درخواست‏ها را عملی کردیم.
آقای نوروزبیگی، ظاهرا نمایش فیلم در خارج از کشور و پیش از اکران عمومی آن در ایران، کم کم دارد به یک روند عادی تبدیل می‌شود. آیا این کار به معرفی بهتر فیلم به مخاطبان کمک می‌کند؟
جواد نوروزبیگی: بسیار! به نظرم آدم‏هایی که فیلم ما را در اروپا دیده‏اند، با خانواده‏‌های خود در ارتباط هستند و تأیید آن‏ها که با یک فیلم بسیار خوب مواجهه بوده‏اند، حساسیتی در ایران ایجاد می‏کند که دوستان‏شان و خانواده‏شان هم بروند فیلم را ببینند.
خانم دریا آشوری، شما در فیلم سیزده ۵۹ نقش همسر و دختر آقای پرستویی را ایفا می‌کنید، همکاری با آقای پرستویی را چطور دیدید؟
دریا آشوری بازیگر فیلم «سیزده ۵۹»دریا آشوری بازیگر فیلم «سیزده ۵۹»دریا آشوری: در اصل، من اولین کار تصویری‏ام را که سریال بوده، با آقای پرستویی و آقای نوروزبیگی شروع کرده‏ام. کار سینمایی‏ام را هم با آقای پرویز پرستویی که استاد بازیگری‏ در ایران هستند، شروع کردم و تجربیات خیلی خوبی کسب کردم. می‏توانم بگویم از سال ۱۳۷۸ که کارم را شروع کرده‌ام، هم‏چنان سعی می‏کنم یاد بگیرم و هنوز دانشجوی بازیگری هستم، ولی در این کار درس‏های خیلی خوبی را توانستم از آقای پرستویی فرا بگیرم.
بازی در فیلمی با موضوع جنگ چطور بود؟ به ویژه برای شما که دوران جنگ را حدس می‌زنم یا ندیده‌اید یا خیلی کم‌سن بوده‌اید.
دریا آشوری: اگر به فیلم نگاه کنیم، شاید فقط حدود هشت دقیقه‏ی آن به جنگ مربوط باشد. نسل ما، نسلی است که با اثرات بعد از جنگ خیلی در ارتباط بوده است. نسل ما با اثرات بعد از جنگ بزرگ شده‏ است.

وقتی که من فیلم‏نامه را خواندم، هیچ‏وقت به این فکر نکردم که می‏خواهم در یک فیلم جنگی کار کنم. اصلاً به این موضوع فکر نکردم. یعنی وقتی شخصیت‏های "باران" و "بهار" را خواندم و دیدم که "باران" و "بهار" و این جنس از خانواده‏ها را می‏شناسم که در این ازدحام زندگی دیگر کم‏رنگ شده‏اند، به این فکر کردم که "باران" و "بهار" را به گونه‏ای بازی کنم یا جوری ایفای نقش کنم که مردم دوباره مقداری به یادشان بیاید که این آدم‏ها هنوز هم زندگی می‏کنند.
آقای پرستویی، شما در چندین فیلم با موضوع جنگ ایران و عراق بازی کردید که از "لیلی با من است" تا مجموعه فیلم‌های آقای حاتمی‌کیا، نگاه‌های متفاوتی به جنگ داشته‌اند. فیلم سیزه ۵۹ چه تفاوتی نسبت به سایر فیلم‌های شما دارد؟ این سئوال را به این خاطر می‌پرسم که در فیلم‌های آقای حاتمی‌کیا هم غالبا از زمان حال به دوران جنگ و معضلات پس از آن نگاه می‌شود. فکر نمی‌کنید این نوع نگاه که در فیلم تازه ‌شما هم وجود داشت، کمی تکراری شده است!
پرویز پرستویی: این موضوع اصلاً نمی‏تواند تکراری باشد. چون من فکر می‏کنم آن هشت سال جنگ برای ما برآیندی داشت و ما می‏پردازیم به آدم‏ها و این‏که بعد از جنگ چه اتفاقی برای آن‏ها می‏افتد. خواسته یا ناخواسته جنگی اتفاق می‏افتد. ولی وقتی جنگ تمام می‏شود، ما می‏گردیم ببینیم این آدم‏هایی که هشت سال تمام زندگی‏شان را برای جنگ گذاشته بودند، امروز در چه موقعیتی قرار می‏گیرند  یا جامعه چه رفتاری با آن‏ها می‏کند.
بارها این سئوال را از من کرده‏اند که «فکر نمی‏کنید که دارید در این نقش‏ها کلیشه می‏شوید؟» در صورتی که اصلاً این‏طور نبوده، من نقش‏های دیگری هم بازی کرده‏ام که ربطی به جنگ نداشته‌اند. دیروز هم در صحبتی که با دوستان داشتم، گفتم که قرار نیست ما از کسانی که بازمانده‏ی جنگ هستند، قدردانی کنیم. اتفاقاً ما با پرداختن به آن‏ها، به خودمان می‏پردازیم. یعنی پرداختن به آن‏ها ، در زندگی امروزین ما تأثیر دارد، چون هرکدام از این‏ها دارای ارزش‏هایی هستند. شاید در زمان جنگ ما فقط به خود جنگ می‏پردازیم اما بعد از جنگ، به آرامشی می‏رسیم که ببینیم چگونه می‏شود که انسانی تصمیم می‏گیرد دست از همه چیز بکشد، بلند شود و برود سلاح دست‏اش بگیرد و در مقابل دشمن بایستد و از وطن‏اش، آب و خاک‏اش و نامو‏س‏اش دفاع کند.
پرداختن به این‏ها، به‏خصوص برای نسل سوم ما مهم است. چون در خانواده‏ها خیلی از این‏ تقابل‏ها وجود دارد و نسل سوم اصلاً با مسائل جنگ بیگانه است.
تعدادی از بازیگران و تهیه‌کننده‌ی فیلم «سیزده ۵۹» در استودیوی دویچه ولهتعدادی از بازیگران و تهیه‌کننده‌ی فیلم «سیزده ۵۹» در استودیوی دویچه وله








حال که این صحبت شد،  بد نیست به انتقادهایی که به این فیلم شده بپردازیم.  یکی از ایرادهایی که از تماشاچیان شنیدیم، آن است که قسمت به‏هوش آمدن "سیدجلال"  خیلی با جزییات کار شده بود، ولی در عین حال، قسمتی که قرار بود تضادهای اجتماعی در طول سی سال را نشان بدهد، فقط به چند دیالوگ، آن‏هم در آخر فیلم و در مقابله با دوستان قدیم "سیدجلال" خلاصه شده بود. از بازیگری شما که بگذریم، فکر نمی‏کنید این یک ضعف فیلم‏نامه بود؟
پرویز پرستویی: امکان دارد که این را به عنوان ضعف نگاه کنیم. ولی بعد از به‏هوش آمدن "سید‏جلال" ما از طریق "سیدجلال" به آدم‏های دیگر می‏پردازیم. یعنی "سیدجلال" بهانه‏ای می‏شود که به این بپردازیم که با آن آدم‌ها در طول مدتی که سید جلال در کما بوده، چه رفتاری شده است. آدمی که به‏خاطر ترکش، اخته شده یا در اثر مصرف مرفین زیاد، معتاد شده است. این‏ افراد آن ارزش‏ها را برای ما ورق می‏زنند که ببینیم چه بلایی بر سر این‏ها آمده است و موضوع فقط به جنگ خلاصه نمی‏شود.
ضمن این‏که وقتی سیدجلال از کما بیرون می‏آید، ما کلان‏شهر تهران را می‌بینیم.  تمام برج و باروهایی که ساخته شده‌اند و تمام تغییراتی را می‌بینیم که در زندگی آدم‏ها و در فضای کلی‏ شهر رخ داده‌اند. تعبیری که من می‌کنم این است که این سیدجلال نیست که در کما رفته، بلکه شهر به کما رفته است. یعنی شهر است که این آدم‏ها را نمی‏بیند، در حالی‏که لازم است ببیند. ما همیشه از چیزهایی در زندگی خودمان تأثیر می‏گیریم و این می‏تواند پایان دیگری را برای ما باز کند. یعنی ما پایان را با تعلیقی تمام کرده‏ایم که سیدجلال می‏پذیرد و برمی‏گردد.
ولی در مواجهه با این دنیای جدید، فقط یک سری تصاویر نشان داده شد. یعنی واکنش خاصی را از خود این شخصیت نمی‏بینیم. مثلاً شما برج میلاد را پشت سرتان می‏بینید، اتوبان‏های زیاد و طویل و…
پرویز پرستویی: اتوبان‏های بزرگ، برج طویل، ولی هیچ اتفاقی در خود این آدم‏ها نیفتاده است! یعنی حمایتی که باید از آدم‏ها می‏شده، نشده است. حالا جامعه باید این کار را می‏کرده، نمی‏دانم، ولی فکر می‏کنم به‏هرحال ارزش این آدم‏ها بالاتر از این‏هاست که ما برج و باروهای‏مان را ساخته باشیم، ولی خود این آدم‏ها، هم‏چنان در خودشان دارند زندگی می‏کنند، بدون این‏که طلبی از کسی داشته باشند.
برای خیلی از شنوندگان رادیوی ما و کاربران سایت دویچه وله که فیلم را در سینماهای آلمان تماشا کرده‌اند، این سئوال مطرح شده که بالاخره نقش عمو فراز یا همان ماری که در ابتدا و انتهای فیلم نشان داده شد، چه بود؟ آیا مثل عدد  ۵۹ که حدس می‌زنم سمبل سال شروع جنگ ایران و عراق باشد، مار هم نماد خاصی را قرار بود به مخاطبان القا کند؟
جواد نوروزبیگی: خیر! کسانی که در جنگ بوده‏اند، در فرصت‏هایی از عوامل طبیعی هم استفاده می‏کرده‏اند. در هر جنگی این اتفاق می‏افتد. یکی از این عوامل طبیعی، حیواناتی هستند که در منطقه وجود دارند و رزمندگان بخشی از اوقات خودشان را با این حیوانات می‏گذرانند و یا بخشی از اطلاعات منطقه را در اثر واکنش‏های به‏موقع حیوانات کسب می‏کنند.
بچه‏ها که دیگر به این واکنش‏ها عادت کرده‏اند، متوجه می‏شوند که الان دارد اتفاقی می‏افتد. ما در جنگ از این موارد زیاد داشتیم. مثلاً وقتی توپخانه‏ی دشمن شلیک می‏کرد، چهارپاهایی داشتیم که صدایشان قبل از شلیک درمی‏آمد. یا مثلاً پرنده‏ای بود که بسیار همکاری داشت و بچه‏ها دیگر به او عادت کرده‏ بودند.
مار قصه‏ی ما هم همین‏ نقش را داشت و استفاده از عوامل طبیعی بود. با عوامل گروه اُخت گرفته بود، به او غذا می‏دادند، در سنگرشان لانه کرده بود و موقعی هم که دشمن تحرکاتی داشت، این مار واکنش نشان می‏داد و بیقراری می‏کرد. فقط و فقط همین است. اصلاً نشانه‏گذاری‏ای در آن نبود، قصدی برای نشانه‏گذاری نبود. تحلیل‏های مختلفی هم روی آن وجود دارد، مردم هرچه را می‏بینند، تحلیل خود را روی آن می‏گذارند، ولی ما نه! ما هیچ قصدی نداشتیم.
 کاوه بهرامی
تحریریه: مهیندخت مصباح
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.