کلهپاچه پرسپولیس در دیگ حاجحبیب/ بعد از دایی چه کسی بر سر سفره مینشیند؟
تکلیف ما چیست که نه مدیریت کاشانی را میخواهیم و نه سرمربیگری دایی را؟ هم حاشیههای مخرب مدیریت کاشانی آزارمان میدهد، هم زخمخوردهی چهار گل خوردنها و دربی باختنهای دایی هستیم
دوران تیرهای بود. استادیوم آزادی و پنجهزار تماشاگر. استادیوم آزادی و پرسپولیس بازنده. استادیوم آزادی و اسطورهای که تبدیل شده بود به یک سرمربی عادی که «حیاکن رهاکن»ش ملس است. علی پروین پرافتخارترین پرسپولیسی تاریخ در چنین دورانی، در میان سیل نارضایتی پنجاه شصت هزار نفری که به استادیوم نمیآمدند و شعار پنج هزار نفری که در استادیوم حاضر بودند، کنار رفت تا پرسپولیس در آستانهی یک دوران جدید قرار بگیرد.
نام بزرگ آریهان و فوتبال زیبای دنیزلی، داشت ساختمان فروریخته و باستانی پرسپولیس را از نو میساخت. در آن دوران بود که مردی گمنام مدیر پرسپولیس شد و میخواست با یکی از شاگردان علیآقا تیم را به سمت دوران ماضی و سپری شده هل بدهد. اما ذرات مدرنیسم آنقدر در هوا معلق بود که چارهای بود برای حفظ ظاهر هم که شده، یک ایرانیآمریکایی که در مکتب هلند فوتبال یاد گرفته به تیم اضافه بشود؛ که شد.
قرار نبود داستان آنچنان پیش برود. قرار بود ضعیفترین شوالیهی مدرنیسم بعد از بزرگانی نظیر آریهان و دنیزلی هم شکست بخورد، تا دوباره چارصددستگاه و محلهی عارف و دانشپژوهان محلهها و زمین خاکیها حاکم بر سرنوشت پرسپولیس بشوند. اما خب قهرمانی در آن فصل، مدرنیسم را باز سرپا نگه داشت؛ حداقل به اندازهی دو فصل که یکبار خود قطبی برگردد و دیگر بار کرانچار روی نیمکت بنشیند.
حالا دوباره در همان دوران تیرهی سپری شده هستیم. فصلی که با استادیومهای خالی و شکستهای پیاپی گذشت. حالا جماعت دو دسته شدهاند. طرفداران کاشانی که حاجیشان را با کارنامهی سه قهرمانی روی دوش گذاشتهاند و هواداران شهریار که دو قهرمانی در جام حذفی را حلوای دهنسوزی میدانند که نشان از دستپخت بیبدیل این اسطوره است. اما تکلیف جریان سوم که مدتهاست استادیوم را خالی گذاشتهاند چه میشود؟ همانهایی که تیم استانکو و دنیزلی و قطبی و حتی بگوویچ را در استادیوم تنها نمیگذاشتند تا چیزی در شالودهی قدیمی این تیم تغییر کند. تکلیف ما چیست که نه مدیریت کاشانی را میخواهیم و نه سرمربیگری دایی را. هم قدرت گرفتن لیدرها و بر صدر نشستن امثال شیث و حاشیههای مخرب مدیریت کاشانی آزارمان میدهد، هم زخمخوردهی 5شکست پیاپی و چهار گل خوردنها و دربی باختنهای دایی هستیم. ما فراموش شدهایم گویا.
دوران تیره و تار اواخر عمر مربیگری پروین، با آفتابهای درخشانی نظیر آریهان و دنیزلی روشن شد. حالا اما در وسط این دوران تیره، اسم کسانی به عنوان گزینهی مربیگری پرسپولیس ردیف شده است که چراغ نفتی هم نمیتوانند باشند. آنقدر له شدهایم و دوران شکوهمندمان را فراموش کردهایم که لابد باید دعا کنیم منصور ابراهیمزاده، مردی که در ذوبآهن هم ترقی معکوس داشت و بعد از دو فصل نایب قهرمانی، اینبار سوم شد، روی نیمکت تیممان بنشیند، تا از سیستم امثال استیلی و مایلیکهن با کارنامههایی سوخته و سیاه، در امان بمانیم. این همان زمانیست که میگویند آدمها وحشتزده به مار غاشیه پناه میبرند.
مجید جلالی زمانی گفته بود در فوتبال ایران فضای شکست حاکم است و در برنامهی نود علی دایی با افشای آرزومندی کاشانی برای شکست قطبی و لابد خودش، بخش دیگری از این فرهنگ شکستخواهی برای حریف را عیان کرد. استیلی یک عمر منتظر شکست دنیزلی و آریهان و قطبی و کرانچار بود. امروز یک قوم مدعی منتظر زمین خوردن کیروش هستند تا بعد از بلاژویچ و برانکو بار دیگر ناکارآمدی مربی خارجی را اثبات کنند و خود سوار بر خر مراد بشوند. بدبختی اینجاست که ما هم آدمهای بهتری نیستم. فضا آنقدر از حضور آدمها و سیستمهای درست تهیست که باید یک فصل منتظر بنشینیم تا امثال استیلی و مایلیکهن شکست بخورند تا بلکه برای بار هزارم سنت زمین خاکی و سربند بستن و ذکر گفتن، ضعف تاکتیکی و فوتبالیش را نشان بدهد تا شاید دوباره در این زمین سوخته سر و کلهی کسانی در قامت دنیزلی و آریهان یا حتی استانکو پیدا بشود.
دایی بعد از یک فصل که نشیباش بسیار بیشتر از فرازش بود، رفت پای بساط کلهپاچهاش و حاجحبیب دیگ و سفرهای دیگر را مهیا میکند برای نفر بعد؛ و ما هم منتظر و مشتاق که کی لقمه در دهن این یکی گیر میکند تا لااقل چیزی از این شیر بییال و دم و اشکم، نخوره باقی بماند تا شاید در روزگار بیحبیب و دوستان، مرمتاش کنیم و به حالت اولیه برش گردانیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.