دشواری سخن من دشواری سخن دیگری





تزوتان تودوروف در دهه ۷۰ از کشف کسی سخن می گفت که به ظن او بزرگ ترین نظریه پرداز ادبیات در قرن بیستم به شمار می آمد؛ میخاییل باختین. منتقدان ادبی از جنبه های نظری و سیاسی نظرهای متفاوتی درباره باختین ابراز کرده اند. او را فرمالیست، مارکسیست، اومانیست مسیحی، محافظه کار و تندرو وصف کرده اند و شاید این صفات متناقض بازتاب شیوه نگرش او به ادبیات بود؛ شیوه یی که در نقد ادبی تمرکزگرای قرن بیستم انشقاق به وجود آورد و به همین دلیل است که باختین به سادگی تن به طبقه بندی شدن نمی دهد.

درباره زندگی باختین هم حرف های پس و پیش زیادی زده شده است. ولی بی تردید بخش مهمی از حیات خلاقه و آثار مکتوب باختین مقارن با انقلاب اکتبر و به تبع آن جنگ داخلی (۱۹۲۱- ۱۹۱۸) نضج گرفته است. پس از این نیز دوران سرکوب جوزف استالین بوده و آن طور که از اسناد و مدارک برمی آید باختین مورد تایید حزب کمونیست قرار نگرفته و بیشتر زندگی اش در گمنامی سپری می شود، آن هم در شغل دون پایه کتابدار یک کتابخانه پرت. به همراه همسرش. دلخوشی اش خلاصه در همین بوده که اوقات فراغت کافی داشته تا بتواند به مطالعاتش ادامه بدهد و دیگر اینکه همچون باقی رفقایش از اردوگاه های مرگ و کار اجباری سر درنیاورده. با این همه جزییات زندگی باختین و وقایع نگاری دقیق زندگی اش هنوز ممکن نیست. قسمت عمده یی از آثار باختین مربوط به روزگار جوانی او در دهه ۲۰ میلادی است هرچند انتشار آنها غالباً در اواخر عمرش صورت می گیرد و البته پاره یی از مقالات و کارهای نیمه تمام وی پس از مرگش و از طریق روشنفکران روسی ساکن سایر کشورهای اروپایی منتشر می شوند.
گذشته از اینها مشاجره و جدل بر سر سه کتابی که در دهه ۲۰ میلادی، توسط همکاران باختین به نام های والنتین ولوشینوف و پاول مدودوف عرضه شده اند، همچنان ادامه دارد و بسیاری معتقدند این آثار متعلق به باختین هستند که به دلیل سانسور و جو سیاسی حاکم به نام اشخاص دیگری به چاپ رسیده اند. با این وجود دشواری تفکیک صدای باختین از دیگران بخشی از پروژه فلسفی او مبتنی بر سرشت گفت وگومدار زبان نیز محسوب می شود. او خود در یادداشت بحث برانگیزی که بعدها در کتاب «ژانرهای سخن و مقالات دیگر» منتشر شد، چنین نوشته است؛ «دشواری جست وجو برای یافتن سخنان من، دشواری جست وجو برای یافتن سخنی است که متعلق به من نیست.»
باختین متولد اورل یکی از شهرهای روسیه است. تحصیلات مقدماتی اش را در ویلینوس و بعدها در اودسا ادامه می دهد و در سال ۱۹۱۸ در رشته فیلولوژی از دانشگاه پتروگراد فارغ التحصیل می شود. در مقام معلم مدرسه در نول یکی از شهرهای غربی روسیه مشغول به کار می شود و در فاصله سال هایی که جنگ داخلی میان ارتش سرخ و ارتش سفید در تداوم است، حلقه ادبی خود را تشکیل می دهد و مفاهیم اساسی اندیشه او در سال های بعد در همین دوره فرمول بندی می شوند. در ۱۹۲۰ باختین به ویتبسک مهاجرت می کند و البته همکاران و دوستدارانش او را همراهی می کنند. ولوشینوف و مدودوف نیز در بین دیگر اعضای حلقه حضور دارند. در ۱۹۲۴ باختین به پتروگراد که حالا دیگر اسمش به لنینگراد تغییر یافته، بازمی گردد.
در ژانویه به اتهام اقدام علیه دولت و ارتکاب به جنایت سقراطی «تحریک جوانان به فساد» دستگیر و محاکمه می شود. در زندان بیماری مزمن او پوکی استخوان عود می کند و به التهاب مغز قرمز استخوان مبتلا می شود. او به ۱۰ سال حبس در اردوگاه های کار اجباری محکوم شده بود که با پادرمیانی دوستان این حکم به شش سال تبعید در قزاقستان کاهش می یابد. در ۱۹۳۶ دوران محکومیت او به پایان می رسد و در انستیتوی پداگوژیکی مورداویا مشغول به تدریس می شود که کمی بعد مجبورش می کنند استعفا بدهد. به شهری در حومه مسکو مهاجرت می کند و وخامت بیماری اش به جایی می رسد که به ناچار پای راست او را قطع می کنند. پس از جراحی، بیکاری نیز به فهرست شوربختی های باختین اضافه می شود و او تا پایان عمر در مقام استاد مدعو و به صورت پاره وقت در انستیتو گورکی روزگار می گذراند.
در دهه های ۳۰ و ۴۰ باختین دو پروژه بزرگ را آغاز می کند. نخست به سراغ رابله نویسنده فرانسوی قرن شانزدهم می رود و سپس به تالیف کتابی در باب به بلوغ رسیدن قهرمان و تحول شخصیت در رمان های قرن ۱۸ و ۱۹ می پردازد. شروع جنگ جهانی دوم در کار باختین وقفه ایجاد می کند و کمبود کاغذ سیگار باعث آن می شود تا او صفحات زیادی از کتابش را به جای کاغذ سیگار قربانی کند. هم اینک به جز بخش هایی از کتاب «تطور شخصیت در رمان های تکوینی» چیز دیگری بر جای نمانده است. پس از جنگ باختین پروژه رابله را به سرانجام می رساند. این کتاب در حکم رساله دکترای او محسوب می شود هرچند نویسنده هیچ گاه به صرافت انتشار آن نیفتاد و عملاً رابله باختین تا اواسط دهه ۶۰ که دوباره توسط دانشجویان موسسه گورکی از نو کشف شد، توجه و تامل هیچ کس را برنیانگیخت و کتاب در بایگانی دانشگاه خاک می خورد. پس از مرگ استالین در سال ۱۹۵۳ شرایط برای فعالیت باختین مساعد بود اما این بار وضعیت جسمی اش وخیم تر شده بود.
علاوه بر درد مزمن استخوان، آمفیزم و عفونت های شدید ریه یی به سراغش آمده بود. اما در دهه ۷۰ میلادی به ناگهان با شهرتی عالمگیر مواجه شد. تودوروف و کریستوا در معرفی او بسیار کوشیدند. در دهه ۸۰ آوازه او به امریکا و انگلیس هم رسید.
آثار آغازین باختین عمیقاً بار فلسفی داشته و در حوزه زیبایی شناسی کانتی قرار می گیرد. «به سوی فلسفه کنش» و «مولف و قهرمان در کنش زیبایی شناختی» مهم ترین نمونه ها از دغدغه های باختین در دوران جوانی به حساب می آیند. توجه به پدیدارشناسی و طبیعت بیناذهنی زبان که نخستین بار در همین دو مقاله ممتع بروز می یابد، تا پایان عمر در کانون اندیشه های باختین باقی می ماند. در سال ۱۹۲۶، ولوشینوف کتاب «فرویدیسم؛ نقدی مارکسیستی» را منتشر می سازد. دو سال بعد مدودوف «روش صوری در پژوهش ادبی» را چاپ می کند که گفتیم از منظر بسیاری این دو کتاب متعلق به باختین است که البته همچنان محل شک و بحث های زیادی است. «مسائل بوطیقای داستایوفسکی و فلسفه زبان» که در سال ۱۹۲۹ منتشر می شود تنها اثری از باختین است که در دوران حیات استالین و با اسم حقیقی او منتشر می شود. در دهه ۳۰ باختین سعی می کرد از اندیشه های استالینیستی حاکم بر جو سیاسی شوروی دور و دورتر شود. منتقدان به شکاف روزافزون میان باختین و دو همکار قدیمی اش مدودوف و ولوشینوف استناد می کنند که هر دو به طور مشکوکی در تصفیه های سیاسی سال های بعد ناپدید می شوند.
نظریه باختین درباره رمان متکی بر سه مفهوم کلیدی است. کارناوال، نخستین مفهومی است که او به رمان منتسب می کند و برای اولین بار در کتاب «رابله و جهان او» به شرح و توضیح آن می پردازد. این کتاب در فاصله ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ میلادی تالیف شده است هر چند زمان انتشار آن سال ۱۹۶۵ است. از منظر باختین رمان به فرهنگ غیررسمی مجال بروز می دهد و از این بابت نوعی مقاومت سیاسی در برابر فرهنگ رسمی، سرکوب دولتی و نظم تمامیت خواه محسوب می شود و مکانیسم های چنین مقاومتی عبارت از خنده، نقیضه و گروتسک است. در مقاله «صورت های زمان و کرونوتوپ در رمان» باختین دومین مفهوم کلیدی خود کرونوتوپ را مطرح می کند.
نسبت زمان و مکان و نقش آن در تداوم ژانرهای ادبی در صورت بندی های ویژه یی نظم و نسق می یابد که باختین آنها را ذیل تعبیر کرونوتوپ تحلیل می کند. سومین خصیصه یی که در نگره باختین خاص رمان تشریح می شود گفت وگو و تاکید بر وجه مکالمه یی زبان در ژانر رمان است. جدال سخن من و سخن دیگری در بافت تاریخی ژانر رمان قرار دارد و مبتنی بر طبیعت چندصدایی گفتمان است. مکالمه تعبیری بود که باختین به منزله تمهیدی برای نشان دادن گرایش داستایوفسکی به خلق فضاهای چندزبانی بود؛ فضایی که همزمان چندین صدا به گوش می رسد، صداهایی که با یکدیگر حرف می زنند، پاسخ یکدیگر را می دهند و هیچ یک بر دیگری تقدم یا تسلط ندارند. باختین گفتمان گفت وگومدار رمان را در تعارض با تک گویی گفتمان سنتی تحلیل می کند.
باختین منتقد تحلیل های انتزاعی و فرمالیستی نحله های نظریه ادبی زمانش نیز بود. او همزمان با نظریه فرمالیسم روسی که سردمدار اصلی آن آیخنباوم بود و با فلسفه مارکسیستی زبان که تروتسکی از آن دفاع می کرد به مخالفت از بعد روش شناسی می پرداخت. از طرف دیگر نگرش زبان شناختی به ادبیات را محکوم به شکست می دانست. در حلقه یی که داشت به کرات به نزدیکانش توصیه می کرد نمی توان ادبیات و در راس آن رمان را با زبان شناسی سوسوری توجیه کرد. روشی که می پسندید سبک شناسی جامعه نگر بود. زبان از نظر باختین نظام متحد و منسجمی نیست که از هنجارهای مطلق تبعیت کند و از سوی دیگر مولف، یگانه کنشگر زبانی محسوب نمی شود. تک گویی، معضل تمامی نظریه های ادبی معاصر با باختین بود و از این رو نقد ادبی آن زمان از توضیح پویایی و تحرک رمان و ادبیات جدید عاجز است و عملاً رویکردی واپس نگر را فراروی خود قرار داده است.
زبان و زندگی روزمره در انتزاع و خوانش تک سخن مدام سرکوب می شود و رمان صدای مقاومتی است که هر چند ضعیف، اما لایه بندی درونی زبان را آشکار می کند. اساس رمان بازی درونی گروه های اجتماعی، زبان های مربوط به طبقات مختلف اجتماعی، واژگان مصطلح میان مشاغل و زبان نسل ها، جنسیت ها، گروه های سنی و حاشیه نشینان است. زبان رمان، مستحکم و انتزاعی نیست و با لحظه و مدت در تعامل مستمر است. در رمان از زبان تمرکززدایی می شود و این جنبه از چشم فرمالیست ها و ساختارگراها دور مانده بود، و شاید به همین دلیل بود که در دهه ۷۰ وقتی آثار باختین در فرانسه و آلمان مطرح شد چنان شوری را برانگیخت که بسیاری را به تعجب واداشت. از دید کریستوا، باختین نظریه پردازی بود که پیش از فرمالیسم، به نقد ساختارگرایی دست زده بود.
مبنای اندیشه های باختین درباره رمان حول محور مکالمه می گردد. اصل مکالمه در رمان به شکل سبک نوشتار نمود پیدا می کند. در هر رمان، کلمه با مرجع کلمه در مکالمه است، در عین حال کلام با گوینده کلام نیز در مکالمه است، کلام با مخاطب نیز مکالمه می کند. همین خصیصه است که باختین را به این نتیجه گیری سوق داد که رمان، فضایی است که در آن زبان خاصیت کشسانی خود را به عالی ترین وجه علنی می کند و به همین دلیل، صداهای دیگر سرکوب شده و به حاشیه رانده را در گفتمان رمان نویسانه می توان بازیافت. باختین دیالوگ را جوهر رمان می دانست و حال آن جوهر شعر، مونولوگ است و تفکر شاعرانه به رغم همه لطافت و حساسیتی که تبلیغ می کند، نمود گفتمان های تمامیت گرا و به وحدت رسیده است. موضوع شعر هیچ وقت در زبان شعر نفوذ نمی کند، موضوع همواره در حکم دیگری زبان شاعرانه است.
باختین گذار از سخن تک گو به سخن چندآوایی را تاریخی می دانست. او میان شعر، نمایش و حماسه وجه مشترکی قائل بود که در سخن تک گو خلاصه می شود و حال آنکه رمان بر اصل چندصدایی استوار است. بنایراین میان این دو قسم سخن، به نوعی گسست تاریخی و معرفت شناختی باور داشت. شارحان آثار باختین، او را در زمره نخستین منتقدان نظریه بازنمایی قلمداد کرده اند. ادبیات انعکاس زندگی روزمره نیست، بلکه آن را بازتولید می کند و در شرایطی، ادبیات شرایط زندگی را در فضایی تخیلی دگرگون می کند تا بعدها فضا برای تحولاتی بنیادین تر مهیا شود.